به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اسفند 94 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1394-12-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    48
    سطح
    1
    Points: 48, Level: 1
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    مشکلم با خانواده همسر

    سلام دوستان. من حدود دو سال از ازدواجم میگذره و باید بگم تو این مدت اصلا ارامش نداشتم. در زمان عقد کمبود های بسیار زیادی از سمت خانواده شوهرم بود که اکثرا مادی بود و من همیشه میگفتم ان شا الله خودش تو زندگی جبران میکنه. باید بگم من فوق لیسانس و استاد دانشگاه هستم و همش با خودم می گفتم در شان ادم تحصیل کرده نیست سر مادیات زندگی را به خودش سخت بگیره تا حدی که اون ها حتی رسوم عادی را هم به جا نیاوردند و حتی شب یلدا همسرم تنها به دیدن من اومد. قرار براین بود ما بدون گرفتن جشن عروسی و بعد از یک سفر خارج از کشور بریم سر زندگیمون که همه هم موافق بودند و پدر شوهرم گفت من یک پسر دارم و باید براتون یک جشن عقد دو سه ساعته لااقل بگیرم. گفتیم باشه. روز عقد فهمیدیم اقا به مهموناش گفته عروسیه و تا یازده تالار را اجاره کرده بود و شام می خواست بده که این خودش ابروی منو تو فامیل خودم برد و من هم بعد از عقد از تالار اومدم بیرون و برای عروسی نموندم ...بعد اقا زد زیر حرف سفر و کلا همه چیزو بهم ریخت.باعث قطع ارتباط من با خودشون شد ولی شوهرم را گفته بودم تو بهشون سر بزن بالاخره پدر و مادرتند. باید بگم پدر شوهرم ادم بسیار پولدار ولی خسیسیه.من و شوهرم بدون هیچ حمایتی از طرف اقا رفتیم سر زندگیمون حتی هدیه های عروسی پسرشم با حرف اینکه بردیم اوردن گذاشت تو جیب خودش و رفت.شوهرم ادمی بود که اصلا عادت نداشت پولشو از کارفرماش کامل بگیره یا چک میگرفت یا نصفه نیمه . کلا به مسایل قانونی کار مسلط نبود.اینم مشکلاتی بوجود اورد از بحث تا برخوردای فیزیکی بینمون ولی من هر بار بعد از التماس هاش بخشیدمش.من پدر مادرم تهران و پدر مادر شوهرم تو شهرستان های اصفهان بودند. و ما اول زندگی تو شهر خانواده شوهرم بودیم. بعد از مشکلاتی که سر زیر حرف زدن پدر شوهرم و قطع رابطه باهاشون پیدا کردیم وو درگیری هامون سر دست و پا چلفتی بودنش تو دریافت حق الزحمه هاش به خاطر کار شوهرم رفتیم تهران. بعد اسباب کشی برای تحویل کارهاش به شهر پدریش اومدیم و اونجا از خیانت همسرم از سه ماه بعد عقد تا چهار ماه بعد عروسی اگاه شدم. و کار به دادگاه و ... کشید و شوهرم مثل زن قهر کرده بود و رفته بود خونه پدرش. منم بعد از دادن اولتیماتوم برای برگشتنش به زندگی و عدم توجهش مهر را اجرا گذاشتم و بابت اون ارنباط و نیز ترک انفاق ازش شکایت کردم.بعد پنج ماه برگشت تو خونش از ترس خیلی چیزا. من سعی کردم ببخشمش ولی هنوزم نتونستم البته ارومتر شدم ولی نه کامل. دوباره دو سه ماه بعد خانه تهران را تحویل داد و بی خبر برگشت خانه پدرش و گفت مجبوری بیای منزل کناری بابام زندگی کنی. وقتی قانون را براش گفتم که نمیتونه منو مجبور به زندگی در اونجا بکنه دوباره از سر ترس اومد اصفهان برای زندگی. اینجا زندگیمون ارومتر بود و بعد از یک سال و نیم مادرش اومد خونمون البته اونم داستان مفصلی داره که چطور بابت حرفای رکیکی که زده بود ازم عذر خواست و حلالیت خواست که من حلالش نکردم و گفتم فقط به خاطر پسرتون حق دارید بیاید اینجا وگرنه حرمتی دیگه نمونده. االبته بهش بی حرمتی نکردم و کلی ازش پذیرایی کردم و باهاش گفتم و خندیدم .سه حواهر ش را که خودم گفتم حق اومدن تو خونه ما را ندارند و پدرش هم نیومدند و مادره را هم کاری کردند که الان پنج ماهه رفته و پیداش نشده. حالا کار رسمی شوهرم تو شهر پدریش شروع شده و تقریبا دوماهه تو جاده داره میره و میاد و خطرناکه. قرار بر این شد که بریم تو یکی از شهرای اون اطراف و نه شهر پدریش زندگی کنیم. اما با توجه به سابقه بدش تو زندگی و این که عدم اطمینان از پایبندیش به زندگی دارم و خانوادشم خانواده ی همراهی نبودند و نخواهند بود از این تصمیم ترس دارم و کلا روح و روانم به هم ریخته. چه کار میشه کرد؟ در ضمن برم اونجا بیکار میشم و تا دو سال که بتونه انتقالی بگیره باید بمونم تو خونه. شوهرم الان که دو سه ساعت راه میره و بیاد هر روز یک ساعتی را میره خونه مادرش اینا از سر کار دیگه اگر فاصلش تا خونه نیم ساعت باشه که بدترم میشه. در ضمن در زمانی که من از خانوادش ناراحت میشم بهش میگم به طوری که ناراحت نشن بهشون گوشزد کن که کارشون اشتباه بوده میگه حتما می گم ولی فرداش که اروم میشه نمیگه و این کینه ها را داره بیشتر میکنه و باعث شده خانوادش متوجه اشتباهاتشون نشن. خو شم مدام ناراحته که من مثل پسر مجرد تنها میرم خونه پدرم اینا و من بارها گفتم بهش خانوادت باید بابت بی انصافیا و حرفای رکیک و ازارایی که بهم دادند ازم دلجویی کنند تا من بتونم بیام و باهاشون حرف بزن و توجیهشون کن در غیر این صورت ازمن نخواه بیام. خودشم اذعان دارخ که من تقصیری نداشتم و اول پدرش بعدم خودش با بی مبالاتیاشون این مشکلاتو حاصل کردند. حالا من با این همه درگیری چطور به ارامش برسم و برم با خیال راحت اون نزدیک زندگی کنم؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید nanazi تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 13 اسفند 94)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .روابط خانوادگی با وجودی که هرکسی حق وحقوقی داره اما مبناش بر صمیمیته...الان شرط گذاشتی که حتما پدرومادرش ازت معذرت خواهی کنن.مادرش حلالیت خواسته که گفتی به خاطر پسرش اگه خواست بیاد وگرنه حرمتی نمونده...حالا دوربین قضاوت رو صدوهشتاد درجه بچرخون وفکر کن عروس خانواده خودتون بعد از بحث های زیادی که شده این شروط رو برای پدرومادرت بذاره ونقش تو هم خواهرشوهر باشه.چه حسی بهت دست میده؟

    من احساست رو ازکار پدرش که بدون اطلاع وبرنامه تالار گرفته درک میکنم .ولی به هر حال گذشته .تو هم حق داشتی احساس وناراحتی خودت رو از این اتفاقات بگی.که گفتی....اما کش دادن ونبش قبر گذشته دردی رو درمان نمیکنه....متاسفانه بسیاری از ما طوری تربیت شدیم که فکر میکنیم باید یک خط مشی ثابت رو پیش بگیریم یا همه چیز خوبه ودیگران باید احترام ما رو همیشه حفظ کنن وما هم متقابلا همینطور یا باید به اونا بفهمونیم ما قابل احترام هستیم وبا دوری خودمون رو از آسیبهاشون محفوظ کنیم...اما واقعیت اینه که این دو رویه یعنی عدم انعطاف.شاید در روابط با غریبه ها یا بعضی محیطهای کاری جواب بده ولی در روابط خانوادگی وکسانی که اونا رو زیاد از نزدیک مییینم ادامه دادنش ،باعث ایجاد مشکلات میشه.منش در زندگی خودش یه هنرمندی ولطافت وپیچیدگی خاص خودشو داره.منظورم اینه بهتره شیوه برخورد طوری باشه که هم ارتباط داشته باشی وهم اگه رفتار نادرستی دیدی که تحملش برات سخت بود وباعث رنجش وبه فکر فرو رفتن وانفعالهای متعدد میشه،بهتره درعین ارتباط به خود اون فرد محترمانه بگی.حالا اگه قبل از گفتن چشم پوشی وگذشت مشکل رو حل میکنه که چه بهتر.

    ولی من اینطور برداشت کردم که شما اگر به نتیجه رسیدید جایی یکی باید اعتراض کنه پس حتما باید ارتباطها هم بعدش تا مدتی نسبتا طولانی قطع بشه.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : جمعه 14 اسفند 94 در ساعت 19:48 دلیل: حذف تکرار

  4. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 13 اسفند 94), ابی اسمان (جمعه 14 اسفند 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-14
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    7,807
    سطح
    59
    Points: 7,807, Level: 59
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 145 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام روزتون بخیر
    من خیلی کوچکتر از اون هستم که بخوام حرفی بزنم اما چون این مشکل رو خواهرم داشتن و دارن فقط خواستم اینو بگم
    مادرشوهر خواهرم هر طور تونستن خواهرمو مامانمو اذیت کردن.تو تمام روزای سخت،که بوجودشون نیاز بود خودشونو کنار کشیدن،از هر توهین و حرفی دریغ نکردن،تو چشمای خواهرم هر اهانتی کردن اما خواهر من فقط صبوری کردن و هیچی نگفتن.
    هرموقع بحثی میشد مامانم کلی صحبت میکردن که اصلا نباید چیزی بگی همه اینها میگذره.حالا ارتباطا هست،حرمت ها حفظ شده،خواهرم انتقامی!نگرفته و داره زندگی میکنه و سعی میکنه اعصاب خودشو خرد نکنه.
    ولی اینطور که من برداشت کردم شما ناراحتیتون رو نشون دادین.درسته خوب ناراحت شدین حق هم داشتین .کسی که تو خودش میریزه خوب ناراحته و حرص میخوره،کسی که خودشو تخلیه میکنه دیگه چرا باید ناراحت باشه.

    من خدایی نکرده هیچ منظور خاصی نداشتم نمیدونمم کار کدوم درسته کار شما یا خواهر من،اما من اگه بخوام بین این دو انتخاب کنم و بتونم،صبوری رو انتخاب میکنم.

    امیدوارم زندگیتون پر از حس خوب باشه بدون هیچ کینه ای

  6. کاربر روبرو از پست مفید ابی اسمان تشکرکرده است .

    بارن (جمعه 14 اسفند 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اسفند 94 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1394-12-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    48
    سطح
    1
    Points: 48, Level: 1
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز و ممنون که برام وقت گذاشتید. اما ن فقط نیاز دیدم پدر شوهرم که بهش بابا می گفتم و وابلا دوستش داشتم مثل دخترش فقط بیاد و باهام حرف بزنه و از دلم در بیاره ولی متاسفانه خیلی مغروره و تازه دنبال اینه که من برم عذر خواهی بابت این که نرفتم خونشون دیگه. ادما باید اشتباهاتشونو جبران کنند وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشه. ایشون به من خیلی توهین کرد و گفت تو پسرمو دزدیدی و دیدی یک پسره حساب مال و منال منو کردی در صورتی که یک روز که داشت میگفت نصف مالم مال شوهر توه من گفتم باباجون خودتون باید تا زنده اید لذت مالتونو ببرید با مامان برید سفر زیارتی و ... فکر بچه ها را نکنید دیگه . و واقعا از ته دلم گفتم اینو. ایشون منو از دریچه ای ددند که همه خودشونو می بینند. مادشون هم فحشی به من دادند که جزاش هفتاد ضربه شلاقه و عرش خدا میلرزه بازم من چشممو بستم. در صورتی که خانواده من اصلا تا حالا کوچکترین دخالتی نکردند به پدر و مادرم فحش های رکیکی دادند. خواهراشون بعد از خیانت برادرشون به من گفتند که تو زن نبودی که داداشمون این کارو کرد اخه من تو دو ماه بعد عقد چطوری باید زن بودنمو ثابت می کردم؟!خلاصه دوست عزیز حرمت ها را بدجور شکستند و الانم هنوز نفهمیدند و از کوه غرورشون انتظار دارند من بالا برم و اونا پایین نمیان.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابی اسمان نمایش پست ها
    سلام روزتون بخیر
    من خیلی کوچکتر از اون هستم که بخوام حرفی بزنم اما چون این مشکل رو خواهرم داشتن و دارن فقط خواستم اینو بگم
    مادرشوهر خواهرم هر طور تونستن خواهرمو مامانمو اذیت کردن.تو تمام روزای سخت،که بوجودشون نیاز بود خودشونو کنار کشیدن،از هر توهین و حرفی دریغ نکردن،تو چشمای خواهرم هر اهانتی کردن اما خواهر من فقط صبوری کردن و هیچی نگفتن.
    هرموقع بحثی میشد مامانم کلی صحبت میکردن که اصلا نباید چیزی بگی همه اینها میگذره.حالا ارتباطا هست،حرمت ها حفظ شده،خواهرم انتقامی!نگرفته و داره زندگی میکنه و سعی میکنه اعصاب خودشو خرد نکنه.
    ولی اینطور که من برداشت کردم شما ناراحتیتون رو نشون دادین.درسته خوب ناراحت شدین حق هم داشتین .کسی که تو خودش میریزه خوب ناراحته و حرص میخوره،کسی که خودشو تخلیه میکنه دیگه چرا باید ناراحت باشه.

    من خدایی نکرده هیچ منظور خاصی نداشتم نمیدونمم کار کدوم درسته کار شما یا خواهر من،اما من اگه بخوام بین این دو انتخاب کنم و بتونم،صبوری رو انتخاب میکنم.

    امیدوارم زندگیتون پر از حس خوب باشه بدون هیچ کینه ای
    سلام و ممنون عزیزم. من خیلی صبوری کردم و الانم کینه ندارم فقط میخوام تقصیرشونو بپذیرند که تکرار نکنند . زمانی کامل شکستم و نسبت به رفتارهام دگم شدم که خیانت پسرشون را نادیده گرفتند و به جای تقبیح کار اشتباهش پشتش در اومدند. این تمام خطاهای قبلشونم جلوی چشمم بزرگ کرد. ممنون از ارزوی خوبتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام .روابط خانوادگی با وجودی که هرکسی حق وحقوقی داره اما مبناش بر صمیمیته...الان شرط گذاشتی که حتما پدرومادرش ازت معذرت خواهی کنن.مادرش حلالیت خواسته که گفتی به خاطر پسرش اگه خواست بیاد وگرنه حرمتی نمونده...حالا دوربین قضاوت رو صدوهشتاد درجه بچرخون وفکر کن عروس خانواده خودتون بعد از بحث های زیادی که شده این شروط رو برای پدرومادرت بذاره ونقش تو هم خواهرشوهر باشه.چه حسی بهت دست میده؟

    من احساست رو ازکار پدرش که بدون اطلاع وبرنامه تالار گرفته درک میکنم .ولی به هر حال گذشته .تو هم حق داشتی احساس وناراحتی خودت رو از این اتفاقات بگی.که گفتی....اما کش دادن ونبش قبر گذشته دردی رو درمان نمیکنه....متاسفانه بسیاری از ما طوری تربیت شدیم که فکر میکنیم باید یک خط مشی ثابت رو پیش بگیریم یا همه چیز خوبه ودیگران باید احترام ما رو همیشه حفظ کنن وما هم متقابلا همینطور یا باید به اونا بفهمونیم ما قابل احترام هستیم وبا دوری خودمون رو از آسیبهاشون محفوظ کنیم...اما واقعیت اینه که این دو رویه یعنی عدم انعطاف.شاید در روابط با غریبه ها یا بعضی محیطهای کاری جواب بده ولی در روابط خانوادگی وکسانی که اونا رو زیاد از نزدیک مییینم ادامه دادنش ،باعث ایجاد مشکلات میشه.منش در زندگی خودش یه هنرمندی ولطافت وپیچیدگی خاص خودشو داره.منظورم اینه بهتره شیوه برخورد طوری باشه که هم ارتباط داشته باشی وهم اگه رفتار نادرستی دیدی که تحملش برات سخت بود وباعث رنجش وبه فکر فرو رفتن وانفعالهای متعدد میشه،بهتره درعین ارتباط به خود اون فرد محترمانه بگی.حالا اگه قبل از گفتن چشم پوشی وگذشت مشکل رو حل میکنه که چه بهتر.

    ولی من اینطور برداشت کردم که شما اگر به نتیجه رسیدید جایی یکی باید اعتراض کنه پس حتما باید ارتباطها هم بعدش تا مدتی نسبتا طولانی قطع بشه.

    - - - Updated - - -

    سلام .روابط خانوادگی با وجودی که هرکسی حق وحقوقی داره اما مبناش بر صمیمیته...الان شرط گذاشتی که حتما پدرومادرش ازت معذرت خواهی کنن.مادرش حلالیت خواسته که گفتی به خاطر پسرش اگه خواست بیاد وگرنه حرمتی نمونده...حالا دوربین قضاوت رو صدوهشتاد درجه بچرخون وفکر کن عروس خانواده خودتون بعد از بحث های زیادی که شده این شروط رو برای پدرومادرت بذاره ونقش تو هم خواهرشوهر باشه.چه حسی بهت دست میده؟

    من احساست رو ازکار پدرش که بدون اطلاع وبرنامه تالار گرفته درک میکنم .ولی به هر حال گذشته .تو هم حق داشتی احساس وناراحتی خودت رو از این اتفاقات بگی.که گفتی....اما کش دادن ونبش قبر گذشته دردی رو درمان نمیکنه....متاسفانه بسیاری از ما طوری تربیت شدیم که فکر میکنیم باید یک خط مشی ثابت رو پیش بگیریم یا همه چیز خوبه ودیگران باید احترام ما رو همیشه حفظ کنن وما هم متقابلا همینطور یا باید به اونا بفهمونیم ما قابل احترام هستیم وبا دوری خودمون رو از آسیبهاشون محفوظ کنیم...اما واقعیت اینه که این دو رویه یعنی عدم انعطاف.شاید در روابط با غریبه ها یا بعضی محیطهای کاری جواب بده ولی در روابط خانوادگی وکسانی که اونا رو زیاد از نزدیک مییینم ادامه دادنش ،باعث ایجاد مشکلات میشه.منش در زندگی خودش یه هنرمندی ولطافت وپیچیدگی خاص خودشو داره.منظورم اینه بهتره شیوه برخورد طوری باشه که هم ارتباط داشته باشی وهم اگه رفتار نادرستی دیدی که تحملش برات سخت بود وباعث رنجش وبه فکر فرو رفتن وانفعالهای متعدد میشه،بهتره درعین ارتباط به خود اون فرد محترمانه بگی.حالا اگه قبل از گفتن چشم پوشی وگذشت مشکل رو حل میکنه که چه بهتر.

    ولی من اینطور برداشت کردم که شما اگر به نتیجه رسیدید جایی یکی باید اعتراض کنه پس حتما باید ارتباطها هم بعدش تا مدتی نسبتا طولانی قطع بشه.
    سلام دوست عزیز و ممنون که برام وقت گذاشتید. اما ن فقط نیاز دیدم پدر شوهرم که بهش بابا می گفتم و وابلا دوستش داشتم مثل دخترش فقط بیاد و باهام حرف بزنه و از دلم در بیاره ولی متاسفانه خیلی مغروره و تازه دنبال اینه که من برم عذر خواهی بابت این که نرفتم خونشون دیگه. ادما باید اشتباهاتشونو جبران کنند وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشه. ایشون به من خیلی توهین کرد و گفت تو پسرمو دزدیدی و دیدی یک پسره حساب مال و منال منو کردی در صورتی که یک روز که داشت میگفت نصف مالم مال شوهر توه من گفتم باباجون خودتون باید تا زنده اید لذت مالتونو ببرید با مامان برید سفر زیارتی و ... فکر بچه ها را نکنید دیگه . و واقعا از ته دلم گفتم اینو. ایشون منو از دریچه ای ددند که همه خودشونو می بینند. مادشون هم فحشی به من دادند که جزاش هفتاد ضربه شلاقه و عرش خدا میلرزه بازم من چشممو بستم. در صورتی که خانواده من اصلا تا حالا کوچکترین دخالتی نکردند به پدر و مادرم فحش های رکیکی دادند. خواهراشون بعد از خیانت برادرشون به من گفتند که تو زن نبودی که داداشمون این کارو کرد اخه من تو دو ماه بعد عقد چطوری باید زن بودنمو ثابت می کردم؟!خلاصه دوست عزیز حرمت ها را بدجور شکستند و الانم هنوز نفهمیدند و از کوه غرورشون انتظار دارند من بالا برم و اونا پایین نمیان.

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    قرار نیست کسی اشتباهشو بپذیره
    کلا اونها حق رو به خودشون میدن که با ماها عینه یه برده رفتار کننن

    اگه هم بگی میگن مگه ما کاری کردیم؟؟؟؟؟؟؟؟ ( تو شرایطش بودم که میگم)
    سعی کن بیخیال شی

    بهتره موقعیت کاریتو از دست ندی
    از کجا مطمئنی بعد از چندسال که برگردی همین وضعیت برات آماده است با توجه به اینکه سالانه تعداد کثیری ارشد و دکترا داره اضافه میشه.
    تو این تصمیمت بیشتر جوانب رو بسنج

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اسفند 94 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1394-12-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    48
    سطح
    1
    Points: 48, Level: 1
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    قرار نیست کسی اشتباهشو بپذیره
    کلا اونها حق رو به خودشون میدن که با ماها عینه یه برده رفتار کننن

    اگه هم بگی میگن مگه ما کاری کردیم؟؟؟؟؟؟؟؟ ( تو شرایطش بودم که میگم)
    سعی کن بیخیال شی

    بهتره موقعیت کاریتو از دست ندی
    از کجا مطمئنی بعد از چندسال که برگردی همین وضعیت برات آماده است با توجه به اینکه سالانه تعداد کثیری ارشد و دکترا داره اضافه میشه.
    تو این تصمیمت بیشتر جوانب رو بسنج
    سلام و ممنون. در رفتن که چاره ای نیست چون واقعا الان دو ماهه زندگی نمی کنیم در روز کلا دو سه ساعت همو میبینیم ولی چطور با ارامش برم؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.