به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array

    مشکلات من با خانواده همسرم همچنان ادامه داره

    سلام دوستان
    قبلا یه تاپیک ایجاد کرده بودم در خصوص مشکلات و بی احترامی های خانواده همسرم.باز یه توضیح مختصری میدم
    من 24ساله با تحصیلات کارشناسی حسابداری و همسرم 26ساله با تحصیلات دیپلم حسابداری بعد از 3سال دوستی و 2سال عقد آخر همین ماه قراره خونه بگیریم
    تو این مدت از همه نظر همراه همسرم بودم و همه جوره درکش کردم و همسرم هم به نوبه خودش برام چیزی کم نذاشته اما از بدی مادر شوهر,برادر شوهر و پدر شوهر و حتی خواهر شوهر 11سالم هرچی بگم کم گفتم.
    مارو هیچ حمایت مالی نکردن حتی یک ریال و همیشه در حال تحقیر و بی احترامی و خورد کردن ما بودن و با دخالت های بیجا و دور از ادبشون این 2سال عمر منو زهر مارم کردن
    واقعا ازشون به ستوح اومدم خسته م کردن.به من و همسرم مدام بی احترامی میکنن-خود خواهن-خود پسندن-کوه اعتما دبه نفسن-بی هنر-بی معرفت(از گربه ها معذرت میخوام ولی گربه صفتن)-بد دهن-بی احساس-حسود-پر از کمبود-رک-گستاخ-بی درک....خیلی اذیتم کردن
    من از 18سالگی شاغل بودم و مستقل بودم و تو خونه ای بزرگ شدم که پایه و اساسش احترام و آرامش و تواضع و ... واقعا اینا وجود داشته و برای پدرو مادرم مهم بود طوریکه ما پامونو جلوی پدر و مادرم دراز نکردیم.
    من خیلی رابطه با اذیتاشون خودمو گول زدم-زدم به بیخیالی-حرص خوردم-کتابای روانشناسی خوندم... همه سعیمو کردم که مشکلمو حل کنم اما نشد که نشد واقعا انگار هیچی سرشون نمیشه.
    حتی دوری و دوستی کردم و مثلا اگر بعد یک ماه من یک ساعت میرفتم خونشون که بر حسب احترام بهشون سر بزنم امکان نداشت من با لبخند از اون خونه خارج شم.تو گلوم بغض بود و دلم داشت آتیش میگرفت.زبونشون به نیش و کنایه ست کلا
    اما دیشب...
    دیگه اینو نمیتونم تحمل کنم,بی احترامی به خانواده مو
    ما یه لیستی از مواد شوینده با مادر خودم نوشتیم و دیشب همسرم اون لیستو داشتن تو خونه شون میخوندن که مادرشون متوجه شدن و بخاطر اینکه ما شوینده 4لیتری میخواستیم بخریم شروع کرد به بی احترامی به نظر مادرم که مگه مادرت فکر کرده قحطیه؟مادرت دختر شوهر نداده بلد نیست هیچی,مادرت بگه تو چرا به حرفش گوش میکنی؟و من گفتم من حرف مادرم برام قابل احترامه و ایشونم به من گفتن برو بابااااا و تا اخر شب هی میگفتن میخواد 4لیتر مایع دستشویی بخره و میخندیدن و متلک مینداختن.البته همیشه لحنشون زننده و زشته
    من خسته شدم.چیکار کنم؟چرا درک نمیکنن که جهیزیه دختر فقط به خانواده دختر مربوطه و دخالت بقیه در حد یه راهنمایی بابد باشه نه اجبار و به حالت توهین.من رو مادرم حساسم و چون برام مادری کردن نمیتونم این چیزارو ببینم.ایشون در کمال بی ادبی و بی دلیل در توصیف خانواده م از الفاظ بدی استفاده میکنن مثلا میگن مامانت گنده ست,خواهرت باید بینیشو عمل کنه,... آخه اینا خیلی خصوصی و دور از ادبه.اینم بگم که من اصلا باهاشون صمیمی نیستم و تا بحال نه بی احترامی کردم نه درمورد مسائل خصوصیشون چیزی گفتم.
    واقعا خسته م کردن قراره سر این موضوعات مسخره بی احترامی کنن و بحث راه بندازن؟2ساله دارم تحمل میکنم و صبوری میکنم در حالیکه برام هیچ کاری نداره اگه بخوام در عرض 2دقیقه جواب دندون شکنی بهشون میدم اما فقط صبوری کردم و آبرو داری کردم
    در ضمن سر همین موضوع امروز صبح با همسرم بحث کردیم و الان قهریم
    من باز افسرده شدم.خب اگه بخوام مثل خودشون شم که جنگ جهانی به پا میشه.خیلی عقده دارن جوریکه به ما لطمه هم میرسونن و اصلا ابایی ندارن.ممکنه وسایلمو خراب کنن و با ایراداشون زندگیو زهر مارم کنن.از دست پخت من ایراد میگیرن من هنوز غذایی نپختم که تست کرده باشن.و اینکه دیشب من تو اتاق بودم که مادر همسرم در اتاقو بست و شنیدم که به همسرم گفت مگه مادر زنت درک نداره که میدونه گلو درد داری بعد برات آجیل گرفته؟در ضمن ایشون خودشون مغازه مواد شوینده دارن و احتمال میدم... منم صبح گفتم که همه چیزمو از محل خودمون میخرم حتی شوینده هارو
    این روزا بهترین روزای زندگی من و تکرار نشدنیه اما همش داره به خاطرات بد تبدیل میشه مثل 2سال عقدم
    در ضمن ما نه عروسی میگیریم نه کادویی برام گرفتن نه با خانواده م در تماسن نه به عید دیدنی خانواده م جواب مثبت دادن... در حالیکه دستشون به دهنشون میرسه و اهل بریز و به پاشو گشت و گزارن
    ویرایش توسط ZENDEGIBEHTAR : چهارشنبه 12 اسفند 94 در ساعت 12:29

  2. 2 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 13 اسفند 94), آرامش باران (جمعه 14 اسفند 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 اسفند 94 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-12-10
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    114
    سطح
    2
    Points: 114, Level: 2
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ابجی گلم
    من مشکلاتتو خوندم ولی اینو بدون که این مشکلات تو همه زندگی هست همه مادر شوهرا هر چی هم که خوب باشند چیزی میگند که عروسشون ناراحت میشه.
    اینجوری که از صحبتاتون مشخصه شما با همسرتون مشکلی ندارین وهم دیگه رو دوست دارین واین مهمترین چیز تو یه زندگیه.وشما باید قدر این زندگی را بدونید.
    وشما نباید حرفای ناراحت کننده مادر شوهرتونو سر همسرتون خالی کنید تا اون مجبور به دفاع از شما یا مادرش بشه.به نظر من شما باید حرفای مادر شوهرتونو از یه گوش بشنوی واز گوش دیگه در کنید تا زندگیتم خراب نشه.من نمیدونم شما چطوری با مادرشوهرتون رفتار میکنید ولی به نظر من باید جوری رفتار کنیم که دوست داریم در اینده عروسمون باهامون رفتار کنه.
    موفق باشید

  4. کاربر روبرو از پست مفید fatemi تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 13 اسفند 94)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemi نمایش پست ها
    سلام ابجی گلم
    من مشکلاتتو خوندم ولی اینو بدون که این مشکلات تو همه زندگی هست همه مادر شوهرا هر چی هم که خوب باشند چیزی میگند که عروسشون ناراحت میشه.
    اینجوری که از صحبتاتون مشخصه شما با همسرتون مشکلی ندارین وهم دیگه رو دوست دارین واین مهمترین چیز تو یه زندگیه.وشما باید قدر این زندگی را بدونید.
    وشما نباید حرفای ناراحت کننده مادر شوهرتونو سر همسرتون خالی کنید تا اون مجبور به دفاع از شما یا مادرش بشه.به نظر من شما باید حرفای مادر شوهرتونو از یه گوش بشنوی واز گوش دیگه در کنید تا زندگیتم خراب نشه.من نمیدونم شما چطوری با مادرشوهرتون رفتار میکنید ولی به نظر من باید جوری رفتار کنیم که دوست داریم در اینده عروسمون باهامون رفتار کنه.
    موفق باشید

    سلام دوست خوبم ممنونم که جواب دادین
    راستش اکثر مواقعی که بی احترامی میشه همسرم خودشون حضور دارن و نیازی نیست من براش تعریف کنم که چی شده.و رفتار من با مادر شوهرم اینقدر خوب بود که توقعشونو بالا برد.تا حالا بهشون بی احترامی نکردم و مثل یه دختر براشون هر کاری کردم.خونه رو جارو و طی زدم سبزیهاشونو پاک کردم مهمون داری کردم ... همیشه کمکشون کردم اما جواب اون همه از خود گذشتگیم این بود که پیرو بحثی که با همسرم داشتیم امروز به من گفتن من خانواده مو به تو ترجیح میدم و فاز روشنفکری برداشت در حالیکه همشه مخالف اینو میگفت.همونطور که گفتم همسرم رفتار متغیری داره و ادامه پیدا کرد تا جاییکه من گفتم بهتره این زندگی تموم شه همینجا.اخه همسرم گفت یا بساز و بسوز یا برو.اگر تاپیک قبلیمو هم مطالعه کنین متوجه ماجرا میشین.منم زنگ زدم خونه که با پدرم صحبت کنم و پدرم خواب بودن و خواهرم که تلفنو جواب داده بود پیامکی ازم علت ناراحتیمو پرسیدن و منم توضیح دادم که میخوام جدا شم.تو این مدت نذاشتم کسی چیزی بفهمه ولی... حس میکنم تو این زندگی تباه شدم.میخوام با پدرم صحبت کنم و جدا شم.هرچند که همسرم وقتی ماجرارو فهمید رفتارشو تغییر داد اما من دیگه به ته خط رسیدم از خدا میخوام کمکم کنه تا تموم شه همه چی

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    یکچیزی بگم برام واقعا جالبه به این راحتی حرف از جدایی داری میزنی؟!!!
    بابا خودت که نوشتی برخورد خانواده شوهرت با شما و ایشون هیمنطوریه خوب شما دق و دلی خودت رو اومدی سر این شوهر بدبختت پیاده کردی؟!! بخدا بعضی وقتها واقعا تعجب میکنم ما مردها اخه چه کاره ایم نه سر پیازیم نه ته پیاز خوب معلومه وقتی باهاش لجبازی میکنی قهر میکنی اونم به غرورش برمیخوره اینطور یجوابت رو میده.

    یکچیزی بگم شاید برات جالب باشه ولی من با خوندن صحبت های مادرشوهرت بیشتر فقط خندم گرفت یعنی چند ثانیه واقعا از ته دل خندیدم شاید برات عجیب باشه ولی دیگه برام عادی شده تیکه های مادر و خواهر و جاری و کلا اینطور حرفها بخدا فقط باید مجسمه باشی بهشون بخندی توی دلت.من کاری با رابطه عروس و مادرشوهری ندارم بصورت کلی واقعا آیا یک فردی که سالمه اینطوری حرف میزنه انتقادی داره اینطوری بیان میکنه حرفی داره با بی احترامی میزنه؟!!
    بقول جناب مدیر شما مثل اینکه بهترین نوشیدینی رو توی یک ظرف آفتابه بریزی و بزاری وسط سفره بنظرت اینکار درسته؟

    خدا پدر مادر دکتر هلاکوئی رو بیامرزه این روش رو یادم داد: وقتی با اینطور افراد مواجه میشی که هرچی گفتمان رو جلو میبری و منطقی حرف میزنی بازم حرف خودش رو میزنه از این روش استفاده کن:
    جمله آخرش رو بگو و تائیدش کن!!!

    مثلا در مورد شمامپو گفتش حرفش رو تکرار میکردی میگفتی ااااااا شما درست میگی بهرته که کوچکترش رو بگیرم یا مثلا در مورد بینی خواهرتون حرف مینزه بگو اااااا درست میگید بینی ش بهتره بره عمل بشه خوشگلتر میشی اینطوری دیدمش بهش میگم حتما اینکارو انجام بده جراح زیبایی خبو یمشناسیش معرفیش کنید و... الی آخر

    مثلا ما چندوقت قبل جایی مهمونی بودیم بحث سر قیمت ماشین پراید توی عراق بود یه بنده خدای یهمش میگفت آقا نهایت 4 تومانه اونجا و یکی دیگه میگفت نه هم قیمت ایرانه و منم دیدم این بنده خدا میگه 4 تومانه و اشتباه میکنه داره همش تکرار میکنه منم گفتم اره درست میگی قیمتش 4 تومانه و حرفش رو تکرار کردم و بحث تموم شد

    به همین راحتی والا میبینی اذیت میشی چرا حتی ماهی یکبار میری بکنش دوماه یکبار برای نهار و شام هم نمون چند ساعت بشین و برگرد و اینم یادت باشه شما چه کار زیادتر بکنی چه کمتر جفتش فرقی نداره بقول خودت تیکه یمشنوی خوب بشین سر جات و در صورت لزوم کار انجام بده اونم نه در حد زیاد بلکه معمولی.

    اینقدرم نه خودت حرص بزن نه اون شوهر بنده خدات رو حرص بده نه خانواده ات رو این بدون بقیه مادرشوهرها هم همینطوری هستن تازه برو خدا رو شکر کن این بنده خدا حرفش رو مستقیم میزنه و شوهرت هم پشتت هست پس لطفا پشتیبانی شوهرت رو از دست نده اینهمه هم بقهی رو حرص نده.

    از اون روش ترکیبی استفاده کن مجسمه بودن خیلی خوبه تائید کردن و جمله آخر رو هم تکرار کردن هم خوبه.

    بزگترین خواسته انسان رسیدن به آرامشه ازدواج هم میکنیم بخاطر همین موضوعه خوب شما چرا اینقدر از خودت داری ضعف نشان میدی برای یک همچین مشکل کوچکی من خودم بشخصه مثلا یکبار کلا طرف فامیل های پدریم تیکه بنداز هستند خوب شخصیتشون در همین حده من شخصیت خودم رو بیارم پائین جوابشون رو بدم یا اینکه بشیم حرص بخورم و خودخوری کنم دیوانه ام مگه بجای اینکار ایندفعه امتحان کردم تائیدش کردم یکیشون که تیکه مینداخت باورت میشه اینقدر کیف کردم خودم اصلا هم حس بدی نداشتم ایکاش زودتر با این روش آشنا میشدم معجزه میکنه

    البته یک اخطار خیلی تابلو هم همه چیز رو تائید نکن حالت تمسخر نگیره

    - - - Updated - - -

    این مقاله را هم با دقت مطالعه کن سعی کن خودت را هم قویتر کنی حساسیت خودت را هم کمتر کن.

    http://www.hamdardi.net/thread-40315.html#post396770
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود بانو

    یکچیزی بگم برام واقعا جالبه به این راحتی حرف از جدایی داری میزنی؟!!!
    بابا خودت که نوشتی برخورد خانواده شوهرت با شما و ایشون هیمنطوریه خوب شما دق و دلی خودت رو اومدی سر این شوهر بدبختت پیاده کردی؟!! بخدا بعضی وقتها واقعا تعجب میکنم ما مردها اخه چه کاره ایم نه سر پیازیم نه ته پیاز خوب معلومه وقتی باهاش لجبازی میکنی قهر میکنی اونم به غرورش برمیخوره اینطور یجوابت رو میده.

    یکچیزی بگم شاید برات جالب باشه ولی من با خوندن صحبت های مادرشوهرت بیشتر فقط خندم گرفت یعنی چند ثانیه واقعا از ته دل خندیدم شاید برات عجیب باشه ولی دیگه برام عادی شده تیکه های مادر و خواهر و جاری و کلا اینطور حرفها بخدا فقط باید مجسمه باشی بهشون بخندی توی دلت.من کاری با رابطه عروس و مادرشوهری ندارم بصورت کلی واقعا آیا یک فردی که سالمه اینطوری حرف میزنه انتقادی داره اینطوری بیان میکنه حرفی داره با بی احترامی میزنه؟!!
    بقول جناب مدیر شما مثل اینکه بهترین نوشیدینی رو توی یک ظرف آفتابه بریزی و بزاری وسط سفره بنظرت اینکار درسته؟

    خدا پدر مادر دکتر هلاکوئی رو بیامرزه این روش رو یادم داد: وقتی با اینطور افراد مواجه میشی که هرچی گفتمان رو جلو میبری و منطقی حرف میزنی بازم حرف خودش رو میزنه از این روش استفاده کن:
    جمله آخرش رو بگو و تائیدش کن!!!

    مثلا در مورد شمامپو گفتش حرفش رو تکرار میکردی میگفتی ااااااا شما درست میگی بهرته که کوچکترش رو بگیرم یا مثلا در مورد بینی خواهرتون حرف مینزه بگو اااااا درست میگید بینی ش بهتره بره عمل بشه خوشگلتر میشی اینطوری دیدمش بهش میگم حتما اینکارو انجام بده جراح زیبایی خبو یمشناسیش معرفیش کنید و... الی آخر

    مثلا ما چندوقت قبل جایی مهمونی بودیم بحث سر قیمت ماشین پراید توی عراق بود یه بنده خدای یهمش میگفت آقا نهایت 4 تومانه اونجا و یکی دیگه میگفت نه هم قیمت ایرانه و منم دیدم این بنده خدا میگه 4 تومانه و اشتباه میکنه داره همش تکرار میکنه منم گفتم اره درست میگی قیمتش 4 تومانه و حرفش رو تکرار کردم و بحث تموم شد

    به همین راحتی والا میبینی اذیت میشی چرا حتی ماهی یکبار میری بکنش دوماه یکبار برای نهار و شام هم نمون چند ساعت بشین و برگرد و اینم یادت باشه شما چه کار زیادتر بکنی چه کمتر جفتش فرقی نداره بقول خودت تیکه یمشنوی خوب بشین سر جات و در صورت لزوم کار انجام بده اونم نه در حد زیاد بلکه معمولی.

    اینقدرم نه خودت حرص بزن نه اون شوهر بنده خدات رو حرص بده نه خانواده ات رو این بدون بقیه مادرشوهرها هم همینطوری هستن تازه برو خدا رو شکر کن این بنده خدا حرفش رو مستقیم میزنه و شوهرت هم پشتت هست پس لطفا پشتیبانی شوهرت رو از دست نده اینهمه هم بقهی رو حرص نده.

    از اون روش ترکیبی استفاده کن مجسمه بودن خیلی خوبه تائید کردن و جمله آخر رو هم تکرار کردن هم خوبه.

    بزگترین خواسته انسان رسیدن به آرامشه ازدواج هم میکنیم بخاطر همین موضوعه خوب شما چرا اینقدر از خودت داری ضعف نشان میدی برای یک همچین مشکل کوچکی من خودم بشخصه مثلا یکبار کلا طرف فامیل های پدریم تیکه بنداز هستند خوب شخصیتشون در همین حده من شخصیت خودم رو بیارم پائین جوابشون رو بدم یا اینکه بشیم حرص بخورم و خودخوری کنم دیوانه ام مگه بجای اینکار ایندفعه امتحان کردم تائیدش کردم یکیشون که تیکه مینداخت باورت میشه اینقدر کیف کردم خودم اصلا هم حس بدی نداشتم ایکاش زودتر با این روش آشنا میشدم معجزه میکنه

    البته یک اخطار خیلی تابلو هم همه چیز رو تائید نکن حالت تمسخر نگیره

    - - - Updated - - -

    این مقاله را هم با دقت مطالعه کن سعی کن خودت را هم قویتر کنی حساسیت خودت را هم کمتر کن.

    http://www.hamdardi.net/thread-40315.html#post396770

    ممنونم آقای خاله قزی
    باور کنین من این مسائلو تو سر شوهرم نمیکوبم من چون خیلی تو دارم نه با خواهرم نه مادرم نه دوستم با هیچکس حرف نمیزنم و همسرم برام یه دوسته و برا همین باهاش درد و دل میکنم شاید اون اینجوری برداشت کرده که من تحقیرش کردم.ولی باید یکم با سیاست تر باشم
    راحت از طلاق حرف میزنم اخه روحیم تو این مدت خیلی شکننده شده خیلی فکرم مشغوله و زودرنجم
    شوهرم اگه 20تا بدی داره 80تا خوبی داره اما منم خیلی زود بهم بر میخوره.به گفته همسرم ایشونم حساسه
    باید روش مارو امتحان کنم حق با شماست مادر همسرم واقعا بیماره میترسم شوهرمم بیمار باشه و من متوجه نشده باشمجدا از این موضوع میترسم.
    ولی حتما باید اون روش رو امتحان کنم و مثل مجسمه باشم.خیلی پر توقعشون کردم بنابراین خیلی کمتر میرم پیششون و خیلی رسمی تر.
    نگرانم که بعد خونه گرفتن و ... مطمعن شم که باید جدا میشدم.نگرانیم همینه فقط
    مقاله رو هم حتما میخونم
    واقعا ممنونم آقای خاله قزی

  8. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 13 اسفند 94)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اسفند 94 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1394-12-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    48
    سطح
    1
    Points: 48, Level: 1
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم. من نظرم با دوستان فرق داره. سعی کن با هر کس در حدش برخورد کنی. عروس تازه را چه به کار تو خونه مادرشوهر؟! بعد هم اصلا چه لزومی داره شما در مورد ملزومات و احتیاجاتی که قراره در جهیزیت فراهم کنی برای اون ها حرف بزنی خانوووم؟! فکر طلاق را هم اگر کردی نه پدر نه خواهر نه هیچ عزیزی را درگیر نکن و به یک مشاور رحوع کن و ابزار تهدید هم قرارش نده و اگر با کمک مشاور به نتیجه رسیدی که طلاق بگیری تا عقدی این کار را بکن وگرنه بعد از ازدواج برای زن یک تعلق شدید بوجود میاد که جدایی را بسیار سخت میکنه و اونوقته که میسوزی و میسازی. اگرم قراره زندگی کنی باید بسیار محکم باشی و از چیزی نترسی و به حقوق قانونی و ابزار های ازدواج اگاهی کامل داشته باشی و حد و خط قرمزتو براشون معلوم کنی. به کسی که احترام پذیر نیست هم زیاد احترام نذار فکر میکنه خبریه. موفق باشی گل دختر

  10. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط miss-golegandom نمایش پست ها
    ممنونم آقای خاله قزی
    باور کنین من این مسائلو تو سر شوهرم نمیکوبم من چون خیلی تو دارم نه با خواهرم نه مادرم نه دوستم با هیچکس حرف نمیزنم و همسرم برام یه دوسته و برا همین باهاش درد و دل میکنم شاید اون اینجوری برداشت کرده که من تحقیرش کردم.ولی باید یکم با سیاست تر باشم
    راحت از طلاق حرف میزنم اخه روحیم تو این مدت خیلی شکننده شده خیلی فکرم مشغوله و زودرنجم
    شوهرم اگه 20تا بدی داره 80تا خوبی داره اما منم خیلی زود بهم بر میخوره.به گفته همسرم ایشونم حساسه
    باید روش مارو امتحان کنم حق با شماست مادر همسرم واقعا بیماره میترسم شوهرمم بیمار باشه و من متوجه نشده باشمجدا از این موضوع میترسم.
    ولی حتما باید اون روش رو امتحان کنم و مثل مجسمه باشم.خیلی پر توقعشون کردم بنابراین خیلی کمتر میرم پیششون و خیلی رسمی تر.
    نگرانم که بعد خونه گرفتن و ... مطمعن شم که باید جدا میشدم.نگرانیم همینه فقط
    مقاله رو هم حتما میخونم
    واقعا ممنونم آقای خاله قزی

    بنده بشخصه از شما خواهش دارم بانو اینقدر راحت حرف از جدایی نزنید بخدا منی که میخونم بدنم میلرزه حتی وقتی نوشتی چهب رسه بخوای بری دنبالش و انجامشم بدی این کلمه رو از سرت بیرون کن.

    مهارت های ارتباطی خودت را افزایش بده مقالات سایت را بخوان توی این زمینه ها مطالب خیلی خوبی وجود داره توی سایت.
    بعدشم یکم خودت رو با کلاس های هنری و بخصوص آشپزی سرگرم کن شیرینی پزی غذاهای ایرانی یا فرنگی برو حتما یاد بگیر بنظر من بشخصه بعد ابراز احساسات و محبت کردن و تائید کردن همسر برای یم مرد دستپخت همسرش خیلی خیلی مهمه و جایگاه بالایی داره روی این موضوع کار کن خوشم میاد به همه این پیشنهاد رو میدم.

    پس لطفا دفعه بعدی مجسمه باش تائید کن و یادت باشه از خودت بیش از اندازه انتظار نداشته باش طول میکشه تا بیوفتی روی غلتک یک جمله ای است که باید بنظرم بنزن سردر تالار همدردی مخصوص متاهلین سایت بخصوص خانوم ها:

    هیچوقت بخاطر شخص سوم زندگی خودت را خراب نکن

    و نکته اخر

    http://www.hamdardi.net/thread32762-2.html#post325645

    با دقت بخوان و یادت باشه فکر کردن سمی ترین کاریه که یک انسان میتواند انجام دهد هروقت دیدی این افکار داره میاد توی ذهنت بجای آبیاری کردنش سریع یک STOP بلند بهش بده و خودت را مشغول کن مهم نیست چه کاری باشه فقط مشغول باش الکی وسایل رو جمع کن بریز اونور باز جمعشون کن بزار سر جاش بلند شو دیزاین خونه رو عوض کن خلاصه مشغول باش و بیکار نباش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : پنجشنبه 13 اسفند 94 در ساعت 12:05

  11. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nanazi نمایش پست ها
    سلام عزیزم. من نظرم با دوستان فرق داره. سعی کن با هر کس در حدش برخورد کنی. عروس تازه را چه به کار تو خونه مادرشوهر؟! بعد هم اصلا چه لزومی داره شما در مورد ملزومات و احتیاجاتی که قراره در جهیزیت فراهم کنی برای اون ها حرف بزنی خانوووم؟! فکر طلاق را هم اگر کردی نه پدر نه خواهر نه هیچ عزیزی را درگیر نکن و به یک مشاور رحوع کن و ابزار تهدید هم قرارش نده و اگر با کمک مشاور به نتیجه رسیدی که طلاق بگیری تا عقدی این کار را بکن وگرنه بعد از ازدواج برای زن یک تعلق شدید بوجود میاد که جدایی را بسیار سخت میکنه و اونوقته که میسوزی و میسازی. اگرم قراره زندگی کنی باید بسیار محکم باشی و از چیزی نترسی و به حقوق قانونی و ابزار های ازدواج اگاهی کامل داشته باشی و حد و خط قرمزتو براشون معلوم کنی. به کسی که احترام پذیر نیست هم زیاد احترام نذار فکر میکنه خبریه. موفق باشی گل دختر
    عزیزم ممنونم که وقت گذاشتین
    من نمیگم چیزیرو بخاطر همین اخلاقی که دارن سعی میکنم از کارم باخبر نشن.اشتباهم همین بود که باهاشون خودمونی بودم و همش بخاطر عمه م بود که مدام به من میگفت باید مثل دخترشون باشی باید کمکشون کنی...
    واقعا دل خوشی ازشون ندارم.من امروز به همسرم گفتم که میخوام با پدرم صحبت کنم قصدم تهدید نبود واقعا به ستوه اومدم.اما نشد که باهاشون صحبت کنم و وقتی به همسرم موضوع رو گفتم ایشون گفتن که من دوستت دارم و بحثو جور دیگه ای جلوه داد.منم فقط دنبال ارامشم و بس به کسی کاری ندارم و زندگی خودمو میکنم متاسفانه همین توقع رو هم از بقیه دارم

  12. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 13 اسفند 94)

  13. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یک اخطار جدی واجب شد بگم:

    پدر شما نه مشاوره نه روانشناس نه روانپزشک یا روانکاو ایشون یک فرد عادی هستند لطفا به هیچ عنوان دیگران را وارد زندگی مشترکت نکن شما الان تشکیل خانواده دادی پس مستقل هستی یاد بگی رمشکلات خودت را خودت حل کنی مشکلاتت را بدوش دیگران ننداز لطفا
    الان نه یکسال دیگه قراره مادر بشی اونوقت میخوای چیکار کنی همینطوری برخورد کنی؟!!فکر نمیکنی لازمه بزرگ بشی و خودت به جنگ مشکلاتت بری اینطوری برای شوهرت یک تکیه گاه و برای فرزند آیندت یک مادر نمونه و الگو میشی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    یک اخطار جدی واجب شد بگم:

    پدر شما نه مشاوره نه روانشناس نه روانپزشک یا روانکاو ایشون یک فرد عادی هستند لطفا به هیچ عنوان دیگران را وارد زندگی مشترکت نکن شما الان تشکیل خانواده دادی پس مستقل هستی یاد بگی رمشکلات خودت را خودت حل کنی مشکلاتت را بدوش دیگران ننداز لطفا
    الان نه یکسال دیگه قراره مادر بشی اونوقت میخوای چیکار کنی همینطوری برخورد کنی؟!!فکر نمیکنی لازمه بزرگ بشی و خودت به جنگ مشکلاتت بری اینطوری برای شوهرت یک تکیه گاه و برای فرزند آیندت یک مادر نمونه و الگو میشی
    اقای خاله قزی ممنونم که وقت گذاشتین
    باید خدمتتون عرض کنم که من خیلی وقته که بزرگ شدم.خیلی بزرگتر از سنم بودم همیشه و اینکه با پدرم مشورت میکنم علتش اینه که پدرم ریش سفید هستن و همیشه اقوام از پدرم راهنمایی میخوان و در ضمن پدرم خیلی منطقی و بدور از تعصب برخورد میکنن
    من به کسی چیزی نگفتم چون همسرم اومدن دنبالم و باهم مشکلاتمونو حل کردیم
    قرار شد من دیگه از ناراحتیام از خانواده شون چیزی به همسرم نگم همسرم گفتن من جز خجالت کشیدن کار دیگه ای ازم بر نمیاد پس منم زندگی برای خودمون تاخ نمیکنم
    من دیروز خونه شون بودم با وجود رفتار هایی که داشتن طبق توصیه شما مجسمه بودنو تمرین کردم و راضی هم بودم
    امیدوارم ما ادما قدر زندگیامونو بیشتر بدونیم و بخاطر شخص سوم خرابش نکنیم
    البته حفظ یه رابطه فقط در صورتی ممکنه که هردوطرف تلاش کنن
    ممنونم بابت راهی که بهم یاد دادین

  15. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 15 اسفند 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.