به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array

    Bow اصرار خانمم برای پذیرش جدایی

    سلام
    علی هستم ۲۸ سالمه توی دوران عقدیم الان حدود ۱۰ ماهه با همسرم اختلاف پیدا کردم
    علت بحثمونم حرفهای الکی و بی سر و ته بود که منجر قهر کردنش شد
    متاسفانه بعد چند روز هرچی سعی و تلاش کردم خانمم کوتاه نیومد و اصرار به طلاق کرد
    ازونجایی که دوستش داشتم چند نفر بزرگتر و فرستادم واسه وساطت اما مرغشون یه پا داره
    مهریه شو گذاشت اجرا و کلی دادگاه و شکایت
    جدیدا هم که دیدن راه به جایی نمیبره میگه همه چیرو میبخشم توافقی جداشیم...
    اما من حاضر به طلاق نشدم چون میخامش
    ولی دیگه میخام تمومش کنم چون زندگی با اجبار نمیشه
    وقتی نمیخاد بمونه همون بهتر که حالا بره...
    نمیدونم تصمیمم درسته یا بازم مخالفت کنم بلکه سرش به سنگ بخوره بفهمه اون بیشتر ضرر میکنه چون دختره
    حس میکنم این کارم خودخاهیه..
    ازتون میخام کمکم کنید

  2. کاربر روبرو از پست مفید amf66 تشکرکرده است .

    هلیاجون (یکشنبه 09 اسفند 94)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    خیلی کلی توضیح دادید.

    دلایلش برای جدایی چیه؟چقدر روشون کار کردید؟تا حالا مشاوره رفتید برای حل مساله؟
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    هلیاجون (سه شنبه 11 اسفند 94)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    دلایلش مثلا میگه ما اختلاف فرهنگی داریم و خانوادمون به هم نمیخوره
    البته یکم حرفش درسته چون سطحشون از نظر مالی و فرهنگی یکم بالاتر از ماست
    اما من بخاطرش خیلی سعی و تلاش کردم
    خاستم رضایتش رو جلب کنم اما اون دایم دلسردونه و نا امیدانه حرف میزد و انگیزه منو واسه تلاش بیشتر ازم میگرفت
    همش با یه حس خود برتر بینانه باهام برخورد میکرد
    جوری که انگار بود و نبودم براش تفاوتی نمیکرد
    به اولین مشکل حرف از طلاق میزد
    غرور و شخصیتم رو خیلی جریحه دار کرد
    این اواخر یکم بخاطر مشکلات مالی تحت فشار بودیم که دایما به روم میاورد
    اعتماد بنفسم رو خیلی پایین اورد
    اگر واسه ادامه زندگی و تلاش بیشتر بهش اصرار میکردم میگفت فایده نداره ما به درد هم نمیخوریم
    همش حس میکردم این پایبندی و علاقه یکطرفست
    بالاخره اینبار مثل قبل بعد از بهانه گیری و قهرش نرفتم با التماس به خودشو خونوادش مجبور به اشتی کنمش
    منم باهاش توی قضیه طلاق همراهی کردم
    اما هموز نتونستم با این قضیه کنار بیام و الان که به اخرش رسیدیم و میگه توافقی جداشیم بلاتکلیف گذاشتمش بلکه یکم بیشتر فکر کنه و به خودش بیاد
    من مشکل خاصی ندارم فقط گاهی بخاطر فشارهای مختلف و بهانه گیری هاش کنترل خودمو از دست میدادم و صدامو میبردم بالا این بزرگترین دلیل جداییشه
    خب وقتی داره بی وقفه بدون درک حالم حرفای تحریک کننده میزنه منم ظرفیتی دارم
    اوایل چند جلسه رفتیم مشاوره اما اون به توصیه هاش عمل نمیکرد و رها کردیم
    مشاور میگفت به مرور زمان درست میشه
    باید بپذیردت چون شخصیتش درونگراست دیر عادت میکنه و خودشو وفق میده
    الان که اخرای کاریم و اون مصر به طلاقه و مهرشم میبخشه نمیدونم چه کنم
    فعلا که کلا قطع رابطه ایم
    خط مویایلشو عوض کرده و در خونشونم نمیتونم برم چون خونوادش شدیدا حمایتش میکنن و باهاش همراهن مخصوصا پدرش
    به خودم میگم تو بخاطرش از خیلی خواسته ها و معیارات زدی اما اون کمال طلبه و حاضر نیست بخاطر زندگی مشترکمون یکم خودشو وفق بده
    فک میکنم دیگه نباید جلوتر برم و این نقطه پایانه
    چون به اجبار که نمیشه زندگی کرد
    بالاخره به هر دلیلی از انتخابش پشیمون شده
    من هنوز میخامش اما علاقه یکطرفه عبث و بیهودست....

  6. کاربر روبرو از پست مفید amf66 تشکرکرده است .

    هلیاجون (سه شنبه 11 اسفند 94)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    همسرم بر اثر سوتفاهم و توهمات فانتزی که توی خیال خودش متصور شده بود منو بدون اینکه کامل بشناسه و با معیاراش بسنجه به عنوان همسر انتخاب کرد
    ازدواجمون کاملن سنتی بود بدون شناخت و رابطه قبلی
    وقتی عقد کردیم به مرور شناختش بیشتر شد وچشماش باز شد
    و طبعا کم کم متوجه شد من با معیارای مدنظرش برای همسر ایندش تفاوت دارم
    و به همین دلیل روز به روز نسبت بهم دلسرد شد و دچار یه حس بی تفاوتی شد
    من بخاطر علاقه ای که بهش داشتم تمام تلاشمو کردم تا خودمو به ایده الش برسونم
    اما با هر مشکلی حرف از جدایی میزد
    اصلا روی تاثیر حرفاش فکر نمیکرد
    همش حس میکردم خودمو دارم به زور بهش میچسبونم
    تا اینکه ده ماهه پیش سر یه موضوع کوچیک و بهانه گرفتنش حرفمون شد
    از فرداش دیگه درست جوابمو نداد و رو نشونم نمیداد
    تا بالاخره باهاش قرار گذاشتم حرف زدیم
    که گفت دیگه به هیچ وجه باهات ادامه نمیدم منم قبول کردم توافقی جداشیم
    اما به اصرار پدرش شکایت کرد واسه مهریه
    الانم راضی شده ببخشه طلاقش بدم
    خیلی حرمتها بینمون شکسته و اوضاع پیچیده شده
    ته دلم دوستش دارم اما نمیخام بازم با التماس و به قیمت شکستن غرورم به زور نگهش دارم‌‌‌‌...
    نمیدونم کارم درسته یا نه

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    منو همسرم همسن هستیم
    تحصیلاتمون دیپلمه
    اونا خیلی خونواده بسته ای دارن
    خیلی متعصب و پر محدودیت
    به حدی که از جامعه بیرون از خونه و روش برخورد با ادمای با شخصیتهای مختلف کاملن بی اطلاع هستن
    البته خودشون فکر میکنن خیلی کارشون درسته
    خانمم به هیچ وجه راضی نمیشد اشتباهشو بپذیره و رفتارشو تغییر بده تا حداقل یکم دلگرم بشم
    خیلی توی این سه سال عقدبستگی کش مکش داشتیم
    الان دچار تضاد و سردرگمی شدم
    خیلی دوستش دارم اما منطقم میگه اگه اشتی هم بکنیم وضع بدتر میشه که بهتر نمیشه
    چون حرمتها بینمون شکست
    کل فامیل و اشنا مشکلمون رو فهمیدن
    این مشکل و اختلاف کل زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده
    دچار یه حس بی هدفی و گیجی شدم
    راهنماییم کنید بچه ها چکار کنم
    توی بد برزخی گیر افتادم این روزا

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-12
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 58 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    نوشتين سه ساله
    من تجربه شما رو دارم تو مرحله شما هستم
    از نظر من تو مرحله كه الان طرف مقابل به فكر برنده شدنه به هر قيمتي حتي زندكيش
    اصرار كردنه شما كارو خراب تر ميكنه
    دور بودنتون بدتر
    جون طرف مقابل همه جيز رو توجيح برا هدفش ميدونه
    واقعا و عميقا دركت ميكنم برات صبر ميخوام يه حس بي ارزش بودن براش بيدا كردي همين حسم خودت داري ؟
    متاسفانه شماهم خانواده خانم همراهيش و سر سختانه هواشو دارن و كمكت نميكنن
    اول خواستن بهشون باج بدي با مهريه بعدش ديدن نميشه حالا تفاهم
    خدا كمكت كنه از صميم قلبم برات ارزوي موفقيت دارم
    البته ميشه براش شرط بزاري جون حريف مهريه نشدن برا توافق كه بكي هرجي مشاور بكه كه اخرش به مشاور ميكه من اصلا دوستش ندارم جواب سنكيني براي زحمت هاي تو هستش
    ازين فرصت برا سرد كردن خودت استفاده كنن كه حس ترد شدكي نداشته باشي .
    خدايي حالم كرفته شد خيلي . هر جي بكي بد برداشت ميكنن به تايد رفتاراي خودشون .

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ممنونم محمد جان بخاطر همدلیت
    دقیقا دست گذاشتی روی واقعیت های زندگیم
    ازم باج میخاستن اما من ندادم
    چون بنظرم اونوقت دیگه ادامه زندگی برام با میل و علاقه نیست و فقط بخاطر ترس از باجهایی که دادم
    مثلا بهم میگفت خونه ای که ساختم رو بزنم بنامش
    یا شرطش واسه اشتی دادن حق طلاق بود(میخاست کامل نابودم کنه و بعد بره)
    اما بهش گفتم من باج نمیدم
    میخامت و همه جوره پات هستم اما بچه نیستم باج بدم
    ناگفته نماند باجناق بزرگترم بهشون باج داده و الان نوکر خونه زاد شده
    فک میکنم اگر حق طلاق رو میدادم اونا با کمال بی رحمی پوستم رو میکندن اما من بازم بخاطر علاقم به زنم چون نمیخام بلاتکلیف باشه و جوونیش حروم بشه میخام بزودی حاضر به طلاق بشم و براش ارزوی خوشبختی کنم

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-12
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 58 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من خودم بينهايت فشار عصبي داره روم وارد ميشه
    همه جور تحقير داره به سرم مياد توهين و ناسزا
    بخاطر اينكه pay زندكيم موندم و خانومم از اين فرصت برا تبرعه كردن خودش استفاده ميكنه و همه جيز رو كردن من و خانوادم ميندازه و جالب اينجاست كه حتي نميتونه بكه برا حفظ زندكيش جيكار كرده
    ازار روحي بي اندازه اي رومه از خدا ميخوام از تو فكرم دراد ميخوام جدا شدم ولي ياد تحقير هاي بي دليلش ميفتم كه از اول زندكيم به سرم اورده كبابم ميكنه
    خيلي خودش رو بدون تقصير ميدونه و اين ازارم ميده
    ازار بي اندازه اي كه ميبينم اين هست كه حتي يه قدم براي دلخوشي من برنداشت و مدام هدفش اين هست كه ما به درد هم نميخوريم و به ديكران ثابت كنه
    الان تو اوج شدت خفقانم خوب دركت ميكنم
    بي دليل و فقط طرفت بكه نميخوام حالا كه مسيرمون به دادكاه افتاده يادش اومده بايد از زمين و اسمون بهونه بتراشه و اين برام سخت تره كه جرا تا الان اينا رو نكفته بود

  12. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    توی این مدت ده ماه که باهم قهریم خیلی اتفاقا افتاد و خیلی حرفا زده شد
    چون کار به شکایت و دادگاه کشید حرمتها شکست
    راستش من یکم زود از کور در میرم و جوش میارم
    مخصوصا وقتیکه طرف مقابلم نفهمه چی میگم
    وقتی جوش میارم شاید حرفی بزنم که بعدا پشیمون بشم
    شاید این بزرگترین اشتباهه من بوده
    کم تحملی....
    سریع گارد دفاعی میگیرم
    حالا که میشینم مو به مو بازنگری میکنم گذشته رو میبینم میتونستم بهتر عمل کنم
    اما....
    همسرم کم مقصر نبود
    کلا باهام کات کرد
    نه زنگی نه جواب مسیج..
    پدرشم که فقط میگه ما خوبیم و معصوم و کارای خودشونو توجیح میکنه
    حرصمو در میارن ادمای از خودراضی
    مثل عسل و خربزه بودیم با پدرش
    دلم نمیخاست به اینجا برسه اما خودش کوتاه نیومد تا همه فهمیدن مشکل پیدا کردیم
    ابرمون رفت....

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به محمد وعلی من نفر سومی هستم که دقیقا همین مشکل رو دارم الان نزدیک 4 ساله زندگیم بهم خورده دقیقا خط به خط نوشتی همین مشکلات رو دارم خدا شاهده 4 سال دارم میجنگم الان تنها زندگی میکنم اونا خودشون برتر میبینن دارن لجبازی میکنن با من از همسرم هیچ خبری ندارم و مهریه میدم

  14. کاربر روبرو از پست مفید ali.amamverdi تشکرکرده است .

    amf66 (دوشنبه 16 فروردین 95)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.