سلام عزیزم.
میدونی توی دوران عقد خیلی از زوج ها دچار مشکل میشن، چون تغییری در زندگیشون لحاظ شده که تا بخوان باهاش آداپته شن و قلق کار دستشون بیاد زمان میبره و تو این فاصله کلی ارور میدن.
من فکر میکنم ریشه ی مشکلات شما هم دقیقا از همین عدم پذیرش تغییرات بوجود آمده در زندگیتون آغاز میشه. اینکه مثل خیلی از تازه عروس داماد ها دارید سعی میکنید همدیگرو تغییر بدین. به جای تعامل با هم تقابل دارید. یک مثالشو عنوان میکنم:
میفرمایید همسرتون شکاک هست و خودشون هم معترف هستن.
این شکاکی از کجا میاد؟ از تعصب، از عصبیت.
خب، نتایج این شکاکی چی میتونه باشه؟ بی اعتمادی ناشی از ترس که منجر به محدودیت شما شده. پوچی ناشی از عدم احقاق حق و نتیجه گیری مطلوب از اعتمادشون که بی مسئولیتیشون رو در پی داشته، بدبینی و سوءظن.. آنچه که دیدن.
و اما پاسخ شما به رفتار ایشون چی بوده؟
من این نیستم، من این نمیشم، اگه فکر کردی زیر بار ظلمت میرم کور خوندی، بچرخ تا بچرخیم.
و نتیجه این بازخورد چی بوده؟
صحه ای بر شک و بی اعتمادی همسرتون. مجاب کردن همسرتون به اینکه حق داشت بی اعتماد بود، اینم نمونه اش، اصلا همه دخترا عین همن!
البته که همسر شما آیینه ی تمام قد زندگی بعد از طلاق شماست. چون اون موقع شکاکی و بی اعتمادی نوبت شماست واسه زندگی پیش رو.
ولی چه برخوردی بهتر میبود اگر داشتید؟
نظر من اینه که اگر صبر پیشه میکردید و تلاشتون رو روی جلب اعتمادشون (که البته پروسه ای زمان بره) میگذاشتید ، هم به آزادی میرسیدید ، هم به آرامش.
مسئله اینه که شما بایستی قبل ازدواج سنگاتون رو وامیکندین در مورد درس و کار و اینا.. اگر بله رو گفتید پس این توانایی رو در خودتون میدیدین که یا با شرایط کنار بیاین یا شرایط رو تغییر بدین. این دیگه فکر و سیاست میخواد، دانش میخواد، دیگه جایگاهتون عوض شده، بچه نیستید که نازتون رو بخرن، الان دیگه همسرید، باید مدیریت کنید. تدبیر کنید. با رفتار های پیشین نتیجه نمیگیرید. الان جایی هستید که باید گذشت کنید تا واستون گدشت کنن، اعتماد کنید تا بهتون اعتماد کنند، تغییر کنید تا واستون تغییر کنند، صحبت کنید تا باهاتون صحبت کنند ، دیگه زمونه قهر و لج و لجبازی گذشت، الان اگر میخوای یه زندگی زناشویی موفق داشته باشی باید تا ده سال بعدتو برنامه ریزی کنی، چون خطر زیاد شده، الان دیگه قیاس هست، رسانه هست، فرهنگ متضاد هست، شما زندگیتو اداره نکنی زندگیتو به سمت اهدافی که میخوان اداره کردن. پس واقف بودن به زندگی، به رفتار خودت و به رفتار و نقاط ضعف و قوت همسرت و انشاءالله در آینده فرزند یا فرزندانت مهمه.
به نظرم شوهرتون مشکل نیست. قلق داره. کسی که خودش اعتراف کرده شکاک و بدبینم و اینو به عنوان ضعف قبول داره کارت باهاش راحت تره تا کسی که اصلا ضعفی در خودش نبینه. این که به قول شما دهن بین و خاله زنک هستن و راز نگهدار نیستن هم میتونه جدای از ضعف یه قوت باشه، دوستی با این افراد خیلی راحتتره. این افراد رگ خوابشون دستت باشه تو دست موم میشن. همه چیز رو اول به خودتون میگه، دو تا تعریف ازشون بدی مسئولیت پدیر ترین فرد جهان میشن، همین فرد اگر از ره دل باهاش صحبت کنی خیلی وفادار میشه، چون تشنه ی اعتماده و در جستجوی یه تکیه گاه که بهش اعتماد کنه.
این دیگه هنر شماست. جلوی یه فرد عصبی نمیشه عصبی شد. جلو فرد عصبی باید ثابت کنی آرامش داری تا از خودش بپرسه این آرامششو از کجا آورده که من ندارم. اگر گفت فلان جا نرو، حتی خلاف میلتون چند بار بگید چشم، من بهت اعتماد دارم، مطمئنم این خواسته ات بی حکمت و بی دلیل نیست، حتما دلیل موجه ای واسش داری. بذارید از خودش بپرسه واقعا دلیل موجه ای دارم یا دارم آزارش میدم؟ حتما ماهی خوشگلم رو تو این تنگ بلوریش اذیت کردم. اون وفاداره، حقش دریاست. تو دریا هم نگاهش به منه و فوقش اگر دست از پا خطا کنه برش میگردونم به تنگ کوچیکش.
سحر جان، میتونی طلاق بگیری و فرض کنی خلاص! ولی از نظر من حیفه زندگیتون. چیزی نشده که. حالا خانواده ها هم دوتا عید بگذره یادشون میره. خوشبختی شما رو ببینن همه ساکت میشن و فراموش میکنن. چند تا تفاهمه که مذاکره میخواد نه بحث و دعوا. به نظرم این تغییر از تحمل عوارض تغییری به نام طلاق راحت تره. امتحانش که ضرر نداره. فقط هر واکنش قبلش یه مکث کوچیک و یه آینده نگری و مقداری تمرین میخواد. دانشش هم که سایت همدردی خدا داده مقاله، والا خوندن اینا از دادگاه و وکیل و گیس و گیس کشی راحت تره. حیفه، جوونی عزیزم ، لایق یه زندگی عالی هستی. حداقل تلاش کنید ، همه راه ها رو امتحان کنید بعد به طلاق فکر کنید.
نظرمه دست دست نکنید و جای این حرفا یه گپ دوستانه و چه بهتر عاشقانه با هم داشته باشید. مطمئنم روزای خوبتون هم کم نبوده که حرمت نگه دارید.
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)