به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    طلاق... خوب يا بد...

    سلام دوستان...
    متاسفانه، من باز هم اومدم،
    بعد ازينكه شوهرم راضى نشد با من بياد سفر، و منو با خونوادم راهى كرد واسه عيد، ديدم داره اماده ميشه دو برابر اون هرينه اى كه لازم بود خرج من كنه رو ميكنه تا با دوستاش بره...
    دوباره دعوا، بحث، منه كم و بيش عصبانى، اونه حق به جانب.
    گفتم ازم فرار ميكنى، تو كه گفتى پول ندارم، وقت ندارم، گف حالا كه دارم، بهت خوش بگذره، ما يه عده مرديم، جاى تو نيست اينجا، ...

    داًرم ميرم مشاوره حضورى،
    قبلا با هىسرم رفته بوديم اينحارو، مارو يادش بود.
    گف مشكلاتتون هرروز داره بيشتر ميشه، و مشكلات شوهر شما از ديد من يه سرى مشكلات ريشه اى هستش، تا خودش تصميم به درمان نگيره كارت بى فايده ست، اگر نميخواد عوض بشه اينو بدون كه امروز جدا شى بهتر حتى فرداس، چون اين جنگهاى روانى داره داغونت ميكنه، اما اگر خودش ميخواد تغيير كنه، من ميتونم بهت اميد بدم...
    گف فكر كن، اگر تصميمت به حدايى شد، پدرت رو هم با حلسات مشاوره همراهت ميكنيم.
    دوستاى خوبم شما بهتر از هركسى در حريانيد، منو با عيبام ميشناسيد، و اونو با عيباش ، كاش بياييد و نكاتى كه من نميبينم رو بهم نشون بديد.

    من دلسردم، نقطه اميدى نميبينم، مخصوصا در خودم ك بخوام وقت بذارم رو اين زندگى و بخوام باز تلاش كنم. نه عصبانيم، نه هيچى، فقط نا اميدم، خيلى خيلى زياد ، و وابستگى اى در خودم حس نميكنم بر خلاف هميشه.
    و ميخوام برعكس هميشه كاروبارم و تعطيل نكنم و نچسبم به اختلافاتمون. زندگيمو داشته باشم و دركنارش تصميم بگيرم

    و خودمو ازين برزخ كه بمونم يا حداشم نجات بدم.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  2. 3 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 اسفند 94), mohamad.reza164 (چهارشنبه 05 اسفند 94), بارن (چهارشنبه 05 اسفند 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیزم

    خوبه که حداقل دارین با آرامش به همه چیز فکر می کنید ،من نمیتونم بهتون بگم جدا بشین یا نشین . شاید هیچ کس نتونه بگه .

    این تصمیم شماست و شما هستین که باید پای عواقب هر تصمیمی که میگیرین بمونین. چه موندن چه رفتن.

    یه سوال. با توجه به شناختی که از همسرتون دارین چقدر احتمال میدین اگه بدونه ما دارین به جدایی فکر میکنین تصمیم بگیره در رفتارش تغییری بده؟

  4. 4 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 اسفند 94), Somebody20 (چهارشنبه 05 اسفند 94), بارن (چهارشنبه 05 اسفند 94), شیدا. (چهارشنبه 05 اسفند 94)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    راستش من اون روز تو دعوا هم بهش گفتم، گفتم خيلى خوبه برو يه تفريح حسابى كن و منو از سرت باز كن، كه وقتى برگشتى بتونى يه تصميم اساسى برا اين زندگى بگيرى، اونم فك كرد مثه هميشه يه چيز دارم از رو عصبانيت ميگم فك كنم، چون گف من كه هميشه ميگم، منو با طلاق تهديد نكن، ميخواى زندگى كنى من همينم، بيا زندگى كن، نميخوايم من به زور نميتونم نگهت دارم.

    اما خودمم دارم فك ميكنم محاله خونواده ها بدارن به اين راحتى طلاق اتفاق بيرفته، فك ميكنم بيان براى صحبت و من تنها شرطم اين ميدارم شوهرم بره يه مشاور حرفه اى تو مشهد، وابستگيهاى غير طبيعى به دوستاش و خونوادش، اون مايخوليايى كه فك ميكنه همه ش بهش بدى كردن و احترام نذاشتن ، رو درمان كنه ، و من بعد حاضرم برگردم به اين خونه، در غير اين صورت بايد سر تصميمم بمونم، چون اين جوونيمه كه داره تو اين استرس و جنگ و دعواها و ناسازگارى ها از دستم ميره

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  6. 5 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 اسفند 94), گیسو کمند (چهارشنبه 05 اسفند 94), بارن (چهارشنبه 05 اسفند 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 06 اسفند 94), شیدا. (چهارشنبه 05 اسفند 94)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکر میکنم داری بهتر تصمیم میگیری برای زندگیت پیشنهاد من اینه اگهب رات مقدوره مسافرت نرو با خانواده بشین توی خونه بهونه دستش نده اون میخواد بزاره بره شما بشین واقعا فکرهات رو بکن این فرد همینی که هست خودش هم بارها اعلام کرده ببین میتوانی باهاش زندگی کنی یا نه؟
    با خانواده ات برو پیش مشاور پشیبانی شان را بدست بیار بعد بزرگترها را دعوت کن بشینن حرف هایشان را بزنند ایشون خواست تغییر کنه چه بهتر نخواست اونوقت یک تصمیم قطعی بگیر خانواده ات هم پشتیبانیت میکنن.

    الان بهتر میتوانی تصمیم بگیر قبلا امادگی نداشتی الان حداقلش اینه تلاشت را انجام دادی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 05 اسفند 94), گیسو کمند (چهارشنبه 05 اسفند 94), آنیتا123 (چهارشنبه 05 اسفند 94), شادی ظهوریان (پنجشنبه 06 اسفند 94)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    فکر میکنم داری بهتر تصمیم میگیری برای زندگیت پیشنهاد من اینه اگهب رات مقدوره مسافرت نرو با خانواده بشین توی خونه بهونه دستش نده اون میخواد بزاره بره شما بشین واقعا فکرهات رو بکن این فرد همینی که هست خودش هم بارها اعلام کرده ببین میتوانی باهاش زندگی کنی یا نه؟
    با خانواده ات برو پیش مشاور پشیبانی شان را بدست بیار بعد بزرگترها را دعوت کن بشینن حرف هایشان را بزنند ایشون خواست تغییر کنه چه بهتر نخواست اونوقت یک تصمیم قطعی بگیر خانواده ات هم پشتیبانیت میکنن.

    الان بهتر میتوانی تصمیم بگیر قبلا امادگی نداشتی الان حداقلش اینه تلاشت را انجام دادی
    مناسفانه راهى نيست كه نرم، مگر اينكه كلا كارامون با مشكل مواجه بشه، من واقعا قلبا راضى نبودم كه برم اما از يه طرف اصرار شوهرم كه برو من ب تنهايى و دوستام نياز دارم، از يه طرف اينكه خونوادم الان ٥ساله به ما ميگن بياين بريم جايى و من هميشه با خونواده شوهرم ميرفتم و با اونا نميرفتم، واقعا ديگه كلافه م كرده بودن. هرجور فك ميكردم وقتش بود كه تسليم بشم.

    هروق تاپيك هامو ميخونم ميفهمم من هم چقد بچه گانه و وابسته رفتار كردم. شرايط با ايده الاى من خيييلى فرق داشته و من هميشه به زور ميخواستم درستش كنم و اتفاقى بيوفته كه من دوس دارم، خيلى جاها به چيزايى حساسيت نشون ميدادم كه اصلا شايد ارزش اخم و ناراحتى جفتمون روهم نداشته، عوضش خيلى جاها كه بايد اخم ميكردم خيلى سرسرى از كنار هنه چيز گذشتم.

    چقد شيدا. سعى كرده بهم بفهمونه كه شوهرت عروسك كوكى نيس، اما من تازه الان فهميدم چى ميگه
    .

    خلاصه همه چيز از جمله خودم دست به دست هم داد كه جفتمون خسته و دلسرد بشيم از زندگى.
    اين شبها و روزها بينمون فقط سكوت هست، هيچكدوم دلمون براى هم تنگ نشده و از خم حدا ميخوابيم، من هم ديگه به پدرشوهرم سر نزدم،يه مشاور ديگه ميگردم تا به اون هم مراجعه كنم و يه تصميم درست بگيرم، و با شوهرم صحبت هامو بكنم...

    حيف كه يه درصدم نميتونم بهش اطمينان كنم كه چرا داره به اين سفر ميره، و اونجا چخ اتفاقايى ميخواد بيوفته.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  10. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (پنجشنبه 06 اسفند 94)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    حالا که مجبوری به این سفر بری میتونی بهش به چشم فرصتی برای دور بودن و فکر کردن به همه چیز و رسیدن به آرامش نگاه کنی.

    شاید هیچ وقت نشه گفت کدوم راه بهتره .جدایی یا موندن . مهم اینه که هر تصمیمی میگیری با آگاهی و آرامش و اعتماد به نفس و قدرت باشه نه از سر استیصال و هیجان.

  12. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    Somebody20 (شنبه 08 اسفند 94)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 14:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-05
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    13,113
    سطح
    74
    Points: 13,113, Level: 74
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,148

    تشکرشده 151 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    به نظر من با خیال راحت برو سفر و اصلا هم به شوهرت فکر نکن، فکر کن مجردی
    حسابی تفریح کن و توی سفرم مدام حال شوهرتو نپرسو چکش نکن
    کاش معنی همسر بودن رو متوجه بشی و اینجوری خودتو پیر نکنی، معلومه که سخته ولی وقتی زندگیه مشترک شروع شد و یکی از زنو شوهر مفهومشو درک نکرد ی طرفه تلاش کردن، خصوصا از طرف خانم فقط اونو شکسته و پیر میکنه.

  14. کاربر روبرو از پست مفید بارن تشکرکرده است .

    Somebody20 (شنبه 08 اسفند 94)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    خيلى احساسات بدى مياد سراغم، ميدونم كه طبعيه، اما نميدونم چطورى كنترلش كنم.

    دائم رفتاراى بچه گانه اى كه خيلى حاها داشتم، بى سياستى هام، اينكه چقد وقتى پدرشوهرم مريض بود بچه گانه رفتار ميكردم و شوهرمو اذيت ميكردم، همه چى، همه خاطرات خوب و بد و از همه بيشتر اشتباهات و لجبازياى خودم جلو چشممه.اين قهراى طولانى كه اخرش هزار تا بلاى ديگه سر زندگيمون مياورد

    همه ش قرص ميخورم و ميخوابم و منتظر جلسه مشاوره ميمونم. يه استرس وححشتناك دارم، يه عذاب وجدان، يه حورايى از خودم بدم اومده و خودمو لايق شوهر دارى و زندگى مشترك با هيييچ كسى نميدونم، فك ميكنم همه مردا درنهايت از من فرارى ميشن.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  16. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (یکشنبه 09 اسفند 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سام بادی جونم منم دقیقا این روزا حسی مث تورو دارم،این خیلی خوبه یمدت از هم دور باشین و به خودتون فکر کنین،اصلا ببینین میتونین بدون هم زندگی کنین ،کاش منم همچین موقعیتی برام پیش میومد که بتونم یمدت دور از شوهرم بدون هیچ ارتباطی باشم،امروز تصمیم گرفتم برم خونه مامانم و با خانواده م صحبت کنم راجع به مشکلی که سه سال ازشون مخفی کردم نمیدونم عکس العمل شون چی باشه،ولی به هر حال باید برم بلکه شوهرم با شرط و شروطی که خانواده م براش میذارن حاظر بشه بریم مشاوره،فقط دعا میکنم واسه زنایی که مشکل شون مثل من و توئه...

  18. کاربر روبرو از پست مفید E_Aysan تشکرکرده است .

    Somebody20 (سه شنبه 11 اسفند 94)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلاااااااااااام صبح بخیر

    خوبین متاسفم خیلی از ماها یه شرایط آرمانی از ازدواج تو ذهنمون ترسیم میکنیم ووقتی میریم توش و میبینیم

    با تصویر ذهنی ما یکی نیست جا میزنیم

    فکر میکنیم شرایط همه ایده اله و فقط مایییم که شرایطمون غیره ایدخ اله !!!!!

    خیلی از مشکلات با صبر کردن و درست صبر کردن در گذر زمان حل میشن

    شما از موقعیتی که داشتین خسته شدی قدرت تصمیم گیری را نداری میخام بگم اون انرزی لازم را فعلا نداری

    پس تصمیم گیری در چنین مرحله ای خوب نیستش

    دوراه داری اینکه صبر کنی با همسرت همراه بشی غر نزنی محبنت کنی بیخیال بدی ها بشی ومثل دوران نامزدیت شاد پر انرزی پر هیجان باشی

    راه دوم بری سفر با خانوادت بدون اینکه به همسرت فکر کنی فقططط فکره این باشی بهت خوش بگذره یادش نکنی تا یادت کنه

    و حالو هوات عوض بشه انرزی بگیری و بیای یه زندگی نو شروع کنی

    من یه سوال داشتم شما فرزند کوچک خانواده بودین ؟/

    معمولا به کوچکتر ها در خونه کاره کمتری میدن اگه هم بدن مرتب بهش میگن فلان چیز را بیار ...

    در حد چیزای کوچیک میخام بگم این اشتباهه محضه که همه مسئولیتهارو بدن به بزرگترها و فرزند کوچک وقتی هم بزرگ شدن بازم کوچک

    حسابشون میکنن و این میشه یه معضل برا فرزند کوچک وقتی تشکیل خانواده داد قدرت تصمیم گیری نداره به مشکل بر میخوره و یکی از معضلاته

    دیگش اینه که اون فرزند کوچک در دوران کودکیش میمونه توقعش بالا میره حتی قدرت این که بتونه زندگیرو مدیریت کنه ازش سلب میشه

    نمیدونم شما از این دسته ای یا نه

    اگه باشی بایستی بری دنبالش در کارات خودت تصمیم بگیری خودتو قبول داشته باشی تا بتونی شاد زندگی کنی و به همسرت این شادی

    را انتقال بدی کارایی کنی که اعتماد به نفست زیاد بشه

    موفق باشین

  20. 3 کاربر از پست مفید سها** تشکرکرده اند .

    N1991 (شنبه 15 اسفند 94), Somebody20 (سه شنبه 11 اسفند 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 12 اسفند 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.