به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array

    همسرم مدام تصمیماتشو عوض میکنه

    سلام کموبیش با مشکلات من اشنا هستید
    تو تایپیک قبلیم گفتم ک همسرم قبول کرد بره مشاوره وخیلی بهتر شده اخلاقش

    اگر یادتون باشه پارسال ارشد داد شبانه قبول شد ولی به بهانه های مختلف نرفت و البته اخرش معلوم شد اگ بخوادم نمیتونه چون چند تاواحدش پاس نشده بود

    اون موقع همش غر میزد ک ای وای قبول شدم ولی نمیتونم برم(حالا قبلش به اصرار من انتخاب رشته کرد اصلااا میگفت میخوام سال دیگ بارتبه خوب دانشگاه خوب برم)
    اون گذشت یه مدت صبح تا شب غر میزد ک الان که کنکور افتاده اردیبهشت چطوری تا اون موقع تحمل کنم
    بعد دوباره واحداشو ک گرفت میگفت وای حالا کاش واحددرسی نداشتم دیگه بعد که امتحانا تموم شد یه ریز غر میزد ک وقتم کمه...
    ودر تمام این مدت اصلا جدی خوندن برای ارشدو شروع نکرده بود...

    و تز جدیدش اینه که من اصلا نمیخوام ارشد برم چون این رشته رو دوست ندارم و کار خوبی هم براش نیست !!!!!

    درحالی ک اگر بره ارشد همین رشته یه کار دولتی خوب براش هست ک نسبتا راحت استخدامش میکنن ولی میگه حقوق این کار کمه و نمیخوام!!!!
    اینو بگم حقوق این کار متوسطه و نه خیلی کم..

    در واقع انگار دوساله فقط منو گذاشته سرکار و همش حرف های الکی!!
    توی این چند سال زندگی هر روز یه تصمیمی گرفته... واقعا خسته شدم .. من همیشه بهش امیدواری میدادم و تشویقش میکردم ولی انگار طلبکارم شده که به خاطر تشویقای من این رشته رو ادامه داده!!! تو خاطراتشم نوشته من به یه اینده کاری خوب فکر میکنم ولی خانمم همکاری نمیکنه!!!!
    اخه کدوم اینده... فقط هروقت موقع عمل میشه اززیرش در میره و وعده های جدید برای ااااینده میده... حالا میگم لااقل این دوماه رو بخون بعد تصمیم میگیریم باز میگه نه..میگم خب الان نخونی میخوای چیکار کنی میگه نمیدونم!!! یعنی فکر نکنید ایده بهتری داره هاا بدون هیچ برنامه ی دیگه ای فقط میگه من یه کار با درامد خوب میخوام!!!

    واقعا دیگه تحمل تنبلیو بیکاریو غرغراشو ندارم... کلافه شدم... هیچ اینده روشنی تو این زندگی نمیبینم... من با هیچچچ باهاش ازدواج کردم ولی دیگه چقدر بهش فرصت بدم

    از طرفیم اخلاقش رفتارش تفکرش از اوایل ازدواجمون خیلیییی بهتر شده من واقعا زجر کشیدم تا رابطمون ترمیم شد..... کلی موهام سفید شد تو اوج جوونی...چقدر گریه های تنهایی و چقدر عفونت های عصبی

    تا اینکه الان اگر این مشکل درس خوندنو سرکار رفتنش نبود فکر نمیکنم مشکل دیگه ای داشتیم... برای همین دلم نمیاد به این راحتی درباره جدایی فکر کنم

    ولی هرچی میگذره تنبلیو خیالبافیو بی برنامگیش بیشتر اذیتم میکنه.. در صورتی ک من خودم یه برنامه مشخص برای خودم دارم.. وچیزی هم از زیبایی و تحصیلات کم ندارم... اخلاقمم که خوبه:) درسته منم ضعف هایی داشتم ولی اراده کردمو خیلیاشو حذف کردم

    چیکار کنم حالا؟؟؟
    فکر میکنید زندگی مشرک من میتونه اینده خوبی داشته باشه؟
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    از مشاورا و اعضای فعال خواهش میکنم به تایپیکم سر بزنید
    ایا این مرد مرد زندگی میشه؟
    یا دارم اب درهاون میکوبم
    چ کاری از دست من برمیاد؟
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  3. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 00:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,961
    امتیاز
    33,036
    سطح
    100
    Points: 33,036, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,372

    تشکرشده 6,343 در 1,786 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    اینکه کمکش میکنی ومشاوره میدی بهش خوبه ولی زیاده روی دراین کار باعث میشه به سمت کنترلگری حرکت کنی از طرف دیگه او هم بی مسئولیت میشه فکر میکنه نگرانی در این موارد صرفا وظیفه شماست.

    بهش اعتبار واعتماد بده .بهش بگو میدونم که قوی هستی ومیتونی .هرتصمیمی که بگیری منم بهش احترام میذارم.من فکر میکنم اگه تااردیبهشت صبر کنی وارشد شرکت کنی آینده بهتری میتونی داشته باشی ولی اگر تصمیم خودت چیز دیگه ای خودت میدونی ومختاری ...اجازه بده خودش درنهایت به مسئولیت خودش انتخاب کنه
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : چهارشنبه 05 اسفند 94 در ساعت 13:29

  4. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    hamdardiuser (چهارشنبه 05 اسفند 94), yasna1990 (چهارشنبه 05 اسفند 94), ستاره زیبا (یکشنبه 09 اسفند 94)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خیلی ممنونم
    منکه دیدم حرفمو قبول نمیکنه در نهایت همینو بهش گفتم
    این چند روز یه خورده باهاش سرسنگینم
    دیشب باز درباره این موضوع حرف زد منم سکوت کردمو بعدگفتم من نظرم و حرفامو زدم حالا دیگه هرجور خودت دوست داری عمل کن
    ولی عین خیالشم نیست این روزها سریععع دارن میگذرن و مثل اینکه واقعا تصمیم گرفته ارشد نده..
    اخه اگ ارشد نده هم الان کار دیگه ای نمیتونه انجام بده و برنامه دیگه ای نداره
    صبح تا ظهر خوابه بعد بیدار میشه مطالعه غیر درسی میکنه و.. عصر هم با دوستاش استخرو فوتبال و...
    الانکه انگار واقعا نمیخواد بخونه چیکار کنم من؟؟
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    منتظر راه حل های اقای امین و بقیه هستم...
    کم کم دوست دارم به جدایی فکر کنم
    تنبلی و بیکاری و بی ارادگی و بی برنامگی یه مرد برای جدایی کافی نیست؟
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  7. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    شما چیکار داری به درس خوندنش؟ مگه پسر شماست؟
    حتی پسرتون هم بود دیگه توی 25 سالگی وظیفه شما نیست کتاب بدی دستش با چوب بشینی بالا سرش بگی بچه درس بخون

    همسرتون کار نمی کنه؟
    چرا؟

    مخارج زندگیتون را از کجا تامین می کنید؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    yasna1990 (شنبه 08 اسفند 94), ستاره زیبا (یکشنبه 09 اسفند 94)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    مرسی شیدا جون
    پدرشوهرم هزینه زندگیمون رو میدادن چون همسرم دانشجو بود...
    همین امروز عصر دعوامون شد ... حرف جدایی شد.. گفتم علاقه و اینده من برات مهم نیست اونم گفت نه مهم نیست نمیذاری کارایی ک دوست دارم انجام بدم بهم گفت همش داری کنترلم میکنی
    و همین الان رفتم مقالات افراد کنترل گر رو میخوندم دیدم اره واقعا من خیلی از ویژگی ها ش رو دارم به خدا دست خودم نیست اگ کنترل نکنم انگار خوره میفته به جونم ... حالا تصمیم گرفتم روی را حل هاش تمرکز کنم...

    حالا بریم سر موضوع تایپیک... خب از اول قصد هردومون ادامه تحصیل بود ولی الان زده زیرش!!!
    من مطمئنم اگر بخونه این دوماه رو قبوله یه دانشگاه خوب...چون قبلا زیاد خونده بود
    ولی میگه رشته من اینده کاری نداره.. علاقه هم بهش ندارم...
    اینکه شما میگی چیکار به کارش دارم... ایا من حق ندارم از شوهرم که دوساله وعده ارشد و.... میده انتظار داشته باشم دوماه اخرو جا نزنه؟!؟!؟
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم اول یه معذرت خاهی کنم
    من که این چندتا پستت رو خوندم احساس خفگی کردم
    احساس کردم خیلی از خود مچکری
    یه مامانی که دایم میگه بچه جون درسات خوندی شوهرتم که عین بچها ظهر بلند میشه از خواب بعد میره تو کوچه با دوستاش بازی
    اصلا یه لحظه حس نکردم شما زن و شوهرین
    فکر کنم از اساس هردو اشتباه میکنین ما که به ایشون دسترسی نداریم ولی شما باید زندگیت از اساس درست کنی
    فقط بشو همسر همین من خودم شخصا نه کار دارم شوهرم دقیق حقوقش چقدره البته حدودا میدونم که خودش گفته نه کار دارم چی خرج میکنه من فقط چیزی نیاز داشته باشم میگم ایشونم انجام میده
    اتفقا همسر منم هم ارشد شرکت کرده هم نظام مهندسی رفته یه عالمه کتاب خریده ولی فرصت نمیکنه بخونه من فقط خیلی به ندرت میگم اگه میخای درس بخونیم اخر هفته بیرون نریم اون خودش میفهمه باید درس بخونه گاهی هم میگه نه حالش ندارم منم چیزی نمیگم
    فکر نکنی ادم بیخیالیم نه اما میدونم کلا نباید خیلی گیر داد همین باعث میشه خودش بفهمه درست پسنداز کنه درست و به موقع پول اب و برق بده خودش میفهمه باید درسش رو بخونه تازه امسال که میخاست شرکت کنه من برخلاف گذشته گفتم نه اصلا شرکت نکن چون فقط پول ثبت نام میدی و نمیخونی و همین باعث شد خودش پیگیر تر بشه
    گاهی منع کردن ادم از چیزی باعث میشه قدر اون رو بدونه و برا بدست اوردنش خودش اقدام کنه
    من خودم تحصیلاتم بالاتره ولی اصلا مهم نیست شوهرم هم حتما مثل من باشه مگه میخام پزش بدم که مجبورش کنم به کاری که دوست نداره
    حالا میریم سراغ خونواده همسرت من نمیدونم چطورین ولی بهشون احترام بذار هرچقدر پایین باشه سطحشون این یعنی احترام به همسرت تو که اونارو نمیتونی عوض کنی پس همونطوری بپذیرشون بخودت بگو اینا اینطورین حتما که نباید همه مثل ما باشن هرکی یه سبکی برا زندگیش داره پس دیگه احساس خفگی نکن
    اینکه میخای دونفره برین بیرون به همسرت تو یه موقعیت خوب خاستت رو خیلی شفاف ولی ارام و عشغولانه بگو ایشون احتمالا تو خونواده ای بزرگ شده که رفت امد زیاد دارن بر عکس شما اون اونطوری یادگرفته فکر میکنه به شما هم خوش میگذره
    این خیلی خوبه میگه به برادراتینا هم بگو بیان
    فکر میکنم ایشون برونگرا و شما درونگرا هستی
    برا اینکه راحت زندگی کنی ایشون همونطوری بپذیر و گیرای الکی نده
    اصلا خودت بذار جاش هروقت خاستی گیر بدی بخودت بگو دوست داشتی الان همسرت اینطوری بهت گیر میداد؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    سلام عزیزم اول یه معذرت خاهی کنم
    من که این چندتا پستت رو خوندم احساس خفگی کردم
    احساس کردم خیلی از خود مچکری
    یه مامانی که دایم میگه بچه جون درسات خوندی شوهرتم که عین بچها ظهر بلند میشه از خواب بعد میره تو کوچه با دوستاش بازی
    اصلا یه لحظه حس نکردم شما زن و شوهرین
    فکر کنم از اساس هردو اشتباه میکنین ما که به ایشون دسترسی نداریم ولی شما باید زندگیت از اساس درست کنی
    فقط بشو همسر همین من خودم شخصا نه کار دارم شوهرم دقیق حقوقش چقدره البته حدودا میدونم که خودش گفته نه کار دارم چی خرج میکنه من فقط چیزی نیاز داشته باشم میگم ایشونم انجام میده
    اتفقا همسر منم هم ارشد شرکت کرده هم نظام مهندسی رفته یه عالمه کتاب خریده ولی فرصت نمیکنه بخونه من فقط خیلی به ندرت میگم اگه میخای درس بخونیم اخر هفته بیرون نریم اون خودش میفهمه باید درس بخونه گاهی هم میگه نه حالش ندارم منم چیزی نمیگم
    فکر نکنی ادم بیخیالیم نه اما میدونم کلا نباید خیلی گیر داد همین باعث میشه خودش بفهمه درست پسنداز کنه درست و به موقع پول اب و برق بده خودش میفهمه باید درسش رو بخونه تازه امسال که میخاست شرکت کنه من برخلاف گذشته گفتم نه اصلا شرکت نکن چون فقط پول ثبت نام میدی و نمیخونی و همین باعث شد خودش پیگیر تر بشه
    گاهی منع کردن ادم از چیزی باعث میشه قدر اون رو بدونه و برا بدست اوردنش خودش اقدام کنه
    من خودم تحصیلاتم بالاتره ولی اصلا مهم نیست شوهرم هم حتما مثل من باشه مگه میخام پزش بدم که مجبورش کنم به کاری که دوست نداره
    حالا میریم سراغ خونواده همسرت من نمیدونم چطورین ولی بهشون احترام بذار هرچقدر پایین باشه سطحشون این یعنی احترام به همسرت تو که اونارو نمیتونی عوض کنی پس همونطوری بپذیرشون بخودت بگو اینا اینطورین حتما که نباید همه مثل ما باشن هرکی یه سبکی برا زندگیش داره پس دیگه احساس خفگی نکن
    اینکه میخای دونفره برین بیرون به همسرت تو یه موقعیت خوب خاستت رو خیلی شفاف ولی ارام و عشغولانه بگو ایشون احتمالا تو خونواده ای بزرگ شده که رفت امد زیاد دارن بر عکس شما اون اونطوری یادگرفته فکر میکنه به شما هم خوش میگذره
    این خیلی خوبه میگه به برادراتینا هم بگو بیان
    فکر میکنم ایشون برونگرا و شما درونگرا هستی
    برا اینکه راحت زندگی کنی ایشون همونطوری بپذیر و گیرای الکی نده
    اصلا خودت بذار جاش هروقت خاستی گیر بدی بخودت بگو دوست داشتی الان همسرت اینطوری بهت گیر میداد؟؟؟؟؟

  11. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    هلیاجون (یکشنبه 09 اسفند 94), yasna1990 (دوشنبه 10 اسفند 94)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    هلیا خانوم منم اگر یه شوهر مهندس داشتم ک سرکار هم بود قسم میخورم کاری به کارش نداشتم...
    شوهر من بیییکاااره... بعد از 5 سال زندگی مشترک! ک پدرشوهرم تمامااا خرجون رومیداده آقا الان به زوور لیسانسشو گرفته!!! و خودش تصمیم گرفت ارشد بخونه! حالا تو این دوماه اخر میگه نمیخوام!! قرار بود بخونه برای یه دانشگاهی که ازونجا بورس میشه برای یه کار دولتی!! یعنی از مهر ما میتوتستیم مستقل شیم..

    ایا الان من حق ندارم ازدستش عصبانی باشم؟!نه واقعا هرکس دیگه جای من بود کلافه نمیشد!!
    میگه میخوام برم سربازی و بعد برگردم یه کار ازاد شروع کنم ... با توجه به اینکه هیییچ سررشته ای تو کار ازاد نداره میشه حدود 3 سااال دیگه!!! یعنی 8 سال بعد از زندگی مشترک تازه میخواد یه کاری رو شروع کنه که بازم معلوم نیست بگیره یا نگیره!! ایا کسی هست که بتونه بت این شرایط بیش ازین کوتاه بیاد؟!

    در حال حاضر هم ک زده به سیم اخر... بحثمون شد و حرف جدایی پیش اومد!
    الانم میگه ما میخوایم جداشیم پس نظر تو درباره شغل من مهم نیست..
    من مطمئنننم ما جدابشو نیستیم چون ته دلمون بهم وابسته ایم و حتی خود من نمیدونم چرا واقعا ولی دوسش دارم...
    اما الان درظاهر دوتا ادم متفاوت ک هیچ علاقه ای درحال حاظر به هم ندارن
    میدونم الان اینجوری میگه و بعد که فرصت برای این ازمون ازدست رفت میاد و میگه اشتی!!!
    امروز هم اومده میگه کار پیدا کردم... کارگری!!!!!!
    نمیخوام هیچ جسارتی به کارگرای محترم کنم ولی خانواده من و خودش همه تحصیلکرده و شغل های متوسط رو به بالا هستن... خود من هم همین الان باتوجه به تحصیلاتم میتونم برم سر یه کار خوب . اونوقت شوهرم بره کارگری!!!!
    شایدم فقط لج کرده...

    تروخدا زود تر به من یه راهی بگید که ازین اوضاع بیام بیرون...
    خودم برم پیش قدم شم برای اشتی و مهربانانه شدن؟؟؟
    شاید دست از لجبازیش برداره

    راستی هلیا من درباره خانوادش چیزی نگفتم که...
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    منظورم ستاره زیبا بود
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  2. تصمیم گرفتم عوض بشم و منفعل نباشم به کمکتون احتیاج دارم
    توسط E_Aysan در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 20 اسفند 94, 10:07
  3. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  5. حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
    توسط خاموش در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 اسفند 89, 01:03

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.