به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اسفند 94 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-28
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    160
    سطح
    3
    Points: 160, Level: 3
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy آیا دلایلم برای طلاق کافیست ؟

    سلام خدمت دوستان و کاربران محترم سایت
    من به صورت اتفاقی با این سایت آشنا شدم و خیلی هم از مطالب مفیدتون ممنون
    من مشکلی دارم در خوصو زندگیم اگر منو راهنمایی کنید ممنون می شم چون الان در شرایط روحی مناسبی نیستم

    به دلیل شناخت کافی از رابطه و کمک رسانی سریع با اجازه تون خودم رو اول میشناسون

    من 28 سالمه و فرزند آخر خونه هستم. پدرم نزدیک 9 ساله عمرشو داده به شما
    ما کلا 2 تا خواهریم که خواهر بزرگم ازدواج کرده و 2 تا بچه داره
    من با مادرم زندگی میکنم
    و با حقوق بازنشستگی پدرم زندگی رو میچرخونیم
    برای آشنایی با شخصیتم می تونم بگم که چه قبل چه بعد فوت پدرم دختر با اراده و مستقلی بار اومدم
    و تو کارای هنری و موسیقی از بچگی فعالیت دارم و الان به صورت حرفه ای هم شغلم محسوب می شه هم تفریحم

    من اهل تلاش هستم و حتی برای آموزش موسیقی هزینه های هنگفتی پرداخت نکردم و خودم تا به حال پیگیر آموزش بودم و یاد گرفتم به قول بعضی ها استعداد خدادادی داشتم
    مثل هر انسانی خصوصیات بدم داشتم که شاید زود جدی و تند میشد اخلاقم نه در حدی که ندونم چی میگم فقط لحن صحبتم جئی و صدام بلند میشد


    به دلیل شرایط مادی نا مناسب نتونستم تو رشته مورد علاقم ادامه تحصیل بدم و تحصیلاتم دانشجوی انصرافی از رشته موسیقی هست

    5 سال پیش با پسری دوست شدم از شهر نزدیک به شهر خودمون به وسیله ی دوست پسر دوستم
    که فقط به قولی دوست فابریک بودیم ایشون هدفش ازدواج بود
    زمانی که من دوست شدم ایشون کار نداشت ولی بعدا با همفکری من تونست کار جور کنه ولی حقوقش معمولی بود و از اون موقع هر موقع تو فشار بود من کمی کمک میکردم تا بتونیم وقت هایی رو با هم باشیم مثلا در رستوران یا کافی شاپ یا ...
    میشه گفتم 50% نیاز مادی رابطمون رو من تامین میکردم

    در این 5 سال خونوادش و خودش خیلی تلاش کردن که منو راضی به ازدواج کنن

    منم واقعیتش بی میل نبودم ولی به خاطر شرایط مادی نامناسب گفتم بهشون که نمیشه و قصد ازدواج ندارم

    با اینکه قصد ازدواج نداشتم ولی به هیچ پسری هم همزمان دوستی نکردم
    از همون دوران ما نزدیکی محدود داشتیم با هم
    گذشت و خانواده ایشون گفتن که ما پشت پسرمون هستیم کمکش می کنیم

    ما هم تصمیم بر این شد تو شهر اونا بعد ازدواج ساکن بشیم
    و ما نامزد کردیم که با چه مکافاتی


    حالا میخوام از خصوصیات نامزدم

    پسری آرام ، صبور ، با گذشت و خانواده دوست ، اهل شلوغی مثل پسرای دیگه نبود

    و خصوصیات بدش :
    بیخیالی زیادی ،عدم حمایت از من در مواقعی که من احساس نیاز میکنم ،وابسته به خانواده بیش از حد از نظر من ،راکت بودن و پشتکار نداشتن و بچه نه نه بودن و دهن بینی و از همه مهم تر مصرف ترامادول به دلایل مسایل جنسی که این جور به من میگفتم

    همون اوایل دوستیم بهم گفته بود میخوره ولی فقط واسه مسایل جنسی و من زیاد جدی نگرفتم ولی خیلی تشویقش کردم که بزاره کنار ولی تحمیل نکردم

    ما الان 1سال و 2 ماه هست که نامزد کردیم

    دلیل انتخاب من به عنوان همسر آینده م یکی این بود که درسته الان پول کافی نداره ولی با کمک و پشتکار هم زندگی کنیم
    یکی هم خصوصیات خوبش که فکر میکردم صادق هست و به دلیل بدبینی که من نسبت به جنس مرد داشتم (اونم به خاطر کارم که بیشتر با مردا سر و کار داشتم ) گفتم ایشون بی غل و غشه !

    ولی تو دوران نامزدی متوجه شدم که همزمان در دوران دوستی با من با دخترای دیگه هم بوده ولی رابطه جدی نبوده

    خوب من خیلی بهم ریختم و تا چند ماه افسردگی گرفتم چون فکر میکردم همسرم به من قبل ازدواج همه چی رو گفته

    حتی اون موقع میخواستم جدا شم چون سر مثله خیانت خیلی حساس بودم

    ولی با عذر خواهیش و پذیرش اشتباهش من کوتاه اومدم هر چند اذیتشم کردم تو اون مدت مثل کنترول کردن وقت و بی وقتم چون اعتمادم صلب شده بود

    و من چون دوستاشم شناخته بودم و به خاطر شرایطط روحیم و دخالت های وقت و بی وقت مادرش بهش گفتم که من تو شهر شما زندگی نمیکنم اگر منو میخوای یا بیا اینجا یا ببر تهران که جای پیشرفت شغلی داره

    سر این موضوع خیلی اختلاف پیش اومد خونوادش خیلی دخالت کردن حتی تهدید کردن که بری شهر دیگه ما حمایت مادی نمیکنیم که منم گفتم من راضیم اینجا کار کنی حقوقتم کم باشه راضیم فقط دوست دارم تلاشتو ببینم .آخر سر چون دید منو از دست میده کارشو ول کرد اومد شهر ما و قرار شد تا وقتی کار مناسب پیدا نکرده تو آزانس کار کنه

    پدر ایشون مریضی نا الاج داشت و با تحمل 2 سال بیماری فوت شدن
    و ازدواج ما به بعد موکول شد

    بعد نامزدم هی بهونه تلاشی کرد که شهر شما کار نیست و من شخصیتم به این کارا نمیخوره
    اون همه ساعت از صبح تا شب نمیتونم برم کار کنم 2 ساعت میمونه بیام زنمو ببینم از زندگیم هیچی دستگیرم نمیشه

    تو این مدتم قرار شد تا وقت ازدواج با من و مادرم زندگی کنه

    ولی تو این مدت همش بهونه آورد تنبلی میکرد پیگیر کارا نمیشد میگه کار با پارتیه فقط منم سپردم و دیگه کاری از دستتم بر نمیاد

    تو این مدت من بیش از حدم محبت و همدلی کردم از نظر مادیم من تامین کردم

    ولی بعد گذشت 6 ماه از بیکاری آقا روز به روز تنبل تر افسرده تر و بی هدف تر میشد

    به من هی میگه مصرف ترامادولم کمه ولی من با توجه به علایم و مطالبی که تو سایت خوندم
    حس میکنم زیاده مخصوصا از وقتی بیکار شده و پدرشو از دست داده چون علاقه شدیدی داشت

    تا اینکه من جونم به لبم رسید و خسته از رابطه با اینکه دوسش داشتم گفتم لطفا پاشو برو شهر خودت تا وقتی پول داشتی بعد بیا اینجا زندگی کنیم

    اونم گفت وقتی تو اونجا نمیای من چرا کار کنم اینجا هم که کار سپردم نیست فعلا منتظر باش
    خلاصه بحث شد و رفت تا الان که 2 ماهه با هم جر و بحث میکنیم و من گفتم برو وقتی حس کردم تلاش میکنی کار پیدا کنی باهات در ارتباط میشم تو این مدتم نیا خونه ما و حق نداری اینجا بمونی و بخوری و بخوابی

    تا اینکه 1 ماه گدشت و فقط این تلاشی که کرده اینه نامه از نماینده شهرشون گرفته که بده نماینده شهر ما شاید کاری کنه و سپرده به دوستاش

    چند هفته پیشم بحثمون بالا گرفت گفت بریم مشاور حالا که مشکل هر دومونه تو ام پول بده که من قاطی کردم گفتم برو تو لیاقت منو نداری خجالت بکش
    که بهدش گفت حالا که قبول نمیکنه وایطه بزاریم چند نفر از این ور چند نفرم از اون ور

    منم گفتم اومی

    منو و خواهرم و مادرم به همراه پسر آشنامون بود
    و نامزدم ورداشت مادرشو و عموشه آورد

    مادرش از همون اول بدون اینکه ما حرفی بزنیم صداشو برد بالا که آی پسرم 1 ماهه گوشه گیره ناراحته اومدم ببینم چیه جریان و فلان

    که گفتم براشون ولی انقدر با لحن بد حرف زد که کلا خونواده من خشکشون زد

    خودش اومده با پای خودش دمدمی مزاج 1 دقیقه میگفت شما به درد هم نمیخورید یه دقیقه دیگه میگفت به پسرم فرصت بده

    مادر شوهرم نزاشت اصلا شوهرم دهنشو وا کنه و شوهرم در مقابل هر حرفی که م نزدم جوابی نداد و مامانش جواب گفت آخر سر من عصبانی شد م تند صدام رفت بالا گفتم تو ارضه نداری خجالت نمیکشی میخوری میخوابی میگی کار نیست ؟

    حساب کتاب کن ببین تو دوران نامزدی کی بیشتر پول خرج کرده ؟
    که مادر شوهرم با لحن بدی گفت وظیفه پسر من تو دوران نامزدی تا وقتی که تو خونه مادرتی نیست که خرجی تو بده
    اما به من که میرسه میگه وظیفه ته از هر نظر شوهرتو تامین کنی و فلان

    تو این میان اصلا کوچکترین بی احترامی خانواده من نکردن و ما به نتیجه نرسیدیم و من گفتم تا 4 ماه یا کار پیدا میکنی و یه خورده پول که بتونی هم خونه بگیری هم هزینه های عروسی رو جور کنی
    اگر نکردی من با تو زندگیمو شروع نمیکنم و جدا میشیم ؟

    تو این مدت مادرشم نه زنگ زده عذر بخواد یا چیزی با پرویی تمام رفته و روی من اسم میزاره موقع رفتم گفت نه تیپ داره نه قیافه حالا ایرام میگیره

    راجب مادرش بگم که از اول با من مشکل داشت همش ایراد میگرفت از اخلاقم تا تیپ و هیکلم

    تو روم میگه برو بینیتو عمل کن خوشگلتر میشه

    از اولم موافق ازدواجمون نبود به خاطر پسرش راضی شد

    البته بگم خصوصیات خوبم داشت که تعصب منو جلو آشناهاش نگه میداشت

    من کمی تپلم و با مزه
    هر طور بودم شوهرم منو اون طور پسندیده ایراد خاصی ندارم که ایراد اسمشو بشه گذاشت
    به میگم تو منو این جوری نمیپسندی؟ میگه من تو رو اینجوری خواستم به کسی ربط نداره ؟
    میگم پس چرا جلوی من نمیگی این حرفارو به مامانت ؟
    وقتی نبودی به موقعش گفتم
    خیلی سعی کردم با محبت و اخلاق خوب به مادرش و خودش نزدیک بشم ولی بیشتر خودم اذیت شدم




    ولی مادر شوهرم بعضی وقت ها جلو شوهرم از این حرفا میزد من انتظار داشتم شوهرم حمایتم کنه که نکرد یا هم میکرد یک حرف کوتاه میزد که برام کم اهمیت بود

    سر این اخلاق شوهرم حتی رفتیم مشاور تا 1 ماه شوهرم نسبتا رعایت کرد ولی از ماه بعد خراب تر شد

    شوهرم خیلی بچه ننه ست بطوری که میره مشکلات مارو میگه حالا نمیدونم در چه حد ! و همه چی رو به پای احترام گذاشتن میزاره چون تا حالا مادرش میگفت منو ناراحت نکرده !

    فرهنگ ما و آداب رسوممون کمی متفاوت بود و اینا خونواده اون اصلا رعایت نکردن

    خونواده منم اعتراض میکردن هر چی میگفتیم میگفتن رسم ما این نیست یا نامزدم میگفت چون اولین عروسشی بلد نیست

    در صورتی که مادرش یک زن رک و بی پروا و فوق العاده اجتماعی

    حتی سر اینا من کلی با همسرم محترمانه حرف زدم ولی اون مثل آفتاب پرس یک بار این ور بود یه بار اون ور

    در واقع بهتره بگم این حس به من داده که ناراحتی منو ترجیح میده به خونواده و دیگران

    شخصیتی داره که دوست داره همرو راضی نگه داره

    شوهرم 32 سالشه و مدرکشم لیسانس هست و کلا 3 تا برادرن که هیچ کدوم ازدواج نکردن و این وسطی بود

    و تن پروری انگار یه جور اخلاق خونوادگی شونه که عیب نمیدونن چون پسر بزرگ بیکار و الاف 38 سالشه و بلند پرواز که به کار و حقوق کم قانع نیست و کارم نمیکنه

    عقیده های عجیبی دارن و برای من قابل درک نیست

    میگه دوست دارم صبر کن شرایط درست کنم

    منم گفتم هی فرصته که میدم تا کی ؟کی میخوای احساس مسیولیت کنی ؟

    میگه من تا نرفتم زیر یک سقف با تو نمیتونم احساس مسیولیت کنم

    با جر و بحث هایی که کردیم چیزی حل نشد و حرف همدیگرو قبول نداریم

    آخر سر من گفتم میرم جدا شم من درست دوست دارم ولی دوست داشتن همه چی زندگی نیست ؟
    من نمیخوام یک عمر بدبخت شم

    از نظر من پسری که میگه من تو رو دوست دارم باید به خاطر زندگیش و پایدار بودن زندگی مشترکمون در مقطع زمانی حتی کاری رو که دوست نداره انتخاب کنه و هزینه ها رو تا حدی بر آورده کنه

    ولی ایشون قبول نمیکنه میگه شخصیت ها فرق میکنه و این برای من قابل درک نیست

    واقعیتش نظر خودم اینه که اگر دلمو بزارم کنار این مرد واسه من مرد زندگی نمیشه

    چون شخصیتا از بیخ به خاطر تربیت نادرست و ناز پروردگیش مشکل داره و اینو نه خودش نه خونه وادش قبول دارن


    از نظر عقلانی فکر نکنم این زندگی آخر خوشی داشت باشه ؟

    ولی اون میگه تو زود پیشبینی میکنی اگر رفتیم زیر یک سقف اگر من تو رو تامین نکردم هر چی میخوای بگو تو دل بدی پشتم باشی من سعی میکنم حل کنم



    و من حرفاشو قبول ندارم کی میخواد احساس مسیولیت کنه ؟؟چقدر باید فرصت داد ؟آیا این حماقت نیست ؟؟!چقدر باید فداکاری کنم ؟

    آخر سر دید من کوتاه نمیام گفت بریم توافقی ؟

    عمرا من اولا پشتوانه ای ندارم در ثانی با منم نزدیکی داشتی و اذیت زیاد کردی پس باید قانونا جوابگو باشی ؟

    بعد حرفام هر از گاهی مسیج میزنه که این راهش نیست دوست دارم اینا قابل حله یه خورده کوتاه بیا زمان بده تا جور شه؟



    از اینکه خیلی دراز شد ببخشین

    میخوام منو راهنمایی کنید آیا امیدی به این زندگی هست ؟؟

    وقت مشاورم گرفتم قرار تو این هفته بریم با هم که بهشم گفتم اگر میخوای پولشو خودت باید بدی دفعه پیش من 2 جلسه رو حساب کردم ؟

    از الان خیلی تشکر میکنم که وقتتون رو در اختیار نوشته های درازم گذاشتین

    سپاسگذارم


















    ویرایش توسط mythicalgirl : چهارشنبه 28 بهمن 94 در ساعت 04:46

  2. کاربر روبرو از پست مفید mythicalgirl تشکرکرده است .

    بارن (چهارشنبه 28 بهمن 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزیزم چرا قبل ازینکه تو شهر شما کار پیدا کنه گفتین کار تو شهر خودشو ول کنه بیاد خونه شما؟باید احتمال میدادین که کار پیدا کردن ممکنه طولانی شه و شما باید از قبل فکر میکردین و ظرفیت بیکاری و خوردن و خوابیدن تو خونتونو داشته باشین.اینجا خودتون مقصر بودین.
    از طرفی بنظرم شما یکم زیاد خشکین.بهتره تو این شرایط نشون بدین که حمایتش میکنین حمایت فقط مالی نیست همینکه میگین میخوری میخوابی و ... اشتباهه از نظر روحی حمایتش کنین
    بنظرم مادرشون خانم خوبی هستن این چیزایی که شما ازشون گفتین ایراد تلقی نمیشه براشون.درمورد رسم و رسوم و کار و همه چی باید از اول سنگاتونو وا میکندین اگر مهم بود در این حد.
    گذشته ها گذشته ولی تا قبل ازینکه صددرصد مطمعن نبودین برای ازدواج نباید نزدیکی میداشتین حالا نمیدونم شما دوشیزه این یا نه
    مشکلتون خیلی حاد نیست یکم فرصت بدین بهش چطوری تو 4ماه هم کار پیدا کنه هم پس انداز کنه برا خونه و عروسی؟نمیشه با این سرعت.
    اینکه پیش مشاور برین خیلی خوبه همسرتونم باید خیلی چیزها رو درمورد همسر داری یاد بگیرن
    گاهی زمان میبره پسرها درک کنن دیگه یه مرد هستن و سرپرست خونه و مسئولیت پذیر بشن
    رفتار مادرشونم درمورد ایراد گرفتن از ظاهر شما واقعا اشتباه بوده اما شما اهمیت نده مهم شوهرته که پسندیده شمارو
    شما گفتین مادرشون خیلی مسر بودن برای ازدواجتون بعد گفتین منو نمیخواست از اول من دقیقا متوجه نشدم
    بهتون حق میدم که فکر میکنین ایشون نمیتونن مرد زندگی باشن ما خانما دوست داریم به مرد زندگیمون تکیه کنیم و گاهی زود از همه چی دلسرد میشیم
    برید پیش مشاور و یه فرصت منطقی دیگه بهشون بدین و اگه نتیجه نگرفتین جدا شین.ولی سعی کن ایرادهای خودتم پیدا کنی دوستم

  4. 3 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    hamdardiuser (چهارشنبه 28 بهمن 94), mythicalgirl (چهارشنبه 28 بهمن 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 28 بهمن 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اسفند 94 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-28
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    160
    سطح
    3
    Points: 160, Level: 3
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط miss-golegandom نمایش پست ها
    عزیزم چرا قبل ازینکه تو شهر شما کار پیدا کنه گفتین کار تو شهر خودشو ول کنه بیاد خونه شما؟باید احتمال میدادین که کار پیدا کردن ممکنه طولانی شه و شما باید از قبل فکر میکردین و ظرفیت بیکاری و خوردن و خوابیدن تو خونتونو داشته باشین.اینجا خودتون مقصر بودین.
    از طرفی بنظرم شما یکم زیاد خشکین.بهتره تو این شرایط نشون بدین که حمایتش میکنین حمایت فقط مالی نیست همینکه میگین میخوری میخوابی و ... اشتباهه از نظر روحی حمایتش کنین
    بنظرم مادرشون خانم خوبی هستن این چیزایی که شما ازشون گفتین ایراد تلقی نمیشه براشون.درمورد رسم و رسوم و کار و همه چی باید از اول سنگاتونو وا میکندین اگر مهم بود در این حد.
    گذشته ها گذشته ولی تا قبل ازینکه صددرصد مطمعن نبودین برای ازدواج نباید نزدیکی میداشتین حالا نمیدونم شما دوشیزه این یا نه
    مشکلتون خیلی حاد نیست یکم فرصت بدین بهش چطوری تو 4ماه هم کار پیدا کنه هم پس انداز کنه برا خونه و عروسی؟نمیشه با این سرعت.
    اینکه پیش مشاور برین خیلی خوبه همسرتونم باید خیلی چیزها رو درمورد همسر داری یاد بگیرن
    گاهی زمان میبره پسرها درک کنن دیگه یه مرد هستن و سرپرست خونه و مسئولیت پذیر بشن
    رفتار مادرشونم درمورد ایراد گرفتن از ظاهر شما واقعا اشتباه بوده اما شما اهمیت نده مهم شوهرته که پسندیده شمارو
    شما گفتین مادرشون خیلی مسر بودن برای ازدواجتون بعد گفتین منو نمیخواست از اول من دقیقا متوجه نشدم
    بهتون حق میدم که فکر میکنین ایشون نمیتونن مرد زندگی باشن ما خانما دوست داریم به مرد زندگیمون تکیه کنیم و گاهی زود از همه چی دلسرد میشیم
    برید پیش مشاور و یه فرصت منطقی دیگه بهشون بدین و اگه نتیجه نگرفتین جدا شین.ولی سعی کن ایرادهای خودتم پیدا کنی دوستم
    خیلی ممنون که نظر دادین
    من قبول میکنم اشتباهاتم رو
    مادر ایشون به خاطر رفت و آمد ها یی که پسرشون در هر ۱۰ روز انجام میداد و به گفته خودش برای اینکه از نظر و اعتقاد ایشون رابطه ما درست نیست و گناهه اصرار میکرد که رسمیش کنیم
    شاید نوع نگارشم باعث شده کمی خشک به نظر برسم یا شاید حالت و روحیات الانم
    من از نظر عاطفی براش کم نزاشتم
    بارهارصحبت کردیم همیشه گفته ازت راضیم چه جنسی چه عاطفی
    بله اشتباه کردم که دوشیزه نیستم ولی اونم عمدی نبوده اتفاق افتاد
    بله درسته اواسط نامزدی و عقدمون با هم حرف زدیم و بهش گفتم لطفا به خاطر من کمی سعی کنین رسم و رسوم رو تا حد توان رعایت کنین تا من با خانوادم مشکل پیدا نکنم
    هیچ وقتم من انتظار بیش از حد از نظر مادی ازشون نداشتم
    فقط از یک چیز نگرانم
    اونم اینکه یکی از دوستام میگفت مشاورا اصولا به دلیل کم کردن آمار طلاق زیاد موافق طلاق نیستن احتمال داره این جور باشه؟؟؟


    ۲ اینکه با اینکه منطقم این رابطه رو قبول نمیکنه ولی دوسش دارم ۶ ساله با هم بودیم و خاطرات داشتیم و قلبا زجر میکشم
    ولی آیا به قیمت دوست داشتن باید همه این مشکلات رو متحمل شم ؟؟


    یکی از دوستامون رو پا درمیون قرار داد اونم گفت یک فرصت بده و چون حرمت و پرده ها ورداشته شده بهتره اگر دوست دارین رابطه ادامه پیدا کنین شما رابطه تون رو با خونوادش قطع کنین
    منم اینو بهش گفتم آخر سر قبول کرد ولی گفت مادرم گفته. اگر با من رفت و آمد نکنین من حمایت مالی نمیکنم
    نامزدم هم که ... خودش از عهده کارا نمیتونه بر بیاد


    واقعا خیلی سخته
    ویرایش توسط mythicalgirl : چهارشنبه 28 بهمن 94 در ساعت 17:06

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 14:32]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,179
    سطح
    18
    Points: 1,179, Level: 18
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم م فقط از نوشته هات که خوندم یچیز خیلی عصبیم کرد و اونم اینکه به نظرم دختر نباید حداقل تا قبل از عروسی دست تو جیبش کنه....هم حس تامین کنندگی مرد رو از بین میبره هم یه مقدار مرد رو بیخیال و پرتوقع میکنه....خیالش راحته شما خودت پول داری نگرانی نداره زنش بی پول بمونه....تازه طبق گفته خودتون ذاتا بی خیال هستن و برادرشون با اون سن هنوز بیکار.....چنین افرادی رو باید تو شرایط سخت گذاشت تا به خودشون بیان...اصلا ب این بسنده نکنین ک بعد عروسی خوب میشه....
    شما بهش بفهمون که از هر لاحاظ بهش نیاز داری و پناه و تکیهدگاهی جز اون نداری تا حس مسئولیتش یکم گل کنه!!!!!!!!
    همینکه واسه باهم بودنتون دست تو جیبت میکنی خیالشو راحت کرده ک حتی اگه خودشم نداشته باشه شما داری و بیخیالش میکنه نسبت ب کار پیدا کردن....سخندانیهای کلید مرد دکتر حبشی رو گوش بده حتما...من خودم مشکل دارم و با حرفای دکتر کلی چیز یاد گرفتم....

  7. کاربر روبرو از پست مفید دختر بدشانس تشکرکرده است .

    mythicalgirl (چهارشنبه 28 بهمن 94)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اردیبهشت 95 [ 03:10]
    تاریخ عضویت
    1394-11-21
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    466
    سطح
    9
    Points: 466, Level: 9
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیزم
    اگر میخوای ادامه بدی باید بگم که همسر شما و بطور کلی خانوادشون بی مسءولیت هستند
    پس راه سخنی در پیشه
    کمی باید مشکلات رو تحمل کنین
    زمان مناسبی رو برای تامین نخارج عروسی و خونه بهشون بدین
    خودتون شرط کنین بعد ازدواج کار نمیکنم تا زمانی که خودم باز احساس کنم روحیم نیاز داره کار کنم(به شرایط مالیشون ربط ندیدن)حمایت خانوادشون از نظر مالی از روشون برداشته بشه به نفع شماست خواهره من و اینکه این زندگی رو هرجا که میتونی برام تامین کن(بهش یک بارم که شده به عنوان یک مرد اعتماد کنین و بذارین تصمیم گیرنده باشه)ولی در نتیجه این تصمیم گیری مسءوله و باید همه شرایط رو فرهم کنه
    زندگی عالی و فوق و العاده ای نخواهید داشت و به خاطر بی مسءولیتی همسرتون اوایل ممکنه به نون شبتون محتاج بشین ولی بهش فرصت بدین که یاد بگیره زندگی کنه
    فکر کردین با طلاق زندگی بهتری پیش روست
    این مرد نه یه مرد دیگه هر کدوم اشکالات خودشون رو دارن شما روی خودتون کار کنین که اینقدر به شوهرتون دستور ندین مشورت بدین و بذارین تصمیم بگیره و متوجهش کنین برای تصمیمش مسءوله
    اینکه اگه توی شهر خودشون خونه و کار پیدا کنا پس شما نباید اونجا دغدغه بیکاری ایشونو داده باشین یا اگر به تهران بیان خلاضه که بذارید تصمیم بگیرن و مسءولیتشو قبول کنن
    بخاطر از دست رفتن دوشیزگی تفادت چندانی بین رفتن شما به خونتون و نرفتنوت وجود نداره یعنی عملا فقط محل زندگیتون یکجا میشه و اتفاقی که افتاده افتاده
    در مورد قرص هم شرط کنین که مصرف نکنه من خواستگارم رو به همین خاطر پدرم رد کردن چون تفاوتی با اعتیاد نداره با اینکه علاقه ام داشتم به طرف مقابل
    گاهی خوده ما خانم ها بی مسءولیته مرد رو تشدید میکنیم و ازش شاکی هستیم
    من خودم این اشتباهو کردم خانمی شما سعی کن تکیت به مردت باشه نه اینکه تکیه گاه باشی
    بگو بهت فرصت میدم زندگی متعادل رو آماده کنی و بریم سره زندگیمون اگر تونست پس یعنی قدماول رو برداشته دیگه باید بعد از تاتی تاتی منتظر باشی راه رفتن یاد بگیره
    این طلاق داداگاه امروز هم هست سال آینده هم هست ده سال بعد هم هست
    باز هم تاکید میکنم طلاق درزمان عقد از شرایط دیگه برای خانم ها بهتره وقتی به صفر میرسن که شما اون شرایط رو ن ارین پس فرصت بدین که حالا که شرایط اینه و زندی مشترک به نوعی در خلوتتون شروع شده در ظاهر هم آغاز بشه
    البته شاید نظراتم درست و کارشناسی نباشه
    ولی سعی کردن حرف اشتباهی نزنم
    چون یه زندگی رو بهم زدن بار سنگینیه به دوش آدم
    موفق و پیروز باشید

  9. کاربر روبرو از پست مفید سحر جونی تشکرکرده است .

    mythicalgirl (چهارشنبه 28 بهمن 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اسفند 94 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-28
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    160
    سطح
    3
    Points: 160, Level: 3
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر جونی نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    اگر میخوای ادامه بدی باید بگم که همسر شما و بطور کلی خانوادشون بی مسءولیت هستند
    پس راه سخنی در پیشه
    کمی باید مشکلات رو تحمل کنین
    زمان مناسبی رو برای تامین نخارج عروسی و خونه بهشون بدین
    خودتون شرط کنین بعد ازدواج کار نمیکنم تا زمانی که خودم باز احساس کنم روحیم نیاز داره کار کنم(به شرایط مالیشون ربط ندیدن)حمایت خانوادشون از نظر مالی از روشون برداشته بشه به نفع شماست خواهره من و اینکه این زندگی رو هرجا که میتونی برام تامین کن(بهش یک بارم که شده به عنوان یک مرد اعتماد کنین و بذارین تصمیم گیرنده باشه)ولی در نتیجه این تصمیم گیری مسءوله و باید همه شرایط رو فرهم کنه
    زندگی عالی و فوق و العاده ای نخواهید داشت و به خاطر بی مسءولیتی همسرتون اوایل ممکنه به نون شبتون محتاج بشین ولی بهش فرصت بدین که یاد بگیره زندگی کنه
    فکر کردین با طلاق زندگی بهتری پیش روست
    این مرد نه یه مرد دیگه هر کدوم اشکالات خودشون رو دارن شما روی خودتون کار کنین که اینقدر به شوهرتون دستور ندین مشورت بدین و بذارین تصمیم بگیره و متوجهش کنین برای تصمیمش مسءوله
    اینکه اگه توی شهر خودشون خونه و کار پیدا کنا پس شما نباید اونجا دغدغه بیکاری ایشونو داده باشین یا اگر به تهران بیان خلاضه که بذارید تصمیم بگیرن و مسءولیتشو قبول کنن
    بخاطر از دست رفتن دوشیزگی تفادت چندانی بین رفتن شما به خونتون و نرفتنوت وجود نداره یعنی عملا فقط محل زندگیتون یکجا میشه و اتفاقی که افتاده افتاده
    در مورد قرص هم شرط کنین که مصرف نکنه من خواستگارم رو به همین خاطر پدرم رد کردن چون تفاوتی با اعتیاد نداره با اینکه علاقه ام داشتم به طرف مقابل
    گاهی خوده ما خانم ها بی مسءولیته مرد رو تشدید میکنیم و ازش شاکی هستیم
    من خودم این اشتباهو کردم خانمی شما سعی کن تکیت به مردت باشه نه اینکه تکیه گاه باشی
    بگو بهت فرصت میدم زندگی متعادل رو آماده کنی و بریم سره زندگیمون اگر تونست پس یعنی قدماول رو برداشته دیگه باید بعد از تاتی تاتی منتظر باشی راه رفتن یاد بگیره
    این طلاق داداگاه امروز هم هست سال آینده هم هست ده سال بعد هم هست
    باز هم تاکید میکنم طلاق درزمان عقد از شرایط دیگه برای خانم ها بهتره وقتی به صفر میرسن که شما اون شرایط رو ن ارین پس فرصت بدین که حالا که شرایط اینه و زندی مشترک به نوعی در خلوتتون شروع شده در ظاهر هم آغاز بشه
    البته شاید نظراتم درست و کارشناسی نباشه
    ولی سعی کردن حرف اشتباهی نزنم
    چون یه زندگی رو بهم زدن بار سنگینیه به دوش آدم
    موفق و پیروز باشید
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر جونی نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    اگر میخوای ادامه بدی باید بگم که همسر شما و بطور کلی خانوادشون بی مسءولیت هستند
    پس راه سخنی در پیشه
    کمی باید مشکلات رو تحمل کنین
    زمان مناسبی رو برای تامین نخارج عروسی و خونه بهشون بدین
    خودتون شرط کنین بعد ازدواج کار نمیکنم تا زمانی که خودم باز احساس کنم روحیم نیاز داره کار کنم(به شرایط مالیشون ربط ندیدن)حمایت خانوادشون از نظر مالی از روشون برداشته بشه به نفع شماست خواهره من و اینکه این زندگی رو هرجا که میتونی برام تامین کن(بهش یک بارم که شده به عنوان یک مرد اعتماد کنین و بذارین تصمیم گیرنده باشه)ولی در نتیجه این تصمیم گیری مسءوله و باید همه شرایط رو فرهم کنه
    زندگی عالی و فوق و العاده ای نخواهید داشت و به خاطر بی مسءولیتی همسرتون اوایل ممکنه به نون شبتون محتاج بشین ولی بهش فرصت بدین که یاد بگیره زندگی کنه
    فکر کردین با طلاق زندگی بهتری پیش روست
    این مرد نه یه مرد دیگه هر کدوم اشکالات خودشون رو دارن شما روی خودتون کار کنین که اینقدر به شوهرتون دستور ندین مشورت بدین و بذارین تصمیم بگیره و متوجهش کنین برای تصمیمش مسءوله
    اینکه اگه توی شهر خودشون خونه و کار پیدا کنا پس شما نباید اونجا دغدغه بیکاری ایشونو داده باشین یا اگر به تهران بیان خلاضه که بذارید تصمیم بگیرن و مسءولیتشو قبول کنن
    بخاطر از دست رفتن دوشیزگی تفادت چندانی بین رفتن شما به خونتون و نرفتنوت وجود نداره یعنی عملا فقط محل زندگیتون یکجا میشه و اتفاقی که افتاده افتاده
    در مورد قرص هم شرط کنین که مصرف نکنه من خواستگارم رو به همین خاطر پدرم رد کردن چون تفاوتی با اعتیاد نداره با اینکه علاقه ام داشتم به طرف مقابل
    گاهی خوده ما خانم ها بی مسءولیته مرد رو تشدید میکنیم و ازش شاکی هستیم
    من خودم این اشتباهو کردم خانمی شما سعی کن تکیت به مردت باشه نه اینکه تکیه گاه باشی
    بگو بهت فرصت میدم زندگی متعادل رو آماده کنی و بریم سره زندگیمون اگر تونست پس یعنی قدماول رو برداشته دیگه باید بعد از تاتی تاتی منتظر باشی راه رفتن یاد بگیره
    این طلاق داداگاه امروز هم هست سال آینده هم هست ده سال بعد هم هست
    باز هم تاکید میکنم طلاق درزمان عقد از شرایط دیگه برای خانم ها بهتره وقتی به صفر میرسن که شما اون شرایط رو ن ارین پس فرصت بدین که حالا که شرایط اینه و زندی مشترک به نوعی در خلوتتون شروع شده در ظاهر هم آغاز بشه
    البته شاید نظراتم درست و کارشناسی نباشه
    ولی سعی کردن حرف اشتباهی نزنم
    چون یه زندگی رو بهم زدن بار سنگینیه به دوش آدم
    موفق و پیروز باشید
    مرسی عزیزم قبول دارم حرفاتون رو
    پس میگین فرصت بدم ؟
    سوال داشتم آیا تو این فرصتی که میدم ما رابطه مون مثل قبل باشه ؟
    یعنی از نظر جنسی و عاطفی ؟
    بعدشم اون میگه من برای اینکه بیام کار پیدا کنم بعد کا. کردن شرایط ندارم که خونه بگیرم شما قبول کنید من بیام اونجا بمونم تا خونه رو ردیف کنیم ؟
    بعد فوت پدر همسرم یک خونه داشتن که هر ۳ پسر رفتن به اسم مادرشون کردن
    یک روز میگن خونه رو گذاشتیم واسه فروش یک روز دیگه میگن پسر بزرگتر گفته تا ۵ سال این خونه رو نمیفروشیم
    روز دیگه هم همسرم میگه به گفته اونا توجه نکن گذاشتیم اما فروش نمیره
    من متوجه نشدم یعنی اونجا تو شهر خودش کار پیدا کرد با این خصوصیات اخلاقیش برم اونجا که مادرش بیشتر نظارت کنه؟!این مورد رو اصلا نمیتونم قبول کنم


    آیا برا خودمم خرج نکنم بپرسه بگم پول ندارم ؟
    خیلیا میگن اگر به بنبست رسیدی الان طلاق گرفتنت راحت تره تا بری سر خونتون از همه نظر هم قانونی هم مادی
    بالاخره قراره هم از جیب ما بره هم اون
    از یک طرفم من پشتوانه ندارم که بگم برم امتحان کنم خوب نبود برگردم ؟
    آیا ایشون نباید حداقل از نظر مادی به صورت محدود شخص منو تو این مدت تامین کنه؟مثل خرید های بهداشتی آرایشی و ...
    در اینکه میگید هر کس ایرادای خاص خودش رو داره قبول میکنم اما مهم اینه این مسایل چیز ساده و حادی نیست که به زندگیمون لطمه بزنه ؟
    این هر موقع گیر میکنه میره از خونوادش پول میگیره چطور میخواد مستقل شه ؟
    یه خورده گفتتون ضد و نقیصه
    گیجم کرد
    بی مسیولیتیشو قبول ندارن چون میگن وقتی کار داشت مثل آدم میرفت سر کار
    البته خصوصیت خوبی هم که داشت اینه تو خونه میدونم که از اون دست مرداست که تو کار خونه کمک کنه چون برای مادرشم این کارو میکنه و این خصلتشو دوست دارم
    و میدونم که یک روز حال نداشته باشم خودش ممکنه غذا حتی درست کنه

    دقیقا نمیدونم مه باید ادامه بدم یا نه
    اگر اوضاع قراره درست نشه نمیخوام ادامه بدم حتی با اینکه دوستش داشته باشم
    به نظرم پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه
    دلیل دودلیم اینه آیا امدیدی به درست شدن اون هست یا نه ؟
    درسته بعد طلاق میدونم مشکلات رو و فکر کنم با تلاش و پشتکارم خودمو رو بتونم از نظر اجتماعی به جایگاه خوبی برسونم
    هرچند تو جامعه مسیله بکارت مسلیه مهمی هست حتی برای خونه واده خودم
    اما به شخصه عقیده این چنینی ندارم و برام مهم نیست چون وجدانم هم راحته که حداقل عمدی نبود اتفاق افتاد طوری که همسرم رنگش پرید از ترس
    و از نظر منطقی فکر میکنم اگر بحث عاطفی رو بزاریم کنار شاید با بهتر از اون بتونم ازدواج کنم که حداقل مسیولیت پذیر باشه
    البته همسرم به اصطلاح میشه گفت زن ذلیله هر چند اصطلاحی درست نباشه من این خصلتشو دوست دارم اما دوست ندارم با مرد بی مسیولیت ادامه بدم

    ولی چ کنم که نه خودش و نه خونوادش قبول نمیکنن بی مسیولیته
    ویرایش توسط mythicalgirl : چهارشنبه 28 بهمن 94 در ساعت 19:38

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اسفند 94 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-28
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    160
    سطح
    3
    Points: 160, Level: 3
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کسی نیست یه کمکی کنه ؟

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما من فکر میکنم خودت هم به بی مسولیتیش دامن زدی مثلا همون خرجایی که نباید میکردی البته تا یه حد کم معقول هست اونم در حد کادو دادن یایه دعوت به مناسبت مثلا تولد
    کار دیگه شما اینکه دایم بهش گوش زد میکنی شماخیلی بی مسولیتی و خیلی هم اصرار داری خانوادش هم قبول کنن
    این کار شما بدترین اسیب به زندگی خودت میزنه شما بجای اینکه تشویقش کنی برای کوچیکترین قدمش تحویلش بگیری که اره عجب شوهر با اراده ایدارم خداروشکر که باهات اشنا شدم شما اینقدر با لیاقتی که تو شهر خودت سریع کار پیدا کردی حتما حتما هم میتونی اینجاکار بهتری پیدا کنی ومن بهت افتخار میکنم و.......ازین جور حرفا که باعث تشویق و عزت نفسش بشی داری اعتماد بنفسش رو هم میکشی و مطمئن باش که اصلا دیگه دلش نمیخاد خیای بیاد سمت شما چه برسه بخاد شهر شما زندگی کنه
    یادته دوران دوستی بخاطر شما چقدر به مادرش خالی میبست و میومد شهر شما
    میدونی علتش چی بود؟؟؟؟؟؟
    خودت جوابش بده
    اما الان چی؟؟؟؟؟
    به هر حال اگه میخای رفتاری رو که دوست داریطرفت داشته باشه فقط با تشویق و تعریف تمجید ایجاد میشه نه با تحقیر و تهدید
    در ضمن ما نه میتونیم بگیم طلاق بگیر نه ادامه بده در نهایت خودت مصلحت خودت رو میدونی
    اما یه فرصت 5_6ماهه به زندگیت بده در ضمن یکم مهارتهای ارتباطی رو بخون و یاد بگیر من فکر میکنم شما هم جای کار داری
    حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون رو گوش کن و همچنین سخنرانی اقتدار مرد دکتر رو خودت اشتباهاتت رو میفهمی
    ویرایش توسط ستاره زیبا : پنجشنبه 29 بهمن 94 در ساعت 21:42

  13. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    mythicalgirl (پنجشنبه 29 بهمن 94)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اسفند 94 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-28
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    160
    سطح
    3
    Points: 160, Level: 3
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    سلام عزیزم متاسفم اما من فکر میکنم خودت هم به بی مسولیتیش دامن زدی مثلا همون خرجایی که نباید میکردی البته تا یه حد کم معقول هست اونم در حد کادو دادن یایه دعوت به مناسبت مثلا تولد
    کار دیگه شما اینکه دایم بهش گوش زد میکنی شماخیلی بی مسولیتی و خیلی هم اصرار داری خانوادش هم قبول کنن
    این کار شما بدترین اسیب به زندگی خودت میزنه شما بجای اینکه تشویقش کنی برای کوچیکترین قدمش تحویلش بگیری که اره عجب شوهر با اراده ایدارم خداروشکر که باهات اشنا شدم شما اینقدر با لیاقتی که تو شهر خودت سریع کار پیدا کردی حتما حتما هم میتونی اینجاکار بهتری پیدا کنی ومن بهت افتخار میکنم و.......ازین جور حرفا که باعث تشویق و عزت نفسش بشی داری اعتماد بنفسش رو هم میکشی و مطمئن باش که اصلا دیگه دلش نمیخاد خیای بیاد سمت شما چه برسه بخاد شهر شما زندگی کنه
    یادته دوران دوستی بخاطر شما چقدر به مادرش خالی میبست و میومد شهر شما
    میدونی علتش چی بود؟؟؟؟؟؟
    خودت جوابش بده
    اما الان چی؟؟؟؟؟
    به هر حال اگه میخای رفتاری رو که دوست داریطرفت داشته باشه فقط با تشویق و تعریف تمجید ایجاد میشه نه با تحقیر و تهدید
    در ضمن ما نه میتونیم بگیم طلاق بگیر نه ادامه بده در نهایت خودت مصلحت خودت رو میدونی
    اما یه فرصت 5_6ماهه به زندگیت بده در ضمن یکم مهارتهای ارتباطی رو بخون و یاد بگیر من فکر میکنم شما هم جای کار داری
    حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون رو گوش کن و همچنین سخنرانی اقتدار مرد دکتر رو خودت اشتباهاتت رو میفهمی
    مرسی عزیزم درست میگی ولی وقتی بعد از یک دوره طولانی تشویق و همدلی دیدم به نتیجه نرسیدم و جر و بحث شروع شد من شروع کردم به گفتن اون حرف ها و تو دعوا بود
    وگرنه در وضعیت عادی هیچ وقت تحقیرش نکردم
    وقتی که مادرش غرورمو شکست ۱ بار نه ۲ بار نه ...منم کاسه داغ تر از آش شدم و به اصطلاح قاطی کردم
    به من میگه آخه به من فرصت نده زمان تعیین نکن ولی سعی میکنم جورش کنم درسته این ؟
    نمیدونم با این وضعیتی که مادرش با حرفاش به بار آورد و منم بلند صحبت کردم با خونوادش چیکار کنم ؟
    چون خونواده من شدید دلشون شکسته از برخورد مادرش
    یه جورایی حرمتون رو شکسته ولی از دید اونا چیز خاصی نگفتن ؟
    به نظرتون در ارتباط با خونواده چیکار کنم ؟
    آیا این درسته با خونوادس قطع ارتباط کنم ؟
    من یک اشتباهی کردم وقتی دیدم مادرش دلمو شکست به شوهرم گفتم از مادرت بدم میاد متنفرم
    و اینم بگم خانواده من کوچکترین حرف خاصی نزدن در مقابل بدحرفی مادرش بهشون؟

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اردیبهشت 95 [ 03:10]
    تاریخ عضویت
    1394-11-21
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    466
    سطح
    9
    Points: 466, Level: 9
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیزم
    بابت تاخیر عذر خواهم
    از نظر بنده شما قبل اینکه واسه زندگیت تلاش کنی به آرزوی یه آینده بهتر و یه مرد بهتر و یه زندگیه بهتر میخوای بزنی زیر زندگیت
    هیچ تلاشی واسه درست کردن زندگیت نکردی هرکاری کزدی که اسمشو تلاش گذاشتی بدتر بوده که بهتر نبوده
    اگه نمیخوای ادامه بدی برو به سلامت وقت خودتو برای قانع کردن خودت و تایید بقیه الکی نگیر اگر میخوای زندگی کنی یکم تلاش کن و سختی رو تحمل کن
    شوهر بی مسءولیتو تحمل کن مادرشوهرو تحمل کن بی پولی رو تحمل کن دوری از خانواده رو تحمل کن
    حداقل خودت تلاشتو بکن که مدیون خودت نشی عزیزه دلم
    دل بسوزون واسه زندگیت خودت عزیزم واسه وقتی گذاشتی واسه عمری که رفت واسه عشقی که خرج کردی اصلا در بدبینانه ترین حالت واسه پولی که خرج کردی
    گلم شما منتظری ما بهت بگیم طلاق بگیری یا نه؟امروز نرو دو هفته دیگه هفت صبح برو
    آخه گلم یکم تلاش کسی رو نکشته این زندگیت به ثمر نرسید خدایی نکرده زندگی بعدیت نباید طرز رفتار با آقایونو یاد بگیری
    مشکلت با مادرشوهرتم با زندگیه خوب شما کم کم و با صبر حل میشه با صبرررررر
    هر جایی که همسرت میتونه زندگی براتون تامین کنه همراهش باش هر جا
    والا همسر منم توی دوران عقد فقط در حد هدیه های عیدی و شب چله برام پول خرج کرد و گاهی گل و شام بیرون
    ولی شما دیگه بهش پول تده جایی که هست پول حساب نکن
    وقتی پول نداره چرا خرج اضافی و شام و تاکسی و کاری که مجبور باشی تو دستتو تو جیبت بکنی
    بگو همراهم نیست سرمایه گذاری کردم واسه جهازم از کار کردم خسته ام فقط منتظرم بریم خونمون که با خیال راحت به خودمو زندگیم برسم شوهرم زندگی رو رو انگشتش بچرخونه (حس تامین کنندگی)
    حالا اگرم فردا روزی کار کردی حداقل از الان امیدش به پپول تو نیست البته این حرفا رو با احساس و زمان مهربونی بگو نه وسط دعوا
    بله که مثل قبل باش طلب که ازش نداری که بداخلاق باشی
    باید باید باید از لحاظ عاطفی تامین باشه یک مرد که بتونه به کار و بقیه مسایل فکر کنه و درست انجامشون بده
    بگو به خاطر عشقمون واسه خاطر تو که بهت اطمینان دارم که میتونی واسه عشق بینمون به حرمت عشق میخوام دوباره به هردومون فرصت داشتن همو بدیم و چون حالا شرایط اینجوری شده انتظار دارم که بعد مدتی تقریبا تغییرات رو در شما ببینم والا قبول که آدم نآمید میشه
    من اجبار زمانی برات ندارم برای تغییر کامل اوضلع ولی انتظار سیر صعودی دارم اگه راکد باشه مسلما فایده ای نداره
    طلبکارانه و قلدرانه و از روی رییس بازی حرف نزن دلسوزانه واسه زندگیت بگو واسه همسرت که بهترین دوستته
    بگو یه قدم تو واسه زندگی یکی من
    هر دومون بایر کاری کنیم زندگی دو تا مرد یا دو تا زن نمیخواد زندگی مرد و زن میخواد
    زاستی یه چیزی چرا نگاهت به خونه پدرشوهرته والا من الان تو خونه مستاجری ام ماشینم نداریم پدرشوهر مرحومم سه چهار تا زمین داره و یه خونه که 16ساله خدمت مادرشوهره امید به خدا لز هیچی خدا همینا رو برامون جور کرد بدون حرف ارث و میراث تازه شوهرمم که میگه و نظر میخواد من نظری نمیدم .تو قراره یه عمر زندگی کنی واسه آسایش امروز احترام فرداتو از بین نبر
    اینقدر نگاهت به دست بقیه نباشه لطفا
    به قول مامانم بچسب به شوهرت اونه که واسه پیری و کوریت میمونه
    موفق باشی خانم گل

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیزم
    بابت تاخیر عذر خواهم
    از نظر بنده شما قبل اینکه واسه زندگیت تلاش کنی به آرزوی یه آینده بهتر و یه مرد بهتر و یه زندگیه بهتر میخوای بزنی زیر زندگیت
    هیچ تلاشی واسه درست کردن زندگیت نکردی هرکاری کزدی که اسمشو تلاش گذاشتی بدتر بوده که بهتر نبوده
    اگه نمیخوای ادامه بدی برو به سلامت وقت خودتو برای قانع کردن خودت و تایید بقیه الکی نگیر اگر میخوای زندگی کنی یکم تلاش کن و سختی رو تحمل کن
    شوهر بی مسءولیتو تحمل کن مادرشوهرو تحمل کن بی پولی رو تحمل کن دوری از خانواده رو تحمل کن
    حداقل خودت تلاشتو بکن که مدیون خودت نشی عزیزه دلم
    دل بسوزون واسه زندگیت خودت عزیزم واسه وقتی گذاشتی واسه عمری که رفت واسه عشقی که خرج کردی اصلا در بدبینانه ترین حالت واسه پولی که خرج کردی
    گلم شما منتظری ما بهت بگیم طلاق بگیری یا نه؟امروز نرو دو هفته دیگه هفت صبح برو
    آخه گلم یکم تلاش کسی رو نکشته این زندگیت به ثمر نرسید خدایی نکرده زندگی بعدیت نباید طرز رفتار با آقایونو یاد بگیری
    مشکلت با مادرشوهرتم با زندگیه خوب شما کم کم و با صبر حل میشه با صبرررررر
    هر جایی که همسرت میتونه زندگی براتون تامین کنه همراهش باش هر جا
    والا همسر منم توی دوران عقد فقط در حد هدیه های عیدی و شب چله برام پول خرج کرد و گاهی گل و شام بیرون
    ولی شما دیگه بهش پول تده جایی که هست پول حساب نکن
    وقتی پول نداره چرا خرج اضافی و شام و تاکسی و کاری که مجبور باشی تو دستتو تو جیبت بکنی
    بگو همراهم نیست سرمایه گذاری کردم واسه جهازم از کار کردم خسته ام فقط منتظرم بریم خونمون که با خیال راحت به خودمو زندگیم برسم شوهرم زندگی رو رو انگشتش بچرخونه (حس تامین کنندگی)
    حالا اگرم فردا روزی کار کردی حداقل از الان امیدش به پپول تو نیست البته این حرفا رو با احساس و زمان مهربونی بگو نه وسط دعوا
    بله که مثل قبل باش طلب که ازش نداری که بداخلاق باشی
    باید باید باید از لحاظ عاطفی تامین باشه یک مرد که بتونه به کار و بقیه مسایل فکر کنه و درست انجامشون بده
    بگو به خاطر عشقمون واسه خاطر تو که بهت اطمینان دارم که میتونی واسه عشق بینمون به حرمت عشق میخوام دوباره به هردومون فرصت داشتن همو بدیم و چون حالا شرایط اینجوری شده انتظار دارم که بعد مدتی تقریبا تغییرات رو در شما ببینم والا قبول که آدم نآمید میشه
    من اجبار زمانی برات ندارم برای تغییر کامل اوضلع ولی انتظار سیر صعودی دارم اگه راکد باشه مسلما فایده ای نداره
    طلبکارانه و قلدرانه و از روی رییس بازی حرف نزن دلسوزانه واسه زندگیت بگو واسه همسرت که بهترین دوستته
    بگو یه قدم تو واسه زندگی یکی من
    هر دومون بایر کاری کنیم زندگی دو تا مرد یا دو تا زن نمیخواد زندگی مرد و زن میخواد
    زاستی یه چیزی چرا نگاهت به خونه پدرشوهرته والا من الان تو خونه مستاجری ام ماشینم نداریم پدرشوهر مرحومم سه چهار تا زمین داره و یه خونه که 16ساله خدمت مادرشوهره امید به خدا لز هیچی خدا همینا رو برامون جور کرد بدون حرف ارث و میراث تازه شوهرمم که میگه و نظر میخواد من نظری نمیدم .تو قراره یه عمر زندگی کنی واسه آسایش امروز احترام فرداتو از بین نبر
    اینقدر نگاهت به دست بقیه نباشه لطفا
    به قول مامانم بچسب به شوهرت اونه که واسه پیری و کوریت میمونه
    موفق باشی خانم گل

  16. کاربر روبرو از پست مفید سحر جونی تشکرکرده است .

    mythicalgirl (جمعه 30 بهمن 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.