به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 شهریور 95 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-16
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,724
    سطح
    31
    Points: 2,724, Level: 31
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 138 در 51 پست

    Rep Power
    26
    Array

    ترس از طلاق داره دیوونه ام میکنه

    سلام.کم و بیش منو میشناسین.حدود دوساله عقد کرده ام و تو این مدت مشکلات زیادی وجود داشت ولی واقعا اونقدر حاد نبود.من همسرمو خیلی دوست داشتم و دارم و حتی این ازدواج بیشتر به اصرار من صورت گرفت.من تو دوران عقد خیلی از همسرم دوربودیم و همین بیشتر عامل دعواهامون بود.چون من خیلی بهش وابسته بودم دوریش خیلی عصبیم میکرد.ی سری رفتارهای غلط دیگه هم داشتم که بهش واقفم.چنبار تا حرف طلاق پیش رفتیم ولی جدی نبود.یعنی بیشتر میخواست منو بترسونه.وحتی ی بارش ک من ب گفته ی مشاورم بهش گفتم باشه چندساعت بیشتر طاقت نیورد و اومد حرف زدیم و برگشتیم.اما اینبار خیلی جدیه.اخرین بار دوهفته ی پیش اومد با مادرم صحبت کرد که مامانم مهلت خواست تا با پدرم صحبت کنه.منم گفتم بابد مادر خودت هم باشه.که قراره مادرش از مشهد بیاد و بریم برا تموم کردن.من برخلاف همیشه تواین دوهفته تماسی هیچی نگرفتم ترسیدم دورتر بشه.ایشون هم هیچ تماسی تا الان نگرفته.فقط مادرش تماس گرفت ک سعی میکنم زودتر بیام.من قلبم داره از جا کنده میشه.من واقعا عاشق همسرم هستم.و ی لحظه هم نمیتونم طلاق رو تصور کنم.دارم دیوونه میشم از ترس نبودنش.من خیلی ادم وابسته و خاطره بازی هستم.مدام خاطرات خوبمون جلوی چشمم میاد و دارم گریه میکنم.من قبول دارم خیلی اشتباه داشتم ولی چند ماهه دارم مشاوره میرم و به همسرمم گفتم بهم زمان بده.اما انتظار داشت با دوجلسه همه چی حل بشه.مشاورمم گف تو فشارروت زیاد بوده و حداقل 6 ماه باید بیای.اما ی جوری همسرم تحملش تموم شده و انگار دیگه واقعا قصدش طلاقه.من برعکس دفعه های پیش هی پاپیچش نشدم گفتم یه کم دورباشیم.اما سابقه نداشته این همه مدت بیخبری.دارم دق میکنم.میدونم همسرمم مشکلات داره .وسواس داره خیلی اهل رفتو امد نیس اما من اینا رو از اول میدونستم و خودم قبول کرده بودم.تواین مدت با قلق یابی خیلیاش رو به بهبود بود ولی متاسفانه درست تو وقتی که من مصمم شدم برا درست کردن همه چی سر یه مشکل مسخره دعوا شدو دیگه زد به اون سیم.الان چیکار کنم؟ التماس که میدونم به صللح نیست.پدرومادرمم نظرشون ب جداییه.خودش هم که دیگه مصممه.نمیدونم چجوری و چه کاری بکنم تا یه فرصت دیگه به هردومون بده؟ من واقعا اگه طلاق بگیرم میمیرم.دارم روانی میشم انگار یه تیکه از قلبمو دارن جدا میکنن ازم.چجوری میتونم بدون التماس برگردونمش؟

  2. 3 کاربر از پست مفید raha_ashegh تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 27 بهمن 94), فدایی یار (جمعه 20 فروردین 95), بارن (سه شنبه 27 بهمن 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    حرفاتون رو که خوندم یاد خودم افتادم که وقتی خواستم تو عقد جدا شم همش میگفتم ما که مشکل حادی ندارم . دقیقا میگفتم که همسرم بخشی از وجودمه و با جدایی انگار یه تیکه از وجودمو جدا میکنن.خیلی خیلی برام سخت بود.
    نمیخوام چیزی بگم که خدای نکرده باعث تصمیم اشتباهت بشه.
    اما لطفا عاقلانه فکر کن.
    احساساتت رو بزار کنار و منطقی همه چیز رو بررسی کن.
    ببین این آقا هم به اندازه شما میخواد برای زندگیتون تلاش کنه و مشتاق ادامه هست یا نه؟
    به نظرم هیچ زنی اونقدر توان و انرژی نداره که بخواد تمام عمرشو صرف این کنه که شوهرش رو کنار خودش نگه داره.بالاخره یه جایی کم میاره.
    هر انسانی نیاز داره با کسی زندگی کنه که بهش آرامش و عشق بده.
    صبر کنید بزارید اون آقا هم بیشتر فکر کنه،اگر تصمیمش مقطعی و از روی عصبانیت باشه باید تا چند وقت دیگه خودش بیاد باهاتون صحبت کنه.
    البته این رو هم در نظر بگیرید که ایشون تا حالا چند بار بحث طلاق رو مطرح کردن.و همین خودش میتونه بعدا تو زندگی مشکل ساز بشه.
    امیدوارم هرچه که به صلاحتون هست اتفاق بیفته.

  4. 4 کاربر از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده اند .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94), hamdardiuser (جمعه 30 بهمن 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 بهمن 94), بارن (سه شنبه 27 بهمن 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 شهریور 95 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-16
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,724
    سطح
    31
    Points: 2,724, Level: 31
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 138 در 51 پست

    Rep Power
    26
    Array
    آرامش خیال جان ممنون از جوابت اخه شما مشکل فقط همسرت بودو شما واقعا گناهی نداشتین که به خاطرش ناراحت باشین.ابنجوری شرایط قابل تحملتره.ولی من خودمم خیلی اشتباهای زیادی داشتم و همش فک میکنم اگه اشتباهات من نبود شاید اینچوری نمیشد.مخصوصا که از اول این ازدواج بیشتر به اصرار من بود.ی جورایی نمیتونم خودم رو ببخشم و یه عذاب وجدان دایمی همراهمه.و واقعا هم همسرمو هنوز دوست دارم.چند دقیقه پیش مادرش تماس گرفت که فردا میان با پدرم صحبت کنن ک برا طلاق اقدام کنیم...خیلی حالم بده.فردا روز تولدمه و داره تبدیل میشه به بدترین روز زندگیم...توروخدا دعام کنین و بگین فردا چه کاری میتونم انجام بدم؟ موافقت کنم برا طلاق توافقی؟ چون دوهفته پیش گف یا میای بریم توافقی یا همینجوری بمونو من کاری بهت ندارم.مهرمم 14 تاس ک بخشیدم یعنی برا مهر نمیگه برا زودتر تموم شدن میخواد توافقی باشه.میگم اگه موافقت نکنم شاید زمان بگذره و پشیمون شه از طرفی میترسم بعدا پشیمون شم و بگم کاش همون توافقی رفته بودم

  6. 2 کاربر از پست مفید raha_ashegh تشکرکرده اند .

    hamdardiuser (جمعه 30 بهمن 94), آرامش خیال (سه شنبه 27 بهمن 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 آبان 96 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    4,001
    سطح
    40
    Points: 4,001, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 208 در 97 پست

    Rep Power
    36
    Array
    شرایط سختیه من همه ی این روزا رو گذروندم
    رها جونم آروم باش
    نمیدونم غیر از انتظار چیکار میشه کرد
    واست دعا میکنم

  8. کاربر روبرو از پست مفید زانکو تشکرکرده است .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    4,727
    سطح
    43
    Points: 4,727, Level: 43
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم کاملا درکتون میکنم چون شرایط شما رو دارم و در دوران عقد دارم از همسرم جدا میشم
    من تو این مدت مشاور میرم ایشون میگن من شخصیت وابسته ای دارم و باید یاد بگیرم خودمو دوس داشته باشم و با خودم به حودم خوش بگذره
    من خیلی همسرمو دوس داشتم و دارم ولی گاهی اوغات بهترین راه جداییه بهتره اگه تصمیمتون جدیه رو خودتون خیلی کار کنید تا کمتر آسیب ببینید

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 شهریور 95 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-16
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,724
    سطح
    31
    Points: 2,724, Level: 31
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 138 در 51 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام.دیشب همسرم و مادرش اوندن.با پدرم صحبت کرد اروم و بدون دعوا.گف ب درد هم نمیخوریم.نیم ساعت هم فقط گریه کرد و گفت من خیلی دوستت دارم ولی با من بدبخت میشی.باید ب خاطر تو جداشیم ک الان چیزیو از دست نمیدی و میتونی دوباره ازدواج کنی.هرچی گفتم مشاور و...گفت فایده نداره.تو همش به من سرکوفت میزنی و مقایسه میکنی و غرورم و له کردی همیشه.امروزم دوباره تماس گرفت و همینا رو تکرار کرد.با مادرش صحبت کردم قسم خورد ک دیشب تا صب گریه کرده و گفته من دوستش دارم ولی میترسم خوشبختش نکنم و اه و ناله اش پشتم باشه الان تموم شه بهتره.امشبم تماس گرفت و اینا رو گفت.منم گفتم ب نظرت احترام میزارم و بریم تموم کنیم.گفتم نمیخوام تحمیل کنم خودمو.ولی در نهایت گفت هرکاری تو بگی میکنیم.واقعا کم اوردم.نمیدونم باید چه کنم...

  11. کاربر روبرو از پست مفید raha_ashegh تشکرکرده است .

    hamdardiuser (جمعه 30 بهمن 94)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    4,727
    سطح
    43
    Points: 4,727, Level: 43
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط raha_ashegh نمایش پست ها
    سلام.دیشب همسرم و مادرش اوندن.با پدرم صحبت کرد اروم و بدون دعوا.گف ب درد هم نمیخوریم.نیم ساعت هم فقط گریه کرد و گفت من خیلی دوستت دارم ولی با من بدبخت میشی.باید ب خاطر تو جداشیم ک الان چیزیو از دست نمیدی و میتونی دوباره ازدواج کنی.هرچی گفتم مشاور و...گفت فایده نداره.تو همش به من سرکوفت میزنی و مقایسه میکنی و غرورم و له کردی همیشه.امروزم دوباره تماس گرفت و همینا رو تکرار کرد.با مادرش صحبت کردم قسم خورد ک دیشب تا صب گریه کرده و گفته من دوستش دارم ولی میترسم خوشبختش نکنم و اه و ناله اش پشتم باشه الان تموم شه بهتره.امشبم تماس گرفت و اینا رو گفت.منم گفتم ب نظرت احترام میزارم و بریم تموم کنیم.گفتم نمیخوام تحمیل کنم خودمو.ولی در نهایت گفت هرکاری تو بگی میکنیم.واقعا کم اوردم.نمیدونم باید چه کنم...
    عزیزم شما بهترین کارو کردی بهشون گفتی هرچی تو میخای اگه واقعا خودت مایل به جدایی نیستی هیچ کاریش رو خودت انجام نده و توپ رو تو زمین بنداز
    و به هیچ وجه گریه و زاری و کارهایی انجام نده که نشون بده وابستشی
    قوی باش هرچی خیر باشه پیش میاد

  13. کاربر روبرو از پست مفید drfam تشکرکرده است .

    hamdardiuser (جمعه 30 بهمن 94)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 شهریور 95 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-16
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,724
    سطح
    31
    Points: 2,724, Level: 31
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 138 در 51 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام ب همه.توروخدا کمکم کنین.خواهش میکنم.
    من دیروز مشاوره رفتم.و گفت شدیدا پریشون و اشفته ای و باید روانکاوی بشی
    بعدش با همسرم دیدار کردم.بهش گفتم قبلا اشتباه کردم و در صدد رفعش هستم.ولی اصلا قبول نکرد.خیلی خیلی سرد برخورد کرد.حتی یک بارهم نگاهم نکرد و گفت طلاق تنها راه حل هست.در نهایت قبول کرد به تنهایی بره پیش مشاور من.
    واقعا حالم بده و هنوز دوستش دارم.اصلا دلم نمیخواد طلاق بگیرم.من شدیدا ادم وابسته ای هستم.خواهش میکنم دوستان مثل خاله قزی و...بیان و نظر بدن.احتیاج به کمک دارم شدیدا

  15. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    با صحبت و التماس به همسرت این اضطراب و آشفتگی را بهش نشون می دی و اون بیشتر فاصله می گیره

    جلسات مشاوره و روانکاویت را ادامه بده

    یه کم از همسرت فاصله بگیر
    شاید تونست به برگشتن فکر کنه
    با التماس و نزدیک شدن بهش نمی تونی تصمیمش را تغییر بدی

    اون الان از شما و این همه پریشونی خسته است
    فضا بهش بده نفس بکشه
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  16. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    بارن (جمعه 07 اسفند 94)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام
    مشکل من خیلی شبیه شماست
    هنوزم حل نشده
    منم خانمم مث شوهر شماست ...
    امیدوارم با راهنمایی دوستان حل بشه مشکلات


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا باید مادرمو در جریان سرچ های پدرم بذارم؟دارم دیوونه میشم!
    توسط ماه رخسار در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 فروردین 95, 16:34
  2. خانواده شوهرم چسبیدن به ما و منو دارن دیوونه میکنن
    توسط sidni در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آذر 92, 17:37
  3. دیوونه شدم کمک لطفا
    توسط idontknow در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 آذر 91, 16:43
  4. کمکم کنید دارم دیوونه میشم
    توسط reza18 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 23:57
  5. کمکم کنید، دارم دیوونه میشم (چطور فراموشش کنم؟)
    توسط mahan1 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 دی 90, 22:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.