به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 دخالت های مادرشوهرم و دهن بینی شوهرم داره زندگیمو از هم می پاشه

    سلام دوستان یه مدت بودم که خیلی درگیر بودم بهتره بگم که اصلا تو حال خودم نبودم الان که دارم براتون مینویسم خیلی از لحاظ روحی داغونم خیلی احساس پشیمونی میکنم و تنها چیزی که شب و روز با خودم تکرار میکنم چرا چرا چرا
    منو همسرم 3 سال با هم دوست بودیم و 2 سال نامزدی و 2 ساله که ازدواج کردیم هر دومون عاشق هم بودیم با عشق شروع کردیم اصلا فکر نمیکردم اینهمه مشکللات سرم بیاد مادر شوهرم بی نهایت حسود هستن طوری که وقتی خواستن بریم خونه اونا زندگی کنیم طبقه دوم رو که درست کردن خودشون رفتن بالا و برای رفت و آمد به حیاط از خونه ما استفاده میکنن و خیلی دوست داره همیشه زیر نظرش باشیم کجا میریم از کجا میایم یا اصلا هر چی که من خرید میکنم باید باشه نظر بده همسرم هم که هر روز فکر کنم توی 4 ساعتی که شبا خونه هست 5 بار بالا سر میزنه خلاصه ما هیچ چیز پنهانی برا خودمون نداریم مادرشوهرم هر چی دلش میخواد بهم میگه و بعد خیلی راحت میگن از دهنش در رفته یا ناراحت بوده و از این چیزا تو این 2 سالی که ازدواج کردم حتی یک مسافرت تنهایی نرفتیم و همیشه باید خواهر و مادرش باید باشن برای بیرون رفتن ساده هم که باید موقعی بریم که اونا خونه نباشنخیلی وقتا میاد دنبالم سر کار با همون لباسای اداری میبرتم بیرون اونم با کلی منت که ببین بردمت بیرون
    از طرف دیگه همسرم از ابتدای عقدمون رابطشو با خانواده من خیلی محدود کرد همیشه همه رو زیر نظر قرار داده که مثلا یه اتویی ازش بگیره و این بهونه ای باشه برای قطع رابطه باهاشون منم این مدت خیلی خسته شده بودم از اینکه خانواده خودم چقدر ناراحتن و بهانه های الکی ایشون وخیلی مشکلات دیگه رفتم خونه پدرم تازه رسیده بودم که مادرشوهرم زنگ زد که چرا به من نگفتی و رفتی سوار فلان ماشین شدی و رفتی ان شا الله با همون برمی گردی و خیلی چیزای دیگه خیلی دلم شکست پدر شوهرم اومد با کلی اصرار برم گردوند خونه ولی اوضاعم اصلا خوب نیست شوهرم هم که اصلا به غیرتش برنخورده بود الان چون 3 هفته هست خونشون نرفتم شوهرم تمام سعیشو میکنه منو بفرسته خونشون و چون نمیرم توی خونه زوری رفتار میکنه انگار دارم با یه مجسمه زندگی میکنم خیلی خسته ام از خونه دل زده شدم فقط میخوام از اون خونه بریم ولی شوهرم قبول نمیکنه چیکار کنم

  2. کاربر روبرو از پست مفید دل آرا تشکرکرده است .

    Somebody20 (سه شنبه 27 بهمن 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همکارم از تلگرام یه چیز جالب برام خوند نوشته بود
    مادر شوهر چیست
    1 - عضو همیشه همراه در مسافرت های پسر و عروس
    2 - 99 درصد دخالت در طرز لباس پوشیدن عروس
    3 - 99 درصد باعث دعواها
    4 - بیگناه ترین عضو پس از دعوا با جمله " مگه من چی گفتم "
    5 - گزینه همه موارد نداشت چون هیچکس نمیتونه اینهمه بد باشه که همه اینا رو داشته باشه
    با خودم میگم من چقدر بدبختم که یه همچین کسی باید طرف حسابم میشد اینا فقط دوست دارن خودشون باشن و از خونواده من کسی نباشه همین

  4. 2 کاربر از پست مفید دل آرا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 12 اسفند 94), Somebody20 (سه شنبه 27 بهمن 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام عزيزم،
    راستش شوهر منم دقيقا همين ويژگيهارو داره، شوهر من و خيلياى ديگه كه اينجان. ماهم عاشق هم بوديم و ازدواح كرديم، اما مادرشوهرم هميشه با ازاراش زندگيمو بهم زد.من هيچ وقت نميبخشمش، هييچ وقت. اما
    فقط چن تا از تحربه هام تو اين زمينه رو بهت بگم:
    اصلا فك نكن چون باهم يه جا زندگى ميكنيد اينجوريه، ما از مادر شوهرم دوريم و با اينكه محل كار شوهرم اونجاس، همون تايمى كه مياد خونه بازم بند نميشه و همه ش ميخاد بپيچونه يه جورى اونجا باشه، الان يه ساله اومديم خونمون اما حتى يه روز جمعه رو هم كامل باهم نبوديم، خيلى كه واسم وقت بذاره ٣ ساعته، هرجا ميرن مام بايد بريم و اگه نريم شوهرم دايم گلايه ميكنه و غر ميزنه كه تو منو از خونوادم حدا كردى، مادرش از همه چيزمون خبر داره و مسيوليت همه چيز با شوهرمه، همه چيز ، بدون در نظر گرفتن من. طوريكه بعضى وقتا ميگم كاش من هم با اونا يه جا زندگى ميكردم حداقل هم من بودم هم مادرش، نه مثه الان كه من ميستم اما مادرش هميشه هست.
    شوهر من تو اين ٥ سال كلا دوسالشو با خونوادم خوب بود، اونم در حد شام و ناهار و يا سلام عليك، نه باهاشون مسافرت مياد نه جايى، من دوسال تو اين تاپيك پرسه زدم تا درستش كنم و اشتى دادمش با خونودم، اما دوباره برگشت سر خونه اول و به بهونه هاى بيخود قهر كرده و انجا نمياد، باورت ميشه واقعا ديگه واسم مهم نيس؟! ميگم هرجور راحته، نميشه مه زورش كرد، توام الان اولشه و حساسى، سعى كن بهش فك نكنى و اهميت ندى، هرچقدر بيشتر حساس باشى بيشتر ناز ميكنه، تا جايى كه بهر احازه ميده با خونوادت باش، و البته رابطه ت با خونواده شوهرتو حفظ كن و سعى نكن كاراشو تلافى كنى، چون هيييچ نتيجه اى نداره و فقط از هدفت دورتر ميشى، اين بحث دوماد و عروس و خونواده ها همه جا هست، همه جا.
    اگه م ميخواى با شوهرت تنها برى جايى، سعى كن يه كارايى كنى كه شوهرت خوشش بياد و جلو خونوادش نشه بكنى،

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  6. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    دل آرا (سه شنبه 27 بهمن 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز ممنون که برام وقت گذاشتی راستش خیلی سعی کردم بیخیال باشم ولی دیگه شور همه چی در اومده تا میخوام 5 دقیقه دیر بیام زنگ میزنه شوهرم فعلا نیومده کجاست مثلا نگرانم شبا نمیتونیم بریم بیرون چون خانم تشخیص میدن که چون جوونیم ممکنه کسی متلک بندازه دعوا بشه نتیجه میگیره اکه خودش باشه این اتفاق نمی افته خیلی تو زندگیم دخالت میکنه حتی به طرز لباس پوشیدنم به آرایشم به همه چی کار داره
    شوهرم هم که من آخرین الویت رو براش دارم همش تو این دو سال سر هر چی که بحث کردم گفته تو باید منو درک کنی فقط همین خیلی راحت خیلی خسته شدم فقط دوست داره خودش و خونوادش جمع شن خونه ما بگن و بخندن این وسط خونواده من چی؟؟؟؟
    واقعا موندم چیکار کنم هر دو تامون تو خونه مثل مجسمه هستیم نه با هم حرف می زنیم فقط اگه چیزی بخواد حرف میزنه خیلی سعی کردم با اینکه تو این 2 هفته خیلی فشار روحی کشیدم رابطه دوتامون بهتر بشه اما اون انگار راحته که ساکت باشیم نمیدونم چی میشه از طرفی هم چون انتخاب خودم بوده و خانوادم دخالتی نداشتن همه انگشت اتهاما سمت منه واقعا این جواب دوست داشتن من نبود خیلی باهام بد کرد
    اصلا خانمی اشتباه نکن اگه یه جا زندگی میکردی واقعا میگم مشکلات الانت 100 برابر بود همیشه زیر نظر بودی و حق نظر هم نداشتی
    ویرایش توسط دل آرا : سه شنبه 27 بهمن 94 در ساعت 14:41

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من کاری با راه حل ندارم فقط یه سوال برام پیش امده.

    بقول خودت 3 سال باهاش دوست بودی 2سال هم نامزد بودی یعنی شما توی این مدت شوهرت و مادرش را نشناختی؟!!!!

    این سوالیه که همیهش توی ذهنم میوفته چطو.ریه موقعی که باید چشمها باز باشه میبندین و هیچی نمیبینین و موقعی که چشمها باید بسته باشه حساس میشید؟!!!

    شوهرت همینطوریه که میبینی مادرش هم همینطوریه اگه توی این دوسال تغییر کرد به بعدشم تغییر میکنه میتونی لجبازی کنی نتیجشم ببینی یا میتوانی با سیاست رفتار کنی حداقل تا حدود زیادی شوهرت و پدرشوهرت را در کنار خودت داشته باشی.

    وابستگی مهرطلبی کمبود اعتماد بنفس نداشتن مدیریت روابط نداشتن مهارت ارتباطی و ... یک مشکلی هست که نه تنها برای شما و شوهرت و مادرش بلکه توی بسیار دیگری از زندگی های ایرانیان وجود داره خانواده هایی با ارتباط های مریض و بیمارگونه و افراطی دست و پنجه نرم میکنن توی تالار بگردی نمونه هاش بسیار زیاده.

    بصورت کلی در مورد مادر شوهر نتیجه ای که من گرفتم اینه:
    چون اون محبت و احترامی که انتظار داشتن از شوهرشان نگرفتن و مردهای قدیمی هم زیاد به احساسات خانومشان توجه نشان نمی دادند و احساس دیده نشدن و نادیده انگاری دارند برای همین همه توان و انرژیشان را میگذارند روی پسرشان حس ترحم حس ضعف حس پیشتیبان بودن به پسر حس حامی و نجات دهنده و احساس عذاب وجدان و تلقین این موضوعات و معجون ترس از تنهایی و از دست دادن تنها امید یا امید اخر باعث میهش دست به هر کاری بزنن و به تجربه خیلی چیزها یاد گرفتن و توی این زمینه ها حرفه ای شدن ماشالله
    حسادت بخاطر ضعف در شناخت خود و نداشتن آگاهی مهارت استعداد نبود اعتماد بنفس و افزایش سن احساس ترد شدگی و دیده نشدن انتظارات حمایتی که از شوهر دادن و برآورده نشدنش... و کلا بخوایم حساب کنیم معجونی هستش برای خودش

    شما بنظرم بجای لجبازی و نرفتن سعی کن وظایفت بعنوان همسر را اجرا کنی قرار نیست نه خودمانی بشی و نه اینکه اصلا بدون رابطه باشی سعی کن یک عروس خوب باشی همین اینکه شوهرت چیکار انجام میده خبو بزار راحت باشه مسافرت هم میبینی باید با مادرشوهرت یا خواهر شوهرت حتما باشن خوب نرو بگو اینجوری راحت نیستم و بهم خوش نمیگذره یا میری سعی کن از فرصت های کوچک هم استفاده کنی.
    راحتت کنم این فقط مشکل شما نیست خیلی ها هستند توی وضعیت شما کمتر یا بیشتر قرار داشتن شما همه تلاشت را بکن تا مستقل بشید برای شاغل شدن خودت هم اقدام کن هرچی کمتر توی منزل باشی اعصابت آرومتره راحت تری کمتر حساسیت بخرج میدی.
    بعدشم یادت باشه باسیاست تر رفتار کن حساسیت بخرج نده دعوا راه ننداز پشت سر ماردش جلوش حرف نزن اتو دستش نده از خودتم ضعف نشان نده تنها راه اینه خودت را قویتر و محکمتر کنی و با سیاست تر رفتار کنی و از همه اینا بسیار مهمتر فاصله بگیری ولی سعی کن گزک دستشون ندی برو ولی کمتر و زمانی هم که اونجا هستی را زیاد نکن اونجا هم رفتی یه مجله ای بگیر دستت بخون یا با گوشیت جدول حل کن یا اینترنت برو خلاصه نمیخواد رابطه را خوب کنی فقط توی یک سطح متعادل حفظش کن

    پ.ن:خدا رو صدهزار مرتبه شکرت مادرزن به این خوبی دارم خدایی خیلی فهمیده و دوست داشتنی هستش وقتی تایپیک های اینچنینی رو میخونم خدا رو شکر میکنم رابطه همسرم و خواهرهام واقعا خوبیه و نزدیکه.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  9. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hamdardiuser (چهارشنبه 28 بهمن 94), sahar67 (سه شنبه 27 بهمن 94), sara 65 (پنجشنبه 27 اسفند 94), نارجیس (سه شنبه 27 بهمن 94), دل آرا (سه شنبه 27 بهمن 94)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست خوب.. از شنیدن تاپیکت باید بگم متاثر شدم ولی خدا رو شکر مشکلت کاملا قابل حله.. به شرطی که خودت بخوای و با اراده وبا صبر و بردبای مرحله به مرحله پیش بری. فقط لطفا هر وقت پست میذاری در مورد اتفاقات پیش اومده ما رو در جریان بذار تا بتونیم درست راهنماییت کنیم.

    پیشنهادهای من در حال حاضر اینا هستن:

    1- همین الان تمااااااااام اتفاقات منفی گذشته رو کاااملا از ذهنت برای همیشه پاک کن... وقتی میگم برای همیشه یعنی اینکه حتی اگه شوهرت هم حرفی زد بااااید طوری وانمود کنی که اصلا برات اهمیتی نداشته و چیزی یادت نمیاد....

    2- رابطتتو رو با شوهرت تاا جایی که میتونی تقویت کن... رابطه شما متاسفانه به خاطر نفر سوم و چهارم سرد شده.. عزیزم به نطر من اطلاعاتت در مورد نحوده برخورد با شوهر در شرایط مختلف خیلی کمه... پس لطفا کمی مقاله و تاپیک های مختلف دوستان رو بخون تا بتونی سیاست های لازم زنانه را برای برخورد مناسب با شوهرت رو یاد بگیری و بتونی اجرا کنی.

    3- به هیچ عنوان تحت هیچ شرایطی پیش شوهرت از خانوادش بدگویی نکن... باز تاکید میکنم تحت هیچ شرایطی... برعکس باید از خوبی هاشون بگی... حتی اگه اون خوبی ها خیلی خیلی کم باشن... باید شوهرت بفهمه که تو ادم خوبی هستی و اگر کسی بده خانوادش هستند که دخالت میکنن.. مبادا بهش بگی چرا مادرت این کارو کرد چرا اون کارو کرد... تحریه نشون داده اینجور مواقع مردها حتی اگه مطمئن باشن خانوادش مقصره همیشه از اونها جانبداری میکنن.. و این فقط و فقط باعث بوجود اومدن فاصله بین تو و شوهرت میشه.... لطفا این مورد رو خیلی خیلی بهش توجه کن.....

    4- هیچوفت از خانوادت تعریف نکن پیش شوهرت و خاناوده شوهرت.... اگر شوهرت در مورد خانوادت حرفی زد که خوشت نیومد بگو نمیدونم .. مادرخانم خودته ... خودت میدونی ...

    5- دختر خوب چرا اینقدر ساده ای؟؟ اگه میخوای دل شوهرت رو به دست بیاری خوب ظاهر خودت رو حفظ کن... وقتی میگه برو خونه مادرم اینا.. بگو چشم هرچی شوهرم بگه... به خاطر تو میرم.... بذار بدونه که تو فقط و فقط به خاطر شوهرت حاضری هر کاری بکنی... اصلا بهش بگو چرا که نرم... حتما میرم.. اتفاقا امروز خودم قصد داشتم برم خوب شد یادم انداختی.... نمیدونی این حرفها چقدرررررررررررررر معجزه میکنه.... باور نداری یکبار امتحان کن.

    6- فعلا اینها رو داشته باش... باز هم اگه خواستی بهت میگم....

    در اخر اینکه اگر تمام اینها رو درست انجام بدی روزی میشه که شوهرت بهت مبگه عزیزم به نظرم بهتره خونمونو جابجا کنیم.. نظرت چیه؟؟

    حاضری از همین الان شروع کنیم؟

  11. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 27 بهمن 94), دل آرا (سه شنبه 27 بهمن 94)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    وقتی متنتونو خوندم یه حسی نسبت به شما خیلی غالب تر در وجودم شکل گرفت و اونم این بود که شما مثل یه بچه دو ساله که مامانش تر و خشکش میکنه رفتار میکنی و به شدت با ضعف رفتار میکنی

    من یا هر زن دیگه ای هم بخوایم مثل شما رفتار کنیم قطعا شوهرامون و مادرشوهرامون همچین رفتارهایی خواهند داشت

    نمیدونم مشکل از ما زنهاست یا بعضی مردها قدرت حرکت رو از همسرشون میگیرن نمیدونم اما اینو راجع به شما حس کردم که مشکل از رفتار خودته و یه چیزی یادت باشه حق دادنی نیست گرفتنیه

    من همیشه یه چیزی از زن تو ذهنم هست و اونم اینه که در عین لطافت و مهربونی و عشق باید یه روی سخت و خشن هم داشته باشه باید برا خودت ارزش قایل باشی برا زندگیت برا استقلالت و مهمتر ازهمه برا وجود خودت

    همسر شما هرجور دلش میخواد با خونواده شما رفتار میکنه انواع و اقسام دخالتهارم خونوادش تو زندگیتون میکنن باهات سر سنگینم میشه وشما همه چیزو ول کردی ناراحت اینی که مثل مجسمه باهات رفتار میکنه و این بزرگترین نشانه ی ضعفه و راه رو برا ظلم های بیشتر باز میکنه

    فکر نکن اقتدار داشتن یعنی همسرتو بی محل کنی و بیست و چهار ساعت قهر باشی نه

    من الان چهار سالو خورده ایه که با همسرم زندگی میکنم خداشاهده یه شب نشده باهم قهر باشیم اصلا بزرگترین بحثم بکنیم نهایت سه چهار ساعت در سکوت میگذره بعد همه چیز از طرف هردومون فراموش میشه اینو که میگم منظورم این نیست رفتار همسرت مهم نباشه برات منظورم اینه وقتی میدونی ازچیزی اینقدر زجر میکشی و کاملا حق با توه پس خواهشا حداقل ضعف نشون نده و اینو به همسرتم نشون بده

    اینو فراموش نکن اقتدار خودتو حفظ کن همون طوری که برای خواسته ی همسرت احترام قایل میشی برا خودتم احترام قایل باش

    همون طوری که همسرت خودش و خونوادش براش مهمه شما هم خودتو خونوادت برات مهم باشه

    نشون بده که باید الویت اولش باشی متاسفانه مردها سالها طول میکشه تا اینو با تمام وجودشون درک کنن اما یه زن با رفتار شما این شانسو برای همیشه از خودش و حتی همسرش میگیره که یاد بگیرن درست زندگی کنن

    به نظرم شما مرحله اول باید رو خودت کار کنی و قوی باشی وابستگیتو کم کن کم کردن وابستگی به معنی این نیست که همسرتو دوس نداشته باشی بلکه مرحله ای از بزرگ شدن و بالغانه رفتار کردنه

    وقتی وابستگی کم شد تازه یاد میگیری خودتو دوس داشته باشی و کافیه یه ماه سعی کنی خودتو دوس داشته باشی دیگه چنان لذتی برات داره که دیگه نمیتونی دوباره همون ادم قبل بشی

    کسی که خودشو دوس داره حساسیت هاش کم میشه غصه خوردناش کم میشه برا خودش ارزش قایل میشه هرچیزی بهمش نمیریزه تمرکزش از ادمای اطراف میاد روی خودش و تمرکز روی خود یعنی قوی شدن یعنی تلاش برای بهتر شدن تلاش برای داشتن ارامش بیشتر و روز به روز بزرگتر شدن

    نه اینکه یه نگاه همسرش داغونش کنه و برای فرار ازین حس هرچیزی رو بپذیره!!!!!

    سعی کن بزرگ بشی بالغ بشی و مدیریت کنی زندگیتو

    عنان زندگیتو بگیر دستت خودت اینقدر با مهارت و با درایت رفتار کن که کسی نخواد برات ادای همراه و مراقب دربیاره
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  13. 3 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 بهمن 94), بارن (سه شنبه 27 بهمن 94), دل آرا (چهارشنبه 28 بهمن 94)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام khaleghezey ممنون از شما بیشتر عذاب منم از همینه که چقدر کور و نفهم بودم البته فکر نمیکردم وضعیت به این وخامت بشه به خیال خودم خودم خواستم درک کنم خواستم خوب باشم اشتباه کردم الان هم هر 10 تای انگشتامو میکنم تو چشام خیلی پشیمونم
    شما درست میگید پدر شوهر من از اون نظامیای قانون منده که هیچکس قدرت حرف زدن مقابلش رو نداره مادر شوهرم هم همه کمبوداش رو با له کردن من داره برا خودش براورده میکنه بعدم کسی به حرف من گوش نمیده که بخوام بگم من نمیام مسافرت از نظر شوهر من چون مرده من باید همه حرفاش رو بدون چون و چرا بپذیرم اگه گفت بریم باید بریم این اوقات تلخی های جدیدشم هم بخاطر اینه که من به خاطر توهین های مادرش باهاش حرف نمیزنم من اصلا از مادرش حرفی نمیزنم فقط اونه که مسله اونو میکشه وسط فقط میگه از دهنش در رفته یعنی چی مگه میشه با ابروی کسی پیش خونوادش بازی کرد و از دهن آدم در رفته باشه
    اون روی شوهرم خیلی مسلطه توبه که انگار خداست یا اینکه خوب مطلقه اون الان حرف زدن ساده رو هم ازم دریغ میکنه میدونم دردش از چیه
    نارجیس عزیز خیلی ممنون از راهنمایی های خوبتون جدیدا وقتی ناراحت میشم کل بدنم لمس میشه کنترلمو از دست میدم توی این مورد آخری هم که واقعا میخواستم جدا شم که پدر شوهرم نذاشت شوهرم انقدر تو کار و پول در اوردن غرق شده که اصلا حوصله منو نداره وقتی میریم بیرون کلی منت مذاره که اون روز اصلا از یادم نره که بردتم بیرون واقعا خسته ام الان لذت بخش ترین چیز توی زندگیم شده خواب حالا خوبه شاغلم وگرنه تا حالا میمردم خیلی امتحان کردم که خوب باشم طوری که دقیقا طوری باشم که اون میخواد اون موقع راضیه ولی تا یه اعتراض کنم صداش در میاد
    سحر جان ممنون از شما راست میگین من خیلی به همسرم وابسته ام همین خیلی وقتا موجب سو استفاده میشه یا مثلا خودشو به بیماری میزنه که من تموم کنم من بهش گفتم حالا که تو با خانواده من قطع رابطه کردی و میگی که هر کی دعوت کرد خودت برو به من کاری نداشته باش منم فامیلای تورو دیگه نمیشناسم میگه تو نمیتونی هر جا من برم تو هم باید بری و با اعتراض میشه یه دعوای بزرگ توی همه مسائل اینطوریه به گفته خودش چون مرده پس حق هر کاری رو داره و من باید اطاعت امر کنم که اینو من از دستم برنمیاد نمی تونم میبخشین مثل گاو زندگی کنم

  15. کاربر روبرو از پست مفید دل آرا تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 بهمن 94)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست خوب... دوستان راهنمایی های خوبی کردن ولی من از حرفهای شما جمله مثبتی که بهمون انرژی بده بخوایم بیشتر کمکمت کنیم ندیدم..

    اگر واقعا میخوای مشکلت حل بشه باید پیشنهاداتی که میدیم را انجام بدی...

    تا زمانیکه نخوای کاری بکنی نه تنها مشکلت حل نمیشه بلکه مطمئن باش بدتر از این هم خواهد شد.

    ما چون دسترسی به شوهرت نداریم مبتونیم فقط به خودت راهکار بدیم.. ولی نباید فکر کنی این راهکارها به نفع شوهرته... نه... برای بدست آوردن خیلی از چیزها بااااااااااااید هزینه بدی دوست خوب.

    نمیشه همینجوری نشست دست رو دست گذاشت و فقط و فقط انتظار یک طرفه از شوهرت داشته باشی.

    شما قدم اول را برای اصلاح بردار تا شوهرت هم یاد بگیره وقدمهای بعدی را به کمک همدیگه بردارید.

    در غیر این صورت مشکلت حل نخواهد شد.

  17. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    دل آرا (چهارشنبه 28 بهمن 94)

  18. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو دل آراااااااااا

    ایکاش قبل از ازدواج میرفتید مشاوره خیلی ناپخته عمل میکنی بابا زندگی میدان جنگ نیست یکطرف شما و یکطرف شوهرت.
    شوهرت حنس یا اشیاء نیست بین خودت و مادر شوهرت تقسیمش کنی.
    ناراحت نشی از دستم ولی زن بودن رو بلد نیستی بزرگترین ضعف دختران امروز وقتی ازدواج میکنن اینه بلد نیستن زن باشن و زنانه رفتار بکنن اینو یادت باشه هر مردی یک قلقی داره کافیه قلقش دستت بیاد.شما نه منفعلانه برخورد کن نه قهر کن و نه پرخاشگری کن چون همش از پایه خرابه. من جای شما باشم میشینم و مقالات سایت را با دقت مطالعه می کنم نکته برداری میکنم حداقل برای مدت 6 ماه هیچ کاری مطلقا با رفتار و گفتار و عکس العمل هاش نداشته باش روی خودت فقط تمرکز کن فقط خودت



    وقتی از دیگران انتظار و توقع دا ری
    دو حالت پیش می آید ، 1 - برآورده میشود 2 - برآورده نمی شود

    نتیجه هر کدام از این حالات به نسبت توقعی که داری این است :

    1 - وقتی برآورده شود ، خیلی به حالت فرقی نمیکند و احساس درونیت معمولی خواهد بود ، چون انتظارش را داشته ای

    2 - اگر برآورده نشود ، سرخورده و غمگین میشوی ، چون انتظار و توقعی داشته ای که انجام نشده .

    وقتی از دیگران هیچ انتظار و توقعی نداشته باشی هم دو حالت پیش می آید :

    1 - دیگران در قبال شما وظیفه خود را به جا میاورند یا محبت های خارج از وظیفه بهت دارند .

    2 - کاری برای شما انجام نمیدهند و توجه ندارند .

    نتیجه آن :

    1 - در حالت اول ( برای بی توقعی ) چون شما هیچ انتظار و توقعی نداشته ای حتی اگر وظیفه ای در مقابلت داشته

    اند و به جا آورده اند ، برای شما لذت بخش است و گویی آنها هیچ وظیفه ای نداشته اند و محبت خاص بهت

    داشته اند .

    2 - در شکل دوم آن تاثیر تألم برانگیزی در شما بجا نخواهد گذاشت و شما حال و هوای عادی و معمول را

    خواهی داشت و سرخورده و غمگین نمیشوی چون انتظار و توقعی نداشته ای

    به نظرت کدامیک آرامش ما را در پی دارد و حتی به ما روحیه ای قوی می بخشد ؟؟

    شما در کدام وضعیتی ؟؟
    کامل بخون چندین بار بخون که خوب توی کلت فرو بره خوب بتونی اجراش بکنی یعنی راحت بگم 30 تا 40% مشکلاتت خود به خود حل میشه و به یک آرامش واقعی میرسی.

    مقاله خطاهای شناختی رو هم بخون حتما

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  19. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    نارجیس (چهارشنبه 28 بهمن 94), دل آرا (چهارشنبه 28 بهمن 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.