من کاری با راه حل ندارم فقط یه سوال برام پیش امده.
بقول خودت 3 سال باهاش دوست بودی 2سال هم نامزد بودی یعنی شما توی این مدت شوهرت و مادرش را نشناختی؟!!!!
این سوالیه که همیهش توی ذهنم میوفته چطو.ریه موقعی که باید چشمها باز باشه میبندین و هیچی نمیبینین و موقعی که چشمها باید بسته باشه حساس میشید؟!!!
شوهرت همینطوریه که میبینی مادرش هم همینطوریه اگه توی این دوسال تغییر کرد به بعدشم تغییر میکنه میتونی لجبازی کنی نتیجشم ببینی یا میتوانی با سیاست رفتار کنی حداقل تا حدود زیادی شوهرت و پدرشوهرت را در کنار خودت داشته باشی.
وابستگی مهرطلبی کمبود اعتماد بنفس نداشتن مدیریت روابط نداشتن مهارت ارتباطی و ... یک مشکلی هست که نه تنها برای شما و شوهرت و مادرش بلکه توی بسیار دیگری از زندگی های ایرانیان وجود داره خانواده هایی با ارتباط های مریض و بیمارگونه و افراطی دست و پنجه نرم میکنن توی تالار بگردی نمونه هاش بسیار زیاده.
بصورت کلی در مورد مادر شوهر نتیجه ای که من گرفتم اینه:
چون اون محبت و احترامی که انتظار داشتن از شوهرشان نگرفتن و مردهای قدیمی هم زیاد به احساسات خانومشان توجه نشان نمی دادند و احساس دیده نشدن و نادیده انگاری دارند برای همین همه توان و انرژیشان را میگذارند روی پسرشان حس ترحم حس ضعف حس پیشتیبان بودن به پسر حس حامی و نجات دهنده و احساس عذاب وجدان و تلقین این موضوعات و معجون ترس از تنهایی و از دست دادن تنها امید یا امید اخر باعث میهش دست به هر کاری بزنن و به تجربه خیلی چیزها یاد گرفتن و توی این زمینه ها حرفه ای شدن ماشالله
حسادت بخاطر ضعف در شناخت خود و نداشتن آگاهی مهارت استعداد نبود اعتماد بنفس و افزایش سن احساس ترد شدگی و دیده نشدن انتظارات حمایتی که از شوهر دادن و برآورده نشدنش... و کلا بخوایم حساب کنیم معجونی هستش برای خودش
شما بنظرم بجای لجبازی و نرفتن سعی کن وظایفت بعنوان همسر را اجرا کنی قرار نیست نه خودمانی بشی و نه اینکه اصلا بدون رابطه باشی سعی کن یک عروس خوب باشی همین اینکه شوهرت چیکار انجام میده خبو بزار راحت باشه مسافرت هم میبینی باید با مادرشوهرت یا خواهر شوهرت حتما باشن خوب نرو بگو اینجوری راحت نیستم و بهم خوش نمیگذره یا میری سعی کن از فرصت های کوچک هم استفاده کنی.
راحتت کنم این فقط مشکل شما نیست خیلی ها هستند توی وضعیت شما کمتر یا بیشتر قرار داشتن شما همه تلاشت را بکن تا مستقل بشید برای شاغل شدن خودت هم اقدام کن هرچی کمتر توی منزل باشی اعصابت آرومتره راحت تری کمتر حساسیت بخرج میدی.
بعدشم یادت باشه باسیاست تر رفتار کن حساسیت بخرج نده دعوا راه ننداز پشت سر ماردش جلوش حرف نزن اتو دستش نده از خودتم ضعف نشان نده تنها راه اینه خودت را قویتر و محکمتر کنی و با سیاست تر رفتار کنی و از همه اینا بسیار مهمتر فاصله بگیری ولی سعی کن گزک دستشون ندی برو ولی کمتر و زمانی هم که اونجا هستی را زیاد نکن اونجا هم رفتی یه مجله ای بگیر دستت بخون یا با گوشیت جدول حل کن یا اینترنت برو خلاصه نمیخواد رابطه را خوب کنی فقط توی یک سطح متعادل حفظش کن
پ.ن:خدا رو صدهزار مرتبه شکرت مادرزن به این خوبی دارم خدایی خیلی فهمیده و دوست داشتنی هستش وقتی تایپیک های اینچنینی رو میخونم خدا رو شکر میکنم رابطه همسرم و خواهرهام واقعا خوبیه و نزدیکه.
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)