سلام به همه ی دوستان.
من و شوهرم 10 ساله ازدواج کردیم و سه تا بچه داریم. همدیگه رو خیلی دوست داریم اما ازهم عصبانی هستیم...روابطمون سرد و بی روح و کاملا یکنواخته. مدتیه من و شوهرم رومون تو روی هم باز شده. فحش و کتک کاری میکنیم. من احساس ضعف میکنم . مستعصل شدم. شاید اونم همین حس رو داره. شاید اونم فکر میکنه زنش پرو شده و باید ادبش کنه. شاید اون بیچاره هم احساس میکنه ضعیف شده و از پس زنش بر نمیاد. واسه همین سعی میکنه با فحش و کتک کاری اقتدارشو ثابت کنه. اون واسم عزیزه. خیلی دوسش دارم. اما جدیدا وقتی فحش میده برای اینکه بش ثابت کنم ازش نمیترسم عین فحش هاشو بش برمیگردونم. اون زن رو موجود پستی میدونه که مرد میتونه اونو زیر پا بزاره. منم قبلا همین عقیده رو داشتم چون مادرم اینو تو ضمیر ناخوداگاهمون کرده. تو اون چند سال زندگیم با شوهرم اون از زورگوییش لذت میبرد اما در کل هیچ رابطه ی صمیمی با هم نداشتیم و حتی من بخاطر سرخوردگیهام از اون بدم میومد و روابط زناشویی خوبی باهاش نداشتم. الان از نظر سکس بازخورد بهتری بش میدم و اونو راضی تر کردم. از لحاظ احساسی ارزش بیشتری برای خودم و اون قایلم. و حالا عاشقش هستم. این همش بخاطر این بود که سعی کردم اعتماد به نفس نداشتمو تقویت کنم. اما نمیدونم چرا به همه ی خواسته هام نه میگه. بعد هم با ناراحتی خواستمو برآورده میکنه . بعد هم چون حس میکنه مجبورش کردم اونو جای دیگه ای نشون میده . مثلا دیروز خواستم سوار ماشین بشم هنوز یه پام فقط تو ماشین بود که از عمد ماشینو راه انداخت و من افتادم. این کارا رو میکنه تا حرصم بده و ارضا بشه. منم خیلی عصبی شدم و سرش داد زدم. اونم کلی فحش داد و منو جلوی چشم بچه ها تو ماشین زد. عادت داره برای اینکه حرصمو دربیاره بچه های کوچیکتر رو بزنه یا پرت کنه. بقیه بچه هام هم وحشت میکنن. و تا چند روز عصبین بیچاره ها. دفه پیش که یه هفته نمیشه.. بعد از فحش و کتک کاری هردومون.. شب که از سرکار اومد تو رختخواب بغلش کردم و گفتم موقه عصبانیت چرت و پرت میگم تو به دل نگیر. اونم منو بغل کرد و از اونموقه هر روز با خودم قرار گزاشتم ببوسمش. اما به خاطر اینکه مجبور شد از جایی که میخوام نون بگیره اون علمشنگه رو راه انداخت. الان نمیتونم مثل دفه ی پیش ببخشم. الان باش حرف نمیزنم. میخواستم روابط عاشقانه بینمون برقرار کنم. حتی کادوی ولنتاین گرفتم. اون که هیچ مناسبتی واسش مهم نیس. حتی روز عید. لباس عید با جنگ و دعوا واسه ی بچه ها میگیره. اونم شب عید. اونم با بداخلاقی. اونم فقط با دادن پول. نه همراهی کردن. خودم بردمشون لباس گرفتم. اینو میگم که بدونید دوس داره همه ی برنامه های از پیش تعیین شده ی منو بهم بزنه. اگه بفهمه برنامه ریزی کردم حتما بهم میزنه. اون مسیله نون رو هم چون دید به یکی از فامیلا سفارش پخت نون دادم میخواست که قول و قرارمو بهم بزنه تا حرصمو دربیاره. اما من گفتم که سفارش دادم و تو خونه پختن. بار اولمون هم نبود از اون خانوم نون میخریدیم. چون فامیل بود آبروریزی میشد. گفتم نه حتما باید بریم نون ها رو بیاریم. اونم با غرولند قبول کرد اما اونجوری خواست خودشو خالی کنه. میخوام شوهرم با برآورده کردن خواسته های سادم احساس کوچیکی و ناتوانی نکنه. میخوام با شوهرم صمیمی باشم. میخوام بهم احترام بزاره. میخوام بچه بازی درنیاره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)