به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23

موضوع: متاهل تنها

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 16:05]
    تاریخ عضویت
    1393-8-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,135
    سطح
    18
    Points: 1,135, Level: 18
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    متاهل تنها

    پارت1.
    سلام دوستان.اسمم مهرزاده.متاهل و 35 ساله.یه دختر 6 ساله دارم.همسرم 32 سالشه.مهندسم و شاغل.بشدت احساس تنهایی می کنم.از اینده م می ترسم.از همسرم وحشت دارم.خواهرهام تقریبا به من و زندگیم کاملا بی تفاوت شدن و با خانواده زنم هم ارتباطم قطعه.بهم تهمت دزدی زدن و دردادگاه ثابتش کردن100 البته به دروغ و کلک.پدر و مادرم تحت سلطه خواهرانم هستند.اونها هم سردن.5 سال پیش که اختلافاتم بازنم و خانواده ش بالا گرفته بود زنم از دستم شکایت کرد و مامور اوردن محل کارم.ابروم رفت.بعدش هم زنم پا شد اومد سر زندگیش و هنوز هم با مادرش ارتباط داره.مادرش در حق من همه کاری کرد.از تهمت حمایت کرد.2 تا شکایت دیگه علیهم سازمان داد و با اینکه بیسواده کلی سیاست داره.و زن منهم دختر همین مادره.با اینکه خیلی کارا کرد بازم اومد سر خونه و زندگی و من بخاطر دخترم اسیر شدم.ابراز علاقه می کنه اما من با توجه به سابقه ش باور نمی کنم.سردی نمی کنم اما بشدت نگران فرداهایم هستم.همدمی دارم که بهش اعتماد ندارم.همدمی که سر بزنگاهها دبه در میاره....تنهای تنها هستم.نه دوستی....چه می شود کرد؟چطور از این زندان خلاص شوم؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام صبح بخیر

    به سایت همدردی خوشامدین

    لطفا تو ضیح بدین تا کاربران بهتر راهنماییتون کنن

    برای چه چیزی به شما تهمت دزدی زدن ؟

    اختلاف شما با خانواده خانم سره چه موضوعی هستش ؟

    ویزگی مثبت همسرت چی هستش ؟

    بر علیه شما شکایت کردن اون وقت سکوت کردین ؟

    اختلاف خانواده شما با همسرتون در چه زمینه هستش؟

    بی اعتمادی شما به همسرتون به دلیل اختلافاتون هست ؟

    آآآآفرین به شما که حق پدری برای دخترتون ادا کردی و میخای که اون خوشبخت باشه

    پدر و مادرم تحت سلطه خواهرانم هستند.اونها هم سردن؟

    خوب شما گرم باش با محبت بجوش به بهانه اینکه دخترتون دلش برا مامان جونش تنگ شده

    رابطه برقرار کن منتظری کسی بیاد فرشته نجاتت بشه همه در گیریهارو سر وسامون بده

    کاری کنه خانم مطیعت بشه پدر مادر خاهرا همه احترامتون را حفظ کنن

    اینا هیییییچ کدوم یه ساعت یه شبه درست نمیشه

    تا زمانی که شما قدمی در جهت اصلاح زندگیت بر نداری تلاشی نکنی به همین منوال خاهد بود یا بدتر

    به نظر میاد کمی منفعل هستی اگه واقعا شما بی گناه بودی و اونا شکایت کردن و چیزی نگفتین ؟

    وقتی اقتدار مرد در خانه حاکم باشه زندگی روال طبیعی خودش را طی میکنه

    رفتا ر خانم اشتباه بوده مشخص هست که اونم در بعضی موارد مهارت کافی ندارن که این جوری

    همسرشو خرد کرده قرار نیست که همه اشتباه کنن شما مردونگی کن زندگیتو از نو بساز

    که ساختن یک زندگی توام با ارامش در گرو دلبستگی ها ارتباطات پایدار با هردو خانواده عشق و محبت

    کردن به یکدیگر و مهمتر از همه صبر و گذشت هستش

    از محبت خارها گل میشود اگه مشکل از خانمتون هستش باید اونو اگاه کنی از اشتباهش

    موفق باشین
    ویرایش توسط سها** : سه شنبه 20 بهمن 94 در ساعت 08:52

  3. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    مهرزاد12 (سه شنبه 20 بهمن 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 16:05]
    تاریخ عضویت
    1393-8-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,135
    سطح
    18
    Points: 1,135, Level: 18
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و صبح بخیر.از توجهتون سپاسگذارم

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 16:05]
    تاریخ عضویت
    1393-8-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,135
    سطح
    18
    Points: 1,135, Level: 18
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    داستانش طولانیه.سال اول ازدواج ناخواسته بچه دار شدیم.اپارتمان 60 متری نزدیک منزل پدریم در کرج رهن کرده بودم.به خواست خانمم که می گفت اونجا کوچیکه و با بچه دار شدنمان جای کمتری خواهیم داشت به فردیس کرج و اپارتمانی 84 متری جابجا شدیم.جایی که اپارتمان خواهر زنم هم 5 تا بلوک با ما فاصله داشت.زندگی ادامه داشت و بچه بدنیا اومد.مثل همه زوج ها دعوا و جر و بحثم داشتیم.البته من یه عادت بد هم داشتم که گاهی دست بلند می کردم و اونم همه چیزو به خانواده ش منتقل می کرد و بعضی اوقات دعواهای ما بالا می گرفت و بعدش ازش عذر خواهی می کردم....گذشت و گذشت تا اینکه اپارتمان خواهر زنم مورد دزدی قرار گرفت و طلاهاش دزدیده شد!خواهرها کلید اپارتمان هم را داشتند برای روز مبادا.تحقیقات اگاهی به جایی نرسید و نگاهها روی من کلید شد....چند هفته ای گدشت و نگاهها سنگین تر میشد که بالاخره توی یه دعوا و جر وبحث مادر زنم تهمت دزدی رو به من زد و مثل دیوانه ها دورم می
    خندید و دست می زد و می گفت تو دزدی!تو دزدی!ومن هم قاطی کرده بودم ..عصبانی شده بودم و سرم سوت می کشید.تو همون حال گفتم اره من کردم!خوب کردم!برین ثابت کنید.!اما کاری نکرده بودم!و تو همون حال از اونجا زدم بیرون.البته به 110 زنگ زده بودن و با فشار 110 اومدم بیرون!این قضیه شد پیراهن عثمان!زنگ زده بودن به باجناق حرامزاده که مژده بده دزد پیدا شد.اون حرامزاده هم بسرعت رفت اگاهی و گفت باجناقم اعتراف کرده....در همین روزها بود که همسرم از من شکایت می کنه و دلیل شکایت رو اختلافات عنوان می کنه.یکی دیگه از باجناقهای حرامزاده با مامور و برگه احضاریه میاد شرکت مخل کارم و توی شرکت جولان میده که برگه رو برسونن دست من که البته اون ساعت شرکت نبودم.اما ابروی منو بردن.به هدفشون رسیدن و بدخواهان ازم اتو گرفتن....طوری که چند وقت بعد از اون شرکت اومد بیرون....بعدها که به این زن گفتم چرا اون کارو کردی یه بار می گفت که وادارم کردم و یه با ردیگه می گفت می خواستم ازت جدا بشم....در همین روزها یکی از خواهر زنهای مثلا مومنم به من زنگ زد و منو کوک کرد که اگه بیگناههی از چی نگرانی برو اگاهی و بگو من این حرف زدم اما اون کارو نکردم.منم خام شدم و افتادم تو چاه....و همین قضیه و شهادت مادر زنم که ازم اعتراف گرفته و رشوه هاییکه باجناق حرامزاده به بعصیا داده بود باعث شد که بعد از 2 سال دوندگی و وکیل و کوفت و زهر مار محکوم بشم...بدون هیچ مدرکی و فقط بخاطر اون حرف!محکوم شدم به رد مال و زندان تعزیری.هر چی به اون قاضی خدا نشناس گفتم کار من نبوده فقط نیشخند می زد و تغیر می کرد و نمیزاشت حرف بزنم.البته خوا رو شکر زندان نرفتم.اما سو سابقه لرام درست کردن....در طی این سالها مادرزنم ازم شکایت کرد که منو ضرب و شتم کرده و تا پای محکومیت به واسطه قسم دروغ و شاهدای الکی رفتم که پرونده مختومه شد....در طی این چند سال زنم اومد نشست سر زندگیش.اما مادرشو کنار نگذاشت.....همیشه بهش می گم چرا نرفتی بزنی تو دهن اون خواهرات و خواهر شوهرت می گه نمی تونستم.....در پاسگاه هم من 1 روز بازداشت موقت شدم و اون در کنار باجناق حرامزاده ایستاده بود و به خانواده م دهن کجی می کرد و با اون گل می گفت و گل میشنید .از بازداشتگاه که اومدم بیرون و اون صحنه رو دیدم روانم بهم ریخت انگار از پشت خنجر خورده بودم.بعد تا منو دید چهره شو نگران کرد که چی بوده و چی شده و می گفت که فقط بهش گفتن من اقرار کردم و اون با اژانس اومده پاسگاه......خاطره ای که هیچوقت از حافظه من پاک نشده و نمیشه....قضیه کیفری پرونده تمام شد و اونها تقاضای پرونده حقوقی کردن.می گفتن قیمت طلا فرق کرده وما به التفاوت می خواستن که بجایی نرسید....
    من شکسته و داغون شدم....تنهای تنها....بی اعتماد .ولی بازم ادامه دادم....هر چی می گفتم این زندگی دیگه فایده ای نداره خانمم تو گو شش نمی رفت....اما بازم به کارهاش ادامه می ده.عید امسال قرار بود خانواده م شام بیان منزل من...روز مادر هم بود.رفته بودیم بیرون.دو تاگل گرفتم و که یکیش بررگتر بود....خونه که اومدیم به زنم گفتم اون بزرگه رو که برای تو گرفتم کاش بدیم به مامان که یه وقت بهش بر نخوره....سر همین حرف لباس پوشید و گفت میره درمانگاه شبانه روزی و شب نمیاد!!! در گیر شدیم و شرایط جوری شد که مجبور شدم غروب زنگ بزنم به مادرم و دروغی سر هم کنم که نیان.اما دروغم باز شد.نیتم اون بود که بدتر از این نشه.اما شد...دیگه خانواده م هم بایکوتم کردن یجورایی....از زنم بشدت زده شدم.....از سیاستش...از سیاه بازیاش....از لحظه شناسیش....دیگه نمی دونم باید چکار کنم....اینم داستان من بود تا اینجا!شدم یه ادم تنها و داغون و شکسته که فقط مسووله خرجی خونه در بیاره.....!

  6. کاربر روبرو از پست مفید مهرزاد12 تشکرکرده است .

    سها** (چهارشنبه 21 بهمن 94)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام اقای مهرزاد.اولین چیزی که میخوام به شما بگم تحسین شما هست و ایکنه چقدر مرد مسولیت پذیر و پدر مهربانی هستید
    اقای مهرزاد بهتره بجای اینکه گذشته و اتفاقات رو یاداوری کنید تمرکز خودتون رو به ویژیگی های مثبت همسرتون بزارید و اینکه چقدر شما رو دوست داشته که در برابر خانوادش و حرفهای اطرافیانش شما رو ترجیح داده.همسر شما گناهکار نیست چراکه مجبور بوده در برابر خانوادش کوتاه بیاد.

    بهتره شرایطی رو برای خودتون و و همسرتون ایجاد کنید تا رابطه ی صمیمیتتون بیشتر بشه.


    شما گفتید همسرتون بهتون ابراز علاقه میکنه اما ذهن شما اجازه نمیده اینو بپذیرید پس خودتون رو تغییر بدید و گذشته رو کنار بزارید.هرچی بود گذشت.شما در حال حاضر یه همسری دارید که بخاطر دوست داشتن شما به زنگیش برگشته .

    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  8. کاربر روبرو از پست مفید ستیلا تشکرکرده است .

    مهرزاد12 (سه شنبه 20 بهمن 94)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 تیر 95 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1394-5-19
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,178
    سطح
    18
    Points: 1,178, Level: 18
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 51 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام....

    خيلي متاسف شدم از خوندنه متنتون....

    ميخواستم چند تا سوال بپرسم......

    شما اخلاق بدي دارين كه باعث بشه ديگران باهاتون دشمن بشن....مثلا از بچگي و نوجووني تون خاطره ي بدي دارين كه دوستاتون الكي با شما چپ بيفتن..... و دشمنتون بشن؟


    خودتون احساس ميكنين كه نميتونين كامل از حقتون دفاع كنين و حس مغلوب بودن دارين در برابر بقيه.......؟

    شده تا حالا احساستونو نتونين بروز بدين و خشم و هيجان و ....رو نا خودآگاه كنترل كنين و زيادي صبر داشته باشين و يهو تخليه بشه؟

    اگه دوست داشتين به اين سوالام فكر كنين......و اگه خواستين جواب بدين....

    ميدونين بعضي آدما يه ويژگيايي دارن كه باعث ميشه ملت نا خودآگاه باهاشون دشمن شن.....

    راجب به خودتون بگين شايد ريشه اش پيدا بشه.....اينكه خونواده خودتون هم تنهاتون گذاشتن جاي بسي تامل داره......

  10. 2 کاربر از پست مفید صحرا0 تشکرکرده اند .

    مهرزاد12 (سه شنبه 20 بهمن 94), سها** (چهارشنبه 21 بهمن 94)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روتون بخیر

    خیلی متاسف شدم از داستان زندگیتون خدا به شما کمک کنه

    خیلی خوبه که میخاین زندگیتون حفظ بشه بهتون تبریک میگم که این قدر صبورین

    ببخشید عذر خاهی میکنم یه خورده عصبانیم

    اشتباه اولت این بود که رفتین کنار خونه خاهرش اپار تمان گرفتین شما میدیدی خانمتون اونارو تر جیح میده

    اینکه شما اینقدر منفعل برخورد کردی جای سوال داره از یه اقا بعیده ؟

    مشخص هست که از همون ابتدا از خانوادش دله خوشی نداشتین ولی متاسفانه منفعل بر خورد کردی

    خانم و اقا وقتی بهم بله میگن دیگه از همون اول اولویت زندگی یکدیگر میشن

    اره خانمتون در اولویت بندی زندگیش دچار اشکال هستش

    نمیدونم از نداشتن اعتماد به نفسه که این قدررررر کوتاه اومدی

    خانوادت حق دارن از شما دلگیر باشن میدونی چرااااا؟

    چون اون جوری که باید اقتدارتو حفظ نکردین

    هیییچ وقت ماه پشت ابر نمیمونه بالاخره دزدشون پیدا میشه و روی اونا سیاه میشه که شما بی گناهی

    بسپار به خدا خودش درست میکنه

    تازه بعد از این همه اتفاقات خانم قهر کرده و رفته مهمونی رو کنسل کرده

    اون وقت شما چیزی نگفتین

    اشکال کارت این بوده که وقتی عصبانی میشین کنترل را از دست میدین برا همین اونا زبونشون درازتره

    درسته خانم میخاسته احترام خانوادش حفظ بشه ولی به چه قیمتی به قیمت خرد کردن شما

    اره در این موردم راه درست در پیش نگرفته

    از امروز سعی کنین از حالت منفعل بودن در بیای تا بتونی اون قدرتی که لازمه زندگیت هست را بدست بیاری

    با خانوادت رابطه بر قرار کن

    این لینکهارو مطالعه کنین

    http://www.hamdardi.net/thread-25465.html

    http://www.hamdardi.net/thread-23419.html

    http://www.hamdardi.net/thread-8989.html


    http://www.hamdardi.net/thread-21813.html
    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html

    موفق باشین
    ویرایش توسط سها** : چهارشنبه 21 بهمن 94 در ساعت 08:24

  12. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    مهرزاد12 (چهارشنبه 21 بهمن 94)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 16:05]
    تاریخ عضویت
    1393-8-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,135
    سطح
    18
    Points: 1,135, Level: 18
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و صبح بخیر و ممنونم.
    حقیقتش توی زندگیم تو سری خور و عقده ای نبوده ام.با دید زندگی کردن رفتم بسمت این خانوم و خانواده ش.اما اونها با دید تاجرانه و حسابگرانه وارد بازی شدن شاید چون وضعیت مالی پدر مادرم بد نیست.البته پدر زنم هم سالهاست فوت کرده.
    انفعال رو قبول دارم اما شیمیاییه.....چون دیگه طاقت نداشتم و داشتم خفه می شدم تو ی اوج اون داستانهای شکایت و شکایت بازی رفتم سراغ داروهای ارام بخش و ضد افسردگی....چه توقعی از من بعنوان یه مرد وجود داره که زنی رو از خونه بندازه بیرون اونم جلوی چشم دختر کوچیکم.همدم من شده مشروب و سیگار و داروهای ارام بخش....دست اخر و بعد از قضیه مهمونی هم که دیگه واقعا بهم فشار اومده بود و این خانم از جاش تکون نمی خورد رفتم یه اپارتمان مجردی رهن کردم ...شاید ارامش پیدا کنم....چند روز بعد این خانم احساس خطر کرد و شروع کرد به دلبری و کشیدن من بسمت خودش.....اما بشدت احساس تنهایی می کنم و از اینده وحشت دارم.....منفعل نبودم اما راهی برای خلاصی به ذهنم نمیاد.......سپاس از داهنمایی ها.

    - - - Updated - - -

    سلام و صبح بخیر و ممنونم.
    حقیقتش توی زندگیم تو سری خور و عقده ای نبوده ام.با دید زندگی کردن رفتم بسمت این خانوم و خانواده ش.اما اونها با دید تاجرانه و حسابگرانه وارد بازی شدن شاید چون وضعیت مالی پدر مادرم بد نیست.البته پدر زنم هم سالهاست فوت کرده.
    انفعال رو قبول دارم اما شیمیاییه.....چون دیگه طاقت نداشتم و داشتم خفه می شدم تو ی اوج اون داستانهای شکایت و شکایت بازی رفتم سراغ داروهای ارام بخش و ضد افسردگی....چه توقعی از من بعنوان یه مرد وجود داره که زنی رو از خونه بندازه بیرون اونم جلوی چشم دختر کوچیکم.همدم من شده مشروب و سیگار و داروهای ارام بخش....دست اخر و بعد از قضیه مهمونی هم که دیگه واقعا بهم فشار اومده بود و این خانم از جاش تکون نمی خورد رفتم یه اپارتمان مجردی رهن کردم ...شاید ارامش پیدا کنم....چند روز بعد این خانم احساس خطر کرد و شروع کرد به دلبری و کشیدن من بسمت خودش.....اما بشدت احساس تنهایی می کنم و از اینده وحشت دارم.....منفعل نبودم اما راهی برای خلاصی به ذهنم نمیاد.......سپاس از داهنمایی ها.

    - - - Updated - - -

    سلام و صبح بخیر و ممنونم.
    حقیقتش توی زندگیم تو سری خور و عقده ای نبوده ام.با دید زندگی کردن رفتم بسمت این خانوم و خانواده ش.اما اونها با دید تاجرانه و حسابگرانه وارد بازی شدن شاید چون وضعیت مالی پدر مادرم بد نیست.البته پدر زنم هم سالهاست فوت کرده.
    انفعال رو قبول دارم اما شیمیاییه.....چون دیگه طاقت نداشتم و داشتم خفه می شدم تو ی اوج اون داستانهای شکایت و شکایت بازی رفتم سراغ داروهای ارام بخش و ضد افسردگی....چه توقعی از من بعنوان یه مرد وجود داره که زنی رو از خونه بندازه بیرون اونم جلوی چشم دختر کوچیکم.همدم من شده مشروب و سیگار و داروهای ارام بخش....دست اخر و بعد از قضیه مهمونی هم که دیگه واقعا بهم فشار اومده بود و این خانم از جاش تکون نمی خورد رفتم یه اپارتمان مجردی رهن کردم ...شاید ارامش پیدا کنم....چند روز بعد این خانم احساس خطر کرد و شروع کرد به دلبری و کشیدن من بسمت خودش.....اما بشدت احساس تنهایی می کنم و از اینده وحشت دارم.....منفعل نبودم اما راهی برای خلاصی به ذهنم نمیاد.......سپاس از داهنمایی ها.

  14. کاربر روبرو از پست مفید مهرزاد12 تشکرکرده است .

    سها** (چهارشنبه 21 بهمن 94)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روزتون بخیر

    خیلی خوبه که منفعل نیستی و واکنش نشون دادی یا ممکنه واکنشهای شما شدید باشه

    بعضی وقتا بعضی ادم ها رفتارها یی که در پیش میگیرن بیشتر به ضرر خودشون تموم میشه

    پس مواظب باش رفتار اشتباه از خودت نشون نده که در اینده بخای مشکلای بزرگتری حل کنی

    شما الان برای خودت تنها نیستی برای دختر نازنینت هم هستی

    پس بهتر هست بیشتر به فکر دخترت باشی اعتیاد در اینده باعث خیلی ویرانگری های بسیار بدی میشه

    وقتی خواستگاری برای دخترت می اید طرف برای پرس وجو این طرف واون طرف می ره و

    می فهمه پدرش اعتیاد به مشروب وسیگار داره اگر ادم خیلی باکلاسی باشه حتما پا پس می کشه حتی اگر به فهمه که اختلاف خوانوادگی داره

    پس بدتر
    ......الان فهمیدی منظورم چیه

    دومین مشکل شما اختلالف با خانمت هست مشکل از زمانی شروع میشه که دو طرف سنگ یک من بشن درسته زمانی که از دست خانمت عصبانی میشی بهتر خودت را کنترل کنی

    اول یک لیوان اب خنک بخور بدش خودت را کمی خونسرد باش وکمی تنبیه هات را کمتر کن اخه شما زمانی که ناراحت هستی به شدت تنبه می کنید

    سومین راه شما: اگه در زندگی ازتون انتقاد میکنن به شکل مشاوره ازش استفاده کن

    چهارمین راه: مطمئن باش خدا وجود داره و شما اگر بتوانید این مشکلاتون را اسون بگیرید جواب تمام سختهات را جوری می ده که حتی باورت هم نمیشه
    اون قضیه شکایتو شکایت کشی را فعلا فراموش کن فعلا بچه ات را به همه چیر ترجیح بده

    زمان مشکلات رو حل می کنه ولی حرف هات را جوری به خانمت بزن که واقعا موثر باشه

    راستی شما نقطه ضعفی در مقابل خانم و خانوادش نشون دادی به غیر از کتک زدن که این حرکت را با شما کردن؟؟

    این لینک را بخون
    http://www.hamdardi.net/thread-34770.html
    موفق باشین

  16. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    مهرزاد12 (چهارشنبه 21 بهمن 94)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 16:05]
    تاریخ عضویت
    1393-8-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,135
    سطح
    18
    Points: 1,135, Level: 18
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم....راستش داعم الخمر نشدم.گاهی تفریحی می خورم.اما سیگارو دارو رو هر روز استفاده می کنم.
    خدایی اتویی دست اون خانواده تداده بودم.اما از نظر مالی و فرهنگی از خانواده م پایین تر بودن....شاید این خودش یه عامل بود....بعدن هم معلوم شد از خانواده های خشکه مذهبین اما اوایل اینجور نشون نمی دادن در حالیکه خانواده من از نظر اعتقادات معمولی متمایل به راحت بودن.شاید در چشم اونها من نماد خاصی
    بودم .

    خدا هم بجای خودش.....خدا میگه تا تغییر نکنی من تغییری بوجود نمیارم.الان نمیدونم چکار باید کرد.به بن بست خوردم.

  18. کاربر روبرو از پست مفید مهرزاد12 تشکرکرده است .

    سها** (چهارشنبه 21 بهمن 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.