چطوری با جاریم کنار بیام؟

[مینا 66]

سلام دوستان همدردری من مینا 28 سالمه چند ماهه نامزد کردم همسرم 30سالشونه هر دو ازدواج دوممون هست بچه هم نداریم همسرم خیلی پسر خوب و باشخصیتی هست از نظر تحصیلات مالی و ظاهر و اخلاق و خانواده همه چیزش خوبه خیلی آقاست و باشخصیته و مهربونه منو خیلی دوست دارم منم همینطور البته. مشکل من اینه که ایشون یه زنداداش دارن که جاری من هستش اصلا با من حرف نمی زنه هربار که دیدمش باهام حرف نزده فقط سلام و همین منم اصلا خونشون دعوت نکرده همسرم و پدر و مادرش رو گفته و رفتن خونشون ولی اصلا بمن هیچ تعارفی نکرده حتی چه برسه به دعوت.نمیدونم چطوری باهاش رفتار کنم خیلی تو قیافه است در صورتیکه من از اون سرتر هستم تو همه چیز .دیروز خونه مادر شوهرم بودم اونم بود اصلا حرفی نزد بامن تو قیافه بود حس میکنم مادر شوهر و پدر شوهرم خیلی اونو بیشتر تحویل میگیرن دیشب حالم خیلی بد شد خیلی اصلا بهم خوش نگذشت همش چشمم به ساعت بود که بگذره برگردم خونمون.همسرم هم خیلی ناراحت کردم با رفتارم بیچاره همسرم همه کاری برام میکنه ولی نمیدونم چرا ناراحت بودم چند روز پیش برا همسرم و خانوادش بستنی خریدم شیرینی گوشیم بود بعد نخورده بودن تو یخچال مونده بود مادر شوهرم دیشب به جاریم گفت زنگ بزنه شوهرش که چند تا دیگه از این بستنی ها بخره کم بود تا همه بخوریم بعد زنگ زد به شوهرش گفت از این بستنی ها بگیر نیمه زپرتی ها. خیلی ناراحت شدم مهمونی زهرمارم شد همش تو خودم بودم اونم که همچنان تو قیافه پدر شوهر و مادر شوهرم هم خیلی هواشو داشتن .

[faezeh_66]

خب قصد اون ناراحت کردن شماست
نباید اصلا اهمیت بدید و بذارید اون به نیت شومش برسه

[مینا 66]

به خدا من خیلی ناراحتم از صبح همش دارم گریه میکنم البته به نامزدم هیچی نگفتم اون اصلا هیچی نمیدونه همش هم ازم دلیل ناراحتیمو میپرسه من خیلی دختر ساده و بی سیاستی هستم تو رو خدا اگر کسی میدونه من چطوری باید رفتار کنم بهم بگه.ممنونم

[پاپیون]

به خدا من خیلی ناراحتم از صبح همش دارم گریه میکنم البته به نامزدم هیچی نگفتم اون اصلا هیچی نمیدونه همش هم ازم دلیل ناراحتیمو میپرسه من خیلی دختر ساده و بی سیاستی هستم تو رو خدا اگر کسی میدونه من چطوری باید رفتار کنم بهم بگه.ممنونم

شاید داره حسودی میکنه
شما اگر می خواید باسیاست رفتار کنید
باید جلوش خیلی خوشحال باشید
و نشون بدید اصلا رفتارش براتو اهمیت نداره
اینجوری ایشونم دست بر میداره
یا حداقل میفهمه با بی محلی نمیتونه رو شما تاثیر بزاره
پس شما کار خودت رو بکن و از همیشه شادتر باش جلوش و به همه محبت کن
و اگر چیز بدی گفت با خنده جواب بده
مثلا وقتی گفت بستی های زپرتی ب خنده میگفتی اگر میدونستم دوست نداری یه نوع دیگه میگرفتم عزیزم (البته با روی اروم و خندان)
اینجوری متوجه میشه که قوی تر ازون هستی که به حسودیهای بچه گانه دامن بزنی
و سرخورده میشه

[khaleghezey]

درود بانو شما


سلام کرد فقط هیچی نگفت خوب اصلا مهم نیست رورشو اونور کرد خوب بکنه حرف نزد فدای یک تار موی سر شوهرت که حرف نزد این الان مشکل زندگیت شده؟ بستنی خریدی گفته زپرتی نظرشو گفته بزار اینقدر بگه تا جونش بالا بیاد تو واسه چی غصه میخوری ؟!!!

خیلی دیگه حساس هستی شما تایپیک های قبلیت تا حدودی یادمه الان رفتم یک مرور سریع انجام دادم.دقت خودت را کم کن فعلا که میبینی حساس هستی خوب کمتر برو وقتی اون هست نرو بازم برو خداروشکر کن وضعیتش مشخصه از همین اول زیاد باهم همصحبت نیستید دوری و دوستی را انتخاب کن اتفاقا خیلی هم بهتره اینجوری اصطحکاکی هم بوجود نمیاد.
ولی روی خودت بیشتر کار کن از خودت ضعف نشان میدی هربار یک فردی یکچیزی بگه شماب زنی زیر گریه بعد یکمدت از دل همسرت میری بیرون از ما گفتن بود

راستی ازدواجت را بهت تبریک میگم ایشالله انتخاب خوبی باشه و خوشبخت بشی

[حیاط خلوت]

خوش به حالت این که یکیه
منم 5 تا جاریام اینجورین
به همسرم میگم اینا نکنه دختر شاهن ما خبر نداشتیم
منم که حرف می زنم مثل بز سرشون رو تکون میدن

این فقط میخواد لجه تو رو دربیاره
احتمالا پشت سرت یه چیزی بهش گفتن
کاملا عادی باش و سرتو به موبایل تی وی و یا همسر و بقیه گرم کن
به قول پسر 5 ساله من که میگه مامانی هر کی اذیتت کرد فک کن یه گوسفنده
اهمیت نده

[مینا 66]

ممنونم از همدردیتان دوستان یکمی روحیه ام بهتر شد بخدا من از همه نظر از جاریم بهتره هم ظاهرم هم خانواده ام هم تحصیلاتم هم موقعیت شغلیم ولی نمیدونم چرا اعتماد به نفسم رو از دست دادم دیشب شده بودم عین آدمهای کر و لال هیچی نه میشنیدم نه میتونستم حرف بزنم خیلی از خودم بدم میاد احساس میکردم خیلی کوچیکم خیلی حس بدی داشتم هنوزم از خودم بدم میاد تو رو خدا کمکم کنید وقتی دیدمش چطوری رفتار کنم ؟

[khaleghezey]

مقیاس
مقایسه
مسابقه

این 3تا کلمه نابوووودت میکنه دختر تمامش کن لطفا

جاری شما هرچی هست باشه اصلا و ابدا مهم نیست حتی به اندازه سر سوزن شما خودت باش جایی ناراحت میشی خوب نرو اگه حرف نمیزنه نهایت یک سلام تمام.ما تیو قرن بیست و یکم داریم زندگی میکنیم دلیلی نداره جایی بریم یا رابطه ای داشته باشیم که اذیت بشیم اصلا و ابدا حالا این فرد هرکی میخواد باشه مهم نیست.
مثالش خودم یکسری فامیل داریم جای سلام علیک تیکه میندازن!! ولی من خیلی راحت و معمولی یک سلام میکنم همین اینکه بشینم همصحبت و همکلام بشم و باهاشون جایی برم اصلا و ابدا خیلی خیلی راحت.

ولی یکچیزی هم یادت باشه سعی کن خودت را هم قویتر کنی اعتماد بنفس خودت را افزایش بده شما دوران بدی را سپری کردی بخودت وقت بده تازه جدا شدی و ازدواج کردی و خداروشکر راضی هم هستی.ایشالله همینطوری هم باقی بماند

[دیاکو]

سلام مینا جان
منم این روزا رو گذروندم. باید بگم موقعیت منم به مراتب از جاریم بهتره و اول نامزدیم اون همش تو جمع به من متلک میگفت و من جوابشو نمیدادم یا قیافه می گرفت یا یه حرکت ناشایست انجام میداد منم وقتی از مهمونی بر میگشتم گریه میکردم و همسرمو ناراحت میکردم
یه مدت هم اون هر جا بود من نمیرفتم
بعدا به این نتیجه رسیدم این کارم اشتباه بوده
و تصمیم گرفتم تو جمع شادتر از همیشه باشم و با خانواده شوهرم رابطه خوبی داشته باشم
دیگه نمیتونست منو عصبانی کنه و خودش حرص میخورد
به نظرم این بهترین راهکاره
اجاره نده با رفتارش کنترلت کنه

[مددجو]

ممنونم از همدردیتان دوستان یکمی روحیه ام بهتر شد بخدا من از همه نظر از جاریم بهتره هم ظاهرم هم خانواده ام هم تحصیلاتم هم موقعیت شغلیم ولی نمیدونم چرا اعتماد به نفسم رو از دست دادم دیشب شده بودم عین آدمهای کر و لال هیچی نه میشنیدم نه میتونستم حرف بزنم خیلی از خودم بدم میاد احساس میکردم خیلی کوچیکم خیلی حس بدی داشتم هنوزم از خودم بدم میاد تو رو خدا کمکم کنید وقتی دیدمش چطوری رفتار کنم ؟

سلام و درود
به نظرم مشکل شما با «شناخت درمانی» حل میشود. افکار شما خطاهایی دارد که بر مبنای همین خطاها نتیجه گیری میکنید. مثلا در مورد افراد پیشگویی میکنید یا ذهن آنها را میخوانید....

لطفا کتاب «از حال بد به حال خوب» نوشته ی «دیوید برنز» رو بخونید. اگر به تمرینها و روشهای این کتاب عمل کنید مطمئنا موفق خواهید شد.
در کنار این کتاب اگر از دوستان این سایت هم کمک بگیرید پیروزی شما بر احساساتان حتمی است.

بیشتر احساسات شما دارای خطای شناختی هستند. در زیر ، لیستی از خطاهای شناختی را فهرست کرده ام. هر وقت در مورد جاری تان ناراحت شدید ، خوب فکر کنید تا بفهمید احساستان کدامین خطا را دارد.

1. تفکر هیچ چیز یا همه چیز: همه چیز را سفید و در غیر این صورت سیاه میبینید. هر چیزی کمتر از کامل ، شکست بی چون و چرا است
2. تعمیم مبالغه آمیز: هر حادثه ی منفی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کنید. آن را با کلماتی چون «هرگز» و «همیشه» توصیف میکنید.
3. فیلتر ذهنی: تحت یک حادثه ی منفی همه ی واقعیت ها را تار میبینید. به جزئی از یک حادثه ی منفی توجه میکنید و بقیه را فراموش میکنید.
4. بی توجه به امر مثبت: با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت ، اصرار به مهم نبودن آنها دارید.
5. ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه میگیرید کسی در برخورد با شما واکنش منفی نشان می دهد
6. پیشگویی: پیش گویی میکنید اوضاع بر خلاف میل شما جریان خواهد گرفت
7. درشت نمایی: از یک سو در باره ی اهمیت مسائل و شدت اشتباهات خود مبالغه میکنید و از سوی دیگر تجربه های خوب و لذت بخش زندگی را کوچک می شمارید
8. استدلال حسی: فرض را بر این می گذارید که احساسات شما لزوما منعکس کننده ی واقعیت است. مثلا شما از سوار شدن در هواپیما وحشت دارید. بر مبنای این گزاره نتیجه میگیرید پرواز با هواپیما مطمئنا خطرناک است!
9. بایدها: انتظار دارید اوضاع مطابق میل شما پیش برود
10. برچسب زدن: شکل حاد تر تفکر هیچ چیز یا همه چیز است! به جای اینکه بگویید «اشتباه کردم!» به خود برچسب «بازنده می زنید»
11. شخصی سازی و سرزنش: خود را مسئول حادثه ای قلمداد میکنید که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته اید!