سلام و عرض خدمت بزرگواران که قبول زحمت فرموده و بنده را رفع مشکل و پیدا کردن راه حل مناسب یاری میکنند

حدود یک سالو نیم قبل با دخترخالم که 12 سال ازم کوچکتره عقد کردیم ، و حدود پنج ماه قبل نیز عروسی گرفتیم و رفتیم سرخونه زندگیمون
خانمم را خیلی دوست داشتم و دارم.
توی عقد دوران معمولی داشتم ، منظورم نه مثل فیلم هندی عاشق بودیم و نه مشکل حادی بینمون بود

همدیگرا را دوست داشتیم ، البته زمان گرفتن تالار برای عروسی و خرید عروسی بحث هایی شد که تقریبا عادی بودند و اختلاف سلیقه اکثرا پیش میاد

خانواده خالم بسیار بچه دوست هستند و از تمام عملکرد بچه هاشون حمایت می کنند

حالا بگم مسئله از کجا نمایان شد
اول زندگی یک مغازه پرمشغله و البته با درآمد گرفتم چون مجبور بودم بشدت کار کنم تا قسط های عروسی پرداخت بشه ، خانمم همراهم به شهرستان آمده بود و اونجا در یک خانه بزرگ و خوب زندگی می کردم اما در اکثر اوقات روز تنها بود
البته به خانمم گفتم تهران زندگی کنیم اما خودش گفت شهرستان بریم

بعد از یه مدت که زندگی کردیم بهنونه گیری های بی مورد آغاز شد

در مورد مشکلات دنبال مق