به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 بهمن 94 [ 14:18]
    تاریخ عضویت
    1394-11-09
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    20
    سطح
    1
    Points: 20, Level: 1
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک و مشورت برای برگردوندن زندگیم به شرایط عادی

    با سلام
    روز همه بخیر و خوشی
    ممنون از هر کسی که میاد تو این صفحه و شرح حال بنده رو می خونه
    بطور اتفاقی اشنا شدم با این مجموعه
    مشکلاتی تو زندگی من رخ داده که نیاز به مشورت و پیدا کردن یه راه مناسب برای برگردوندن به شرایط عادی دارم
    بابت طولانی شدن حرفام معذرت می خوام چون واقعا نیازمند یه راه مناسب برای خودم و زندگی خودمم
    بنده بهتر بگم اقایی هستم 24 ساله
    تو سن 22 سالگی با خانمی تو دانشگاه ارتباطم رو اغاز می کنم
    شروع ارتباط ما با اگاهی خانواده ها رقم خورد
    و کل ارتباطمون به قصد اشنایی و اردواج ختم میشد
    از شروع ارتباطمون بنده متوجه کمبود هایی تو زندگی با این خانوم شدم و با خوندن مطالب روانشناسی و کمک از هر کسی خواستم اون کمبود هارو جبران کنم
    نمی دونم چجور کمبود هارو بصورت واضح عنوان کنم
    یکی از کمبود هایی که این خانوم داشت و داره ضعف اعتماد به نفس و ترس از جدایی از بنده بود
    و ضعف دومی که می خوام اشاره کنم حساسیت بیش از تعادل ایشون نسبت به خیلی از اتفاقات روزمره که در ادامه بهتون میگم
    از این موضوع حدود دو سالی میگزره و من هر روز سعی کردم با محبت با هم دلی با ارتباط موثر این کمبود هارو جبران کنم اما می بینم که همش در جهت عکس رفتار می کنه و اصلا راضی به اصلاح رفتار هاش نیست
    تا اینجا شرح حالی از کلیه مطالبی که گفتم براتون

    مشکلی که الان یعنی 15 روزه دچار شدم بهش و حتی خودمم هم نمی تونم از این وضعیت خارج شم اینه
    این خانم توی این دو سال با 2 تن از هم دانشگاهی های خودش ارتباط دوستانه ای یا بهتر بگم صمیمی برقرار می کنه
    البته قبل از اشنایی من ببیشتر بود اما از بعد اشنایی سعی کردم ارتباطشون رو محدود کنم
    این دو نفر، ادما های زیاد مناسبی نیستند و همش به دنیال دود و ارتباط با پسرای مختلف و دوستی و راه های بسیار بد هستن که خودم با اینکه ازادی دارم وحشت می کنم ازشون
    اما این موضوع رو ئبا اینکه این خانم در جریانه و با اوردن دلیل هایی اعم از اینکه برای داشتن زندگی زناشویی خوب نیازه که تلاش کنیم تا با هم زندگیمونو بسازیم از صفر مثل همه اما قبول نمی کنه میگه منم که اشتباه می کنم اونا ادمای مهربون و خوبین
    حدود 15 روز پیش تو محل کارم نشسته بودم که می بینم خانمی که در ارتباط با ایشون هستم به بنده زنگ میزنن و با صدای خیلی بد و گریه کنان بهم تهمت خیانت می زنند
    با یکم مکث متوجه میشم
    گویا دوستای ایشون از محل کار من بصورت اتفاقی رد میشن و منو می بینن که با خانم مشغول قدم زدن هستم
    با اینکه بنده حتی تو اون روزی که ایشون اظهار دارن هیچ مشتری زنی نداشتم حتی اصلا تا امروزم نشده بخوام با هیچ زنی جز خودش اصا قدم بزنم
    خلاصه از اون روز تا امروز اعتماد ایشان به من از دست رفته و بدترین توهین هارو از جانب خودش و خانوادش شنیدم
    اینم بگم بهتون تا این سن اصلا تو باب ارتباط با جنس مخالفی نبودم به گونه ای اصلا ارتباطی نداشتم با هیچ جنس مخالفی و این خانم این رو کاملا می دونه
    اما خب بهم تهمت خیانت زده میشه
    توهین میشه
    هر شب دعوا میشه با من
    غرورم شکسته میشه
    تو هر لفظی این عنوان مطرح میشه که اون خوشگله؟لاهاش امروز کجا رفتی؟
    من برای اثبات و ارامش خودم تو زندگی در عرض این 15 روز
    همه کار کردم
    دوربین مدار بسته مغازه کناری رو براش بردم
    قسم جلاله خوردم
    دوستانش بنده رو با کت رنگی دیدن اما رسید قبض یه کت رنگی رو که قبل این اتفاقات به خوش شویی بردم رو با مهر بهش نشون دادم اما بازم باوری نکرد و گفت ساختگیه
    دوربین مداربسته رو هم عنوان می گه ساختگیه
    تضمین دادم که اگه فقط بتونه ثالبت کنه حاضرم برا ی همیشه با ایشون رابطمو قطع کنم
    اصلا قبول نمی کنه
    از شدت رنج و خستگی بخدا قسم سه روزه 9 ساعتم درست نخوابیدم
    از شدت فشار اشکام ریخت جلوش اما بازم باور نکرد
    اینو بگم که تموم این دیدن ها در عرض 5 ثانیه رخ داد و زندگی من و ایشون بطور کلی از باد رفت و این خانم به حرف کسایی که خیانت واقعی رو در حق هر کس و نا کسی کردن رو گوش داد و ارتباط و محبت دو ساله منرو که بی دریغ در حق اونو زندگی خودم انجام دادم رو فراموش کرد
    نمی دونم چیکار کنم
    با 1480 مشاوره حرف زدم میکن جداشو من میگم همه ابروم تحت خطره خانواده ها می دونن و من زندگی مو دوست دارم من فقط می گم چرا باس زندگی که واقعا ذره ذره براش تلاش کردم سر یه حرف که باد هواست باس از هم پاشیده شه
    سوال می کنم ازتون : ایا همه زنا اینطوری حساسن؟ ایا واقعا با یه حرف شما باشید زندگیتون رو که 2 سال همش عشق و محبت بوده رو از هم می پاشونید
    واقعا من کاری نرکدم اما تو این 15 روز با هر دلیلی حاضر به قبول کردن نیست
    می خوام بدونم که چیکار کنم؟
    اینو بگم تو گذشته من هیچ اتفاقی نیفتاد که حتی یک درصد بخوام حساسیت ایشون رو تحریک کنم
    محیط کاری من اصلا متشنج نیست
    کلی اتفاقات هیست که نمی تونم بنویسم می ترسم دوستان گیج شن
    ایان این مشکل برام رخ داده
    به نظرتون چیکار کنم
    اینو بگم بهتون اگه می بینید چرا جدا اقدام نکردم برا یامر خواستگاری اینه که خانواده ایشون توقعاتی داره که بنده دارم برای فراهم کردنش تلاش می کنم
    باز سوالی بود بهم بگید
    واقعا می ترسم از اینکه خانواده من بدونن
    واقعا می ترسم


    مرسی مرسی از همه
    مرسی بابت اینکه گوش دادید

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام صبح بخیر

    آآآآآآآفرین به شما و صبوریتون خیلی خوبه که به خانوادتون نگفتین

    خانمتون اشتباه کرده ورفتارش صحیح نیست خیلی سخته برا یک مرد که خانمش بهش شک داشته باشه

    قرار نیست که همه اشتباه کنن رفتار شما صحیح بوده به نظر میاد ایشون گرفتاریک نوع وسواس فکری هستن

    بهش پیشنهاد بده بگو بیا باهم بریم مشاوره ببینیم مشکلمون از کجاست اون وقت مشاور متوجه اشتباهش میکنه

    حتی قبلش برو به مشاور خصوصیاتشو بگو بعضی هام در جلسه اول متوجه میشن

    معلوم هست خانوادشم متوجه اشتباه دخترشون نیستن وگرنه نباید همراهیش میکردن

    باید بهش ثابت کنی که دوستاش خیر صلاحشو نمیخان

    میتونی بری بابزرگترش صحبت کنی بالاخره پدرش شمارو درک میکنه بگی نصیحتش کنه دست ازاین کاراش برداره

    و عنوان کنی که به خانوادت نگفتی چون زندگیتو دوست داری نمیخای کنکاش ایجاد کنی

    راه بعدی اینکه بهش محبت کنی حتی در درونت این کاراشو نادیده بگیری انگار اتفاقی نیفتاده

    با هر بدیش شما یه رفتار خوبی جایگزین کنی خودش شرمنده میشه

    خوبه اومدی کاری کنی که اعتمادشو جلب کنی ولی در مورد دوربین فکر میکنم اشتباه کردی

    چون پیش خودش فکر میکنه حتما چیزی بوده ومیخای با این کارا بر روی اشتباهت به قول خودش سر پوش بزاری

    به نظر میاد در مقابلش کمی منفعل هستی ؟؟

    موفق باشین


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.