سلام دوستان
من ۲۶ سال و همسرم ۲۷ سالشه و تازه صاحب یک نی نی خوشکل شدیم
مساله اینجاست که شوهرم از نظر عقلی بیشتر شبیه یک پسر بچه ۱۰ ساله ست تا یک مرد خانواده و یک پدر واین موضوع ریشه در کودکی های ایشون داره...البته این برداشت منه نمیدونم شاید اشتباه میکنم ولی بذارید براتون یکم شرح بدم....ایشون مادری دارن که به هیچ وجه برای تربیت بچه ها وقت نذاشتن و اینارو با کتک و توی کوچه خیابون فرستادن بزرگ گردن از نظر تغذیه اصلا به اینا نرسیدن از نظر روحی و عاطفی هم همینطور و همچنین خودشون یک شخصیت منزوی و گوشه گیر دارن که همین باعث شده بعد ۵۰ سال هیچ دوستی نداشته باشن و رفت آمد به خونشون صفر باشه عملا (اینا همه رو از قول همسرم و مشاهدات خودم میگم)خب طبیعتا اگر مادر و همسر خانواده ای همچین زنی باشه مرد خانوده که پدر شوهر من باشه از خونه فراری میشه و وقتشو با دوستاش و تفریح و گردش در طبیعت با اونا میگذرونه...پدر شوهرم یک مرد فوق العاده اجتماعی و بیش از حد مهربون و با گذشت هستند و روابطشون با همه بجز همسرشون خیلی خوبه(اول من فکر میکردم کارشون درست نیست باید بیشتر به مادرشوهرم توجه کنن اما با رفتارایی که از مادر شوهرم دیدم فهمیدم که پدر شوهرم یک عمر صبوری کردن ...واقعا تحمل چنین زنی کار هر کسی نیست)...و باید بگم متاسفانه متاسفانه بچه هاشون اصلا به پدرشون نرفتن و کاملا شبیه مادرشونن...مخصوصا شوهر من....ایشون به گفته خودشون در ترس و استرس شدید بزرگ شدن ترس از مریض شدن میکروب گرفتن کثیف بودن مواد غذایی کلا وسواس زیاد(جوری که همسرم وقتی چیزی میخوره ازش لذت نمیبره چون همش داره توشو میگرده یک وقت چیزی توش نباشه که مریضش کنه!!) و استرس شدید برای درس خوندن داره و از نظر اجتماعی هم کاملا منزوی هست جوری که حتی یک دوست هم از دوران دانشگاه یا مدرسه یا محیط کاری نداره و از رفت و آمد بیزاره فقط دلش میخواد بره خونه پدرو مادرش و اونا ام با ما رفت و آمد کنن همین...پدرو مادر منم طبقه پایین ما ان هر روز میبینمشون....به گفته خودش دوست داره تنها ورزش کنه تو خونه(چون من اصرار کردم بره باشگاه) کلا تنهایی رو دوست داره چون یک عمر تنها بوده...و مشکل بزرگ تری ام که داره اینه که از ۱۰ سلگی خودارضایی میکرده اونم به صورت افراطی و فیلم های ناجور نگاه میکنه و این براش عادت شده که شاید ۶-۷ ساعت یا بعضی وقتا یک روز کامل مشغول دانلود فیلم های ناجورشه (ما در این رابطه کلی بحث کردیم اما بالاخره من کم آوردم و تسلیم شدم ...الانم هر وقت میخواد بره توی اون سایت ها کلی با من مهربون میشه و خواهش التماس که بذارم بره تو اون سایت ها منم اجازه میدم!)ولی خود ارضایی نمیکنه دیگه...
کلا تو خودشه و این از نظر اجتماعی من فکر میکنم مانع پیشرفتش میشن مخصوصا اینکه با اطرافیانش به راحتی کنار نمیاد و هر کسی رو قبول نداره و فکر میکنه همه کاراش درست هست(مثل مادرش)و اینکه از این موضوع خیلی ضربه خورده
حالا دوستان سوال من اینه که چکار کنم تا اینو دوباره از نو تربیت کنم و شخصیتشو تا حدودی تغییر بدم تا خودش راحت تر باشه؟
آها اینم بگم که همسرم اصلا اهل عشقو عاشقی نبود و به گفته خودش هدفش از ازدواج این بود که یک دختر خوش اندام و زیبا پیدا کنه تا یک دل سیر س ک س داشته باشه(البته من چیزیو دریغ نکردم)از زمانی که ازدواج کردیم تا الان خیلی تغییر کرده خیلی با محبت تر شده ...اصلا اوایل خیلی ببخشید وحشی بود انگار فقط توی یک اتاق فیلم دیده بود و خودارضایی کرده بود همین!!....
من خیلی بهش توجه میکنم ولی از شما چه پنهون خودمم خیلی به توجه احتیاج دارم چون قبل از ازدواج خانوادم مخصوصا پدرم خیلی به من توجه و محبت میکردن اما الان....احساس میکنم مادر همسرم هستم تا همسرش...احساس میکنم ازون بزرگ ترم احساس پیر بودن میکنم کنارش...دلم میخواد خودمو لوس کنم باز مثل قبل شیطنت کنم اما با وجود همچین همسری انگار محاله
دوستان شما بگید چکار کنم؟؟؟
ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)