به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    قهر خانواده همسرم قبل عروسی و اکنون سعی در برقراری رابطه و آشتی بعد عروسی

    با سلام خدمت دوستان گل همدردی، من قبلا اینجا تاپیکی تحت عنوان " همسرم عاشقانه عاشقمه ولی داره مجبورم میکنه که با خانوادش زندگی کنیم" زدیم

    از راهنمایی های دوستان استفاده زیادی کردم و ممنونم از همه، تو این مدت هم مقاله های
    تالار و تاپیک های سایر دوستان رو میخوندم

    اما مشکل جدید من که در ادامه مشکلات قبلی و تصمیمات قبلیه رو ذکر کنم و از دوستان

    عاجزانه میخوام کمکم کنن

    در پی تاپیک قبل، من و همسرم تصمیم گرفتیم که در شهر محل قبولی من در دانشگاه زندگی کنیم چون اونجا کار بیشتره ولی من امسال دانشگاه نرم و برای سال بعد تلاش کنم

    این تصمیم باعث شد خانواده همسرم بیشتر از قبل ازم دلخور باشن و بهم یه سری توهینایی رو بکنن. که چرا پیش ما زندگی نمیکنین حتی برای برگذاری مراسم عروسیمون پا پیش نذاشتن که هیچ

    حمایت مالی و عاطفی هم نکردن که هیچ، به منو خانوادم هم توهین کردن. در مراسم عروسی هم شرکت نکردن

    با همه سختیا همسرم با حمایت پدرم مراسم عروسیمونو برگذار کرد و ما رفتیم سر خووه و زندگیمون

    دو هفته از آغاز زند گی مشترکمون میگذره ولی من انقد دلشکسته ام و غمگین که نمیتونم از زندگیم لذت ببرم

    بعد مراسم عروسی خانواده همسرم روزی یه بار بهش زنگ میزنن، همسر منم اوایل باهاشوو سرد برخورد میکرد ولی الان نه. انگار یادش رفته به خانومش چه توهینایی شد

    انگار اتفاقات گذشته رو فراموش کرده، منم خیلی دلگیر میشم ازش وقتی این رفتارشو میبینم که قبل عروسی حاضر نبود باهاشوو هم کلام بشه. ولی الان که.

    ما یه بحرانو. با کلی مشکل پشت سر گذاشتیم و تو اوو دوران تنها حامیش خانواده من بود الان دوس داره دوباره با خانوادش ارتباط برقرار کنه

    گرچه این خانوادشن که خیلی باهاش تماس میگیرن، دیشب هم حین مکالمه بهش گفتن احتمالا عید بیان شهر ما

    من وقتی این رفتارش. میبینم حس بدی بهم دست میده، غم بزرگی رو دلمه. ولی تا حالا با همسرم راجعبش حرف نزدم، حتی یه کلمه از خانوادش بد نگفتم

    الانم انتظار دارم شوهرم مسایل گذشته و توهینایی که به خانومش شد رو لااقل به این زودی فراموش نکنه و منو دل شکسته تر نکنه با رفتارش نسبت به خانوادش

    از دوستان گل همدردی میخوام راهنماییم کنن و بم بگن که چطوری با همسرم راجعبه این م. ضوع صحبت کنم که ناراحت نشه، با خانوادش چه رفتاری داشته باشم که در عین حفظ حرمت ها حرف دلمو هم گفته باشم تا کمی آروم شم

    دوستان لطفا راهنماییم کنین به شدت به راهنمایی هاتون نیاز دارم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام نازگل عزیز.سخت نگیر .به هر حال اونا خانوادشن و مطمئنا به این سادگی ها ازشون دست نمیکشه و نخواه که از خانوادش دست بکشه .میفهمم حرفاتو خانواده شوهر منم میشه گفت تقریبا چنین رفتاری با ما داشتن ،شوهرم قبل ازدواجمون (دوران عقد و نامزدی و یه مدت قبلش تنها و دور از خانوادش زندگی میکرد )حتی زنگ نمیزدن احوالشو بپرسن ولی الان چپ و راست یادش میکنن و مدام میخوان که بره و سر بزنه بهشون .باز جای شکرش باقیه که به شوهرت گفتن عید بیاد !
    سعی نکن سخت بگیری و حرص بخوری در برخورد باهاشون .زنگ زدن تو هم باهاشون صحبت کن .دلتو صاف کن .به خاطر زندگیت .رو شوهرتم حساس نشو که چرا هی زنگ میزنن و بنظرم نخواه گذشته رو یادآوری کنی چون همسرت چیزی رو فراموش نکرده .
    عمل کردن به این حرفا ساده نیست و سخت هم نیست .من خودم این چیزا رو از همین سایت یاد گرفتم وگرنه تا الان روزی 60 بار قهر میکردم میرفتم خونه بابام .تو بهش محبت کن و وظایفتو تو خونه به نحو احسنت انجام بده و نسبت به خانوادش حساس نشو .
    من یه جاری دارم خیلی باحاله خوشم میاد از رفتارش وقتی پاشو میذاره خونه مادرشوهرم (خالم)حتی اگه همون روز همدیگه رو شسته باشن خانواده ها انگارنه انگار میاد تو همه چی نظر میده همه کاری میکنه و طوری که انگار اون صاحب خونه است !!!و خانواده شوهرمم حسابی هواشو دارن حسابی ..
    یه جاری دیگه هم دارم که دختر خالمه با اینکه دوسال از من کوچکتره چنان با اینا برخورد میکنه که حتی مستقیم بهشون فحش هم بده ازش ناراحت نمیشن در واقع جای خودشو باز کرده .خودشون هم میدونن سیاستشه .خواهرشوهرم خیلی رک به من میگه چرا این کارو نمیکنی مثل فلانی چرا اون کارو نمیکنی مثل فلانی ،دیدی فلانی چقد با سیاست رفتار میکنه اینجا ، تو چرا اونجوری نیستی .
    منم در جواب بهش گفتم پنج تا انگشت دست مثل هم نیستن هرکسی سبک زندگی خودشو داره .
    من سیاست بلد نیستم بدبختانه و ندارم .اما بهت توصیه میکنم که اگر تواناییشو داری با سیاست باهاشون رفتار کن و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده .مسلما زندگیتو دوست داری پس تلاشتو بکن .من در حد خودم چیزایی که میدونستم بهت گفتم اما مسلما بچه میان و کمکت میکنن خیلی بهتر از من .

  3. 3 کاربر از پست مفید fariba293 تشکرکرده اند .

    بارن (یکشنبه 27 دی 94), سها** (یکشنبه 27 دی 94), ستاره زیبا (دوشنبه 28 دی 94)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روزتون بخیر

    این تصمیم باعث شد خانواده همسرم بیشتر از قبل ازم دلخور باشن و بهم یه سری توهینایی رو بکنن. که چرا پیش ما زندگی نمیکنین حتی برای برگذاری مراسم عروسیمون پا پیش نذاشتن که هیچ

    حمایت مالی و عاطفی هم نکردن که هیچ، به منو خانوادم هم توهین کردن. در مراسم عروسی هم شرکت نکردن


    همسرتون از تصمیمتون راضی بودش؟؟

    چرا از همون اول نرفتی براشون توضیح بدی؟؟

    بهتر بود با همسرت هماهنگ میکردی باهم میرفتین

    شما خودتو بزار جای اونا فکر میبکنن میخای پسرشون را ازشون بگیری

    رفتار اوناهم در عروسیتون درست نبوده از حالا مواظب باش درست رفتار کنی که مایه دل خوری وکدورت نشه

    ببین میگی با دو سه بار زنگ زدن شوهرت همه چی رو فراموش کرد چرااااا

    چون دوسشون داره خانوادش هستن نمیتونه که باهاشون قطع رابطه کنه

    شمام با سیاست رفتار کن انگاری که اتفاقی نیافتاده وقتی خوب برخورد کنی شوهرت به این نتیجه میرسه که رفتاراونا مشکل داشته

    ولی اگه بخای مرتب غر بزنی باورش میشه تصمیم شما اشکال داشته ونبایستی به حرفات گوش کنه و نخاهد کرد

    اگه میخای خوشبخت باشی رابطه باخانوادش گرم کن و در رفت امد باشین مخصوصا بامادرش باعث میشه بیشتر شوهرت ازت راضی باشه

    موفق باشین

  5. 2 کاربر از پست مفید سها** تشکرکرده اند .

    بارن (یکشنبه 27 دی 94), ستاره زیبا (دوشنبه 28 دی 94)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    من یک پیشنهاد دارم یک شمشیر بدی دست شوهرت بره به جنگ پدر و مادرش!!

    البته یه راه دیگه هم هست به دوتا دست شوهرت طناب ببندی یکطرف شما بکشی یکطرف بدی خانواده اش بکشن!!

    اوه یادم رفت روش سومی هم هست:

    هیچوقت بخاطر شخص سوم زندگی خودت را خراب نکن

    گذشته را چال کن توی باغچه حیاط خونه

    میگی عاشق خوب قبول ثابتش کن من نمیگیم دلخور نباش ناراحت نباش یا فراموش کن اصلا ولی حرف من اینه زندگی مشترکت را حفظ کن با چنگ و دندان اگه لازمهب راش بعضی وقتها بجنگی خوب بجنگ تا آخرین قطره خونی که در بدنت داری اینکار را انجام بده ولی یک وقتی باید ببخشید نه بخاطر اینکه طرف مقابل استحقاقش را داره بلکه بخاطر حفظ ارامش زندگی خودت

    خانواده یک مرد خانواده اش هست اینو هیچوقت فراموش نکن
    خودت را عروس بده نکن با سیاست تر رفتار کن نمیتونی محبت کنی خوب مهم نیست ولی بی احترامی و بداخلاقی هم نکن از روش دوری و دوستی همراه با احترام استفاده کن.
    اونو بدی کردن بی احترامی کردن شما بزرگ باش و بزرگی کن تا یاد بگیرن.

    اینو یادت نره اونا پدر مادر شوهرت هستند هرچقدر هم رفتارشان خوب نباشه ولی این دسته گلی که جلوت وایساده توی اون خانواده و توسط همون افراد بزرگ شده

    - - - Updated - - -

    آخریش یادم رفت: مردی که خانواده اش رو ول کنه و دوست نداشته باشه از نظر من بشخصه نمیتونه همسرش و فرزندانش را هم دوست داشته باشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    بارن (یکشنبه 27 دی 94), ستاره زیبا (دوشنبه 28 دی 94)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    این جریانو بذار به حساب اینکه خودشون متوجه اشتباهات متعددشون شدن و حالا پشیمونن
    و واقعیت زندگی شما رو پذیرفتن که با قهر و توهین چیزی درست نمیشه

    در هر حال تو هم سعی کن اگه امکانش هست ببخشی

    اما خب با سیاست
    طوری باشه که تو هم که در این جریانات صدمه دیدی هم از دلت در بیارن

  9. کاربر روبرو از پست مفید fkh4466 تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 27 دی 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تشکر از همه دوستانی که نظر دادن و. اهنمایی کردن
    ممنون فریبای عزیز... متاسفانه منم سیاست بلد نیستم در واقع از اون طور رفتارا

    خوشم هم نمیاد... تو دو سال نامزدی هم سعی کردم رابطه مشابه جاریتون داشته باشم

    و باهاشون صمیمی باشم ولی دیدم اونطوری به ضررم تموم نمیشه و صمیمی نباشم بهتره
    هلنای عزیز منو همسرم اون تصمیمو با هم گرفتیم، اوایل از ته دل راضی نبود و بخاطر من موافقت کرد ولی الان از ته دل راضیه،

    علت اینکه از اول تصمیممون رو براشون نگفتیم این بود که میدونستیم جبهه میگیرن و مخالفت میکنن و با حرفاشون همسرمو اذیت میکنن واسه همین خودش نخواست

    که بگیم. من تا حالا در مورد رفتارای خانواده همسرم چیزی بهش نگفتم، حتی یه کلمه، فقط سکوت کردم و خودش از سکوتم متوجه ناراحتیم شده

    ولی برای دلخوشی من یا حتی کم کردن عمق ناراحتیم حتی یه کلمه ازشون چیزی نگفته و اونم در جواب سکوت کرده، گاهی این رفتارش واقعا اذیتم،

    مثلا تو همون جریان عروسی که گفتن نمیان و بهم توهین کردن اومد تو اتاق دید دارم اشک میریزم پرسید چی شده منم فقط گفتم مامان اینا گفتن نمیان،

    ناراحتیه منو دید ولی حتی یه کلمه حرفی نزد

    ممنون آقای خاله قزی... من اگه میخواستم دو مورد اولو پیش بگیرم تا حالا کارم به درازا کشیده شده بود، من تو این دو سال همیشه در برابر رفتار خانواده همسرم سکوت کردم

    و از ته دل غمگین شدم ولی بروز ندادم، خیلی هم سعی در بهتر کردن رابطه داشتم ولی خودشون نمیخواستن،

    چطوری بجنگم واسه زندگیم؟ چه کارایی باید بکنم؟ چه رفتارایی باید داشته باشم؟ ممنون میشم پاسخ بدین.

    من تو این مدت واقعا از نظر روحی آسیب دیدم و الان روحم خیلی خستس، تو اون دو سال همش سعی در بهبود رابطه داشتم که نتیجش شد اون،

    الان منمو یه دل شکسته و خسته، پس خودم چی میشم؟ چه رفتاری داشته باشم که دذ عین اینکه حرمتا حفظ باشه روح خسته و قلب شکستا منم التیام پیدا کنه؟

    در واقع من بیشتر واسه همین مساله تاپیک زدم.، چون واقعا خسته شدم، هر کسی اومد تو مراسم و سراغ خانواده دامادو گرفت، بیچاره پدرو مادر من.... اونا هم پیر شدن تو این مدت با آبروی پدر من بازی نشد با اون رفتارا؟

    fkh4466عزیز ممنونم، فقط شما به قلب شکسته من توجه کردی
    ممنون از همه دوستان...

    خواهر شوهرم با همسرم تماس گرفته و گفته آخر هفته داره میاد شهر ما و خونه ما، گاهی حس میکنم اینا فقط معطل بودن ما سختیا رو پشت سر بذاریم و بعد خودشوو بیان واسه برقراری رابطه مجدد اقدام کنن،

    تو این مدت منو پدر مادرم واقعا سخت گذشت بهمون، حالا خودم که هیچی ولی اونا چرا

    ممنون میشم از دوستان که بیان و بگن چه رفتاری با خواهر شوهرم داشته باشم و چه چیزایی بهش بگم که لااقل کمی آرومتر شم و ازین حالو هوا بیام بیرون

  11. کاربر روبرو از پست مفید نازگل71 تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 28 دی 94)

  12. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    1.یک خبر خوب بهت بدم شوهر خوبی داری برعکس اونی که فکر میکنی وقتی سکوت میکنه چون عاقله و فهمیده خودتم اشاره کردی اولویت اولش همسرش هست.انتظار نداشته باش جلوی خانوادش بایسته و باهاشون کل کل و دعوا کنه و از اون مهمتر خداوکیلی سخت ترین کار دنیا اینه وسط دوتا زن قرار بگیری بین همسر و مادر اینوسط هم خواهر بیاد وسط دیگه واویلا چون از چیزی سر در نمیاریم و هرچی هم بگیم یکطرف ناراحت و دلخور میشن و ماهم نمیدونیم چرا پس ترجیحا روش سکوت و آرامش را در پی میگیریم وش وهر عاقل شما هم هدف و اولویت اولش حفظ ارامش در زندگی مشترکش بوده.از این نظر رفتار شوهرت را می پسندم.

    این تایپیک رو بخون بانو
    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci
    اینکه پشت سر خانوادت به شوهرت چیزی نمیگی خیلی خوبه و نشان از درایت و تیزهوشی شما را داره.یاد بگیر شوهرت را قاطی اینگونه مسائل نکنی.فراموش نکن شوهرت ذهن خوانی بد نیست بخاطر این مسئله نگفتم بلکه بصورت کلی بیان کردم مشکلی هست ناراحتی و دلخوری دار یخوب بیان کن بهش بگو.

    در مورد مراسم عروسی که خانواده داماد نیومدن چنتا نکته وجود داره
    1.شوهرت مسئل رفتار و گفتار خانواده اش نیست اینکه اونها چه رفتاری دارن بخودشون مربوطه نه شوهرت پس لطفا مسائل را قاطی نکن
    2.متوجه این جمله شما نشدم خانواده داماد نیومدن شب عروسی برای پدر و مادرت بد شده؟!! این از اون حرفاست اگر نیومدن اتفاقا برای خودشون بد شده برعکس اونی که فکر میکنی اتفاقا من اگر توی اون مراسم بودم از طرز برخورد گفتار پدر شما بسیار لذت یمبردم و آفرین میگفتم به چنین پدری کسی پشت سر پدر شما چیز ینمیگه فقط میپرسن اونها چرا نیودن ولی بقیه فامیلاشون بودن؟!

    3.احساسی که داری قابل درک هست بالا هم نوشتم یادت باشه این خانواده شوهرت,خانواده شوهرت باقی میمونه خانواده خودت نمیشه.قرار نیست باهاشون خیلی صمیمی بشی بقول معروف جوش بخری یا قربون صدقه شون بری.شما عروس هستی و اونها هم خانواده شوهرت پس با احترام باهاشون رفتار کن بخاطر حفظ آرامش توی زندگیت و شوهرت میگی دوسش دارم خوب کاری را بکن که خوشحال میشی و این را هم بدان اینگونه رفتار شما تاثیر بسیار مثبتی داره توی رابطه ات با شوهرت و زندگی مشترکت.

    شما به این فکر کن میزبان هستی و خانواده شوهرت هم مهمان شما فقط سعی کن میزبان خوبی باشی. این یادت باشه اولوت اول حفظ آرامش در زندگی مشترک هست.

    در مورد این نوشته شما

    ممنون میشم از دوستان که بیان و بگن چه رفتاری با خواهر شوهرم داشته باشم و چه چیزایی بهش بگم که لااقل کمی آرومتر شم و ازین حالو هوا بیام بیرون
    قرار نیست چیزی بگی گذشته هرچی بودب رای زمان خودشه اسمش روشه گذشته پس بزار سرجاش بمونه هرچی هم بگی فقط اعصاب خودت و شوهرت خورد میشه میخوای زندگیت را خراب کنی بسم الله آزاد باش هرچی گلگی داری بریز وسط با اخم صحبت کن و تحویلشون نگیر بعدا نتیجش را هم توی زندگیت ببین! حالا که زندگیت در آرامش هستش حالا که شوهرت دوست داره پس قدر این زندگی و شوهرت را بدان و حفظش کن.

    گلگی داری ناراحتی داری بیا اینجا بنویس ماها تا دلت بخواد وقت و حوصله داریم برا یخوندن این حرفها ولی لطفا در رفتار باه خانوادش دقت کن لطفا

    یک روشی بهت پیشنهاد میدم انجامش بده هروقت به خانوادش یا گذشته فکر میکنی یه stop بگو همونجا نگهشدار.انگار توی یک کارتن گذاشتی و درش راب ستی بلند شو یک کار یانجام بده مهم نیست چی هرکاری شد فقط سرت مشغول باشه لیوان ها رو جابه جا کن خونه رو تمیز کن کتاب بخون ورزش کن برو بیرون تلویزوین نگاه کن هرکاری کن ولی فکر نکن

    در آخر اینکه دیگران چه رفتاری دارند یا چی میگن ما مسئولش نیستیم قرار هم نیتس همه چیز آنطور که ما دوست داریم جلو بره نه قرار نیتس همه به میل مار فتار کنن این یک هنره که بلد باشیم با هر فردی با روش مناسب همون فرد حرف بزنیم و رفتار کنیم.شوهرت مسئول رفتار و گفتار خانواده اش نیست بانو قدرش را بدان پسر خوبیه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 28 دی 94 در ساعت 10:13

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیز دلم انقدر فکرتو درگیر نکن
    این جریانا رو بگذار به حساب تلاش اونا و بهشون فرصت بده که شاید بهت کمی نزدیکتر بشن

    در مورد برخوردت،
    شوهرتو دوست داری؟
    به نظرم شوهرت که عاشقته.چون هم باب میل تو زندگی کرده هم سکوتهاش نشون دهنده احترامیه که هم واسه تو قایله هم پدر و مادرش
    خب نکته اول
    به نظرم قدر شوهرتو خیلی بدون و """"بگذار این عشق و احترامی که بهت داره همیشه حفظ بشه..."""

    نکته دوم، مسلما شوهرتو دوست داری.پس به چیزایی که دوست داره ارزش قایل بشو.لازم نیست که تو هم اون چیزارو دوست داشته باشی.اصلا.فقظ احساسات شوهرتو درک کن و بدون خانوادش اگه بتونند خودشونو به تو و همسرت ثابت کنند چه قدر شوهرت خوشحال میشه.پس این فرصت آشتی رو یه پدیده ی خوشایند واسه کسی که عاشقشی بدون

    نکته سوم،
    نمیدونم چرا بعضی از ماها همش تو روابط اجتماعی، خوداگاه یا ناخوداگاه دنبال مبالفه و تمارضیم و این درست نیست.
    مثلا من اگه برم مجلس ختم چهلمه یه فامیل نسبتا دور گریم نمیاد!خب نمیاد!اما غمی که تو قلبم واسشون حس میکنم تو چهرم دیده میشه.احساس درونی من اینه چرا باید به دروغ چیز دیگه ای نشون بدم
    یا بعضی وقتها از یکی خوشم نمیاد یا دلگیرم ازش .وقتی باهاش بگم و بخندم الکی بیشتر حس یه دلقک بهم دست میده!
    از اون طرف گاهی تو ناراحتیمونم مبالغه داریم.مثلا اگه ناراحتیم همچین اخم و تخمی میکنیم که دیگه شورش در میاد!!!
    یعنی باید خودمون باشیم

    به نظر من وقتی خواهر شوهرت اومد نه لازمه مثل پروانه دورش بگردی، نه لازمه خودتو واسه پذیرایی یا چیزی براش هلاک کنی که فکر نکنند که اتفاقی نیفتاده
    از اونطرفم لازم نیست اخم کنی و دو کلمه حرفم نزنی! یعنی با کناره گیری و اخم و بد خلقی خودتو از متن حذف نکنی
    خودت باش و با احترام به شان خودت اجازه بده که تقصیری که داشتنو جبران کنن
    لازم نیست حرفی از دلخوریها بزنی.همیشه طرفی که مقصره باید حرفو شروع کنه.و جواب شنیده هاتو با خونسردی بده.دعوا نکنی! دعوا کار چیپیه!
    از اون طرف استرس شوهرتو با 2 3 تا جمله ساده کم کن و احترامتو به خواسته های شوهرت بهش نشون بده
    مثلا
    امروز ازش بپرس غذای خاصی هست که خواهرت دوست داشته باشه
    یا یه لیست خرید کوتاه بهش بده و بگو اینا رو واسه مهمون اخر هفتمون تهیه کن

    از طرفی رسمه که برای دیدن خونه تازه عروس هدیه میارن به نظرم خیلیییی کوتاه و در حد یه جمله به همسرت بفهمون که این توقع رو از خانوادش داری.
    شاید شوهرت به خانوادش این رسمو یاد اوری کنه و اونها هم متوجه بشن برای وارد شدن به خونه شما رضایت تو هم شرطه

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام، ممنون از دوستانی که لطف کردن راهنمایی کردن
    آقای خاله قزی همسر من کلا آدم کم حرفیه، البته پیش من نه ها، در حضور دیگران، حتی پدرو مادرم، تو اون شرایطه که با منم کم حرف میزنه

    ، ولی من رفتارم باااش چه دیگران باشن چه نباشن گرم و صمیمه، منم قبول دارم همسر خوب و ایده آلیه، ولی همین خصلتش گاهی حرص منو در میاره

    ، تا حالا چندین بار هم بهشون گفتم که در حضور دیگران با من که کم حرفی نکن یا اگه من سر صحبتو باز میکنم با سردی جواب نده،(طوریه که گاهی بقیه فکر میکنن ما با هم قهریم!) چند روز رعایت میکنه دوباره همون وضع قبل!

    البته تو جلسات خواستگاری گفته بود کم حرفه. ولی من فکر نمیکردم دیگه تا این حد! این خصوصیت اخلاقیش تغییر نمیکنه؟ چیکار کنم که بهتر شه؟

    در مورد مراسم عروسی هم باید بگم نه هیچ کدوم از فامیلاشون نبودن جز برادر شوهرم و جاریم(اونا هم چوو همون موقع شهر ما بودن و نمیتونستن بهونه دوریه راه رو بیارن اومدن)

    من تو یه خانواده ای بزرگ شدم که هیچ وقت کمبود محبت و عاطفه رو حس نکردم، پدرو مادرم باهام مثل دوست بودن، البته بیشتر پدرم، همیشه پدرم از حرفای دلم خبر داشت چوو بهش میگفتم همه چیزو، از ساده ترین مساءل مثل اتفاقات معمولی دانشگا تا اااا....، خیلی باهم صمیمی بودیم و هستیم،

    ولی متاسفانه تو خانواده همسرم
    پدر سالارن و کمبود عاطفه که چه عرض کنم خلا عاطفه موج میزنه
    تاپیک جناب شی رو هم تا یه جاهایی خوندم انشالله حتما همشو میخونم و به کار

    میبرم چون حس میکنم سوالای شی یه جاهاییش سوالای من هم بود، بابت معرفی تاپیک تشکر، ممنو ن ازتون که وقت میذارین و تاپیکمو پیگیری میکنین

    این نکته رو هم بگم که پدر شوهرم قرار بود یه مبلغ ناچیزی رو به شوهرم بده واسه یه کاری، ولی وقتی فهمیدن و بهشوو گفتیم فلان تایم و روز میخوایم عروسی بگیریم دیگه اون پولو ندادن بهمون،

    ولی من بازم سکوت کردمو تو تنهایی خودم ازین رفتارشون اشک ریختم و یه کلمه به شوهرم نگفتم که چرا؟؟!! اونا منو نمیخوان

    ، از اولم نمیخواستن، این حرف خود مادر شوهرمه که علنی به مادرم گفته بود و بهمون بی احترامی های دیگه کرده بود، واااای که وقتی یادم میاد چقد حالم بد میشه
    ولی چشم به فرموده شما سعی میکنم به این چیزا فکر نکنم و خودمو مشغول کنم با چیزای دیگه،

    در کل اینطور بهتون بگم که خانواده همسرم و پدرو مادرشون فقط شب خواستگاری در صحنه حضور داشتن (که اونم بعدا متوجه شدم با اصرار همسرم اومدن)

    بعد از عقد دیگه ورق برگشت، من تازه وارد شدم عروس بده، و حتی یه هدیه کوچیک تو این دو سال واسه دلخوشیه من نخریدن
    فعلا سعی میکنم به این چیزا فکر نکنم

    ممنون fkhعزیز، آره من عاشق شوهرمم، وقتی فکر میکنم خصوصیات منفیش چیه چیزی به ذهنم نمیرسه جز همون طرز برخوردش تو جمع با من و بقیه که

    سرسنگینه و کم حرف، که انشالله این خصوصت اخلاقیشو هم بتونم با راهنمایی های شما و سایر دوستان کمی تغییر بدم(نه به طور کامل، چون معتقدم از اول اینطور بوده و من نمیتووم عوضش کنم)

    نکته سوم به دلم نشست، سعی میکنم همین رفتارو داشته باشم و اجازه بدم شروع کننده حرفاو صحبتادر مورد دلخوریا خودش باشه نه من،

    آره عزیزم هم ما هم خودشون رسم هدیه آوردن رو داریم، من سعی میکنم فعلا آرامش خودمو حفظ کنم تا ببینم قصد خواهر شوهرم از اومدن به شهر ما چیه

    ، واقعا واسه بهبود روابطه یا نه میخواد هیزم بذاره زیر آتیش، اولین اقدامش هم آوردن کادو باید باشه، چون اونا رو این رسم حساسترن تا خانواده ما، و نیاوردن هدیه معناش میشه...

    تشکر دوباره از دوستانی که پیگیری میکنن و کمکم میکنم تا مشکلم حل شه
    ویرایش توسط نازگل71 : سه شنبه 29 دی 94 در ساعت 09:53

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به اعضای همدردی
    من چقد ساده ام که عنوان تاپیکمو اینطوری انتخاب کردم، شایدم ساده نیستم زیادی. مثبت نگرم
    خواهر شوهرم آخر هفته اومد خونمون، رفتار من : به توصیه دوستان نه مثل گروانه دورش گشتم نه بی احترامی کردم، مثل هر مهمون دیگه ازش پذیرایی کردم،

    رفتار خواهر شوهرم: بحثو گله و شکایت باز کرد، به من توهین کرد، به پدرو مادرم توهین کرد، تو خونه من پدرو مادرمو نفرین کرد و من فقط و فقط به احترام همسرم سکوت کرد، لازمه بگم هموو حرفا رو در غیاب همسرم زد و وقتی همسرم خونه بود منو نازگل جان خطاب میکرد وانگار نه انگار که چه حرفایی بهم زده منم فقط حرص خوردم

    به همسرم گفتم چه رفتاری باهام داشته و چیا گفته و تو خونه خودم نفرین کرده، اون در جواب گفت: تو در برابر این رفتار و این حرفا فقط لبخند بزن!

    بعدشم ازم خواست تا ترمینال خواهرشو همراهی کنم، گفت خوبیتو با این کار تکمیل کنو نصفه کاره نذار، منم گفتم فقط بخاطر تو، باشه

    میبینید دوستان با چه افرادی من طرفم؟؟؟

    تازه قراره عید مامانش اینا و اون یکی خواهرش بیان خونمون، اونجا دیگه نمیتونم سکوت کنم

    Fkh عزیز هدیه نیاورده بود که هیچ دل شکستمو بیشتر شکستو رفت، منم فقط تونستم با رازونیاز خودمو کمی آروم کنم
    آقای خاله قزی حالا بیاین بگین من چه رفتاری با این بشرها داشته باشم، دیگه خسته شدم از دستشون عید هم قراره بیان تعطیلاتمونو خراب کنن با رفتارشون

    اینا میخوان زندگی منو همسرمو از هم بپاشن، آقای خاله قزی من راهکار جدی میخوام. که از الان با رفتارو گفتارم اجازه ندم تو زندگیم دخالت کنن، هدف اونت از برقراری رابطه مجدد فروپاشی زندگیه منه، چون به گفتا خودشون پسرشووو ازشون گرفتم و نذاشتم بره در کنار اونا زندگی کنه

    راستشو بخواین یه جورایی هم ازشون میترسم :( اونت هر کاری از دستشون برمیاد و از خدا نمیترسن :(

    دوستان کمک میخوام
    ویرایش توسط نازگل71 : یکشنبه 04 بهمن 94 در ساعت 09:38

  16. کاربر روبرو از پست مفید نازگل71 تشکرکرده است .

    fkh4466 (یکشنبه 04 بهمن 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جشن عروسی بگیرم یا نه؟
    توسط رویاا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 اردیبهشت 93, 16:29
  2. اختلاف با همسر درمورد محل زندگی بعد عروسی
    توسط بهار67 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 بهمن 92, 10:29
  3. پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 بهمن 92, 16:58
  4. عروسی یا سفر خارج از کشور؟
    توسط asal-v در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 20 مهر 92, 21:40
  5. راه حل جالب برای یک مشکل به دو روش آمریکائی و روسی !
    توسط baran.68 در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 اردیبهشت 89, 23:36

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.