وت و انتظارات متفاوت مي شود.
و مسلما در آينده تعارض و اختلافاتي را زن و شوهر و همچنين خانواده هايشان در مورد اينگونه مسائل خواهند داشت.
ب)
همچنين عدم توجه به لزوم داشتن اشتراکات معيارهاي فوق در طرفين ،
و نيز مجذوب احساسات تند ابتداي آشنايي شدن، باعث ناهمگوني احساسي بين زن و مرد مي شود؛ که متاسفانه
اين ناهمگوني معيارهاي ازدواج موجب خواهد شد روز به روز نه تنها احساسات دونفر همسو نشود، بلكه از هم فاصله نيز بگيرند.
مثلا وقتي يکي از طرفين ، تحت احساسات شديدي واقع شده است،
كوتاه آمدنهاي يك طرفه ايشان مي تواند نشاندهنده اين باشد كه اكنون او خودش نيست.
يعني خود واقعي اش را ناخودآگاه در برابر طرف مقابل مخفي ساخته است،چون دوست دارد وي را به دست آورد.
اما توجه به اين نکته ضروري است که:
معلوم نيست پس از ازدواج به همين مقدار كوتاه بيايد، همراه باشد، و صرفا ديدگاه و نظرات طرف مقابل را در راس كار قرار دهد.
در آن وقت تفاوتهاي اساسي بين زن و شوهر آشكار شده و اين فاصله احساسي بيشتر خواهد شد.
خلاصه و نتيجه گيري:
براي بررسي و شناخت بيشتر و قطعي تر نياز هست
كه تمام معيارهاي ازدواجي را كه مورد اشاره قرار دادم، بررسي شود. (مثلا با مراجعه به يك مشاوره خانواده)
تفاوتهاي اصولي كه در بدو آشنايي
ديده مي شود( هرچند جزئي) را جدي بگيريد چراکه موجب نگراني بوده و هشداري هست كه توجه كافي را مي طلبد.
و در مورد احساسات نياز هست كه كمتر روي آنها متمركز شويد و اين معيار احساس را در كنار معيارهاي ديگر مورد ارزيابي قرار دهيد.
>>>> و در آخر متذکر مي شوم که بايد معيارها و توقعات و انتظاراتتون را نسبت به زندگي واقعي طرح كنيد نه ايده آلي.
علاقه مندی ها (Bookmarks)