به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 25 دی 94 [ 21:05]
    تاریخ عضویت
    1394-10-24
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    22
    سطح
    1
    Points: 22, Level: 1
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دعوای زنم و خواهرم... مشکلی که مرا درمانده کرد!

    سلام

    من پسری هستم 34 ساله و سال 89 با همسرم نامزد کردیم و در سال 90 به خانه بخت رفتیم.
    خانه ایی که چهار طبقه بود و در طبقه اول من ساکن شدم و طبقه دوم مادر و پدر و سوم و چهارم هم برادرهایم.

    خواهر هم ازدواج کرد و در نزدیکی ما ساکن شد

    در طی این یک سال نامزدی متوجه مشکلات ارتباطی زنم و خواهرم شدم و اینموارد رو در چندین برخورد کاملا دیدم. حتی این بی اعتنایی به زن داداشهایم هم رخنه کرده بود!!! مادرم هم همینطور...

    موضوع چه بود!! اینکه زن شما اهل کار خونه نیست و خودشو از جمع جدا میکنه و از این حرفها..!! سر این موضوعات چند باری مفصل با زنم دعوا شد که الان شدیداً پشیمانم.

    بی اعتنایی خواهرم نسبت به زنم هر روز بیشتر و بیشتر میشد.(از کجا آب میخورد نمیدونم)
    همسرم و خواهرم هر دو پرستــــار هستند اما در دو بیمارستان جدا کار میکردند. در طی برخی مراسمات و دورهمی ها یا همسرم حضور نداشت و یا از فرط خستگی توانایی انجام کار رو نداشت و این یکی از موضوعات اصلی بود(به نظرم) اما جاری هایش حضور فعالی داشتند.

    بعد از ازدواجمان و دوران عروسی همچنان این بی اعتنایی ها باقی موند و من سراغ همسرم رفتم و ماجرا رو علنی کردم و اون هم گفت که نمیدونم چرا اینجوری میکنه!! پیشنهاد دادم همسرم در روزهای مناسبتی برای کادو بخره و تا شاید موضوع حل بشه!! تا در نیمه سال 93 صاحب فرزند شدیم.
    تا اینکه در نیمه دوم سال 93 پدرم فوت کرد و از دنیا رفت! موضوع این رابطه سرد رو به خواهرم گفتم و خواهرم گفت مشکلی نداریم! شما دخالت نکن و به امور زنانه خودتو راه نده!!!!! ما با هم خوبیم.
    گاهی با هم میخندیدند و گاهی سرد بودند.

    بیخیال ماجرا شدم و گفتم خودشون یه جوری کنار میان...

    تا اینکه یک روز در خانه مادرم خاله و عمه و ... بودند ولی به علت شکسته شدن دست همسرم نتوانست زیاد به طبقه بالا برود و در کنار مهمانان باشد و کارهای بچه یکساله ام را با آن دست شکسته خوب نمیتوانست انجام بدهد.

    مراسم تمام شد. خاله ی ما اومد که بره گفت من بچه رو ببینم!! در رو زد و زنم با گله که چرا یه سر نمیزنی به ما خاله جان..!! بحث رو باز کرد!! به یکبار خواهرم سریع با شنیدن صدای زنم از طبقه بالا اومد پایین و بگو و مگو شروع و دعوا بالا گرفت!! تا حد چنگ انداختن هم پیش رفتن و خاله ی ما هم حسابی زن ما رو غرق در الفاظ خوب ( بی حیا ، بیش عور و ...) کرد!!

    خلاصه موندم درمانده و فکر به ذهنم نمیرسه که از اینجا نقل مکان کنم برم.

    به نظر شما رفتن از این ساختمون موضوع رو حل میکنه!!؟
    رابطه ها که اینطوری خراب شدند رو چیکار کنم؟

    امیدوارم منو راهنمایی و کمک کنین

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    میشه بگید وقتی خواهرتون بدون اجازه توی بحثی که هیچ ربطی بهش نداشته دخالت کرده و خاله تون به همسرتون فحش!!!!میداده واکنش شما چی بوده؟ ؟؟؟؟؟؟

  3. 2 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 28 دی 94), کمال (شنبه 26 دی 94)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دوست عزیز

    اینکه همسرت را درک میکنی خیلی خوبه منم مثل خودت متاهل هستم خداراشکری تا حالا مشکلی نبوده و میشه گفت گوش شیطون کر باهم خوب هم هستن با اینکه 4 تا آبجی دارم خدایی بعضی وقتها طرف اونو بیشتر میگیرن

    خودت را وسط دعواهای زنانه ننداز شما بعنوان یک مرد هرچقدر تلاش کنی بازهم نمیتوانی مشکلات بینشان را حل بکنی چون واقعا مشکله درک موضوعات و دغدغه های زنانه برای ما آقایون.از این نظر چون خود من مرد هستم بهت ایرادی نمیگیرم.

    فقط یک خواهش دارم ازت اینو هیچوقت فرامو شنکن خودت فرزند داری نمیدونم پسره یا دختر ولی خداروشکری خود من یک دختر دارم از همه چیز توی دنیا بیشتر دوسش دارم طوری با همسرت رفتار کن که دوست داری فردا دخترت ازدواج کرد دامادت اینگونه با دخترت رفتار کنه.

    مسئله بسیار مهم خودت خیلی بهتر متوجه شدی دوری و دوستی بهتره از همدیگه فاصله بگیرید دیگه اون دوران که همه توی یک آپارتمان زندگی میکردن گذشته الان شما ازدواج کردی و از خودت خانواده داری تشکیل خانواده مستقل دادی الان خانواده اصلی و اولویت اول تو همسرت و فرزند دلبندت هستن بعد دیگران پس اول بفکر آرامش خودت و خانواده ای باش که تشکیل دادی. نقل مکان از این منزلی که درش ساکن هستید فکر خیلی خوبیه چون متاسفانه وقتی 3تا جاری باهم یکجا باشن و همینطور که شما هم متوجه شد یو این موضوع را خوب درک کردی که قابل تقدیر است
    همسر شما شاغل هستند اونم توی شغل پرستاری که استرس زا هستش و با بیماران و زخمی ها سروکار دارن خوب مسلما هم از لحاظ روحی و جسمی روی ایشون فشار زیادی وارد میهش و نیاز دارن تا محیط منزل آرامش درش حکمفرما باشه (من خودم وقتی میرم بیمارستان گریه یک بچه میشنوم گریم میگره و کلی ناراحت میشم خدا خیرشون بده خیلی صبور هستند) خوب پس شما بعنوان یک مرد نیاز هست که همسرت را بیشتر درک کنی که توی این کار هم موفق بودی.
    بهت تبریک میگم بعنوان یک مرد احساس خوبی بهم دست داد این رفتار و منش شما

    1.دوری و دوستی
    2.حمایت از همسر و فرزند
    3.خودت را وسط دعواهاشون ننداز زنها خودشان از پس همدیگه بهتر بر میان حواست باشه فقط حساسیت ایجاد نکنی جاهایی که حدس میزنی احتمال ایجاد تنش زیاد هستش خوب کمتر برو وقتی میبینی جو داره تنش آلود میشه خداحافظی کنید و برگرید منزل حتما نباید اینجور باشه تا آخر مجلس باقی بمانی
    4.سعی کن دوستهای جدید تفریحات جدید علایق جدید مشترک پیدا کنید و وقت بیشتری باهم سپری کنید تلاشت را برای حفظ رابطه ها بکن ولی اگر درست نشد خوب بفکر خودت و خانوادت باش وقتی دلیلی برای ادامه رابطه نیست خوب کمترش کن و رسمی تر آرامش داشتن توی زندگی مهمه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  5. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    کمال (شنبه 26 دی 94)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mr_Aliakbari نمایش پست ها
    سلام



    موضوع چه بود!! اینکه زن شما اهل کار خونه نیست و خودشو از جمع جدا میکنه و از این حرفها..!! سر این موضوعات چند باری مفصل با زنم دعوا شد که الان شدیداً پشیمانم.

    بی اعتنایی خواهرم نسبت به زنم هر روز بیشتر و بیشتر میشد.(از کجا آب میخورد نمیدونم)
    همسرم و خواهرم هر دو پرستــــار هستند اما در دو بیمارستان جدا کار میکردند. در طی برخی مراسمات و دورهمی ها یا همسرم حضور نداشت و یا از فرط خستگی توانایی انجام کار رو نداشت و این یکی از موضوعات اصلی بود(به نظرم) اما جاری هایش حضور فعالی داشتند.

    بعد از ازدواجمان و دوران عروسی همچنان این بی اعتنایی ها باقی موند و من سراغ همسرم رفتم و ماجرا رو علنی کردم و اون هم گفت که نمیدونم چرا اینجوری میکنه!! پیشنهاد دادم همسرم در روزهای مناسبتی برای کادو بخره و تا شاید موضوع حل بشه!! تا در نیمه سال 93 صاحب فرزند شدیم.
    موضوع این رابطه سرد رو به خواهرم گفتم و خواهرم گفت مشکلی نداریم! شما دخالت نکن و به امور زنانه خودتو راه نده!!!!! ما با هم خوبیم.
    گاهی با هم میخندیدند و گاهی سرد بودند.

    بیخیال ماجرا شدم و گفتم خودشون یه جوری کنار میان...

    مراسم تمام شد. خاله ی ما اومد که بره گفت من بچه رو ببینم!! در رو زد و زنم با گله که چرا یه سر نمیزنی به ما خاله جان..!! بحث رو باز کرد!! به یکبار خواهرم سریع با شنیدن صدای زنم از طبقه بالا اومد پایین و بگو و مگو شروع و دعوا بالا گرفت!! تا حد چنگ انداختن هم پیش رفتن و خاله ی ما هم حسابی زن ما رو غرق در الفاظ خوب ( بی حیا ، بیش عور و ...) کرد!!

    خلاصه موندم درمانده و فکر به ذهنم نمیرسه که از اینجا نقل مکان کنم برم.

    به نظر شما رفتن از این ساختمون موضوع رو حل میکنه!!؟
    رابطه ها که اینطوری خراب شدند رو چیکار کنم؟

    امیدوارم منو راهنمایی و کمک کنین
    اصلا زن شما اهل کار خانه باشد یا نباشد به اونا چه ربطی داره ؟؟؟؟؟
    چرا خودشون را می ندازن وسط ؟
    مگه زندگی شما نیست ؟ شما خودت می دونی زنت اگه اهل کار خانه هست یا نه فقط به شما ربط داره
    چرا اونا طلبکار شدن؟!!!!!!!
    شما چرا کنار وایسادی و اونا اجازه دادی که تنها به این دلیل خانمت را اذیت کنند؟

    اگه خانمت خودشو از جمع اونا کنار میگیره کاملا حق داره هر کی باشه اگه باهاش اینطور برخورد کنند معلومه ناراحت میشه کنار میکشه

    خواهر شما حتی احترام شما را هم نگه نداشته ببین چطوری جوابت را داده ((دخالت نکن))
    خب اگه حرف منطقی داشت میزد یا اینکه ازت می خواست پا در میانی کنی و رابطه را اصلاح کنی نه اینکه بگه دخالت نکن این حرفش یعنی اینکه من اینطوری دوست دارم

    حالا زن شما مهمون امده براش میگه خاله چه عجب یادی از ما کردی ؟ اینو که همه تو تعارفات به هم میگن
    اونوقت خواهرت به چه حقی خودشو از بالا رسونده تو خونه شما ؟
    قبلش که خالش پیشش بود و هر می خواست بگه که می تونست
    شاید حسودی ش شده که خالت امده پیش خانم شما

    به نظر من خیلی خانمت را اذیت کردی
    و این اخری هم خیلی رفتار بدی باهاش شده از دلش در بیار و باهاش مهربون باش
    من تجربه شکستگی را داشتم خیلی سخته و خیلی اذیت شدم تازه به قول دکتر یه شکستگی ساده بود که نیاز به عمل هم نداشت
    تا وقتی گچ داشتم و حتی موقعی که گچ را باز کردم باز هم تا مدت طولانی درد داشتم


    در کل به خوب شدن این رابطه فکر نکن
    مشخص هست که خواهرتون اصلا دوست نداره که رابطه اش خوب بشه
    در ضمن رفت و امدی که همسر شما را اذیت کنه و باعث اعصاب خوردی و ناراحتی اش بشه برا شما و بچه و زندگی مشترک تون چه فایده داره؟!!!
    چی نصیب شما میشه که دوست داری همانجا باشی و رفت و امد کنی ؟!!!!

  7. 3 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    نیکیا (شنبه 26 دی 94), بابک 1369 (شنبه 26 دی 94), بارن (شنبه 26 دی 94)

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کمال گرامی لطفا قبل از گذاشتن پست مقداری بر احساسات خودتان کنترل داشته باشید با لحن ملایمتری بیان کنید

    ما قاضی نیستیم که بخواهیم حکم صادر کنیم.مشکل ایشون هم ان شاء الله بزودی حل میشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  9. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    کمال (شنبه 26 دی 94)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    کمال گرامی لطفا قبل از گذاشتن پست مقداری بر احساسات خودتان کنترل داشته باشید با لحن ملایمتری بیان کنید

    ما قاضی نیستیم که بخواهیم حکم صادر کنیم.مشکل ایشون هم ان شاء الله بزودی حل میشه

    ممنونم جناب خاله قزی از تذکرتون
    منظور بدی نداشتم من به نظر خودم با لحن ارام نوشتم و اصلا اینطور نبود که بخوام تند بر خورد کنم
    الان امدم و پست شما را دیدم یه بار با لحن ارام خودم خوندم و یه بار با لحن تند و خشن دیدم که انگار یه جورایی حق باشماست

    کاملا انتظار میره که از این دست سوئ تفاهم وقتی ادما رو در رو نیستند و سعی میشود منظور در قالب کلمات گنجانده شوند پیش بیاید

  11. کاربر روبرو از پست مفید کمال تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 28 دی 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  2. دعوای مادر شوهر - چطور با مادر شوهرم کنار بیایم (دخالت های مادر شوهر)
    توسط عسلک در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 29 دی 91, 23:48
  3. دعواهای همیشگی وحل نشدنی
    توسط ghamar در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 91, 00:32
  4. عواملی که موجب پایان یک رابطه می شوند
    توسط keyvan در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 10 شهریور 91, 23:56
  5. نامزدم عوض شده !
    توسط melisaa در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 19 آبان 90, 13:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.