به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 دی 94 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1394-10-23
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 15.0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    خسته از همسر

    سلام
    من دلم از زندگی با خانمم خسته شده. علّتشم اینه که در عین حال که خوب بوده و می خواسته برای من یه همسر کامل باشه، ولی یه مشکلاتی برام پیش آورده که دیگه دلم ازش خیلی سرد شده و مدّتی است جدّیتر و مصمّمتر از گذشته معتقدم باید از هم جدا بشیم و یه اقداماتی هم در این مورد کردم. هر چند دلم براش می سوزه. از طرفی احساس می کنم هیچ وقت دلم باهاش گرم نمیشه و یه زندگی توأم با عشق و لذّت نمی تونم باهاش داشته باشم. از همین ابتدا معترفم که من هم مثل همۀ آدمها بی عیب نیستم.
    من با همسرم در مسائل مالی، زناشویی، اعتقادی، فرهنگی، تحصیلات، خانواده و مسائل ریز و درشت یا تفاهم نداشتیم یا تعصّبات و تحجّرات و جهالتهای ایشون و خانوادش، تحمّل را از آدم می گرفت. ایشون کارمندند و البته پولشون در زندگی مشترکمون هزینه شده و حقیقتاً در زمینه مالی همراه من بودند و بخش زیادی از کارهای زندگیمون با هزینه ایشون بوده و من درآمد کمتری داشتم و مدیریت مالی با من بوده. خودش و تقریباً دیگران هم معترفند که اگر نوع مدیریت من نبود، نمیشد به امکانات کنونی برسیم. من سعی کردم زندگیم را بسازم، ایشون هم همین طور. با مدیریت زندگی به جاهای مطلوبی رسیدیم. خونه، ماشین، اسباب زندگی، پذیرش من در مقطع تحصیلات تکمیلی در یکی از دانشگاههای طراز اول همه پس از ازدواج مهیّا شد. امّا من نمی تونستم باهاش آرامش داشته باشم. چون از ابتدا و در همون حال هم که به این چیزا دست می یافتیم، اشتباهات ایشون آدمو داغون می کرد و موجب افسردگیها و دلسردیها می شد. مثلاً یکیش این بود که با نادانیهاش باعث شد چند میلیون از پولی را که از بانک به اسم من وام گرفته بودیم، برای مدّت کمتر از یک ماه به خانوادش بدیم. امّا خانوادش پس ندادند و بعد از حدود چهارده ماه تونستم با دلخوری طرفین و با یه ترفندی ازشون بگیرم. هر چند باز هم مدّعی بودند که مثلاً چرا پول را ازشون خواستم. این در حالی بود که ارزش اون پول برای خرید خونه کم شده بود و مجبور شدیم مقداری از وسایل بفروشیم و مقداری هم قرض کنیم تا بتونیم یه واحد آپارتمان بخریم. ضمن این که همون زمان که پول من دستشون بود من مجبور بودم با داشتن تحصیلات، کار بازاری هم بکنم و از تحصیلاتم عقب بیفتم تا هزینه زندگیمون و قسط وام را بدیم. البته در همین بازۀ زمانی اتفاق ناگواری هم براشون افتاد که گاهی همسرم من را متهم میکرد. از این نمونه ها باز هم اتّفاق افتاده. شاید بپرسید که چطور باز از همون سوراخ گزیده شدم. پاسخ اینه که ایشون مثلاً بدون اطلاع من برای خانوادش هزینه کرده و بعد در زندگی خودمون خلل روحی و مالی ایجاد شده. حالا به این موارد اینها را هم اضافه کنید:
    تعصّبات نادرست مذهبی و افراط در عبادات، تعصّبات در مورد خانوادش و طرفداری نابجا از اونها و تبرئه و توجیه کردن رفتار و عقاید و گفتار خودش و آنها، مهارت نداشتن در امور منزل، منّت گذاشتن جدّی و شوخی خانوادش در مورد جهیزیه و بزرگ جلوه دادن آن، سردی و بی روح بودن در مسئلۀ جنسی، زنانه نبودن، عدم لذت بردن و لذّت بخشیدن، بیماریها...، خستگیها و کسالتها، بدبینی گاه گاه در مورد نزدیکان من، باور به خرافات، دلسوزی غیر معقول در مورد برخی افراد و خشونت زشت و خفت بار در مورد برخی دیگر از مردم، دروغگویی (که البته بیشتر خانوادش در این قضیه دستی بر آتش دارند)، ... .
    در نهایت تصمیم گرفتم تصمیم به جدایی را عملی کنم. ولی بازم جانب احتیاط را رها نکردم. با چندین مشاور و متخصّص به صورت فردی یا مشترک صحبت کردیم. نهایتاً می گفتند با این اوصاف جدا بشین. وقتی با آدمهای معمولی دور و بر خودم هم مشورت می کنم، میگن: اصلاً شما از اولشم به هم نمی خوردید و تا دیرتر نشده و پای بچه ای هم توی زندگیتون نیست، تمومش کنید. الآن در روند دادگاه هستیم. وقتی بحث میکنیم و بهش مطلب و حسم را میگم، خانم نهایتا گریه میکنه و میگه درست میشم، خوب میشم. ولی دل من خیلی خیلی سرد شده. اعتقادی هم به درست شدنش ندارم. چون در این چند سال هر چه صبر کردم، هشدار دادم، راهنمایی کردم، مهربانی کردم، ناز کشیدم و به هر شکلی خواستم در جهت معقول و معمول زندگی تغییر کنه قول داده؛ ولی بنده خدا نتونسته تغییر کنه.
    البته دلم هم برای ایشون و هم برای خودم میسوزه. باز با خودم میگم با دلسوزی که نمیشه زندگی لذتبخشی داشت. خلاصه موندم و دارم عذاب میکشم. عمرمون هم داره هدر میره....
    راهنمایی بفرمایید تا راحتتر بتونم تمومش کنم (چون فعلا معتقدم با همۀ دلسوزیها و سختیها، تموم کردن این زندگی بهتره).
    سپاسگزارم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روز بخیر

    من چن تا سوال داشتم

    سن شما و خانم ؟؟

    کار شما و اون و تحصیلاتتون ؟

    از روز اول آشنایی تون به چه شکل بوده ؟؟؟ از طریق خانواده یا دوستی

    ملاکتون از همون اول برا ازدواج چی بوده ؟؟

    ایا خانم از همون اول معیار های شما را نداشتن ؟؟؟

    چن ساله ازدواج کردین ؟

    رابطه خانم با خانواده چه جور هستش ؟؟

    شما از نظر ارتباط با خانواده خودتون و همسرتون یا فمیل در چه حدی هستین ؟؟؟ در روابط سخت میگیرین

    وقتی روابط بیشتر باشه ادم چیزای زیادی یاد میگیره

    خیلی خوبه که اومدین و رفع مشکل میکنین و ادم صبوری هستین که میگین چن سال پول وام دسته خانوادش بوده و چیزی نگفتین

    همه مشکلات با صحبت کردن رفع سوئ تفاهم حل شدنی هست

    مگه اینکه تصمیمتون جدی باشه

    نمیدونم خانم چن سالشون هست ولیییییی به این فکر کردین با طلاقش اونو داغون میکنین ممکنه دیگه فرصتی برا ازدواج دوم نداشته باشه ؟؟؟

    وقتی میشه نقطه ضعفها رو با یادگیری با رفتن به مشاور حل کرد همه ادما کامل نیستن ممکنه نمونه تربیتشون این جوری بوده یا بعضی از کارا ذاتی هستش

    من نمیگم کاراش درسته این جوری که شما گفتین صد در صد مشکل دارن

    اینو میدونم آقایون دلی رئوفی دارن شمام همین طور پس در تصمیمت تجدید نظر کن یه فرصتی دیگه بهش بده

    کاش میشد خانم یه تایپیک باز کنن که چه جوری همسرم را برا خودم حفظ کنم ؟؟؟

    در این سایت مقالات فراوانی هستش برا یاد گیری خانمها اگه بتونی بهش برسونی و مطالعه کنه که عالی هستش

    فکر میکنین دونفر که از همه لحاظ شبیه هم باشن زیر یه سقف خوشبختن

    ولی همیشه میگن این تفاوتها هستش که زندگی رو جذاب میکنه

    به عنوان مثال این دولینک را بخون یا یه جوری بگو خانم بخونن خیلی موثر هستش کمکش میکنه

    کارگاههای آموزشی

    مهارتهای ارتباطی

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    موفق باشین

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 دی 98 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-7-26
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    4,502
    سطح
    42
    Points: 4,502, Level: 42
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 105 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .
    احتمالا یه مدت از هم دور باشین بهتر میتونین تصمیم بگیرین .اگه تصمیمتون جدی شد قبل از جاری شدن طلاق یه چند ماه از هم دور باشین . دوری هم به همسرتون کمک میکنه که در مورد تغییراتی که خودش هم قبول داره جدی تر باشه و هم به شما که منصفانه تر فکر کنین . اونوقت اگه بازم سر حرفتون بودین معلومه درست تصمیم گرفتین.
    بنظر نمیاد مشکل جدی داشته باشین غیر از اینکه با عرض شرمندگی شما قدری خودخواه بنظر میان .مثلا اینکه خودتون قبول دارین که در بحث مالی همراه شما بوده . حالا بخشی ازدرآمد حاصل زحمت خودش رو به خانواده ش ببخشه چه اشکالی داره ؟ یادتون باشه تامین هزینه های زندگی به عهده شماست نه خانمتون. و اون به شما و زندگیش علاقه منده که در مشکلات مالی همراه شماست و به شما کمک میکنه .
    حالا اگه با یه نفر دیگه ازدواج کنین فکر میکنین اون هیچ مشکلی نداره و معصومه؟
    مسایل زناشویی هم خیلی اهمیت دارن و به رفتار هر دو طرف مربوط هستند . بهتره قبل از دادگاه ، حتما راحت و شفاف با هم صحبت کنید وبه متخصصین سکسولوژی هم مراجعه کنید . طلاق آخرین راه حله نه اولین .

  4. کاربر روبرو از پست مفید آسناد تشکرکرده است .

    کمال (پنجشنبه 24 دی 94)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 دی 94 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1394-10-23
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 15.0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    درود و سپاس
    سن من و خانم: 37. البته ایشون چند ماه از من بزرگترند (اینو گفتم شاید جواب کاملتر باشه و برای راهنماییتون بهتر باشه).
    کار من: تدریسهای پاره وقت در دانشگاه و شغلهای موقتی بوده. الآن هم بعضاً همین طوره. ولی خب پول قابل توجهی توش نبوده.
    تحصیلات: من (دانشجوی دکتری)، خانم (لیسانس)
    نحوۀ آشنایی: در محیط کاری آشنا شدیم و بعد از چند جلسه صحبتی که بدون نیت ازدواج بود، کم کم این بی نیتی تبدیل به رابطه دوستانه ای شد که فکر کردیم ازدواج برامون بهتره. البته من چند بار سعی کردم منصرف بشیم. ولی طرف مقابلم متمایل به ازدواج بود. با خوب بودن طرف مقابلم گیج شدم. فکر کردم شاید تقدیر هست که با ایشون ازدواج کنم و سر و سامان بگیرم. خودشون قول دادند که من را به همین شکل بپذیرند و این قدر به من علاقمند بود و اعتماد به پیشرفتم داشت که اولّاً میگفت: من هم حمایت میکنم و ثانیاً معتقد بود که مردی که روبروشه توانا هست. من هم انکار نمیکنم و کاملاً معتقدم که میتونم زندگیم را از نظر مالی اداره کنم. حالا دارای شغل دولتی نبودم... درسته... ولی با معامله و تدریس و .... می تونستم و میتونم گلیم خودم را از آب بکشم. چون تجربه کرده ام و زندگی را گردانده ام.
    ملاک ازدواج: موفقیت و رستگاری طرفین. البته به نظرم به این قضیه ساده نگاه کرده بودم. چون احساس می کنم باید مسیر و نگرشهامون یکی یا حداقل نزدیک به هم می بود. ولی طرف مقابلم با اشکالات و تکرار اشتباهاتی که داشت روز به روز حس من در مسیر کم و کمتر شد.
    من فکر میکردم خانمم تعدادی از معیارهای منو داره و پذیرفته بودم که با هم زندگی را میسازیم و پیش میریم. انصافاً هم طوری زندگی را جمع و جور کردیم که چشم خیلیها از تعجب باز مونده بود. چون با هزینه ها و قسطها و اجاره ها باز هم تونسته بودیم یه زندگی معمولی داشته باشیم. الآن هم از نظر مالی مشکل بغرنجی نداریم. مشکل ما بر سر فرهنگها، تعهدها، آگاهیها و ... هست.
    شش سال از ازدواجمون میگذره. البته تفاوتها از همون اوایل بروز میکرد. ولی هی روش سرپوش گذاشتیم. به خودمون قبولاندیم که باید زندگی کرد، اینا نمک زندگیه، سر و صدامون کسی نفهمه، گاهی هم فکر میکردیم بالاخره تغییری حاصل میشه، وقتی هم چند بار پای بزرگترها را خواستیم وسط بکشیم از طرف خانوادۀ اونها حرکت بزرگمنشانه و کدخدامنشانه ای صورت نگرفت. بزرگترهاش از خودش بی تجربه تر و جاهلانه تر رفتار میکردند. به خدا قصد توهین ندارم. ولی واقعیت همین بود. من از همین بابت هم دلم میسوزه. با خودم میگم این بندۀ خدا توی اون محیط بزرگ شده. وقتی راهنمای و اصول درستی توی زندگیشون نبوده، چطور باید این خانم ایده آل بشه؟؟؟؟ واقعاً دلم میسوزه. ولی ازتوان خودم هم خارج بود که بتونم تغییرش بدم. یعنی تلاشها کردم. ولی نشد. بعضی از بدیهیات زندگی و زناشویی را اصلاً یا نمی دانست یا از نظر روانی و جسمی توانایی برخورد باهاش را نداشت. در مورد بقیۀ مسائل و تحلیلها هم کم و بیش این معضل بود. خسته می شدم از این که این قدر نمی دونه و نمیخواد درک کنه. مثلاً دین و مذهب را به یک دید سخت می دید. طوری که عبادتهاش فلج کنندۀ زندگی معمولی میشد. دیگه توانی برای همراهی و سرزندگی با شریک زندگیش نداشت. الآن خودش مخصوصاً با تصمیم من و توصیه ها و نکوهشهایی که دیگران در مورد رفتارهاش کردند، میگه که اون زمانها اشتباه میکرده.
    خانوادۀ من هم نصیحت میکردند. بزرگی میکردند. شاید فکر کنید دارم از خانوادم طرفداری میکنم. ولی همه و همسرم هم معترفه که خانوادۀ من میتونند نصیحت کنند و این کارها را کردند و نظم و اصولی در زندگیمون هست. بر خلاف اونها که چندان نظامی در زندگیشون نبوده ... . هنوز هم پدر و مادرم میخوان که زندگی کنیم. البته اونا فقط میگن: به هر حال زندگی کنید و اسم جدایی در زندگیمون نباشه. حالا هر طوری هست، باشه.
    رابطه اش با خانواده من معمولیه. البته همه بهش احترام میذارن. اون هم متقابلاً احترام میذاره. ضمن این که گاهی بعضی آداب را شاید بلد نباشه که طبیعیه. بالاخره اون از یه خانواده و فرهنگ دیگه هست. معصوم هم که نیست...
    در مورد ارتباط با خانواده خودم و همسرم تا حدود یک سال پیش معمولی و بلکه خوب بود. امّا این به آن معنی نبود که قبولشون داشته باشم یا تأییدشون کنم یا بهشون افتخار کنم. خیلی غلط داشتند. خیلییییییییییی ...
    در مورد فامیل هم اگر سنخیتی باشه، رفت و آمد داشتیم. ولی زیاد نبوده ... اگر با طرفهای مقابلم صمیمیت داشته باشیم و از نظر فرهنگی به هم نزدیک باشیم، استقبال میکنم. ولی وقتی چند بار ارتباط باشه و ببینم اصلاً با هم جور نیستیم، نمیشه روابط مستحکمی باشه. جز در حد سلام و علیک و دید و بازدیهای مناسبتی.
    پول وام حدود چهارده ماه دستشون بود. من کم و بیش بعد از دو سه ماه که از موعد برگرداندن پول گذشت، سر این مسأله با خانمم بحث داشتم. ولی سعی میکردم به خانوادش توهین و گله و شکایتی نکنم. چون ابتدای زندگیمون بود و من ازدواج کرده بودم تا زندگی کنم؛ نه اینکه تنش زایی کنم. مضاف بر آن، اونا در زمان بدهکاریشون به من گرفتار مصیبت و درد و رنج هم شدند و من باز هم مراعات حالشون کردم. ولی اونا هم خیلی خیلییییی بی خیال و بی تفاوت بودند. اصلاً به روی خودشون نمی آوردند که مثلاً به تازه دامادشون که خودش هم داره به سختی برای قوام زندگیش میجنگه، بدهکارند. برای چیزای دیگه هزینه میکردند. ولی در مورد پس دادن پول، هیچ واکنشی از خودشون نشون نمی دادند. مشکل و ضرر زدنهای مالیشون هم به این یکی خلاصه نمیشده. در کل مجموعه ای از رفتارها و فرهنگشون بود که من را بیشتر به سمت جدایی سوق داد. قضیه مالی هم یکیش بود.
    به خاطر اینکه ظلمی نکنم چند سال صبر کردم. باز هم بی مقدّمه اقدام نکردم. با مشاورین حضوری و غیر حضوری صحبت کردم. خانمم هم صحبت کرده. مشاورین و متخصّصان بهش گفتند که چقدر اشتباه و کوتاهی کرده و محکومش کردند. حالا تا حد زیادی پشیمونه و میخواد درست بشه. ولی دل من دیگه دل شش سال پیش نیست. حقیقتاً اعتمادی هم ندارم که این بار هم مثل قولهای اون شش سال نباشه. ترسم از اینه که هر طوره برخلاف دلم قبولش کنم؛ فردا بچه ای بیاره (هر چند حس همین هم توی وجود من دیگه رفته) و باز مشکلاتش سر جاش باشه. اون وقت مسئله خیلی وخیم تر میشه. واقعاً می ترسم... .
    من به داغون شدنش هم زیاد فکر میکنم که تا الآن صبر کردم. ولی من چی؟؟؟؟؟؟ بدون عشق زندگی کنم؟؟؟ با دغدغه و استرس بخوابم و بیدار بشم؟؟؟؟ نگاهم را به کسان دیگه ای معطوف کنم؟؟؟؟ گناه کنم؟؟؟؟ با دیوار حرف بزنم؟؟؟؟ الکی بخندم؟؟ الکی خرید کنم؟؟؟
    و اینکه؛ بعد از طلاق خدا نیست که تدبیر امور بکنه؟؟؟؟ پناه بر خدا...

  6. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    شما شغل پاره وقت دارید و در دانشگاه بصورت پاروه وقت و موقتی درس میدید اونم شاغل اونجا نیستید بلکه حق التدریسی هستید.و مسئله دوم اینه که شغل ثابتی هم ندارید.با این حساب خرید منزل و ماشین و وسایل منزل و امکان ادامه تحصیل شما توی مقطع بالاتر یا پس انداز بیشتر از سوی همسر شما و درامد ایشون بوده تصور نمیکنم با شغل حق التدریسی بشه اینهمه کار را انجام داد.

    حقوق زن برای خودشه حق خودشه وظیفه نداره بیاره توی زندگی مگر اینکه لطف کنه و از سر منت (البته نه یادآوری و سرکوفت زدن ) مقداری از حقوقش هرمقدار که خودش تشخیص بده و با میل رضایت خودش به خانواده کمک کنه و البته بیشتر توصیه میشه در حد دادن قسط باشه و اونم چی مشخص باشه که سهمش در آینده چقدره از اون چیز یکه میخوان بخرن.و بقیه اش را یا پس انداز بکنه یا هرجور که تمایل داره خرج کنه. و مسئله مهمتر وظیفه اصلی مرد تامین معاش خانواده هست.

    حالا اینکه خانوم تشخیص بده پولش را که از زحمت کشیدن و عرق ریختن خودش بدست میاره کجا خرج کنه بخودش مربوط میشه نه به فرد دیگری حتی شوهر یا فرزندانش.
    شما در مورد مسئله مالی یک کاری کن از این به بعد حقوق همسرتان با ایشون هم صحبت کنید برای خودشان باشه و خرج منزل و قسط و مابقی قضایا با شما که مرد و ستون اصلی خانواده هستید باشه.مدیریت حقوق همسرتان هم باخودش باشه اینکه بخواد چطور یهم پولش را خرج بکنه با تشخیص و رضایت خودشون باشه دوست داره آتیش بزنه به دیگران کمک کنه یا پس انداز کنه یا اگر ایشون صلاح دانستن تیو زندگی خرج بکنند.در هر صورت هیچگونه وظیفه ای چه از نظر شرعی و قانونی و انسانی بر عهده یک زن نیست که خرج و مخارج منزل که برعهده مرد هست را متقبل بشوند ایشون.

    در مورد پولی هم که به خانواده ایشون که از طرف بانک وام به شما تعلق گرفته البته قبلش باید مشخص بشه که این وام برای شما بوده یا بواسطه همسر محترمتان بانک به خانواده شما وام داده چون اگر برای شما باشه خوب مسئله فرق میکنه ولی اگر بخاطر همسرتان و حساب کارکرد ایشون توی بانک بوده باشه پس طریقه خرج کردن این پول هم مربوط به ایشون میشه.

    در مورد پولی که به خانواده شان قرض دادند خوب پول خودش بوده هروقت هم خودش صلاح میدانست پس میگرفت یا اصلا می بخشید.این یک مسئله کاملا شخصی هستش و فقط همسرتان هستند که میتوانند در این مورد یا موارد اینچنینی تصمیم بگیرند چون درامدی است که از شغشان بدست آوردند.

    در مورد نوشته شما اینکه پای خانواده را وسط بکشید؟! یک سوالی اینجا پیش میاد خانواده ایشون که کلا شما بولشان ندارید میزاریم کنار در مورد خانواده خودتان یا اطرافیانتان آیا اونها مشاور یا روانشناس و روانکاو و متخصص هستند؟ اول باید دید آیا صلاحیت و تجربه و دانش این را دارند که با صحبت هایشان باعث بهبود کیفیت زندگیتان باشند یا خیر.بهرین کار رفتن بنزد مشاور هستشد هرچند اگر هم مشاوری باشه در بین فامیل شما!بهتره که البته خود ایشون هم خبر دارند احتمالا مشاوری باشه که نسبت فامیلی با طرفین نداشته باشه اینجوری بهتره

    پیشنهاد بنده اینه شما برید مشاور و شرط ادامه زندگی را بگزارید بعد از نظر ایشون اگر گفتند درست میشه این زندگی ادامه بدید ولی اگر گفتند جدایی بهتره یا غیرمستقیم این پیشنهاد را دادند شما لطف کنید و به همسر محترمتان با ترحم و دلسوزی نگاه نکنید و اقدام کنید به جدایی از ایشون.
    ولی قبلش تکلیف منزل ماشین وسایل زندگی و خرج و مخارجی کهب رای ادامه تحصیل شما شده را کامل مشخص کنید و بصورت عادلانه تقسیم نمائید.البته اینو هم فراموش نشه بحث نفقه و مهریه هم که عندالمطالبه و حق قانونی همسر محترمتان است را هم باید پرداخت نمائید.
    اینجوری مشا میتوانید بروید و زندگی جدیدی را تجربه کنید دانشجوی دکترا هم هستید و همینطور حق التدریسی پس اصولا نباید برای پرداخت مهریه و نفقه همسرتان مشکلی داشته باشید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. 7 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    sahar67 (چهارشنبه 23 دی 94), کمال (پنجشنبه 24 دی 94), نیکیا (چهارشنبه 23 دی 94), ناهیدگل (پنجشنبه 24 دی 94), الهام 5566 (چهارشنبه 23 دی 94), بارن (چهارشنبه 23 دی 94), شمیم الزهرا (پنجشنبه 24 دی 94)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 دی 94 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1394-10-23
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 15.0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    درود و سپاس از دوستان!
    گزینه دور بودن از هم را تجربه کردیم. هم قبلنها که تصمیم جدی نبود و هم این مدت اخیر که تصمیم جدّی شده. هیچ فرقی نکردیم.
    مشکل سر بخشیدن و نبخشیدن نیست. اشکال کار بر سر بی تعهدیها هست. بر سر این که من هم با توجّه به حرفها و نگرشهایی به شراکت زندگی راضی شدم. اصلاً از اول خودش خواسته که کار کنه، من نه گفتم که کار کن و نه گفتم که نکن. خودش می دونسته که اوضاع کاری من چطوره، الآنم خودش می دونه که کارهاش اشتباه بوده، در زندگیمون مشکل ایجاد شده، خانوادش بی تعهدی کردند، آیا ما باید بار ندانم کاریها و تنبلیهای خانوادش هم بکشیم؟ بعدشم فقط یک بار که نبوده... از طرفی من باید زخم زبان بدهکار بودن خانوادش به مردم و بانک را بشنوم. باید بشنوم که مثلاً خانمت ضامن شده و بدهکاره. اینا برای یه مرد آسون نیست.
    دوست داشتن در زندگی خیلییییییییی خوبه. ولی بعضی دوست داشتنا، شاید به نوعی شبیه دوست داشتن خاله خرسه باشه. به باور من در زندگی مشترک زن و شوهر در جایگاه اول و رکن هستند.
    ابداً فکر نمی کنم آدمهای دیگه چه زن چه مرد معصومند. ولی بالاخره هر کسی با یه سری معیارها و تعهّدات و چارچوبهایی پا به زندگی مشترک میذاره.
    مسئلۀ ما فقط مشکل پول دادن و ضمانت و پس ندادن و بی تعهدی در این زمینه نبوده. این فقط یک مورد هست. ...

  9. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما همین یک مورد را درست کن بقیه اش حل میشه.

    ایشون حقوق خودش بوده همسر وظیفه ای برای تامین معاش خانواده نداره اگر پولی وارد منزل میکنه حتی هزار تومان از سر لطف و عشقیه که داره همین و بس


    شما متاهل تنها نیستید من و خیلی از بچه های دیگه همدردی هم هستیم متاهلیم و همسر شاغل داریم یا خانوم های شاغلی که شوهر دارند ولی خودم بشخصه اول میگم حتی به اندازه یک هزار تومانی از همسرم توقع ندارم پول وارد زندگیمان بکند مگر اینکه خودش تشخیص بده و از سر لطفش اینکار را انجام بده.

    برای یک مرد ننگ حساب میشه همسرش خرج منزل را بده چه برسه خونه و ماشین و وسایل منزل هم تهیه کنه.و از اونب دتر توی اینکه همسرش چجوری پولشو خرج کنه هم دخالت کنه.!!!

    من یکی بمیرم این خفت رو نمیتونم تحمل کنم من موندم با چه رویی اومدی اینجا تایپیک میزنی و همش روی همسرت ایراد میزاری و سرکوفتش میزنی و خودت رو بالا فرض کردی اخه تو چی داری بخودت مینازی؟مدرکت هم به صدقه سری خانومت داری هرچی داری بخاطر زحمت خانومته
    .................................................. .........
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. 7 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Kaveh_r (پنجشنبه 24 دی 94), sahar67 (چهارشنبه 23 دی 94), کمال (پنجشنبه 24 دی 94), نیکیا (چهارشنبه 23 دی 94), ناهیدگل (پنجشنبه 24 دی 94), افسونگر (چهارشنبه 23 دی 94), بارن (چهارشنبه 23 دی 94)

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام دوست عزیز
    من یه آدم بی طرف! اصلا قصد طرفداری از همسر شمارو ندارم!
    کی ایده آل هست که همسر شما هم ایده آل باشه؟ مگه خود شما ایده آلی؟
    شغل شما ایده آله؟ درآمد شما ایده آله؟ گذشت و مهربونیه شما ایده آله؟ شاید بگی خانم من از اول اینارو میدونست و بله رو گفت ! بله میدونست. ولی آیا شما نمیدونستی خانمت کارمنده؟ نمیدونستی صد در صد مثل یه خانم خانه دار نمیتونه مهارت خانه داری داشته باشه؟ نمیدونستی احتمالا خستگی ) یا همون کسالت و بیماری که میگی) بیشتر تو وجودش باشه؟
    همین خانم به اندازه کافی درک و شعور داشت که شده ستون اصلی زندگی شما!
    ببخشیددارم اینجوری تند حرف میزنم. شاید این خانم نتونسته یک شریک جنسی خوب برای شما باشه ولی آیا شما تونستید یک شریک اقتصادی ب اشون باشید.؟
    محبت و ناز کردن و ظرافت و رفتارهای زنانه در وجود هر زنی هست و یکی از دلایلی که در خانم های شاغل مخصوصا کسایی که فکر و ذکرشون شده قسط ووام و خونه و هزارتا مشکل دیگه این موضوع تحت تاثیر قرار میگیره. قبول دارم که این مورد برای آقایون خیلی مهمه ولی لاینحل نیست و با درایت و صبر و حوصله و مطالعه و مشاوره درست میشه.
    واقعا از طرز فکر شما در مورد خانمت ناراحت شدم. اگه خانواده همسرت مثلا 10 تومن به شما بدهکار بودن ، حالا شما چقدر به خانمت یدهکاری؟ اصلا حساب کردی؟ انصافا خانمت از هر نظر که ایده آل نباشه ازین نظر که اینقدر در مسایل اقتصادی هم هواتو داشته و هم جانانه حمایتت کرده ایده آل ترین زن دنیاست. کاش همون اول باعاش ازدواج نمیکردی و کسی که لایق و شایستش بود قسمتش میشد. کسی که زنانگی و اعتماد به نفس رو در وجودش زنده میکرد.
    اینکه الان ایشون نتونسته توی ظرافت وو زنونگیش پیشرفت نکنه یه دلیل مهمش خود شمایی.
    متاسفم .

  12. 6 کاربر از پست مفید خیال تو تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 23 دی 94), sahar67 (چهارشنبه 23 دی 94), کمال (پنجشنبه 24 دی 94), ناهیدگل (پنجشنبه 24 دی 94), بارن (چهارشنبه 23 دی 94), سها** (شنبه 26 دی 94)

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام جناب من فقط یه پیشنهاد میدم وقتی دیدم گفتین خانومت گریه میکنه میگه قول میدم درست شم خوب شم فقط فقط شما یه کار کن ایشالله قول میدم زندگیت درست شه حتی عالیییییییییی
    فقط بیارش اینجا عضوش کن رسما قول میدم با بچها کمکش کنیم
    اصلااااااااا نگران نباش
    خودت اینقدر عصبانی نباش درست میشه حالا بخند

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    دوست گرامی من حرفاتونو کامل میفهمم و درک میکنم چون از نزدیک شاهد زندگی مشابهی بودم
    نارضایتی مرد از زن بودن و زنانه رفتار کردن همسر قطعا چیز کمی نیست

    اما ایا همه ی زندگی ها ایده ال هستش و خیلی راحت تصمیم رو بر جدایی میگیرن؟؟؟

    من فکر میکنم دلیل تمام سردی و خستگی شما نه ازین مسائلی که عنوان کردین بلکه از مسائل شخصی و خصوصیتونه
    متاسفانه ما زنها خیلی وقتها فراموش میکنیم که اصلا مرد و زن چرا ازدواج میکنند؟؟؟ چرا اینهمه مسئولیت رو میپذیرند ؟؟؟؟

    گاهی اینقدر درگیر مسائل حاشیه ای و پول و وام و قسط و کار و ادامه تحصیل میشیم که اصل ازدواج رو فراموش میکنیم تا اینجا من تا حدی بهتون حق میدم اما برادر گرامی مردها نقش یه کارگردان رو تو زندگی باید بازی کنند

    یه کارگردان خوب ممکنه یه نابازیگرو برا کارش انتخاب کنه
    و قطعا یه کارگردان خوب خیلی خوب میدونه که نابازیگرو با اصول کار اشنا کنه و خیلی وقتها ازونها ستاره میسازه

    همسر شما با توجه به چیزهایی که گفتین خیلی مذهبی هستن و متاسفانه این مسائل در بین خانومهای خیلی مذهبی خیلی خیلی شایعتره شاید به دلیل اعتقاداتشون شاید بخاطر حجب و حیاشون و اصلا شاید بخاطر سو برداشتشون از مسائل مذهبی

    اما اینها چیزی نیست که ذاتی باشه هر مهارتی که شما فکر کنین میشه به دست اورد اگر به جای سرکوفت و تهدید و نامهربانی کردن سعی کنید همراهش باشید بهش اعتماد به نفس بدین یه زن زمانی که میتونه بهترین باشه که همسر خوبی در کنارش باشه

    اگرچه میفهمم که مردها دوس دارن زنشون خیلی از مهارتهارو بلد باشه ولی متاسفانه تو کشور ما به علت اینکه اموزش ها به شدت پایینه و حجب و حیا خیلی وقتها مانع یادگیری خیلی مسائل میشه این مشکل به شدت شایعه و مشکل فقط شخص شما نیست پس به جای اینکه سرد بشید سعی کنید کمکشون کنید

    به نظرم ریشه ی خیلی از مشکلات شما برمیگرده به این قضیه که به نظرم کامل میشه حلش کرد ازش بخواید خیلی رک هرانچه که دوس دارید رو بهش بگید زنها دیوونه ی این هستن که دل مردشونو به دست بیارن اما خیلی هاشون واقعا راهشو بلد نیستن کمکش کنید به جای طرد کردنش


    اما.......
    گذشته از مسئله بالا یه مقدار حس کردم خیلی از موضع بالا همسرتونو نگاه میکنید فکر نمیکنید که این مسئله خیلی چیزهارو از بین میبره من جمله اعتماد به نفس همسرتون
    دوم اینکه یه مقدار خیلی متوقع هستین و یه مقدار هم قدر ناشناس
    تا حد زیادی با حرفای اقای خاله قزی موافق هستم به حرفاشون بیشتر فکر کنین

    هیچکدوم از ما ادمها کامل و ایده ال نیستیم چقدرخوب بود اگه بهم کمک میکردیم و خودمونو بالا میکشیدیم
    من یه چیزی رو از خانوم شما فهمیدم و اونم اینه که در کنار معایبی که دارن خیلی به زندگیش علاقه داره و به قول معروف زن زندگیه خیلی راحت از دستش ندین

    فکر نکنین اگر ازدواج دیگه ای داشته باشین دیگه زن رویاهاتونو بدون هیچ نقصی پیدامیکنین پس سعی کنید زندگیتونو بسازید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  15. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    بارن (چهارشنبه 23 دی 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.