باسلام
حدود 2 سال هست که با همسرم ازدواج کردم و در دوران عقد به سر میبرم ، ما دانشجویی ازدواج کردیم، همسرم بسیار وابسته به خانواده اش مخصوصا مادرش می باشد، همسرم مشکلات خانوادگی دارد و مادر و پدرشوهرم زندگی خوبی با هم ندارند ، به خاطر اینکه پدر شوهرم اعتیاد به مصرف مشروبات الکلی دارد ، این اعتیاد او در زندگی خانوادگی و ارتباط بین من و همسرم هم تاثیر گذاشته ، همسرم قبل از ازدواج به من گفته بود که پدرش مصرف الکل دارد ولی از آنجایی که من زیاد در این زمینه اطلاع نداشتم فکر نمیکردم که تا این حد مغز یک انسان را مختل می کند و بیشتر همسرم برایم مهم بود که اخلاق و رفتارش خوب است ، و از آنجایی که خانواده ام روی چنین مسایلی بسیار حساس هستند این مورد را از آنها پنهان کردم ، چون همسرم را بسیار دوست داشتم و نمی خواستم که به هیچ عنوان ازدواج ما به هم بخورد ، تا اینکه ده روز بعد از عقدمان پدر و مادرشوهرم با هم دعوا کردند و مادرش از خانه بیرون زد و پدرش با حالتی نامناسب به در منزل ما آمد و از آنجایی که پدرم از این موضوع خبر نداشت و در عمل انجام شده قرار گرفته بود و آنجا فهمید که پدرش اعتیاد به الکل دارد در عین حال با احترام با ایشان رفتار کرد و تا یک مدت من با خانواده ام سر این موضوع مشکل داشتم تا اینکه توانستم آنها را آرام کنم ، در طی این مدت هم پدر شوهرم به کارهای خودش ادامه میداد ولی به در خانه ما نمی آمد و فقط در حد فحش دادن به من و خانواده ام در پیش خودشان بود ،تا اینکه همسرم مشغول به خدمت سربازی شد و در همین بین یعنی حدود 7 ماه بعد باز دوباره با حالتی نامناسب پدر شوهرم به خانه ما آمد و باز هم خانواده ام با احترام با ایشان رفتار کردند، من در این دو سال شاید روی هم رفته 10 بار هم به خانه شوهرم نرفتم البته شوهرم هم مرا نمیبرد به خاطر مشکلات پدرش ولی با همه این مشکلاتی که از 10 روز پس از عقدم برای من ایجاد کردند باز هم همیشه با احترام با آنها رفتار کردم ، تا اینکه همین یک ماه پیش دوباره پدر شوهرم با خانواده اش دعوا کرد و همسرم هم با پدرش دعوای شدیدی کرد و پدر شوهرم تهدید کرد که به خانه ما می آید و مرا می زند و مجدد پدر شوهرم با وضعی نامناسب (مصرف الکل) به در خانه ما آمد و وقتی همسرم را در خانه ما دید شروع کرد به فحش دادن من و خانواده ام و با الفاظ بسیار رکیک که لایق هر انسانی نیست در کوچه و خیابان فریاد میزد و به من و خانواده ام فحش میداد و همه همسایه ها را دور خودش جمع کرد و شیشه های خانه مان را شکست تا اینکه پلیس 110 او را برد و پدرم از پدرش شکایت کرد و همسرم هم خانه ای جدا اجاره کرد تا دیگر پدرش را نبیند از یک ماه پیش تا الان که این اتفاق افتاد هر روز پدرش برای من و خانواده ام مشکل ایجاد می کند ، به پدرم پیامک های ناجور میدهد و به وی تهمت میزند و از آنجایی که پدرم جانباز اعصاب و روان هست با هر پیامک او داغ میکند و سر ما خالی می کند و روی من و خانواده ام فشار می آورد ، شوهرم هم که فقط خیال خودش را راحت کرده و خانه گرفته و هیچ کاری انجام نمی دهد چون زیاد تحت نفوذ حرفهای مادرش هست و هر چه مادر و برادرش بگویند گوش می دهد و در این مدت مادر شوهرم حتی یک زنگ هم به خانواده ام نزد که به خاطر مشکلاتی که به وجود آوردند عذر خواهی کنند و وقتی به همسرم میگویم که چرا خانواده ات اینطور برخورد می کنند می گوید من مسوول رفتارهای دیگران نیستم و خود را کنار میکشد من الان که این مشکل را بیان می کنم واقعا ناامید از همسرم هستم چون در این مدت هیچ کاری انجام نداد و فقط من بودم که این وسط ذره ذره آب شدم و از او در مقابل خانواده ام دفاع میکردم و مشکلات پدرش را به گردن او نمی انداختم و فقط کارهایی کرد که پدرش بیشتر مارا اذیت کند ولی به حساب خودش از من در مقابل پدرش دفاع میکرد و الان که خانه گرفته و جدا زندگی میکند پدرش همه این کارها را از چشم من و خانواده ام میبیند و اذیت کردن هایش بیشتر شده ، در ضمن باید بگویم که هر بار که پدرش دعوا راه می اندازد مادر شوهرم با دخترش و پسرش از خانه بیرون میزند و به خانه برادر شوهرش یا اقوام میرود و اوضاع که آرام می شود دوباره به خانه بر می گردند در آن اوایل که پدر شوهرم زیاد به ما کاری نداشت مادر شوهرم خیلی داغ میکرد که باید طلاق بگیرد و شکایت کند و خودش را از این زندکی نجات دهد ولی الان که پدر شوهرم گیرش به آنها کمتر شده و هی مارا اذیت میکند عین خیال هیچ کدامشان نیست و نگران زندگی آینده دختر و پسرش که در خانه هستند و ازدواج نکردند هست و هیچ کاری انجام نمی دهند ، من در رابطه با این موضوع خیلی با شوهرم مشکل پیدا کردم و او هم خیلی بیخیال شده و حامی مادر و خواهرش شده ، لطفا راهنمایی کنید که من چه کار کنم . ممنون