به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مرداد 95 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    598
    سطح
    11
    Points: 598, Level: 11
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همسرم مشروب میخوره و تفاوتهای فرهنگی زیادی با هم داریم

    سلام دوستان
    من قبلا عضو همدردی بودم اما چون مدت زیادی نیومده بودم رمز و نام کاربریم یادم رفته بود دوباره عضو شدم تا از راهنمایی شما دوستان بهره مند بشم

    من 23 سالمه. تو سن 20 سالگی نامزد کردم و بعد از دو سال ازدواج کردم. الان یکساله که داریم زیر یه سقف زندگی میکنیم. اما از همون اوایل عقدمون مشکلات زیادی با هم پیدا کردیم. من اهل تهران هستم و همسرم یکی از شهرهای کوچک شمال. قرار بود بعد از ازدواج بیاد تهران اما یکم که از نامزدیمون گذشت گفت نمیتونم بیام و به خاطر شغلم واسم مقدور نیست. البته اینم بگم که میدونم بیشتر به علت وابستگی خانوادش و مخصوصا مادرش بود که نمی خواست پسرش ازش جدا بشه و حتی به همه گفته بود که این اجازه رو نمیدم. از طرفی برای من هم سخت بود که برم توی اون شهر کوچیک زندگی بکنم . علاوه بر اون هم تهران کارشناسی ارشد قبول شده بودم. بماند که بعد از کلی ناراحتی ها که بینمون و حتی خانواده ها پیش اومد و حتی می خواستم ازش جدا بشم، اما در نهایت برای از هم نپاشیدن زندگیمون قبول کردم که برم اونجا زندگی کنم. البته یکسری شرط هایی هم گذاشته بودم. که هم درسم رو بخونم(الانم دارم میخونم و رفت وامد میکنم) و هم اونجا کار بکنم.اما الان که یکسال و نیم از زندگیم توی اون شهر میگذره واقعا کم آوردم. و البته علت اصلی محل زندگیم نیست. بلکه خود همسرمه. ومهم ترین مشکلمون تفاوت های فرهنگی مون هست که زمین تا آسمونه. نمیگم همسرم آدم بدیه اما خیلی باهم متفاوتیم. یکی از مشکلات بزرگم باهاش خوردن مشروب هست. من خیلی مذهبی نیستم اما این مساله خیلی واسم مهم بود و به همین دلیل از اول اولش باهاش درمیون گذاشته بودم. اوایل نمیدونستم و بعدش متوجه شدم که گاهی اوقات توی مراسم و جشنها میخوره که با توجه به مخالفت من گفت اگه تو نخوای دیگه لب نمی زنم و اصلا مساله مهمی نیست واسم. منم باور کردم و ازش قول گرفتم. نمیدونم چرا بهش اعتماد کردم. الان که مدت زیادی می گذره بارها بخاطر اینکه مشروب خورده با هم بحث کردیم و بینمون ناراحتی پیش اومده . اینم بگم که علت مشروب خوردنش کمبود یا مشکل روحی یا این موارد نیست، بلکه بخاطر محیطیه که توش بزرگ شده، تمام خانواده ش و حتی پدرش توی همه مراسم و حتی تمام گردش هایی که میرن و همه مناسبتها(حتی شب یلدا و چهارشنبه سوری و....) مشروب می خورند. توی فامیلاشون کسی رو نمی شناسم که مشروب نخوره. اکثر مردم اون شهر اینطوری هستند و به علت نزدیکیش به مرز آذربایجان خیلی راحت در دسترس مردم قرار می گیره و توی خونه همه هست.

    اما من اصلا نمیدونستم اینطوریه. راستش تا حالا همچین چیزی ندیده بودم. خیلی دارم بخاطر این مساله اذیت میشم. الان دیگه پدرش و برادرش جلوی من هم میخورند.

    اینم بگم که تنها جایی که اونجا واسه جوونا داره قهوه خونه ست!!!!!!!!!!!!! و همشون اهلش هستن!!! همسرمنم روزی یکبار و حتی گاهی اوقات دوبار به قهوه خونه میره و قلیون میکشه، اوایل با این هم خیلی مشکل داشتم اما وقتی دیدم تاثیر نداره دیگه چیزی بهش نگفتم، درواقع واسه مردم اونجا خیلی عادیه این مسایل و اگه من این حرفو به اونا بزنم هیچکس درک نمیکنه.
    خب من توی محیطی بزرگ شدم که این چیزا رو ندیدم و این مسایل رو تفریح ناسالم میدونم.هیچوقت با مشروب خوردنش نمیتونم کنار بیام. وقتی میخوره تا چند روز اصلا نمیتونم بهش نزدیک بشم، احساس انزجار پیدا میکنم. همه راه ها رو هم امتحان کردم. با مهربونی باهاش صحبت کردم نشد. بحث کردم و ناراحتی م رو ابراز کردم بازم نشد. از طریق افراد دیگه باهاش صحبت کردم نشد. توی دوران نامزدیمون که بینمون ناراحتی پیش اومده بود بهم قول داده بود که هیچوقت دیگه تکرار نشه، بارها بهم قول داده اما زده زیر قولش، حتی اخیرا متوجه شدم وقتایی که من خونه نیستم این کارو میکنه با برادرش و دوستاش. دوستاشو میاره تو خونه. واسه همین قضیه دعوامون شد چند روزه قهریم. بخاطر مخالفت من داره مخفیانه این کارو میکنه. بهش خیلی بی اعتماد شدم. توی اون محیط که همه میخورند و اگه اون نخوره همه و حتی خانم ها مسخره ش می کنن هیجوقت نمیتونه این کارو ترک کنه، راستش از اولش هم به خاطر این مسایل نمیخواستم برم تو اون شهر زندگی کنم، البته مسایل دیگه ای هم هست، مثل اینکه زده زیر قولش و نمیخواد من کار کنم،البته توی اون شهرکوچیک کار به سختی پیدا میشه واسم. 18 سال درس نخوندم که اخرش بیکار باشم.
    اعتقادش هم اینه که یک ذره خوردنش حرام نیست و اشکالی نداره وقتی آدم مست نمیشه. به هیچ عنوان هم نظرش تغییر نمیکنه چون جزوی از فرهنگش شده و از بچگی این طرز فکر بهش القا شده. اما تقصیر من چیه؟ من که از اول شرط کرده بودم . بهش گفته بودم دو چیز رو نمیتونم تحمل کنم هیچوقت، یکی خیانت و یکی هم مشروب خوری. دست خودم نیست، خیلی بدم میاد.


    خیلی حالم بده، خیلی مسایل دیگه ای هم هست و من خیلی وقته که به این نتیجه رسیدم که ما از اولش هم واسه هم مناسب نبودیم و ازدواجمون اشتباه بود. اما احساسم نمیذاره کاری که عقلم میگه درسته رو انجام بدم. من واقعا میخواستم باهاش زندگی کنم و هربار خودم رو متقاعد کردم. من همه چیزم رو گذاشتم و رفتم باهاش توی اون شهر کوچیک با همه کمبودهایی که بود زندگی کردم تا باهاش زندگی خوبی بسازم، اما واقعیت اینه که من هیجوقت باهاش خوشبخت نبودم. میگه خیلی دوستم داره، اما هیچوقت بخاطرم کاری رو انجام نداده، به هیچ کدوم از قولهایی که بهم داده بود عمل نکرده، هم محل زندگی هم مشروب خوردن هم کار کردن من و خیلی مسایل دیگه. ما حتی با هم دوکلمه نمیتونیم حرف بزنیم، تا وقتی که مساله جدی پیش نیاد خوب و مهربونه، اما تا چیزی پیش بیاد که مطابق میلش نباشه پرخاشگر و بداخلاق میشه.
    قبل از ازوداجمون یبار بطور جدی تصمیم گرفتم ازش جدا بشم، اما نتونستم. جسارتش رو نداشتم. الان هم همون حال رو دارم. این دفعه باید یه تصمیم جدی واسه زندگیم بگیرم. نمیشه هر دفعه قهر کنیم و آشتی کنیم. از خدا میخوام کمکم کنه تصمیم درست رو بگیرم. شاید از اولش نباید به ادامه رابطه اصرار می داشتم. شاید یه زمانی دیگه دیر بشه. وقتی که بچه ای داشته باشم اونوقت خیلی سخت تر میشه. و اینم بگم که من به تریبت بچه ای فکر میکنم که درآینده میخواد توی اون محیط بزرگ بشه و پدربزرگی داره که به بچه ها هم تو عروسی ها مشروب تعارف میزنه! و بچه ای که پدر و مادرش ارزش هاشون با هم در تضاده.
    ببخشید که طولانی شد
    ممنون میشم اگه نظری دارید بگید و راهنمایی م کنید

  2. 5 کاربر از پست مفید یاسمن. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 15 دی 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 15 دی 94), نیکیا (سه شنبه 15 دی 94), دیده (چهارشنبه 23 دی 94), ستاره زیبا (سه شنبه 15 دی 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسفم نمیدونم چی بگم فقط بشین با خودت درست تصمیم بگیر
    بشین خیلی با احترام و جراتمندانه حرفت رو بزن اگه فکر میکنی بحث پیش بیاد بنویس و تو نامه ات بگو تمام چیزهایی که اینجا گفتی بهش بگو که با این شرایط نمیتونی باهاش زندگی کنه بهتر یه تصمیم درست بگیره یابا شما بره شهر دیگه حتی تهران که توش مخارج زیاده نه ولی یه شهر دیگه
    شغل همسرت؟؟؟؟
    ویزگیهای خوب و بد ش؟؟؟؟
    نحوه اشناییتون؟؟؟
    ایا اگه تصمیم به جدایی بگیری خانوادت حمایتت میکنن؟؟؟
    رابطه خانوادش با شما؟؟؟

  4. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 15 دی 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 15 دی 94)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    مسئله ای که مطرح کردید در مورد فرزند اتفاقا قبل از اینکه بنویسید به ذهنم رسیده بود اونوقت مسئله فقط شما و شوهرتان نیست تضاد بین شما و شوهرتان لطمات بسیار زیادی به فرزند وارد میکنه و محیطی که آنجا هست چون از محیط و اطرافیان تاثیر می پذیریم.
    والا نمیدونم چی بگم فقط اینو میدونم اگر به چیزی اعتقاد راسخ داریم باید پای اعتقادمان بایستیم و بهیش را هم پرداخت کنیم با یکروز قهر بودن یکروز اشتی کردن تصور نمی کنم چیزی تغییر پیدا بکنه.
    به بخش مدیریت اطلاع میدم اگر وقت کردن و توانستند به تایپیک شما سری بزنند
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 15 دی 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مرداد 95 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    598
    سطح
    11
    Points: 598, Level: 11
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ستاره زیبای عزیز و آقای خاله قزی ممنون از پاسخ هایی که دادید

    ستاره یبای عزیز درمورد اینکه فرمودید باهاش صحبت کنم یا نامه بنویسم، به دفعات این کار رو انجام دادم. باهاش صحبت کردم. یه عالمه نامه نوشتم. اما فایده ای نداشته. به هیچ وجه حاضر نیست از اون شهر به جای دیگه ای بره. حتی شهری که سک ساعت تا اونجا فاصله داره، حتی گفتم تهرانم نباشه اشکال نداره، فقط اونجا نباشیم. اما قبول نمیکنه. میگه من کارم اینجاست. اما مساله شغلش نیست چون شغلش آزاده و ساخت و سازه و جاهای دیگه هم میتونه کار کنه. مساله خانواده ش هستند که وابستگی بیش از اندازه دارند به هم. و اینکه میترسه حمایت پدرش رو از دست بده. و الان هم برای پدرش کار میکنه. (وضع مالی شون هم خوبه تقریبا)حتی وقتی ما میایم تهران پیش خانواده من چندروز بمونیم مامانش به خاطر چند روز دوری کلی گریه میکنه. وابستگی ای که داره رو نمیتونم توصیف بکنم. علت اصلیش همینه . و من میدونم تا زمانی که اونجا زندگی کنم هیچ کدوم از مشکلاتم حل نمیشه.

    نحوه آشناییمون: آشنای دورمون بود و توی چند تا مهمونی منو دیده بود. وقتی اومدند خاستگاری من یه مدت باهاش آشنا شدم و جواب دادم که الان میدونم که زمان آشنایی و شناختمون کافی نبوده اصلا.
    درمورد حمایت خانواده م هم باید بگم که حمایت که می کنند، اما اونها هم خیلی ناراحت هستند و سری قبل هم درمورد منصرف شدنم از تصمیم جدایی نقش داشتند. یعنی وقتی ناراحتی شون رو به اون صورت دیدم روی تصمیمم تاثیر گذاشت. و یکی از دلایل مردد بودنم هم همینه.

    رابطه خانواده ش با من: توی ظاهر با من خوبن و احترام میذارن. اما چوم مشکلاتی که من بالا توضیح دادم رو درک نمیکنند و کلا فرهنگشون متفاوته، فکر می کنند من زیاد حساسم و گیر میدم، مثلا توی خانواده ش همه مشروب میخورند و خانمها نمیخورند،اما برای خانمها اصلا مهم نیست و اون رو اصلا چیز بدی نمی دونند. پس من رو هم درک نمی کنند.

    توی خانواده ما همه به هم احترام میذارند، اما اونا اصلا اینطور نیستند، جلوی من با هم شوخی های خیلی بدی می کنند و از این جور مسایل....

    تنها دغدغه شون مسایل مادی و ظاهر هست و اگه اینها فراهم باشه راضی ان. اما خب من ارزش های متفاوتی دارم تو زندگی.

    ویژِگی های بدهمسرم رو که تقریبا گفتم. بعلاوه این که همدیگرو درک نمیکنیم. سر مسایل پیش پا افتاده بحثمون میشه، گاهی اوقات پرخاشگری میکنه.
    وقتی که با هم تنها هستیم و هیچ مساله ای وجود نداره باهام خوبه و خیلی بهم محبت می کنه، اما تا درمورد یه مساله جدی باهاش صحبت میکنم عوض میشه.
    موضوع دیگه ای هم که خلی ناراحتم میکنه و عذابم میده اینه که این مسایلی که گفتم به نظر اون اصلا مشکل به حساب نمیاد، فکر میکنه خودش خیلی هم خوبه و از همه اطرافیانش بهتره(البته توی اون محیط بایدم اینطوری فکر بکنه!) و وقتی درمورد مشکلاتم باهاش حرف میزنم اصلا درک نمیکنه. و اینکه حرفام رو متوجه نمیشه از همه بیشتر اذیتم میکنه.
    نمیدونم چطوری بگم، درواقع تا حالا نشده که اون با یکی از ویژگی های من مشکل داشته باشه، اما چون من باهاش مشکل دارم اونا رو مشکل نمیدونه و این از همه بدتره.

    اما واقعا دیگه خسته شدم. آخه چندبار ببخشمش؟ چندبار بهش فرصت بدم؟ هردفعه بهم قول میده اما به دروغ . خیلی بهش بی اعتماد شدم و باعثش هم خودشه. دیگه نمیتونم درمورد هیجی بهش اعتماد کنم. فکرمیکنم همش داره دروغ میگه.
    درحالی که من همچین آدمی نبودم، حتی دلم نمیخواست ازش بپرسم کجا رفته بودی... رفتارای خودش باعث این احساس من شده.


    واقعا فکرمیکنم جداشدنمون عاقلانه ترین تصمیمه، اما از عواقبش می ترسم... نمیدونم چیکار باید بکنم.
    اما من واقعا همه تلاشمو کردم...

  8. کاربر روبرو از پست مفید یاسمن. تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 15 دی 94)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    من دو سه تا سوال دارم : فکر میکنی جدا شدنتون چه عواقبی ممکنه داشته باشه؟ ممکنه چیزی بدتر از این هم باشه؟ خودت هم قبول داری که شما از اول مال هم نبودین، یعنی فکر نمیکنی که بتونی یه روزی با اون کسی که خدا برات از اول در نظر گرفته بود ازدواج کنی؟

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مرداد 95 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    598
    سطح
    11
    Points: 598, Level: 11
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مارال عزیز
    خب این تصمیم خیلی بزرگیه که کل زندگیم رو تحت الشعاع قرار میده، معلومه که واسم اصلا آسون نیست.
    با همه ی اینها خب بینمون یه وابستگی هایی هم بوجود اومده و جدایی برام آسون نیست. میگم که منطقم میگه جدا شدن بهتره اما احساسم نه.

    می ترسم از اینکه یه روزی پشیمون بشم. می ترسم از اینکه وقتی بهش فکر میکنم فقط خاطرات خوبمون یادم بیاد و عذاب بکشم....

    شاید هم جسارتش رو ندارم..... تا پاش میرم اما تا پای عمل میاد احساساتی برخورد میکنم. میگم دوستم داره، یاد محبتاشمیفتم. یادحرفاش . اما خودم خوب میدونم که فقط حرف به هیچ دردی نمیخوره.

    دچار دوگانگی شدم...
    واقعا به یه کمک بزرگ نیاز دارم... اصلا حال خوبی ندارم

    (اینم بگم اگه یکی از بیرون به زندگی ما نگاه کنه فکر میکنه همه چیز خیلی خوبه و حتی اطرافیانش و فامیلاشون حسرت زندگی ما رو می خورند. اما این فقط شکل ظاهریه زندگی ماست و مشکل من تفاوتهایی هست که با هم داریم و تمام مشکلاتی که گفتم .)

  11. کاربر روبرو از پست مفید یاسمن. تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 16 دی 94)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    شما قبل از ازدواج تحقیق نکردید؟قبل از ازدواج ندیدید؟الان یهویی مشروب میخوره؟
    من نمی خوام قضاوت کنم ولی الان دخترها به هر قیمتی شوهر کردن و اگه نشد طلاق و بهتر از دختر خونه بودن و یه ازدواج مناسب می دونن.
    متاسفانه جامعه پر شده از خانومهای اینچنین طلاق گرفته.به من ربطی نداره و کسی رو شماتت نمی کنم در واقع به هیشکی ربط نداره
    ولی این چیزایی که شما داری تعریف می کنی من هیچ وجه تشابهی بین شما و آقاتون نمیبینم.
    بعضی ها چقدر به اعتقاداتی که دارن و به انتخابشون پایبندندنمونش همین دختر بیخیال تو همین سایت.
    این روزا همچین میگن طلاق که انگار هیچ اتفاقی نمیافته و آب از آب تکون نمیخوره.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (چهارشنبه 16 دی 94)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام من فکر میکنم یه مهلت دوسه ماهه به زندگیت بده فقط بهش محبت کن اینقدر بهش محبت کن تا جذبت بشه وخیلی سمت دیگران نره دیدی یه دختر پسری که اینقدر عاشق هم میشن پسره حتی حاضره به خانوادش پشت کنه تا به دختره برسن فکر میکنی چرا؟؟؟یعنی چه روابطی بینشون هست که حاضر مادرش نادیده بگیره
    اینچیزایی که اینجا از یه سایت برات کپی کردم تو اون نامه که برا همسرت می‌نویسی، البته بعضی قسمتهاش ننویس شاید متنبه بشه
    حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
    19/9/90
    سوال – فرعون اگر بد اخلاق و بی خدا بود ، معتاد نبود و پولدار هم بود . تحمل کردن فرعون راحت تر از مرد بی ادبی است که خرجی خانه را هم نمی دهد . همسر من به مواد مخدر و مشروبات الکلی معتاد است . راهنمایی بفرمایید .
    پاسخ . داریم که اگر کسی به بداخلاقی شوهرش صبر بکند خدا ثوابی که به آسیه داده ، به او خواهد داد . ما نمی توانیم بین ادعای مسلمانی و بعضی از گناهانی که افرادی گرفتار آن هستند جمع ببندیم . عده ای می گویند :اشکالی ندارد که مشروباتی هم می خوریم و محرم و صفر هم تعطیل می کنیم . تصور بعضی این است که می توان هم مسلمان بود و هم مشروب خورد . در کتاب شیخ صدوق داریم که پیامبر می فرماید : شراب خوار مثل بت پرست می ماند . پیامبر می فرماید : چهار چیز را در مورد شراب خوار فرموده است . با او همنشینی نکنید ، به او دختر ندهید ، اگر بیمار شد به عیادت او نروید و اگر مُرد به تشییع جنازه ی او نرو. بعضی ها می گویند که همه گرفتار گناهانی هستند و ما هم گرفتار این گناه هستیم . این گناه با مسلمانی قابل جمع نیست . داریم کسی که شراب می خورد در روز قیامت با چهره ی سیاه می آید . حتی اگر کسی مسلمان هم نباشد ، آثار اجتماعی شراب خواری خیلی خطرناک است . پیامبر فرمود : چهار چیز است که اگر وارد خانه ای شد آن خانه خراب می شود و برکت در آن خانه نیست و یکی از آنها شرب خمر است . آقایی می گفتند که من مشروبات الکلی مصرف می کردم و خانواده ام خبر نداشتند البته در شب دوم محرم خوردن مشروبات الکلی را ترک کرده بودند . همسرم به من می گفت که تو چرا این قدر پرخاشگر و عصبانی شده ای . البته این آقا می گفتند که ترک مشروبات الکلی خیلی سخت است و در واقع خانه خراب می شود . روایت داریم هر کس بخاطر خدا شراب را ترک بکند فردای قیامت خدا از شراب های بهشتی به او می دهد حتی اگر برای غیر خدا ترک کند خدا او را پاداش می دهد
    . سوال شد چرا برای غیر خدا ؟ فرمودند : زیرا جان و روح خودش را حفظ بکند . بعضی ها می گویند که در مورد مضرات مشروبات الکلی می دانیم ولی ما کم مصرف می کنیم یا از درصد کم آن مصرف می کنیم . زمان آیت الله بروجردی عده ای از خارج به دین ایشان آمده بودند . در خارج عده ای مخالف سر سخت مشروبات الکلی هستند . آنها از آیت الله بروجردی سوال کردند که چرا اسلام حتی با یک قطره مشروب مخالف است . ایشان فرمودند : انسان را جز خدا کسی نمی شناسد . انسان کسی نیست که اگر وارد آلودگی شد به کم آن راضی بشود. اگر شما از تمام کسانی که به موادی معتاد هستند سوال کنید ، همه ی آنها خواهند گفت که از خیلی کم شروع کرده اند . حالا ببینیم وظیفه ی خانواده در مقابل این فرد چیست ؟
    ؟ خانم ها باید صبر کنند ولی در کنار آن باید سعی کنند که همسرانشان را به ترک تشویق کنند . داریم ترک عادت بد معجزه است . اگر خانم توان معجزه را دارد می تواند این کار را بکند . با اینکه این کار سخت است ولی اجر و پاداش آن زیاد است . این مشکل کل خانواده را درگیر می کند .
    ممکن است که افراد معتادی بگویند که خرجی خانه را می دهیم و از خانه چیزی کم نمی گذاریم ولی آنها باید بدانند که تکریم از همه چیز بالاتر است . اگر انسان موقعیتش از دست برود تحملش از گرسنگی خیلی سخت تر است . اگر شما همه ی اهانت ها را به فردی بکنید و بعد به او بگویید که امروز ناهار میهمان من باشید ، مطمئنا فرد می گوید من گرسنه باشم بهتر از اهانت هایی است که به من کردی . حفظ شأن و جایگاه اجتماعی مهمتر است . ممکن است که آقایی بگوید که من خوش اخلاق هستم و خرجی هم می دهم ولی با اینها نمی شود آن جایگاه را جبران کرد .
    ممکن است که آقا خانم و فرزندانش را به کارهای غیر شرع مجبور کند که این جزو صبر نیست . صبر کردن تا مرز دین است . مثلا آقایی به خانمش می گوید که نباید حجاب را رعایت بکنی ، در اینجا صبر درست نیست . داریم که احترام به والدین واجب است حتی اگر آنها مشرک باشند ولی اگر تقاضایی دارند که با سخنان خدا منافات دارد در اینجا احترام واجب نیست .

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مرداد 95 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    598
    سطح
    11
    Points: 598, Level: 11
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    mr dani درمورد من اصلا اینطور نبود که بخوام به هر قیمتی ازدواج کنم. از هرکسی هم درموردشون تحقیق کردیم ازشون خوب گفتند. علتش هم اینه که از مردم همونجا پرسیدیم و خب این مسایل من رو اونا مشکل نمیدونند.
    انکار نمیکنم باید زمان بیشتری به خودم میدادم برای شناختش و همیشه خودم رو به این خاطر مقصر میدونم و خودمو شماتت میکنم. اما من فقط 19 سالم بود، و با توجه به اینکه خانواده م هم راضی بودند اونموقع فکر میکردم میتونم باهاش زندگی خوبی داشته باشم.
    قضیه مشروب رو هم نمیدونستم. بعد از بله گفتن متوجه شدم که اونم بهم قول داد و حتی دست روی قرآن گذاشت که دیگه لب نمیزنه.
    به هرحال من الان نمیتونم به گذشته برگردم و توی این شرایط بد باید بهترین تصمیم رو بگیرم، و اصلا هم درمورد طلاق آسون صحبت نمی کنم و اصلا برام اسون نیست.


    ستاره زیبا عزیز متنی که برام گذاشته بودید خیلی خوب بود. ممنونم از وقتی که گذاشتین. و دقیقا اعتقادادت من بود. اما مساله اینه که من برای امتحاناتم تهران هستم(دورم ازش) و این سری که متوجه شدم دوستاش رو برده توی خونه م و اینکارو انجام دادند باهاش بحثم شد و چند روزه که با هم حتی حرف هم نزدیم. خیلی عصبانی بودم حتی بهش گفتم دیگه پام رو تو اون خونه ای که این کارو توش کردی نمیذارم. اینکه می فرمایید بهش محبت کنم الان چطور میشه با این وضعیت؟ یعنی برم و مثل اینکه انگار اتفاقی نیفتاده باهاش رفتار کنم؟

    اما مطمعنم تا وقتی توی اون محیط هست درست نمیشه. خودشم میدونه من خیلی ناراحت میشم. وقتی پیش میاد و مشروب میخوره بعدش مثل بچه ای که یه کار بدی انجام داده اینقدر دور و برم میگرده و بهم محبت میکنه تا از دلم در بیاد. اما من واقعا نمیتونم تحمل کنم. مخصوصا که داره زیاد هم میشه و خانواده ش جلوی من اینکارو می کنن. حداقل قبلنا من نمی دیدم.
    هرچقدر هم دوستم داشته باشه این رفتاراش تغییر نمی کنه. بهم ثابت شده. البته چند بار شده که همه ی جمعشون خوردند و اون بخاطر من نخورده. اما می بینم که داره مخفیانه انجام میده و وقتی من نیستم. خب اینکه بدتره.....

    - - - Updated - - -

    mr dani درمورد من اصلا اینطور نبود که بخوام به هر قیمتی ازدواج کنم. از هرکسی هم درموردشون تحقیق کردیم ازشون خوب گفتند. علتش هم اینه که از مردم همونجا پرسیدیم و خب این مسایل من رو اونا مشکل نمیدونند.
    انکار نمیکنم باید زمان بیشتری به خودم میدادم برای شناختش و همیشه خودم رو به این خاطر مقصر میدونم و خودمو شماتت میکنم. اما من فقط 19 سالم بود، و با توجه به اینکه خانواده م هم راضی بودند اونموقع فکر میکردم میتونم باهاش زندگی خوبی داشته باشم.
    قضیه مشروب رو هم نمیدونستم. بعد از بله گفتن متوجه شدم که اونم بهم قول داد و حتی دست روی قرآن گذاشت که دیگه لب نمیزنه.
    به هرحال من الان نمیتونم به گذشته برگردم و توی این شرایط بد باید بهترین تصمیم رو بگیرم، و اصلا هم درمورد طلاق آسون صحبت نمی کنم و اصلا برام اسون نیست.


    ستاره زیبا عزیز متنی که برام گذاشته بودید خیلی خوب بود. ممنونم از وقتی که گذاشتین. و دقیقا اعتقادادت من بود. اما مساله اینه که من برای امتحاناتم تهران هستم(دورم ازش) و این سری که متوجه شدم دوستاش رو برده توی خونه م و اینکارو انجام دادند باهاش بحثم شد و چند روزه که با هم حتی حرف هم نزدیم. خیلی عصبانی بودم حتی بهش گفتم دیگه پام رو تو اون خونه ای که این کارو توش کردی نمیذارم. اینکه می فرمایید بهش محبت کنم الان چطور میشه با این وضعیت؟ یعنی برم و مثل اینکه انگار اتفاقی نیفتاده باهاش رفتار کنم؟

    اما مطمعنم تا وقتی توی اون محیط هست درست نمیشه. خودشم میدونه من خیلی ناراحت میشم. وقتی پیش میاد و مشروب میخوره بعدش مثل بچه ای که یه کار بدی انجام داده اینقدر دور و برم میگرده و بهم محبت میکنه تا از دلم در بیاد. اما من واقعا نمیتونم تحمل کنم. مخصوصا که داره زیاد هم میشه و خانواده ش جلوی من اینکارو می کنن. حداقل قبلنا من نمی دیدم.
    هرچقدر هم دوستم داشته باشه این رفتاراش تغییر نمی کنه. بهم ثابت شده. البته چند بار شده که همه ی جمعشون خوردند و اون بخاطر من نخورده. اما می بینم که داره مخفیانه انجام میده و وقتی من نیستم. خب اینکه بدتره.....

  16. کاربر روبرو از پست مفید یاسمن. تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 23 دی 94)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1392-7-30
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 125 در 66 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام. ببین من تو آشنام دیدم که آقا مشروب می خورد در حد مستی و خانم به خاطر اینکه این کار و نکنه از راه محبت وارد شده و فکر نمی کنم زن امروزی تا اون حد به شوهرش محبت کنه یعنی دیگه واقعا شوهرش تاج سر کرد به خاطر همین موضوع و الان 6 سال از زندگیش میگزره این که آیا مخبت اثر نزاشته ؟ خیلی اثر گزاشته ولی هنوزم مشروب می خوره ولی نه تا حد مستی. ببین عزیزم تو هر کاریم بکنی که شوهرت مشروب نخوره به این زودی موفق نمیشی ولی با زمان میتونی کمترش کنی نمیدونم شوهرت چند سالش ولی انسانی که چشمش تو همچین محیطی باز کرده چه جوری انتظار داری در عرض یه مدت کوتاهی خودش تغییر بده. خودت باش جای اون میتونی تویی که یه عمر مشروب بد دونستی در عرض یه مدت کوتاه قبولش کنی و با جان دل تاییدش کنی. پس یه انتظاری داشته باش که شدنی. ولی اگه مشکلت با مشروب خوردن اعتقادی نباید حساسیت نشون بدی مطمئن باش تو اون دنیا تورو سوال جواب نمیکنن. اگه مشکلت این که از بوش بدت میاد یا چندشت میشه بهش بگو یه شرایطی فراهم کنه که تو اونجا نباشی. ببین مشکلات به قدری بزرگه یا کوچیک که ما میبینیم.
    ازدواج کرد کار آسونی نیست فکر میکنی یه مرد دیگه هیچ مشکل دیگه ای نداره. به نظر من بچسب به زندگیت و شرایط جوری فراهم کن تا بیشتر اذیت نشی نه اینکه 100%راحت بشی بلکه بیشتر اذیت نشی. اول زندگیت هنوز کلی راه داری .امیدوار باش.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تفاوتهای رفتاری با شوهرم وازطرف دیگه بیکار شدنش
    توسط barana26 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 تیر 95, 00:00
  2. تفاوتهای فاحش من وشوهرم...(عدم ارضای روحی)
    توسط مادلین در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 خرداد 91, 18:49
  3. زندگی کنار فرزندانی که تفاوتهای زیادی با هم داریم
    توسط marde khasteh در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 اسفند 88, 00:33

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.