به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array

    مشکلات من از ابتدا تا بحال با خانواده همسرم

    سلام و عرض ادب
    اول معذرت میخوام اگر تاپیک رو در جای درستش ایجاد نکردم
    بنده 24 ساله دانشجوی کارشناسی حسابداری و شاغل هستم
    همرسم 26 ساله دیپلم حسابداری و شاغل هستن
    من و همسرم 5سال پیش باهم آشنا شدیم و همسرم بعد از 2ماه از من خواستگاری کردن و قرار شد با خانواده رسما برای خواستگاری تشریف بیارن منزل ما که بعد از مدتی متوجه شدم مادر همسرم حاضر نشدن به خواستگاری بیان و دلایلشونم الکی و حالت سنگ انداختن بود و مدام میگفتن که همسرم سرمایه نداره و اینا همش بهانه بود.همسرم سربازیش تمام شده بود و هردوی ما با حقوق خوبی شاغل بودیم و ایشون حتی حاضر نشدن تو مدت 3سال دوستی ما بیان و منو ببینن و میگفتن لازم نیست کلا ازدواج کنی.
    بالاخره بعد از 3سال به خاطر ناراحتیهای همسرم و پادرمیونی های عمشون اومدن خواستگاری و پدر بنده موافقت نکردن.بعد از 3جلسه خواستگاری ما عقد کردیم.
    مادر ایشون خانمی هستن با رفتارها و احساسات کاملا مردانه.
    فوق العاده شلخته هستن.غذا یک شب درمیون درست میکردن.خونه همیشه نامرتب و ظرفهارو یک روز درمیون میشستن ... و خیلی خیلی رک هستن با زبون زننده و تلخ
    الان ما 2ساله که عقد هستیم و خانواده همسرم تا بحال حتی یک یریالی به ما بابت هیچ چیز کمک نکردن.نه برام عید ها عیدی اوردن نه تولدم نه عیدی نوروز نه... برای جهیزیه و پول خونه هم به همسرم کمک نکردن.همیشه مدام از من تو جمع یا خارج از جمع ایراد میگیرن در حالی که تعریف از خودم نباشه هیچ چیزی از نظر ظاهر کم ندارم و اتفاقا به گفته همه خیلی هم زیبا هستم.
    مادر همسرم چندین ساله که جدا از پدر شوهرم میخوابن
    همسرم یک برادر مجرد 29ساله و یک خواهر 11ساله دارن.فوق العاده پر رو و شلخته و بی ادب هستن.
    همسرم تمام اخلاقیاتش شبیه پدرشون هست و خواهر و برادرش کاملا شبیه به مادرش
    وضع مالی مناسبی هم دارن و البته ریخت و پاش مالی هم دارن
    همیشه همشون بجز پدر همسرم تو هر جمعی سعی به بی احترامی و خرد کردن لفظی همسرم دارن
    من تو یه خانواده منظبت و موادب بزرگ شدم و تحمل این رفتارهارو به هیچ وجه ندارم
    همیشه من و همسرم از هر نظر پشت هم بودیم و رابطه خیلی خوبی هم داریم طوری باعث حسادت اطرافیان شده.
    خلاصه اینکه هرجور بی احترامی تو رفتار و گفتار به ما داشتن و من کوچکترین بی احترامی بهشون نداشتم.این اواخر حالت افسردگی پیدا کردم و کم کم جواب رفتاراشونو میدم و دیگه دست خودم نیست
    تو این مدت ما از همه نظر کمک خانواده ش کردیم
    2ماه دیگه یه خونه رهن میکنیم و عروسی هم نمیگیریم چون توان مالی نداریم
    همه این فرق گذاشتن ها و بی احترامی ها برای من حالت عقده شده طوریکه دلم میخواد خوردشون کنم و دیگه هرگز نبینمشون.اعصاب و روانم بهم ریخته و ازشون متنفر شدم.تو تمام عمرم ادم هایی اینقدر خونسرد-حسود-بی ادب-خود پسند-خودخواه-شلخته... ندیدم
    خواهر 11سالش دیروز به من گفت ایشالا برین از دستتون راحت شم.مادرش مدام به من میگه موهات کم پشته چاقی در صورتی که واقعیت نداره.برادر شوهرم جلوی من سر موضوعات مسخره به همسرم توهین لفظی میکنه...
    مشکلم الان از نظر روحیه و اینکه نمیتونم بعد از این توی خونم ببینمشون و میزبان خوبی براشون باشم و دلم میخواد کلا قطع رابطه کنم
    مادر همسرم فوق العاده عاشق پسر بزرگ و دخترشون هستن و هرکاری براشون میکنن.خواهر همسرم فوق العاده لوسه.مادر همسرم رابطه خوبی با پدر همسرم ندارن و پدر همسرم تو اتاق خودشونن معمولا
    خونه بزرگ و سه خوابه دارن و وقتی ما عقد کردیم اتاق همسرمو دادن به پدر همسرم,به برادر شوهرم یک اتاق اختصاص داره و یک اتاق هم به مادر و دختر.یک هفته بعد از عقدمون تمام وسایلای همسرمو جمع کردن و گفتن ببر بذار تو کمدی که مثلا داده بودن به من.انگار که همسرم تو اون خونه فقط سهمش یه کم دیواری کوچیک بود.خیییییلی پر از کمبودن.بدیهایی که بهم کردن خیلی زیاده و زننده و دور از انسانیته حتی با همسرم هم همینطور بودن و البته این فرق گذاشتن ها از دوران کودکی بوده به گفته همسرم.مادر شوهرم توی جمع فامیلیشون گفتن من به بچه اینا دست نمیزنم و به من ربطی نداره هرکس زاییده خودش جمعش کنه و فکر میکنم این حرفها واقعا نهایت بی شخصیتی یه انسانو نشون میده
    ویرایش توسط ZENDEGIBEHTAR : یکشنبه 06 دی 94 در ساعت 11:51

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    اولا ازدواجتونو بهتون تبریک میگم و افرین که رابطه شما با همسرتون تحسین اطرافیانو برانگیخته کرده و این هم به جای خود جای تبریک داره

    اما خانوم عزیز فکر نمیکنی زیادی پر از نفرت و کینه هستین؟؟؟

    البته من تا حد زیادی درکتون میکنم اما اگر اجازه بدین راحتتر باهم حرف بزنیم

    اولا اینکه پدر مادر همسرتون پیش هم نمیخوابن و باهم رابطه خوبی ندارن واینکه یه خط در میون شام

    درست میکنه و ظرفهارو نمیشوره و شلختس تا حد خیلی خیلی زیادی شخصیه و شما به عنوان عروس

    ازین قضایا میتونی اثرپذیری نداشته باشی و در عین حال باید تا حدی رازدارشونم باشی


    اما اینکه میگید خواهر شوهرتون بی ادبه مگر نگفتید خواهرهمسرتون یازده سالشه؟؟؟
    اگرچه نمیشه گفت بچس اما قطعا اونقدرام بزرگ نیست که بشه خیلی ازش چیزی گرفت


    در کل نظر شخصیه من اینه که رفتار ادم باید بر اساس شخصیت خودش باشه نه رفتار دیگران
    اگر قرار باشه من بر اساس رفتار دیگران رفتار کنم پس خودم چیم این وسط؟؟؟

    نذارید ادمای اطرافتون شمارو از شخصیت خودتون دور کنن و تعیین کننده رفتار شما باشن و بلوغ رفتاری همین جا خودشو نشون میده


    اگرچه میدونم خیلی خیلی سخته که در برابر رفتار نا محترمانه دیگران باز هم ادم بتونه شخصیت خودشو حفظ کنه اما شدنیه و باید بتونید اینکارو بکنید و گرنه یه روزی چشم باز میکنید میبینید شما هم با کسانی که ازشون انتقاد دارید فرقی ندارید

    پس سعی کنید کمتر جواب رفتارهای نادرستشونو بدین و مقابله به مثل نکنید نه بخاطر اونا بلکه بخاطر شخصیت خودتون پس تا اینجا به نظرم همه چیز مشخصه

    مشکل از جایی شروع میشه که رفتار اونا روی شما یا روی زندگیتون اثر بذاره مثلا اینکه بهتون کمک نمیکنن یا بین بچه ها فرق میذارن یا هرچیز دیگه که تو ذهنتون هست و احساس میکنید روی زندگیتون اثر مستقیم داره

    به نظرتون چه راهی دارید؟؟؟ میتونید مجبورشون کنید؟؟ میتونید تغییرشون بدین؟؟؟

    شما تنها کاری که باید انجام بدی اینه که از ابزارهای در دسترست نهایت استفاده رو بکنی
    همراه کردن همسر مهمترینشه و همچنین جذب محبت پدرشوهر

    البته اینم بگم خوشحال باش ازینکه دوتایی دست تو دست هم قراره زندگیتونو بسازید و کسی بهتون کمک نمیکنه نذار این چیزا تبدیل به کینه و نفرت بشه بلکه به عنوان یه فرصت برا به دست اوردن استقلال کامل بهش نگاه کن

    نذار قسمتی از فکرت و انرژیت صرف تفکرات و احساسات منفی بشه

    همه ی ما زنها تو زندگیمون یه دوره هایی پیش میاد که نفرت سراسر قلبمونو میگیره مخصوصا تو خونواده شوهر و زنی نیست که احساستی ازین دست رو درک کنه اما نذارید ادامه پیدا کنه نذارید مجبورتون بکنه که ادم دیگه ای بشید

    قطع ارتباط با خونواده ی همسر اولین اسیبش به خودت و زندگیت برمیگرده پس بهش فکر نکن ادم تیشه به ریشه ی خودش نمیزنه

    نمیدونم تا چه حدی مذهبی هستی یا اعتقادات خاصی داری
    من خودم مذهبی نیستم زمانیم تفکرات عجیب غریبی داشتم اما همیشه به انعکاس رفتارها تو همین دنیا معتقد بودم و الانم هستم

    اینکه اگر خوبی کنی به خودت و زندگیت برمیگرده و اگر بدی کنی هم همین طور

    پس سعی کن این چیزارو ازذهنت بیرون کنی
    حذف کردن ادما از زندگی نشونه ی ضعفه اینو همه میتونن انجام بدن

    زن عاقل خونواده ی شوهرو حذف نمیکنه راه تعامل رو باهاشون پیدا میکنه اگرم نشد تحمل و تحمل

    وگرنه حذف صورت مسیله که کاری نداره


    با همه ی این حرفها من در اخر یه چیزی بگم دلم میخواد ناراحت نشید

    به نظرم شما خیلی با نفرت و با تفکرات منفی به خونواده ی همسرت نگاه میکنی
    نمیگم اونا کاری نکردن و تقصیری ندارن قطعا رفتارایی کردن که شما داری راجع بهشون اینطور حرف میزنی اما به نظرم شما هم یه ذره داری خام رفتار میکنی من تو حرفاتون مشکل وحشتناک و خاصی رو ندیدم که نشه باهاش کنار اومد یا اینکه بخواد تا این حد شمارو عصبی و ناراحت بکنه

    یه کم تاپیکهای بقیه رو بخون ببین بقیه چه مسایلی براشون پیش اومده قطعا نظرت عوض میشه

    قرار نیست همه مثل ما باشن مثل خونواده ی ما باشن
    اگر قرار بود همه مرتب بودن همه خوب بودن همه مودب بودن پس خدا چرا به ما انسانها قدرت سازش داد؟؟؟

    پس تفاوت هارو بپذیر و باهاشون کنار بیا

    به محض پذیرش تفاوتها ارامش بیشتری پیدا میکنی
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  3. 6 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 07 دی 94), paiize (دوشنبه 07 دی 94), نیکیا (دوشنبه 07 دی 94), هلیاجون (یکشنبه 06 دی 94), ستاره زیبا (یکشنبه 06 دی 94), شیدا. (یکشنبه 06 دی 94)

  4. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    هر چی خواستم بنویسم دیدم سحر جان با بیان بهتری قبلا اونو گفته. از طرف من یه بار دیگه همونا را بخونید
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 07 دی 94), paiize (دوشنبه 07 دی 94), sahar67 (یکشنبه 06 دی 94)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    میتونم درک کنم از بی احترامی ای که به خودتون یا همسرتون میشه، رنج می کشید و کاملا هم به حقه، ولی دقت کنید ببینید آیا این درد ها نتیجه ای براتون داشته؟
    محیط خانواده ی همسرتون یه محیط آسیب زاست. دو راه دارید؛ راه ساده تر اینه که حذفشون کنید که همون طور که گفتند ممکن نیست ، راه دوم رفتار جراتمندانه است یعنی واکنشی منطقی بر اساس شخصیت روبه روییتون نسبت به رفتارهایی که از خودش بروز می ده . این واکنش منطقی الزاما به معنی دفاع از حق با یک لحن منطقی نیست ، بعضی وقتا صبر و محبت کردن به فردیه که شما رو ناراحت می کنه، حالت خوبش اینه که اصلا ناراحت نشید یعنی بر فرض رفتار نادرستی کردند شما اصلا بهتون برنخوره چه برسه به افسردگی. می دونید ریشه ی ناراحتی شما در چیه؟اینه که از افراد "انتظار" دارید، انتظار احترام انتظار کمک مالی انتظار توهین نکردن و ... . هر جا که ما از دیگران انتظار داشته باشیم کاری بکنند یا رفتاری داشته باشند احساسات ما وابسته میشه به عملکرد اونا و این خیلی بده، اینطور فکر نمیکنید؟ به همسرتون فکر کردید که از ناراحتی شما چقدر میتونه آسیب روحی ببینه؛ درحالی که شما بیشتر باید به زندگیتون دلگرمی بدین. دلم می خواست از تاپیک شما فقط همین یه جمله رو بخونم:

    همیشه من و همسرم از هر نظر پشت هم بودیم و رابطه خیلی خوبی هم داریم
    شما هم سعی کنید تو زندگیتون فقط همینو ببینید، این نیز بگذرد. فقط به لحظات شیرین زندگی فکر کنید بقیش ارزش نداره. اگه این طوری فکر کنید دیگه به این فکر نمی کنید که اونا (خانواده ی همسرتون)رو ببینید یا نه.حتی میشه گفت همش حسنه!! شاید اگه اونا نبودند شما هیچ وقت با همسرتون آشنا نمی شدید!
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : دوشنبه 07 دی 94 در ساعت 00:43

  7. 2 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 07 دی 94), terme00 (چهارشنبه 09 دی 94)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar67 نمایش پست ها
    اولا ازدواجتونو بهتون تبریک میگم و افرین که رابطه شما با همسرتون تحسین اطرافیانو برانگیخته کرده و این هم به جای خود جای تبریک داره

    اما خانوم عزیز فکر نمیکنی زیادی پر از نفرت و کینه هستین؟؟؟

    البته من تا حد زیادی درکتون میکنم اما اگر اجازه بدین راحتتر باهم حرف بزنیم

    اولا اینکه پدر مادر همسرتون پیش هم نمیخوابن و باهم رابطه خوبی ندارن واینکه یه خط در میون شام

    درست میکنه و ظرفهارو نمیشوره و شلختس تا حد خیلی خیلی زیادی شخصیه و شما به عنوان عروس

    ازین قضایا میتونی اثرپذیری نداشته باشی و در عین حال باید تا حدی رازدارشونم باشی


    اما اینکه میگید خواهر شوهرتون بی ادبه مگر نگفتید خواهرهمسرتون یازده سالشه؟؟؟
    اگرچه نمیشه گفت بچس اما قطعا اونقدرام بزرگ نیست که بشه خیلی ازش چیزی گرفت


    در کل نظر شخصیه من اینه که رفتار ادم باید بر اساس شخصیت خودش باشه نه رفتار دیگران
    اگر قرار باشه من بر اساس رفتار دیگران رفتار کنم پس خودم چیم این وسط؟؟؟

    نذارید ادمای اطرافتون شمارو از شخصیت خودتون دور کنن و تعیین کننده رفتار شما باشن و بلوغ رفتاری همین جا خودشو نشون میده


    اگرچه میدونم خیلی خیلی سخته که در برابر رفتار نا محترمانه دیگران باز هم ادم بتونه شخصیت خودشو حفظ کنه اما شدنیه و باید بتونید اینکارو بکنید و گرنه یه روزی چشم باز میکنید میبینید شما هم با کسانی که ازشون انتقاد دارید فرقی ندارید

    پس سعی کنید کمتر جواب رفتارهای نادرستشونو بدین و مقابله به مثل نکنید نه بخاطر اونا بلکه بخاطر شخصیت خودتون پس تا اینجا به نظرم همه چیز مشخصه

    مشکل از جایی شروع میشه که رفتار اونا روی شما یا روی زندگیتون اثر بذاره مثلا اینکه بهتون کمک نمیکنن یا بین بچه ها فرق میذارن یا هرچیز دیگه که تو ذهنتون هست و احساس میکنید روی زندگیتون اثر مستقیم داره

    به نظرتون چه راهی دارید؟؟؟ میتونید مجبورشون کنید؟؟ میتونید تغییرشون بدین؟؟؟

    شما تنها کاری که باید انجام بدی اینه که از ابزارهای در دسترست نهایت استفاده رو بکنی
    همراه کردن همسر مهمترینشه و همچنین جذب محبت پدرشوهر

    البته اینم بگم خوشحال باش ازینکه دوتایی دست تو دست هم قراره زندگیتونو بسازید و کسی بهتون کمک نمیکنه نذار این چیزا تبدیل به کینه و نفرت بشه بلکه به عنوان یه فرصت برا به دست اوردن استقلال کامل بهش نگاه کن

    نذار قسمتی از فکرت و انرژیت صرف تفکرات و احساسات منفی بشه

    همه ی ما زنها تو زندگیمون یه دوره هایی پیش میاد که نفرت سراسر قلبمونو میگیره مخصوصا تو خونواده شوهر و زنی نیست که احساستی ازین دست رو درک کنه اما نذارید ادامه پیدا کنه نذارید مجبورتون بکنه که ادم دیگه ای بشید

    قطع ارتباط با خونواده ی همسر اولین اسیبش به خودت و زندگیت برمیگرده پس بهش فکر نکن ادم تیشه به ریشه ی خودش نمیزنه

    نمیدونم تا چه حدی مذهبی هستی یا اعتقادات خاصی داری
    من خودم مذهبی نیستم زمانیم تفکرات عجیب غریبی داشتم اما همیشه به انعکاس رفتارها تو همین دنیا معتقد بودم و الانم هستم

    اینکه اگر خوبی کنی به خودت و زندگیت برمیگرده و اگر بدی کنی هم همین طور

    پس سعی کن این چیزارو ازذهنت بیرون کنی
    حذف کردن ادما از زندگی نشونه ی ضعفه اینو همه میتونن انجام بدن

    زن عاقل خونواده ی شوهرو حذف نمیکنه راه تعامل رو باهاشون پیدا میکنه اگرم نشد تحمل و تحمل

    وگرنه حذف صورت مسیله که کاری نداره


    با همه ی این حرفها من در اخر یه چیزی بگم دلم میخواد ناراحت نشید

    به نظرم شما خیلی با نفرت و با تفکرات منفی به خونواده ی همسرت نگاه میکنی
    نمیگم اونا کاری نکردن و تقصیری ندارن قطعا رفتارایی کردن که شما داری راجع بهشون اینطور حرف میزنی اما به نظرم شما هم یه ذره داری خام رفتار میکنی من تو حرفاتون مشکل وحشتناک و خاصی رو ندیدم که نشه باهاش کنار اومد یا اینکه بخواد تا این حد شمارو عصبی و ناراحت بکنه

    یه کم تاپیکهای بقیه رو بخون ببین بقیه چه مسایلی براشون پیش اومده قطعا نظرت عوض میشه

    قرار نیست همه مثل ما باشن مثل خونواده ی ما باشن
    اگر قرار بود همه مرتب بودن همه خوب بودن همه مودب بودن پس خدا چرا به ما انسانها قدرت سازش داد؟؟؟

    پس تفاوت هارو بپذیر و باهاشون کنار بیا

    به محض پذیرش تفاوتها ارامش بیشتری پیدا میکنی
    همه راهنمایی هاتونو بکار میگیرم.عزیزم من تاپیک های دیگرو هم مدام دنبال میکنم و میدونم که مشکلات بدتری هم وجود داره مشکل منم فقط روحیه و خدارو شاکرم بخاطر نعمتهایی که بهم داده.در مورد مادر شوهرم که فرمودین کم کاریشون تو کارای خونه شخصیه اما بنظرم این وقتی میتونه فقط به خودشون مربوط بشه که من رو تو این مسئله دخیل نکنن.مثلا خیلی رک و غیر محترمانه بهم دستور بدن که فلان غذارو درست کنم چون میخوان برن پیش همسایه پایینه گپ بزنن.یا طی بردار و تمام خونه رو طی و جارو بزن و بعد خودشون کاری نکنن.یا چرا من باید ظرف و لباسا و ریخت و پاشای دختر و پسر و همسر ایشونو جمع کنم؟اونم بارها و غیر محترمانه حالت دستور؟یا اینکه وقتی تمام خواهر و برادرا و اقوامشونو دعوت میکنن و رو مبل میشینن و به من میگن مریم چای بیار حالا پیش دستی بیار حالا میوه بیار حالا ببر حالا سفره بندازه ظرفارو بشور...
    درمورد خواهر شوهرم که میگین 11سالش و بچه ست.عزیزم دیگه نمیشه گفت بچه های الان مثل سابق کم هوش و بی زبون و خجالتین.با همین سن پایینش با همین کوچیک بودنش جلوی مادرش حرفایی میزنه که ادم خورد میشه.چرا مادرش نباید رو تربیت و رفتار بچه کنترل داشته باشه؟عزیزم اتفاقا مشکل روح و روان و اینکه ببینی یکی همه سعیشو میکنه روحتو ازار بده از همه چی بدتره.
    اما سعی میکنم قطع رابطه نکنم و به راهنمایی هاتون عمل کنم و دوری و دوستی رو پیش بگیرم.چون هرچی بیشتر باهاشون در ارتباطم بیشتر روحم داغون میشه
    خیلی ممنونم بابت وقتی که گذاشتین دوست عزیزم و حتما

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط m.reza91 نمایش پست ها
    سلام
    میتونم درک کنم از بی احترامی ای که به خودتون یا همسرتون میشه، رنج می کشید و کاملا هم به حقه، ولی دقت کنید ببینید آیا این درد ها نتیجه ای براتون داشته؟
    محیط خانواده ی همسرتون یه محیط آسیب زاست. دو راه دارید؛ راه ساده تر اینه که حذفشون کنید که همون طور که گفتند ممکن نیست ، راه دوم رفتار جراتمندانه است یعنی واکنشی منطقی بر اساس شخصیت روبه روییتون نسبت به رفتارهایی که از خودش بروز می ده . این واکنش منطقی الزاما به معنی دفاع از حق با یک لحن منطقی نیست ، بعضی وقتا صبر و محبت کردن به فردیه که شما رو ناراحت می کنه، حالت خوبش اینه که اصلا ناراحت نشید یعنی بر فرض رفتار نادرستی کردند شما اصلا بهتون برنخوره چه برسه به افسردگی. می دونید ریشه ی ناراحتی شما در چیه؟اینه که از افراد "انتظار" دارید، انتظار احترام انتظار کمک مالی انتظار توهین نکردن و ... . هر جا که ما از دیگران انتظار داشته باشیم کاری بکنند یا رفتاری داشته باشند احساسات ما وابسته میشه به عملکرد اونا و این خیلی بده، اینطور فکر نمیکنید؟ به همسرتون فکر کردید که از ناراحتی شما چقدر میتونه آسیب روحی ببینه؛ درحالی که شما بیشتر باید به زندگیتون دلگرمی بدین. دلم می خواست از تاپیک شما فقط همین یه جمله رو بخونم:



    شما هم سعی کنید تو زندگیتون فقط همینو ببینید، این نیز بگذرد. فقط به لحظات شیرین زندگی فکر کنید بقیش ارزش نداره. اگه این طوری فکر کنید دیگه به این فکر نمی کنید که اونا (خانواده ی همسرتون)رو ببینید یا نه.حتی میشه گفت همش حسنه!! شاید اگه اونا نبودند شما هیچ وقت با همسرتون آشنا نمی شدید!
    حرفاتو قبول دارم دوست من.من به این نتیجه رسیدم که تغییر دادن رفتار دیگران غیر ممکنه ولی من میتونم خودم و روش زندگیمو تغییر بدم.همه ذهنمو معطوف همسرمو خوشبختیام میکنم تا بقیه کمرنگ شن و بازم خدارو شکر میکنم که این سالا تموم شد و من دیگه مستقل میشم و خیلی از این ناراحتیام از بین میرن

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 خرداد 95 [ 05:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-08
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,097
    سطح
    17
    Points: 1,097, Level: 17
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید این شاید فضولی باشه جواب ندین اگر خواستین،ولی البته چندان بی ارتباط با موضوع نیست.ولی یک سوالی دارم،همسرتون فرزند خوانده هستند؟! با توجه به خط اخر برام سوال شدش،پوزش مجدد.

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نه دوست عزیز اصلا ناراحت نمیشم چون خودمم همیشه به همین فکر میکنم که نکنه پسر واقعیشون نیست؟اما همسرم پسر واقعیشونن ولی متاسفانه هیچ مهر و محبتی ندیدن.جالب اینجاست که متاسفانه از نزدیکترین فامیلشون حرفایی راجب مادر همسر شنیدم که گفتنش اصلا جایز نیست و هرگز بیان نمیکنم ولی با شنیدنشون تازه متوجه علت این همه بی مهری و بی اهمیتی و همه مشکلات این خانم به همسرم شدم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.