تشکرشده 37,079 در 7,002 پست
مدیرهمدردی (سه شنبه 11 بهمن 90), عشق آفرین (سه شنبه 27 آبان 93)
تشکرشده 2,229 در 569 پست
........
این نورو گرمایی که می روید ز خورشید
در پهنه منظومه ما
جان آفرین است .
هستی ده و هستی فزای هرچه در روی زمین است
ما هیچ یک مانند خورشید
نور و گرمایی که جان بخشد به این عالم نداریم
اما به سهم خویش و در محدوده خویش
ما نیز از خورشید چیزی کم نداریم.
با نور و گرمای "محبت "
نیروی هستی بخش "خدمت"
در بین مردم می توان آسان درخشید
بر دیگران تابید و جان تازه ای بخشید،
مانند خورشید!
« فریدون مشیری»
*******************************
«جبران خلیل جبران» :
ایمان بدون عشق شما را متعصب،
وظیفه بدون عشق شما را بداخلاق،
قدرت بدون عشق شما را خشن،
عدالت بدون عشق شما را سخت
و زندگی بدون عشق شما را بیمار می کند.
تشکرشده 3,584 در 906 پست
وقتي عشق واميدت ازت دور باشه چي؟
«عشق هم مي تواند گرمي دهد ،هم مي تواند بسوزاند وخاكستر كند»
وقتي عشق سوزاند و خاكسترت كردديگر از گرماي ان نيز مي هراسي.
«عشق راهي است به سوي خدا»
اي كاش ميتوانستم عشق حقيقي ،عشق معبودم را واقعي واقعي دريابم .ان گاه هيچ وقت لب به شكايت باز نمي كردم.
تشکرشده 37,079 در 7,002 پست
ستاره سلام
مفهوم عشقی که در این صفحه آمده است، اشاره به عشق یکپارچه و حقیقی در زندگی هر انسان دارد. لذا این سئوال که « وقتی عشق و امیدت ازت دور باشه چی؟» کلا در این موضوع مصداق ندارد. چرا که اصولا تفکیک عاشق از معشوق و عشق ناممکن است. و این دوست داشتن و محبت یک شخص نسبت به شخص دیگر که در عوام عشق می نامند فرق می کند. نکته مهمی که اینجا هست تفکیک عشق مجازی از عشق حقیقی هم خیلی آشکار نیست و می تواند دو سر یک طیف باشد. یعنی عشق رشد یابنده است و می تواند از یک مجازی شروع شود ،اما در آن نماند. و عشق حقیقی در آخر اداراک شود.
ولی به هرحال عشقی که در اینجا اشاره شده است همیشهی می سوزاند و عاشق در این سوختن به اوج می رسد و غرق بی خودی می شود( یعنی اصلا کلمه هراس در عشق راهی ندارد)
شاید جمله « عشق راهی است به سوی خدا» اینجا بهتر مصداق بیابد.
مولانا خیلی قشنگ نامحدود بودن عشق، تعریف ناپذیری عشق و حیرت افزایی عشق را در مثنوی معنوی آورده است که:
عاشقی، گر زین سَرو ، گر زآن سر است عاقبت، ما را بد آن سَر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم ، خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشن گرست لیک عشقِ بی زبان روشن تر است
چون قلم ، اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
عقل، در شرحش چو خر در گِل بخفت شرحِ عشق و عاشقی هم ، عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید، از وی رو متاب
ستاره منتظر یادداشتهای بیشتر و عمیق ترت هستم.
شرح عشق ار من بگویم بر دوام صد قیامت بگذرد، و آن ناتمام
تشکرشده 507 در 236 پست
سلام .
با اینکه این بحث به سمت خروج پیش رفته ولی دوست دارم مطلبی رو پست کنم امیدوارم مفید واقع بشه :
اونم اینه که اصولا اسم عشق رو روی چه ارتباطی میشه گذاشت ؟
بعضی عشق ها تجسمند یا واقعیت ؟
درباره ع ش ق همه از روزنه دید خودشون نسبت به احساسات انسانی دم میزنند . درواقع بعضی واژه ها معنی کلیدی و دقیقی ندارند ، به عنوان مثال همه مردم دنیا تک به تک از خدا تصویر جداگانه ای دارند . ما با اینکه همه یک خدا رو پرستش میکنیم اما تصویر متفاوتی از او در ذهن همه ما نقش بسته .هیچ دو کسی را در دنیا نمیتوان یافت که تصویر واحدی از خدا داشته باشند . ع ش ق هم همینطوره هیچ دو کسی را در دنیا نمی توان پیدا کرد که از ع ش ق یک جور تعبیر کنند . ولی هر چیزی رو اگر با عقل روی محور مختصات بیاریم تعریفش برامون راحتتر میشه. به عنوان مثال ما به نوعی از موسیقی که روی نت و منظم نواخته بشه میگوییم موسیقی خوب . این مختصات موسیقی خوبست . یا ما از یک تابلوی خوشنویسی که روی اصول نوشته بشه قطعاً خوشمون میاد چون مختصات زیبایی در اون رعایت شده .یه مثال بهتر واسه اونایی که میگن عشق مجازی و معنوی داره و این دو رو از هم جدا میکنند میزنم . شما میدونید که طلا هم طلای واقعی داره هم مجازی(بدلی) خوب فرض کنید کسی به شما طلای مجازی(بدلی ) بده ... چرا ناراحت می شید مگه طلا نیست ؟
در واقع جواب معما همینجاست که ما واسه بعضی چیزها کلمه مناسبی نداریم و اونا رو با کلمات دیگه به کار میبریم . در واقع به فلز طلا میگن طلا ولی چیز دیگری که ظاهرش رو شبیه طلاکردن اصولا طلا نیست این نقص در کلمه است که ما به اون میگیم طلا حتی با پسوند بدلی یا مجازی .این مثل این میمونه که ما در شب در یک اتاق کاملا تاریک چند تا چراغ روشن کنیم به طوری که کاملا روشن بشه و اثری از شب توی اتاق وجود نداشته باشه ، آیا میتونیم بگیم روزه ؟ معلومه که نه چون روز مختصات روز رو داره و شب مختصات شب رو .
ع ش ق هم همینطوره باید یه مختصاتی براش تعریف کنیم تا بتونیم بهتر باهاش کنار بیایم . قبل از تعریف مختصات ، یه چیزی میخوام بپرسم خواهش میکنم با تعمل جواب بدید . . .اگه کسی عاشق کسی بشه اگه معشوقش جونشو بخواد آیا میده؟ فرض کنیم که شما بگید آره !!! در اون صورت شما تا حالا حتماً عروس یا داماد هایی رو دیدید که ادعا میکنند عاشق هم هستند . یه سوال !!!؟ اگه شب عروسی بعد از خواندن عقد و قبل از شب زفاف به زن بگویند داماد میخواد سر تو رو ببره به نظر شما عروس چه جوابی میده ؟ میگه من عاشقم ببرّه ، یا همونجا فرار میکنه !!!؟
سوال قبلیم که یادتون نرفته ؟ اگه کسی عاشق کسی بشه و معشوقش جونشو بخواد آیا میده؟اگه جواب نه باشه اونوقت نمونه هایی رو در تاریخ می بینیم که به معشوقشون جواب مثبت دادند به عنوان مثال واضح امام حسین با توجه به اینکه میدونست خودش و فرزندان و برادرانش کشته و پاره پاره میشن بازم به درخواست معشوقش جواب مثبت داد؟ خواهش میکنم نگید که اونا قدیس بودند و از این حرفا ... چون نمونه های زیاد دیگری هم وجود داره مثلا در زمان خودمون خیلی از این شهدا چه جوری حتی با سنین کم جون خودشون رو واسه معشوقشون دادند .
یا فرض کنید دختر عاشق ، به پسری که اصطلاحاً معشوقشه بگه از خواهر و مادرت بگذر ، در حالی که پسر از اون خواهر و مادر جز خوبی چیزی ندیده و مدیونه اونا باشه . آیا پسر حاضر میشه؟ مسلماً شما میگید نه ، ولی پس چه جور میشه که امام حسین در حالی که اون اعراب وحشی و خونخوار و جانی رو میشناخت و از بلاهایی که بعد از کشته شدن مردها قرار بود سر نوامیسش بیاد با خبر بود، ولی باز هم به خاطر معشوقش حاضر میشه تمام ناموسشو به کربلا بیاره . نمیخوام مثال های دیگه بزنم چون میترسم منو به بعضی چیزها متهم کنید.
پس معلوم میشه که عشق یک معنی بیشتر نداره و هر ارتباط احساسی نمی تونه معنیه عشق رو به خودش بده .
(مثل همون مثال طلا) کسانی که فرق عاشق و قاشق را نمیدونند آبروی کلمه مقدس عشق رو بردند .
در واقع این بحث وقتی به نتیجه ی خوبی می رسد که ما به تعریف دقیقی از عشق برسیم .
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ... طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم .
^^^^^^^^6
مولانا عشق رو خیلی خوب معنی میکنه ، به این بیت دقت کنید ...
عشقهایی کز پی ر رنگی بود !!! ..............عشق نبود ، عاقبت ننگی بود
^^^^^^^^
موفق و پاینده باشید و در پناه حق .
www.a-sepehri.blogfa.com
یا علی مدد .
تشکرشده 6 در 4 پست
سلام ..
بنظر میاد حرفهای شما دوست خوبم درسته،
ولی من همیشه احساس میکنم که ما بعضی وقتها،بعضی چیزها رو آنقدردور از دسترس و دور در نظر میگیریم که بنظر میاد دست هیچکس به اونها نخواهد رسید.....مثلا اینکه عشقها رو با عشق امام حسین بسنجیم و مثالهایی از این دست.....
ما در بعضی مسائل دیگه هم دچار این این مشکل هستیم...مثل مسئله خداوند...بعضی ها خدا رو آنقدر از ما دور نشون دادند که بعضی اوقات فکر میکنم باید سالها راه برم تا به خدا برسم ولی غافلم از اینکه" او از رگ گردن به ما نزدیکتره"
این جور دیدگاهها باعث میشه که من نوعی ،به این فکر بیفتم که من هیچوقت به اون درجه نخواهم رسید پس من هیچگاه لذت بهره مندی از عشق و خدا را نخواهم برد....در صورتی که واقعا اینطور نیست...
عشق هم دارای مراتبی است که هر مرتبه اون میتونه دارای طبقات و مراحل دیگر باشه ... که بعضی از این طبقات در مراحل ابتدایی عشق میتونه خیلی هم متعالی نباشه ... اصلا میتونه یک عشق مجازی باشه... اینه که بعضی عرفا به جمله
"المجاز قنطره الحقیقت"
(عشق مجازی پلی برای عشق حقیقی است) معتقدند
لذا اینکه با صرف کلمه عشق و فقط از یک راه بخواهیم عاشق بودن رو بسنجیم،بنظر من درست نیست...
تشکرشده 3,584 در 906 پست
اين كيست كه زير بارانها
پيوسته خندان مي آيد
ومرا از ستاره ام
كنار پنجره اش مي كشد و محكومم مي كند آنجا بايستم تا بر آمدن سپيده
مي گويم فردا
در كوچه پس كوچه هاي شب
راه گم كرده است
بي اعتنا به گلدانها يش آب ميدهد
و وادارم مي كند به جوانه هاي گياهي تازه سر از خاك بر آورده بنگرم
و من از پنجره اي كه نميدانم از آن كيست
به كهكشان مي نگرم در جستجوي ستاره ام. ***
*******************
درياي زهر آگين را مي بينم
وتلخ تلخ مي گريم
بر ماهيم كه ميدانم كوچك است كه كوچكتر از حلقه هاي دام و واي بر من
آن قدر شور بخت است
كه عشق دام از او بر گرفته است
آيا
چندان بزرگ و عاشق خواهيم شد
كه: روزي به خاك افتيم؟ ***
******************
آنكه ميگويد دوستت ميدارم
خنياگر غمگيني است
كه آوازش را از دست داده است
اي كاش عشق را زبان سخن بود
هزار كاكلي شاد
در چشمان توست
هزار قناري خاموش
در گلوي من
عشق را اي كاش زبان سخن بود
آنكه ميگويد دوستت ميدارم
دل اندوهگين شبي است كه مهتابش را ميجويد
اي كاش عشق را زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره گريان
در تمناي من
عشق را، اي كاش زبان سخن بود ***
تشکرشده 6 در 4 پست
همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که عشق
پناهی گردد....
پروازی نه
گریز گاهی گردد
آی عشق... آی عشق.... چهره آبیت پیدا نیست....
تشکرشده 91 در 38 پست
عشق نامی پاک و مقدس است که فقط برای خدا است و برای غیر از او معنا ندارد .
عشق یعنی دوست داشتن از روی شناخت ,یعنی فهمیدن معشوق
همه ی انسانها حتی کسانی که در پستترین مرتبه انسانیت هستند خوبیها را دوست دارند کمال و زیبایی و نیکی, خواست تمام بشریت است و همه به دنبالش هستند و هر کسی به بخشی از این خوبی ها بیشتر توجه دارد و وقتی آنرا در درون جنس متفاوتش دید و با نیازهای روحی و جسمی اش آغشته شد آنرا عشق تعبیر کرده و در پی به دست آوردنش میکوشد .
عشق فقط متعلق به خداوند است چون او کمال مطلق است شما هیچگاه انسانی را نخواهید یافت که از همه لحاظ کامل باشد (عامیانه : هیچ کس سی تموم نیست !)
اینکه ما انسانهای زمینی را که قابلیت حمل کلمه عشق را ندارند بعنوان عشق خود قرار میدهیم علاوه بر نا آگاهی ما بر نقصان وجود خودمان دلالت دارد چرا که کامل تکامل را تاکید میکند و ناقص ممکن است کامل را تایید کند اما نمی تواند وجود نقص را نیز اثبات کند.
عشق یعنی ندیدن خود و تنها دیدن معشوق اما این اصلآ شبیه انچه که ما از عشقهای زمینیمان در ذهن داریم نیست چون ما یعنی همه ی انسانها خودشان را بیشتر از هر کسی دوست داریم و این طبیعت ماست چون پروردگارمان این چنین در وجود ما نهاده است
و آنچه که برای نفس خود میخواهیم و درطلب آن هستیم کلمه( دوست داشتن ) بهتر میتواند مفهوم را برساند .
شما هیچگاه دیده اید کسی برای به دست آوردن چیزی خودکشی کند که مانند آن زیاد است اگر هم چنین چیزی شنیدید بدانید او مشکلی دیگر داشته .و اینکه عروس بفهمد که داماد قرار است سرش را ببرد فرار میکند! خیلی طبیعی است چون از طرفی کار داماد با عقل و کامل بودن در تناقض است در واقع دلیل نقص است و از طرفی همان طور که گفتم آن دختر بیشتر برای خودش ان مرد را دوست داشته و اکنون انتظار دارید از آنچه که بیشتر دوست دارد بگذرد به خاطر آنچه مانند آن بسیار است ؟!
امیدوارم منظورم را کامل رسانده باشم .
التماس دعا
تشکرشده 2,229 در 569 پست
سلام
میشه به من بگید چرا احساس می کنم سررشته کلام گم شده ؟ ;)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)