به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 80
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    تلاش براى تغيير خودم به جاى همسرم

    سلام
    نميدونم اينجا ميشه دوتا تاپيك باهم داشت يانه، راستش من الان ١٢روزه با شوهرم قهرم و اونم چن بار اومد سمتم و منم تحويل نگرفتم و الان بيشتر از من عصبانيه و هرچقد باهاش حرف ميزنم بى محلى ميكنه بهم. من تصميمم جدايى بود اما الان تو همين ١٠روز فقط فهميدم اگه حدا شم بعدش حتما عذاب وجدان ميگيرم، چون هيلى كارا موند كه من نكردم واسه زندگيم، يعنى جز تحمل كارى نكردم ديگ...

    متاسفانه هرچقدم تاپيك ميزنم بى متيجه ميمونه و خيلى جاها نميدونم رفتار درس چيه، خيلى جاهام ميدونم اما عصبى ميشم و همه چيو ميذارم زير پام.من ٢٢ سالمو و شوهرم٢٤ سالشه، ٤سال عقد بوديم و الان ٥ماهه خونمونيم.
    تو دوران عقد دايم با دوستاش بود و اذيت ميشدم، متاسفانه از وقتى اومديم خونمون باباش مريض شده و درست يا نادرست يه سسسسره خونه مامانشه(قبل مريضى باباش هم همينطور بود اما الان هرچى ميگم بهونه ش جوره، يجورايى ربون كوتاهم).
    منم ١٢روزه دانشگارو ول كردم و نه سر كلاس ميرم نه درس ميخونم.
    ميدونم خيلى از رفتارام بازتابه رفتاراى شوهرمه، ولى خيلياشم واقعا عيبه، من هميشه ميام و ازون مينويسم و ميرم، اما الان اول ميخوام عيباى خودمو درمان كنم:

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  2. 2 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    masamasa (پنجشنبه 19 آذر 94), فدایی یار (جمعه 20 آذر 94)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ١-من خيلى قهر ميكنم، الان ٥ماهه اومديم خونمون، من اندازه ٢ماهشو قهر بودم و جدا ميخوابم، درسته كاراى شوهرم حرصم ميده اما قهر كردنم جز اينكه خودمو ازار بده هيچ تاثيرى روش نداره، اونم اوايل سعى ميكرد اشتى كنيم و باهام حرف ميزدو به روى خودش نمياررد اما الان ميگه از بچه بازيات خسته شدم و اصلا تحويلم نميگره
    ٢-من خيلى رو رفتاراش زوم ميكنم، كه چرا منو كمتر از همه دوس داره، يا واسه خونوادش فلان كارو كرد ولى واسه من نميكنه...( انصافا هم هواى اونارو خيييلى بيتشر داره، مثلا خونه مامانش خيلى بخ فكره كه همه جا تميز باشه و ...اما واسه خودمون اثن حتى ميگه واسم فرق نداره كجا زندگى كنيم).اما بهرحال اين فك كردن همه ش اعصاب خودمو داغون ميكنه، همين كه اينو ميدونم بسه، نميدونم هى چرا تكرار ميكنم واسه خودم
    ٣-حسودى ميكنم وقتى ميبينم چقد به خونوادش محبت ميكنه و نميداره اب تو دلشون تكون بخوره، حتى اوايل خواهرزدشو بغل ميكرد و ميبوسيد منو حسادت ميكردم و با خودم مقايسه ميكردم
    ٤-تو دعواها عصبانى ميشم و هرچى بهم فحش ميده جوابشو ميدم، يا بعضى وقتا در ماه ٢٠بار پيش مياد بهش ميگم ازت بدم مياد
    ٥-اصصصصلا زبون قربون صدقه ندارم
    روم نميشه محبت كنم بهش، اونم همينطور شده،يعنى از اولم بود، هيچ فضاى عشقولانه اى نداريم، خجالت ميكشم بهش محبت كنم يا خودمو لوس كنم، چن بارم هواستم ازينكارا كنم بهم فهمونده كه خوشش نمياد، هرچى ميشه ميگه ما ٥سالع ازدواج كرديم اينكارا مال جووناس.
    بيشتر حساسيتم به خونوادشم واسه همينه، دلم ميخواد من عزيزترين كس زندگيش باشم ولى حس ميكنم هيچ چيز خاصى بينمون نيس .
    ٦-به خودم نميرسم تو خونه، همه ش غصه ميخورم و افسردم، همه ش نگرانم كه الان باز ميره خونه مامانش، همه ش فك ميكنم چقد بدبختم كه شوهرم جذب من نميشه و همهش با خونوادشه. نميتونم از فكرش بيام بيرون و زندگى خودمو كنم شايد اونجورى اونم بهتر شه جاى اينكه همه شبهش گير بدم چرا ميرى.
    ٧-عيب زندگيمو به همه ميگم، هرجا ميشينم بحث درددله منم ميشينيم همه زندگيمو ميگم واسه مردم و خييييلى ازين كارم بدم مياد خييييلى، اما بهش معتاد شدم انگار
    ٨-خيلى باهاش بحث ميكنم، نميخوام قبول كنم اون عوض نميشه، دايم ميخوام به شيوه خودم تربيتش كنم و اخرش دعوامون ميشه
    ٩-تا دعوامون ميشه خودمو ميبازم و درس و زندگى و همه چيو تعطيل ميكنم همش ميخوابمو و غصه ميخورم، با همين روحيه ضعيفم ميخوام طلاقم بگيرم مثلا


    خلاصه به خودم كه نيگاه ميكنم با اينكه خيلى تحت فشارم، اما ميبينم كه مثه بچه ها دارم رفتار ميكنم و از رفتار خودم راضى نيستم. الانم واقعا هم خودم ازين زندگى خسته شدم هم شرهرم واقعا ميبينم كه خسته شده و فقط به خاطر روحيه باباش كه غصه مارو نخوره داره تحمل ميكنه، اگه نه اصلا دوسم نداره.


    دلم ميخواد جورى رفتار كنم كه خداقل اگه جداشم عذاب وجدان نكشم.


    اولين قدم ميشه بگين واسه كنترل خشم چكار كنم،؟

    درضمن يه تصميم ديگه م ك دارم نميدونم خوبه يا بد اينه مه ازين به بعد سعى كنم زياد شوهرمو تنها نذارم باهاش برم خونه مامانش هروق ميره، اخه اينحورى خيلى بينمون فاصله افتاده و اخساس ميكنم مادرشوهرمم داره سواستفاده ميكنه

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : شنبه 14 آذر 94 در ساعت 11:59

  4. 2 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 20 آذر 94), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 22 آذر 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم واقعااااااااا خوشحالم کهاینقدر قشنگ خودت توصیف کردی خیلی منصفانه
    دختر خوب شما که عضو قدیمی هستی چرا؟؟؟؟؟؟
    فکر میکنم با شوهرت دوست بودی بعد ازدواج کردی اگرم نه بهر حال اول که همسرت دوست داشت و زندگیش بودی از روز اول که این نبود ولی خودت با رفتارات باعثش شدی
    حالا که اومدی راهکار میخای چشم ولی مو به مو اجرا کن و بجای اینکه به دیگران بگی تا با تمسخر به زندگیت نگاه کنن بیا اینجا کارها و تغییرات لو بگو من بشخصه پیگیرتم
    اول کاری باید بکنی برا جذبش اگه هنوز قهرین خیلی عادی برخورد کن انگار نه انگار اتفاقی افتاده باهاش صحبت کن لازم نیست فعلا معذرت خاهیکنی فقط عادی برخورد کن الا یه لباسخشگل بپوش خودت خشگل کن شوهرت اومد خونه میری استقبالش بوسش میکنی بعدمیری یه چای یا قهوه با بیسکویت براش میاری خودتم میری اشپزخونه تا شوهرت خجالت نکشه شاخاش زده بیرون
    شه شام خوشمزه براش درست کن با احترام باهاش حرفبزن اصلا حرف گذشته رو پیش نکش هراز گاهی بغلش کن این مشق شب امشبت تابعدبیا ببینم چیکار کردی
    از امروز شما دیگه از زندگیت پیش این اونحرف نمیزنی بدترین کارهمینه فقط اینجا
    ازونجا که شوهر شما زیاد میره خوپه مادرش هرازگاهی همراهیش کن تا هم اونا معذب نشن هم احترام داشته باشی هفته ای یکی دوبار
    ویرایش توسط ستاره زیبا : چهارشنبه 18 آذر 94 در ساعت 09:22

  6. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 18 آذر 94), فدایی یار (جمعه 20 آذر 94)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام پست دومت روانگاراززبان من نوشتی!!!

    ببین من خودم الان شرایط زندگیم مساعدنیست اما یه چیزهایی روبهت میگم شایدبدردت بخوره

    سعی کن بامادرش صمیمی تربشی
    هرچی گله گردی ازخانوادش تاحالا بسه دیگه...هرچی رومیخواستی بدون تاالان دونسته...هم احساست نسبت به خانوادش وهم خیلی چیزهای دیگه
    اگه میخوای بری یه روزدرمیون برو...اونجاخوب برخوردکن...شوهرت هرچی خواست قبل ازاینکه مامانش بهش بده توپیش قدم شو

    لازمه که به همسرت محبت کنی...یعنی چی که خجالت میکشی؟؟!!!!یعنی چی مال جوونهاست!!!اصلا دربرابرموضع گیری هاش کوتاه نیا
    زندگی بامحبته که ادامه داره...پس چطورمیخوای صمیمیت روزیادکنی بین خودتون؟

    به همسرت بگوکه چقدردوستش داری..بهش بگوازبس دوستش داری وقتی به یکی محبت میکنه حسادت میکنی...بهش بگواگه تومنوسیراب کنی ازمحبت وتوجه دیگه به هیچکس حسادت نمیکنم...
    الهام عین این جمله هاروبهش بگو!!خیلی تاثیرداره
    بهش بگوهمه زن وشوهرها الویت اولشون همسرشونه
    بگومن میخوام اول باشم واسه تو...بهش بگومیخوام تموم قلبت متل من باشه...بگومیخوام حس کنم توروبه دست آوردم ...تومال خودمی
    باورکن اینهاتاثیرداره...درضمن بازبون نرم بگو...اگه توی بغلش باشی وبگی خیلی خویه یادستشویگیری...یامحکم بچسبی بهش!!!

    ایناروبگوانشالله که شوهرت هم متوجه اشتباهاتش بشه
    درضمن زیادازایرادهاش نگو...ازحس وحال خودت بگو...یه جوردردل کردن ازکمبودهایی که تاالان حس کردی
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  8. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 18 آذر 94), Somebody20 (چهارشنبه 18 آذر 94)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    یکسال و خورده ای توی سایت همدردی بودی بجای اینکه همش تایپیک بزنی اگه مقالات رو میخوندی و واقعا انجامشون میدادی دیگه پست شماره دو رو نمینوشتی یا حداقلش تعدادش خیلی کمتر بود.
    خیلیاش واقعا بچه گانه هستش اینو جدی میگم قصدم سرزنش نیست دارم اینجوری میگم تا متوجه بشی خیلی از اصول اولیه رو رعایت نمیکنی.

    نتیجه گیر دادن حسادت کردن غر زدن مقایسه کردن کنترلش کردن و ازش انتظار داشتن و سعی در تغییرش دادن و اینکه بقول خودت میشینی و دردودل میکنی چی بوده؟
    آیا نتیجه مثبتی داشته؟اگر داشته ادامه بده و اگرم نداشته بزارشون کنار بطور کلی بزارشون کنار

    بقول اون خانوم مسن توی سریال هایتلویزیونی:تو جیب مارو نزن نمیخواد بهمون پول بدی!

    یک کاغذ بردار بزن به دیوار اتاق لیست کن یا باشه پیش خودت اشتباهات رایج خودت هروقت اشتباه کردی توی روز درش یادداشت کن بعدش بشین خوب بهش فکر کن خودت را سرزنش نکن شما انسان هستس و جایزالخطا فقط سعی کن دیگه تکرارشون نکنی هر اشتباهی که مرتکب شدی رو بنویس اینجوری بعد مدتی خودت متوجه میشی تعدادشون کمتر میشه

    قبل از حرف زدن و کاری انجام دادن به نتیجش فکر کن نمیخواد زمان زیادی بهش اختصاص بدی نهایت 30ثانیه تا یک دقیقه کافیه وقتی عصبانی هستی اول به حرفی که میخوای بزنی فکر کن بعدش عنوانش کن یا کاری که میخوای انجامش بدی
    در مورد سوالی که پرسیدی در مورد عصبانیت:وقتی بحث پیش میاد و وقتی میبینی فضا داره متشنج میشه محیط را ترک کن.
    بخودت زمان بده عجله نکن صبور باش باری خودت جایزه تعیین کن خودت را تشویق کن بخودت انرژی مثبت بده منفی بافی رو بزار کنار
    روی کیفیت رابطه خودت فکر کن بیشتر تا کمیت رابطه الان طرز فکر شوهرت اینه :خیلی خوب باهام رفتار میکنه و حرفهای قشنگ بهم میزنه اونوقت توقع داره زمانب یشتری هم پیشش باشم!

    چه طور است که برخی دوستی ها تا سال ها پایدار می ماند و بسیار عمیق می شود اما برخی ازدواج ها حتی ۲ سال هم دوام نمی آورد؟ مهم ترین علت این است که ما در رابطه دوستی با یک نفر دیگر هرگز طرف مقابل را کنترل نمی کنیم و نمی خواهیم دوستمان را مطابق میل خودمان تغییر دهیم. این اشتباه مهلک بسیاری از همسران در زندگی مشترک است.
    اغلب آن ها نمی دانند که هیچ کس نمی تواند فرد دیگری را تغییر دهد و همه قادرند فقط خودشان را تغییر دهند حتی همسران؛ به این ترتیب به جای این که سعی کنند خود را تغییر دهند سعی می کنند همسرشان را تغییر دهند و از این جاست که ناکامی و تعارض سرباز می کند.

    " ویلیام گلاسر "
    دفعه بعدی توی جمعی بودی دیدی دارن صحبت های منفی میکنن و غیبت میکنن لطف کن اون جمع رو ترک کن.
    مقالات سایت رو بخوان

    در اخر:با خواندن خالی به هیچ جایی نمیرسی با برداشتن قدم های کوچک شروع کن اشتباه داشتی اصلا مهم نیست فقط سعی خودت را انجام بده تکرار نشه.میخوای جدا بشی خوب این همب رای خودش روشی هستش ولی با این وضعیت با هر فرد دیگه ای هم ازدواج بکنی به همین جایی میرسی که الان هستی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 18 آذر 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 18 آذر 94)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ممنونم از همه گى.
    قدم اولو رفتم، با شوهرم اشتى كنم، ناهار درس كردم، خونه رو تميز كردم بهش گفتم بيا بريم خريد...رفتيم خريد...
    اما شب پيشش نخوابيدم بازم كه بياد سمتم، اما نيومد.
    فرداشم فاميلاش خواستن برن سفر منم گفتم امتحان دارم نميشه بريم، گف تو نيا واستا خونه بابات من تنها ميرم، گفتم چرا،
    گف من ديگه اين زندگيو نميخوام خسته شدم، گف از وقتى بابام مريضه جاى اينكه دركم كنى همه ش نمك پاسيدى به زخمم منم ازت بريدم، گفتم پس طلاقم بده، گف خودت اقدام كن من مشكلى ندارم.
    عصبانى شدم رفتم با مادرش خرف زدم گفتم ما ميخوايم جدا شيم، و...
    ناهارم درس كردم اما رفتم تو اتاق خوردم.
    اونم باز شروع كرده خونوادمو هرجا ميبينه سلام نميده.

    فك كنم اين بار ديگه همه چى تمومه، انصافا منطقى فك ميكنم ميبينم منم خسته شدم و نميكشم، بايد اخساساتو كنار بذارم.
    لطف كنيد اگه ميدونيد بگيد تو اين شرايط چ رفتارى كنم كه بعدا پشيمون نشم و به ضررم نباشه، ضكن اينكه به حز احساساتم دليل ديگه اى بًراى ادامه نميبينم منم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام خانم عزیز من اخرین پسته که برات میذارم البته اگهباز بی توجهی کنی به گفته دوستان
    اخه دختر خوب سوال میکنی چیکار کنی که ضرر نکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟
    با این کارات میخای سودم بکنی؟؟؟؟؟؟
    واقعا به شوهرت حق میدم از زندگی خسته بشه و بگه این زندگینمیخام چرا نصفه نیمه کار میکنی؟؟؟؟ دوتا کار خوب دهتا کار بد
    من اگه جای شما بودمبعد خرید حتما حتما پیش همسرم میخابیدم و اصلا به روش نمی اوردم که باهم قهر بودیم وقتی میگفت بریم سفر اگه میتونستم حتما میرفتم ونق نمیزدم اگه امتحان داشتم واقعا نمیشد برم میگفتم عزیزم خیلی دلم میخاست میومدم ولی عیب نداره یوقت دیگه برو ایشالله خوشبگذره یه بوسشم میکردم
    اونوقت میگفتم تو به مسافرت نیاز داری تو اینمدت که پدرت مریض بوده استراحت لازمته
    اونوقت بهنظرت شوهرم چه برخوردی داشت ؟؟؟؟میگفت از زندگی بریدم ؟؟؟پس زندگی شما ناشی از رفتار شماست
    فکر کردی بعد طلاق حلوا خیرات میکنن؟؟؟؟
    عزیزم ولی شما با این ندونم کاریهات با هرکی دیگه هم زندگی کنی همون اش همون کاسه هست
    دراخر ببخشید لحنم تند بود ولی ازت ناراحتم مگه نمیخای زندگیت درست کنی پس اینکارا چیه؟ مگه نمیدونی مردا که هیچی بچههاهم ازقهر متنفرن مگه نگفتم حرفات به هیشکی نگورفتی به مادر شوهرت گفتی میخایم جداشیم؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط ستاره زیبا : پنجشنبه 19 آذر 94 در ساعت 02:01

  13. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    Somebody20 (پنجشنبه 19 آذر 94)

  14. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ستاره هزيزم به خدا ميترسم ازين بيشتر برم سمتش، چون اون ادمو پس ميزنه.الانم ازمن متنفره ميدونم، اين بار اول نيس كه فهر كرديم، هميشه كه پيش مياد يا اون يا من پيش قدم ميشيم واسه اشتى، ايندفه م اون باهم چن بار حرف زد اما من سرسنگين بودم واسه همين ديگه محلم نميده.
    قبلنم اين اتفاقا افتاده و من قول دادم درس رفتار كنم و نتونستم، الان دوباره برم پاپيش بذارم مطمعنم ول كن نيس، مطمعنم. بارها شده رفتم بغلش كنم هولم داده، الانم ازون وقتاس، هرچقد باهاش حرف ميزنم جوابمو نميده، بهم پول نميده، اصن شبم خونه نيام سراغمو نميگيره.
    فك كنم ازين كه اون حرفارو زدم ب مامانش حسابى ناراحت شده، قبلا قول دادم اينمارو نكنم اما نشد، خب الان ديگه برم جى بگم،! خراب كردم
    اخه چجورى ديگه برم پيشش بخوابم؟!

    سفر نيس، ميرن روستا منم واقعا دوس تدارم برم،تو اين سرما، اخه روستايى ها خودشون نميرن روستا من چقد برم؟! منم دلم پره به خدا، منم خيلى روم فشار هست،
    الان سه شبه نخوابيدم، انقد گريه كردم سرم درد ميكنه،
    موندم به خدا، كه ادامه بدم يا نه....
    فقط مطمعنم با اين اخلاقام بهدا پشيمون ميشم كه چرا لااقل سهم خودمو درس نكردم. اما الانم جرات ندارم پاپيش بذارم، ميدونم كه چى ميشه

    توروخدا شما ديگه قهر نكنيد با من، توروخدا تنهام نذاريد واقعا نميدونم چيكار كنم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : پنجشنبه 19 آذر 94 در ساعت 11:17

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام عزیزم
    من رو میشناسی
    منم دقیقا عین تو بودم. یعنی نقاط ضعفتو که گفته بودی انگار این من بودم.
    منم خیلی بهم راهکار میدادن بهم میگفتن به کارهای شوهرت بی توجه باش. بدون توقع محبت کن. ولی این حرفها گفتنش آسون بود. انجامش بی نهایت سخت اونم واسه من که خیلی زودرنج و حساس بودم.
    تمام طول روز بفکر کارهاش بودم اینکه دوستم نداره. اینکه مهم نیستم. اینکه بخاطر بیماری مادرش زندگی مشترک رو تعطیل کرده و و و ...
    حرف زدن باهاش هم واقعا بیهوده بود و من رو عصبی می کرد و بجای اینکه آرومم کنه بدتر میشدم. حرفای دلم رو می نوشتم توی کاغذ بعد یه مدت رفتم خوندمشون دیدم همش یه چیزیه. همش تکرار شده بود که چرا دوستم نداره.
    ولی الان چی؟ اینقدر دور و بر خودمو شلوغ کردم که حتی نمیرسم گریه کنم یا غصه بخورم.
    رفتم دنبال چیزهای که بهش علاقه داشتم و هم استعدادشو داشتم. با کمترین هزینه اونم از طریق اینترنت یاد می گیرم. حتی یادم میر ه که به کارهای شوهرم فکر کنم. اینقدر هم خسته میشم که تا سرمو میذارم رو بالش خواب میرم. خیلی وقتا هم اینقدر بهش احتیاج دارم ولی خب نمیخوام اونو مجبور به کاری کنم که دوست نداره.
    من تغییر رو واقعا توی رفتارهای همسرم دیدم. بیشتر به فکرمونه کمتر میره بیرون. براش اهمیت دارم فقط مونده روابطمون که امیدوارم اونم درست بشه
    باید تحمل کنی و صبر.
    کنترل احساسات داشته باش میدونم سخته ولی حتما میتونی.
    من رو یه حرفی از دوستم به خودم آورد گفت من مطمئنم هرکاری رو بهم بسپرن آخه از یه راهی با کلی درس و تلاش میتونم انجامش بدم.
    اینها تجربیات من بود.
    جای خوابت رو جدا نکن حتی اگر دستت هم بهش نخوره. بی تفاوت باش. به هر رفتار ش عکس العمل نشون نده. بهش حق بده.
    خودت اشتباهاتتو میدونی پس تکرارشون نکن.
    اسم طلاق هم نیار. چون خودت هم میدونی خیلی کارها هست که نکردی

  16. کاربر روبرو از پست مفید دلسا تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (پنجشنبه 19 آذر 94)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    الهام جان بایدپشتکارداشته باشی
    تازه چندروزه این تاپیک روزدی
    نگران نباشدل شوهرتوبازبه دست میاری
    اشتباه کردی واسه خواب جداخوابیدی

    قرارشدفعلا روخودت کارکنی توقعی ازاون نداشته باش
    باهاش حرف بزن
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  18. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Somebody20 (پنجشنبه 19 آذر 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 19 آذر 94)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اوراکا ... اوراکا: من، اكنون و اينجا تغيير مي كنم.
    توسط بالهای صداقت در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 دی 89, 12:09
  2. چرا تغيير نمي كنيم؟
    توسط Niloo55 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 23 بهمن 88, 16:24
  3. کمک درتغيير روش
    توسط نگين در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 17 خرداد 87, 19:31
  4. +آيا نظرش تغيير مي كنه؟
    توسط no1 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 10 اسفند 86, 20:52
  5. آيا نظرش تغيير مي كنه؟
    توسط no1 در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 اسفند 86, 08:44

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.