به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چیکار کنم با اینهمه فشار مشکلات ؟/

    دوستان عزیز سلام . نمیدونم کسی شبیه مشکلاتم داشته یا نه . یا کسی میتونه کمکم کنه ؟؟؟ من سی سالمه ازدواج کردم با شوهرم از اول زندگی خیلی مشکل و مشاجره داشتم بارها فکر جدایی افتاد توی سرم بارها دلم میخواست برای چندروز بزارم و برم تا شاید شوهرم به خودش بیاد اما به دلیل مشکلات خونوادم نمیتونستم . همسرم اوایل بیشتر به خونوادم احترام میذاشت بیشتر بهشون سر میزد اما کم کم همه اینا خیلی کم شد. ما قبلا خیلی خونواده خوب و موفق و شادی بودیم اما پدرم بعد از بازنشستگی دچار اعتیاد شد و کل زندگی خونوادم به هم خورد پدر و مادرم اغلب با هم قهر بودن.خواهر و برادرم از پدرم فاصله گرفتن چون دیگه هیچ حمایت مالی و عاطفی و روحی از طرف پدرم نمیشدن منم که ازدواج کرده بودم هرروز بادیدن ای اوضاع داغون میشدم و توی خونه یک لحظه ارامش نداشتم از اون طرف شوهرم به هیچ وجه درک نمیکرد اونم یه جوری منو تحت فشار میزاشت. تا اینکه پدرم مبتلا به یه بیماری سخت ونادر شد چندین ماهه که درگیر ه و هرچی دکتر رفته هنوز خوب نشده مشکلات خونوادم چندین برابر شده همه به هم ریختن خواهرم با سن کمش هرشب داروی اعصاب میخوره توی فشار وتنگنا قرار گرفتن . من هم از اینکه هیچ کاری براشون نمیتونم بکنم دارم دیوونه میشم. شوهرم توی این قضیه عین یه غریبه رفتار کرد میبینه هرشب با گریه میخوابم اما دریغ از یک دلداری یه محبت.خونواده من توی بدترین شرایط احترام شوهرم رو داشتن حتی پدرم بیش از حد همیشه بهش احترام میذاره و تحویلش میگیره اما اون و خونوادش یه احساس غرور و برتری نسبت به ما دارن در حالی که نیستن .حالا من زیر بار اینهمه فشار دارم له میشم. ای کاش شوهرم توی این موقعیت کمکم میکرد ،درکم میکرد ای کاش میفهمید روزای سخت برای همه هست شاید پدر ومادر اونم یه روز مریض و محتاج بشن. برای مداوای پدرم باید بریم تهران هرچی به شوهرم گفتم بیا ببریم بابا رو گفت من نمیتونم بیام. چیکار کنم با مشکلات خونوادم که طی چندسال اینجوری از هم پاشید و بی تفاوتی و بی محبتی و ی مسولیتی شوهرم خواهشا راهنماییم کنید

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام

    لطفا به خودت مسلط باش و سعی کن اروم باشی و جو خونه خودت را به بحث و قهر نکشون که وضعیتت بدتر میشه
    شما میتونین برا مداوا از دایی یا برادر یا عمو هر کدوم که باهاش راحتین با مشورت مادر موضوع را در میان بزارین اونا بهتر میتونن کمک کنن تا شوهرت
    میتونی یه مدت با شوهرت خییییلی خوب برخورد کنی بهش محبت کنی به خانوادش احترام بزاری خلاصه هر کاری که اون میپسنده انجام بدی اون موقع نتایج زحمتتاتو میبینی

  3. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 10 آذر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هلنا جان ممنون از پاسخت توی این مدت خیلی سعی کردم با کمک از نماز و دعا خودمو آروم کنم و ناراحتی هامو توی زندگی مشترک نیارم اما شوهرم یه ذره هم دلگرمم نمیکنه . از همه اقوام کمک گرفتیم یعنی با شنیدن بیماری پدر ه همه اقوام دور ونزدیک خودشون میومدن و میخوان یه کاری بکنن اما اونطوری که اطرافیان نزدیک میتونن بهش کمک کنن بقیه نمیتونن. چون اخلاق پدرم خاصه از ما خیلی توقع داره . منم از شوهرم خبیلی توقعها و انتظارها داشتم و دارم اما حیف........... نمیدونم توی این موقعیت پکار کنم هرشب به خونه پدرم سر میزنم ولی کاری جز غصه خوردن ندارم از اینهمه ضعیف بودن خودم بدم میاد باید یه کاری بکنم با غصه خوردن هیچی درست نمیشه حتی اگه شوهرم همراهیم نکنه . نمیدونم حکمت خدا چیه که یهو همه مشکلات یه جا آوار میشن . تا الانم با صبری که خدا بهمون داده تونستیم دوام بیاریم. پدرم خودش هم برای بهبودی خودش یک قدم برنمیداره همه بارش روی دوش مادر و خواهر برادرمه . تورو خدا اگه راهنمایی به ذهنتون نمیرسه دعا کنید . خیلی بده توی یک خونه پایه های خونه سست بشه دیگه درست کردن اوضاع خیلی سخته . با اشتباهات پدرم و الان مریضیش همه ما یه جوری داریم از دست میریم . منم دارم زندگی مشترکمو به هم میریزم. حتی دخترم هم تحت تاثیر این جو قرار گرفته و عصبی شده شوهرم حواسش به بچشم نیست.

  5. کاربر روبرو از پست مفید abani تشکرکرده است .

    سها** (سه شنبه 10 آذر 94)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم ولی اگه از دیدگاه همسرت نگاه کنی شما خیلی موضوع خارج خونه رو به داخل خونه اوردی و باعث بهم ریختن زندگی خونواده خودت هم شدی یعنی نه تنها کار درست نشده بلکه بیشتر هم شده یه لحظه خودت بذار جای شوهرت همین اتفاقا برا اییشون می افتاد و علاوه براون اضطرابش رو می اورد خونه با شما بداخلاقی میکرد به خونه اهمیت نمیداد سرکار نمی رفت خوب شما میومدی اینجا و یه تاپیک باز میکردی از دست کارای شوهرم خسته شدم درسته؟؟؟؟؟؟؟
    شاید بهتر باشه مدیریت خودت اصلاح کنی یعنی شاید اگه جای شما بودم خودم تنها میرفتم دنبال دوا درمون پدرم و با خاهر برادرام همگی باهم این کار رو پیش میبردیم و در ضمن حتما سعی میکردم مدریت خونه رو هم داشته باشم شاید خیلی در مورد کارایی که برا پدرم انجام داده بودم چیزی نمیگفتم تا شوهرم خودش کنجکاو بشه و بپرسه و پیگیر بشه من برا بردن پدرم به تهران هرگز به همسرم نمیگفتم پدرم ببر از برادرام میخاستم 90%بی توجهیهای همسرت بخاطر اینه که شما با مشکلت ارامش از خونه خودت هم بردی و همسرت با همکاری نکردن میخاد ابراز مخالفت کنه من خودم خیلیها رو دیدم برا یه مشکل کوچیک خیلی سرو صدا میکنن و ولی کسایی رو هم دیدم مشکل بزرگتر از اون بی سرصدا انجام میدن و همه ازین ارامششون تعریف میکنن یادت باشه شوهر شما مسئول بردن به دکتر پدرتون نیست تا میتونین خودتون خاهر برادری حلش کنین و سعی کن تا با ارامشت تو خونه اوضاع رو بدتر نکنی به هر حال چیزایی که دارم میگم از تجربه دارم میگم نه اینکه خوشی زیر دلم زده باشه
    به هر حال هرکسی مشکلات ی داره که فقط با ارامش و خونسردی بهتر حل میشه
    شما اگه با ارامشت رابطه ات رو با همسرت خوب کنی ایشون بخاطر خوشحالی شما همکاری لازم رو خاهد کرد پس اگر نمیکنه از سر دلخوری از شماست
    منتظر خبرای خوبم

  7. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    ammin (سه شنبه 10 آذر 94), سها** (شنبه 14 آذر 94)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    با سلام
    دوسه عزیز برات آرزوی خوشبختی می کنم و برای پدرتون آرزوی شفا
    از نظر من شما حق داری از همسرت توقع داشته باشی که به شما کمک کنه تویه این موقعیت و کاملا درکت می کنم.
    از طرفی همسرت ممکنه این موضوع رو از یه زاویه دیگه ببینه مثلا با خودش میگه به خاطر پدرش و خونوادش همش تویه خونه دلخوری درست می کنه و باعث اعصاب خوردی میشه.
    من فک می کنم که به زندگیت رسیدگیت رو بیشتر کن و به همسرت محبت کن و با کمک خواهر و برادرات کارهای پدرت رو انجام بدین و از همسرت نخواه کمک کنه. مگه اینکه خودش بخواد.من فکر می کنم تویه این همه مشکلاتی که برای شما و خونوادتون پیش اومده اگه شما هم در روابطت با همسرت دچار مشکل بشی مشکلات خونوادت چن برابر میشه و یه غصه دیگه برای همه افراد خونوادت پیش میاد.
    ان شاالله خدا شفا بده پدرتون رو

  9. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,366 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    دوستان خوب راهنماییت کردن

    اینکه از شوهرت انتظار کمک و همراهی داری طبیعی و بجاست اما حد و حدود این کمک تا کجا میتونه باشه با اینکه خودش مسئول یه زندگی دیگه ست

    این نا ارامی و تشویش خاطرت رو با اینکه درک میکنم اما خودش باعث نارام تر شدن زندگی خودت و تاثیر منفیش روی دخترت و خواهر کوچکترت میشه


    خدا درد رو به اندازه طاقت میده توی این شرایط نیاز اول همه چی رو به او بسپاری

    دوم محکم بودن وصبوری خودت هست که باید باعث دلگرمی و قوت قلب خانوادت باشی هرچه امیدوارتر و ارام تر باشی این اتفاق بیشتر میفته

    اجازه بده شوهرت هم در حد توان روحی خودش همراهی و همدردی کنه

    - - - Updated - - -

    مواظب باش غرق شدن در مشکلات خانواده پدریت تو رو از وظایف زندگی خودت غافل نکنه
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  10. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    سها** (شنبه 14 آذر 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 11 آذر 94)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ستاره زیبا ،مونا و ammin عزیز سلام ممنون از توجه و راهمناییتون .ممنون که عمق مشکل منو درک کردین و برام دعا کردین. باور کنید من توی 5 سال زندگی مشترک چشم روی خیلی رفتارهای آزاردهنده شوهرم و خونوادش بستم خیلی جاها اگه میخواستم موضوع رو کش بدم تا حالا زندگیم پاشیده بود اما کوتاه میومدم و شوهرم تا حدی متوجه میشد که حق با منه. از طریق راهنماایهای دوستان در این تالار سعی میکردم خیلی از راهکارهارو عملی کنم و تاحدی جواب داد. اما با وجود این اتفاق دوباره سررشته امور از دستم خارج شد یعنی اینقدر غصه و ناراحتی خونوادم منو مشغول به خودش کرده تا دیگه نمیتونم قبل از حرفام و رفتارم فکر کنم . اما توقعم از شوهرم اینقدر نابه جاست که توی این شرایط تنهام نذاره و کمکم کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من دور و برم خیلی از دامادهارو دیدم که مثل پسر خونواده خانومشونن اما شوهر من خیلی سرد و غریبه وار. اما طبق گفته شما سعی میکن محکم باشم و تا جایی که ممکنه ازش کمک نگیرم.

    - - - Updated - - -

    این روزها بیشتر حواسم به دخترم هست سعی میکنم تشویش هامو به خونه نیارم. با اینکه میدونم قهر و بی محلی و خشم و کینه نسبت به شوهرم اوضاع رو بدتر میکنه و ازم سرد میشه اما نمیتونم ............

  12. کاربر روبرو از پست مفید abani تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (سه شنبه 17 آذر 94)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    با خوندن پستات ياد پدر شوهر خودم افتادم، كه اين ووزها مريضه م منم دايم ناراحتم كه چرا شوهرم همهش اونجاس و به من كن توجه ميكنه و ... خلاصه دايم بحث و دعوا و حالا هم شوهرم ميخواد كه جدا شبم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.