به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array

    خوشبختی من کجاست؟

    خوشبختی کجاست که هرچی میگردم پیداش نمیکنم؟
    دبیرستان که میرفتم بهترین جمع دوستان رو داشتم اما یادمه که احساس خوشحالی نمیکردم.
    توی کنکور با رتبه خیلی خوب قبول شدم اما حتی یادمه روزی که نتایج اومده بود گریه کردم.
    رفتم دانشگاهی که عکسش رو گذاشته بودم لای جزوم. صدبرابر بهتر از اونی که خیال میکردم بود اما اونجا هم بهم خوش نمی‌گذشت. زود فارغ‌التحصیل شدم و روز دفاع هم ناراحت بودم!
    مردی که آرزوش رو داشتم ازم خواستگاری کرد و خوشحال نشدم، فقط تعجب کردم. برام همه کاری کرد و من تهه دلم پر از غصه بود. ازش جدا شدم. داغون شد. مادرش نفرینم کرد. مادرم دعوام کرد؛ بقیه پچ پچ کردن و همه چی تموم شد. اما گریه‌های من تموم نشد.
    دوباره رفتم دانشگاه و دوباره رشته مورد علاقم، دوستای عالی، اساتید عالی اما... مردی که به خیالم عاشقش بودم اما...
    شغلی که هرکسی دلش می‌خواست رو خیلی سخت به دست آوردم و آسون از دست دادم. شغلی که خودم دلم میخواست رو دودستی بهم تقدیم کردن اما حالا فقط خستم و در آستانه رها کردن.

    من خوشی زیر دلم نزده! اصلا خوشی رو حس نکردم. همیشه یه جای کار لنگیده. همیشه یه دردی بوده.
    نمیفهمم ایراد کار کجاست؟
    چرا هیچی خوشحالم نمیکنه؟
    چرا با اینکه تلاش کردم، جنگیدم، گریه کردم، دویدم و دور شدم، هنوزم همینجا ایستادم؟
    ممکنه غم، جزئی از ژنتیک آدم باشه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    میشل (پنجشنبه 19 آذر 94)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    اول باید خوشبختی را تعریف کنیم !

    میشه تعریف کنید !



  4. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 30 آبان 94), mahasty (شنبه 30 آبان 94), بانوی آفتاب (یکشنبه 08 آذر 94)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    من چیز زیادی نمی‌خوام. لیوان چاییم رو دستم بگیرم، کتاب بخونم و ذهنم درگیر چیزی نباشه. همین!

    اما اگر بی‌‌کار باشم احساس پوچی می‌کنم. کاری داشته باشم به شدت خسته و پر از استرسم. واقعا از جون مایه میزارم و تمومش که می‌کنم "خوشحال" نمی‌شم!
    حال آدمی رو دارم که توی دامنه کوه ایستاده و وسوسه بالا رفتن توی وجودشه. تا نیمه راه میرم و خسته میشم اما چون شروع کردم ادامه میدم. می‌رسم اون بالا و حس میکنم به زحمتش نمی‌ارزید... همون پایین گرمتر بود... حالا کی این همه راهو برگرده... اگه برگردم دوباره دلم می‌خواد بیام بالا... اگه بمونم نمیتونم قله روبه‌رویی رو فتح کنم...وای من اصلا کوهنوردی دوست ندارم! این کوه فقط از دامنه قشنگه...
    این قصه منه با آدمها، کار، درس، سفر... زندگی! نه از طی طریق خوشحال میشم و نه از رسیدن.

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام...

    یک جمله ی معروف هستش که میگه خوشبختی همین لحظه هایی بود که از کنارش به سادگی گذشتیم... دقیقا چیزی که بهش اشاره کردید...خیلی وقتا حس داشتن یک چیز بسیار از رسیدن بهش (تا قبل رسیدن بهش) بسیار خوشایند تر هستش و وقتی بهش می رسیم می بینیم حس داشتنش به نوعی تاثیر مثبت تری برامون داشت....

    البته خیلی تاثیر داره شما در چه خانواده ای بزرگ شدید و چقدر صمیمیت توی خانواده شما بوده و...

    راجب غم نمی دونم عقاید مذهبیتون چطوره... ولی در ایه 4 سوره ی بلد خداوند می فرماید : لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ همانا انسان رادر رنج و سختی افریدیم...

    دقت کنید گفته نمیشه که مومن یا کافر و... بلکه فارغ از هر چی کلا انسان نام برده شده....

    ولی خب کلا برام خیلی عجیب بود !!! شاید نیاز باشه حتما پیش مشاور هم برید....

  7. 4 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    mahasty (یکشنبه 01 آذر 94), بانوی آفتاب (یکشنبه 08 آذر 94), باغبان (شنبه 30 آبان 94), ستاره زیبا (یکشنبه 01 آذر 94)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    719

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array
    دوست عزیز....
    شما بدون حتم بی دلیل غمزده نیستید.,..یه موضوع ناراحت کننده لاینفک در زندگی شما وجود داره که باعث شده در لایه های درونی شما رخنه کنه.حالا دو حالت داره یا شما می دونید چیه و دوست نداریدابرازش کنید و یا نمیدونید چیه...در مورد دوم هم باید بگم انقدر سعی کردید در زندگیتون کتمانش کنید که الان نمیبینیدش ولی وجود داره.بهتره بگردید عامل غم رو پیدا کنید و اگر در توان شما نیست که رفعش کنید به طور منطقی با اون برخورد کنید نه اینکه سعی کنید فراموشش کنید.

  9. 4 کاربر از پست مفید افسونگر تشکرکرده اند .

    mahasty (یکشنبه 01 آذر 94), میشل (جمعه 20 آذر 94), بانوی آفتاب (یکشنبه 08 آذر 94), باغبان (شنبه 30 آبان 94)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    راز خوشبختی چیزی نیست كه نشه به اسرار اون پی برد.كافیه اول هدفت كه همون خوشبختیه رو مشخص

    كنی. بعد از اون همه راه‌هایی كه برای رسیدن به خوشبختیه واست نمایان میشن. خوشبختی این نیست كه

    توی زندگی پولدار باشی. یا پولدار باشی و آرامش نداشته باشی . یا پول داشته باشی و سلامتی نداشته

    باشی. یا سلامتی داشته باشی ولی پول نداشته باشی. پول و سلامتی داشته باشی ولی آرامش نداشته

    باشی. خوشبختی یعنی داشتن همه‌چیز. اگه تو پول خیلی زیادی داری به این معنا نیست كه ثروتمندی و

    خوشبختی كامل داری. در این صورت تو فقط پولداری. خوشبختی و ثروتمندی یعنی داشتن همه‌چیز در كنار

    هم. خوشبختی یعنی شكرگزاری به خاطر نعمت‌هایی كه داری و اون‌وقته كه موفقیت هم پدیدار میشه. باید

    جایگاه خودت رو توی زندگی پیدا كنی. بدونی كه همه به اندازه خودشون و دركی كه از زندگی و خوشبختی

    دارن میتونن موفق باشن.توی این دنیا كسی جای كسی رو تنگ نمیكنه...پس ایمان داشته باش كه

    خوشبختی و خوشبختی چون موفقی خوشبختی چیست؟ خوشبختی چیزی نیست جز احساس خوشبختی.

    این حس کاملاً درونی است و اگر وابسته به شرایط بیرونی باشد از بین می رود. خوشبخت بودن ربطی به

    زیبایی، ثروت، مقام، دانش، جوانی، قهرمانی، تسلط بر دیگران و غیره ندارد. ممکن است یک نفر همه اینها را

    داشته باشد ولی احساس خوشبختی نکند. معمولاً ما برای خوشبخت بودن اهداف و معیارهایی تعیین می

    کنیم، که فکر می کنیم با رسیدن به این اهداف آرامش و صلح و خوشبختی برایمان فراهم می شود، ولی

    وقتی هم به اینها می رسیم باز هم احساس نارضایتی داریم. به نظر من اگر ما بخواهیم در تمام مراحل

    زندگی احساس خوشبختی را با خود داشته باشیم نیاز به خودشناسی عمیق داریم که این خودشناسی

    نهایتاً به خداشناسی می رسد. زمانی که من خودشناسی عمیق داشته باشم آرامش دارم و در کنار این

    آرامش مثبت اندیش و مثبت بین می شوم، در دل بظاهر مشکلات و مصایب در پی درسها و پیامهای آن

    هستم و خود را انسان قربانی نمی بینم، در زندگیم نظم و مدیریت بر زمان دارم و همه اینها باعث می شود

    من در تمام مراحل حس خوشبختی را داشته بام. و همیشه از این احساسم مراقبت می کنم. و ناراحتی و

    مشکلات و شکستها هم به خودی خود نمی تواند یک انسان خود یافته و خودشناخته و خودساخته را از

    خوشبخت واقعی دور کند و این حس را از او بگیرد. و در آخر خوشبختی فقط حضور در لحظه و بودن و حس

    کردن حضور خداوند در تک تک لحظات زندگی ما است. خوشبخت و کام روا هستیییم!!!! تعریف خوشبختی

    چیست ؟ -

    خوشبختی
    به واژه شادی، خوشحالی، غرور و افتخار نزدیکتر است یا به واژه ماشین، خانه و

    لباس ؟ خوشبختی یک حس و هیجان است . وقتی ما در مورد خوشبختی صحبت می کنیم بخش حسی

    مغز ما فعال می شود. یعنی ما سراغ هیجانات مثبت مثل شادی ،شعف و غرور می رویم . خوشبختی یک

    فرایند پیچیده است که مولف های آن متعدد هستند . معمولا برای هر هیجان شدیدی ،حداقل شش مولفه

    مطرح می کنند . اولین مولف ارزیابی شناختی است یعنی ما وقایع را چطور تفسیر می کنیم ، ارتباط وقایع را

    با خودمان می سنجیم ، نسبت وقایع را با اهداف خودمان مشخص می کنیم و چه برداشتی از آن می کنیم .

    فرض کنید شما در محیطی قرار می گیرید و فردی حرفی می زند که ممکن است توهین آمیز باشد . برداشت

    انسانها از این حرف متفاوت است . ممکن است که شما احساس کنید که او می خواست به من توهین کند و

    به شخصیت من لطمه وارد کند و بدنبال آن یکسری حس ها و رفتارها را بدنبال آن دارید . گاهی ارزیابی ما این

    طور است که می گوییم شاید از جای دیگری ناراحت است یا خسته است یا شاید مشکلی دارد یا لحن

    صحبت های او همین طوری است. واکنش ها و حس های ما در این دو حالت متفاوت هستند . در مورد

    خوشبختی هم همین طور است . وقتی ارزیابی های ما طوری باشد که نگذارد ما حس خوبی داشته باشیم

    ، قاعدتا کمتر با خوشبختی روبرو می شویم . وقتی بیشتر اوقات ارزیابی من این طور است که اطرافیان من با

    منصف نیستند و من همیشه مورد ظلم واقع می شوم ، اینها ما را به این سمت می برند که ما کمتر احساس

    خوشبختی بکنیم . پس بعضی از افراد به دلیل نوع ارزیابی شناختی که از واقعیت اطرافشان دارند، ممکن

    است که کمتر احساس خوشبختی بکنند . ما به آن موقعیت یک معنای شخصی می دهیم . و آن معنای

    شخصی باعث می شود که آن هیجان خودمان را مشخص کنیم که الان خوشحال باشیم یا ناراحت یا عصبانی

    باشیم یا احساس رضایتمندی و خوشبختی بکنیم و شدت هیجان را هم تعیین می کند . گاهی ممکن است

    که خیلی هیجانی بشویم یا هیجانات ما کمتر باشد . احساس خوشبختی هم تحت ارزیابی شناختی ما قرار

    می گیرد . مولفه ی دوم تعریف ذهنی است . یعنی اول ارزیابی شناختی صورت می گیرد ، حالا ما یک تجربه

    ی ذهنی (یعنی حال و هوای احساسی که داریم. خوشحال یا ناراحت می شوم یا حس خوب یا بدی پیدا

    کنم) از آن حس داریم . مولفه ی سوم گرایش پیدا کردن به یک فکر وعمل مشخص است یعنی بدنبال ارزیابی

    و تجربه احساسی، حالا ما تمایل داریم که یک جور خاصی فکر بکنیم و به شیوه ی خاصی رفتار بکنیم . مرحله

    ی بعدی یکسری واکنش های جسمی است . وقتی ما حس هایی را تجربه می کنیم یکسری واکنش های

    جسمی هم داریم . وقتی ما می ترسیم ، احساس می کنیم که دهان مان خشک می شود یا عرق می

    کنیم یا ضربان قلب ما بالا می رود . در حالت عصبانیت هم همین طور است . یکسری دستگاه عصبی

    خودمختار در بدن ما وجود دارد که آنها واکنش های جسمی ما را نسبت به هیجانات تنظیم و مشخص می

    کنند . گاهی ما متوجه نمی شویم که این موقعیت برای من ایجاد اضطراب می کند ولی ما از صدای تپش قلب

    مان می فهمیم که دچار استرس شده ایم. مولفه ی دیگری که هیجانات دارند حالتهای چهره است . ما معمولا

    حس های مان را با چهره نشان می دهیم و حس های دیگران را هم از چهره شان متوجه می شویم . ما

    ممکن است که دوستمان را ببینیم و قبل ازاینکه با او حرفی بزنیم به او بگوییم بنظر می آید که امروز سر حال

    نیستی . حالت چهره یکی دیگر از مولفه هایی است که در هیجانات می تواند به ما کمک کند. واکنشی که ما

    نسبت به این مولفه ها داریم این است که اول یک ارزیابی می کنم ،برداشتی می کنم و یک معنایی به این

    موقعیت می دهم بعد یک جسی را تجربه کردم و یک فکرهایی به ذهن من آمده است و یک تغییرات جسمی

    در من اتفاق افتاده است ، حالا می خواهم با این مجموعه چطوری کنار بیایم که این مرحله ی آخر است .

    تحقیقات نشان داده است که یک رابطه ی قوی و آشکاری بین عقاید، باورهای افراد و احساس ذهنی

    خوشبختی وجود دارد . وقتی باور من این است که فردی دوست داشتنی هستم ،قاعدتا میزان احساس

    خوشبختی من با فردی که باورش این است که فرد قابل احترامی نیستم ،می تواند متفاوت باشد . پس

    باورها وعقاید ما بر روی احساس خوشبختی ما تاثیر می گذارد .خوشبختی در افراد متفاوت تعاریف متعددی

    دارد. هر کسی از منظر خودش می تواند خوشبختی را تعریف کند. تعاریف خوشبختی از دیدگاه روانشناسی

    با تعاریف خوشبختی از دیدگاه فلسفه، کمی متفاوت است. یکی از تعاریف روانشناسی از خوشبختی این

    است که خوشبختی هیجان مثبت است که مجموعه ای از هیجانات مثبت دیگر است یعنی اجزای آن متعدد و

    پیچیده است . مثلا خوشحالی یکی از هیجاناتی است که می تواند در ایجاد حس خوشبختی روی ما تاثیر

    بگذارد . یکی از آنها احساس رضایتمندی از زندگی است . برای ما راحت تر است که بگوییم من امروز شاد یا

    سرحال هستم یا از زندگی ام راضی هستم ولی وقتی می گوییم من احساس خوشبختی می کنیم یعنی

    خودمان حس می کنیم باید یک اتفاق متفاوتی در زندگی افتاده باشد تا این حس در ما بوجود بیاید . ممکن

    است که ما بگوییم: اگر خوشبختی یکسری هیجانات مثبت است ، چه لزومی دارد که خوشبختی یا شادی را

    تجربه بکنیم در حالیکه پایداری در آن وجود ندارد ؟ ما نمی توانیم در مورد کسی که غمگین است قضاوت کنیم

    که بدبخت است . در مورد خوشبختی همین طوراست . خوشبختی یک احساس درونی فرد است . ممکن

    است که یک بچه ی دوساله با یک شکلات احساس خوشبختی بکند ولی اینکه ما هم احساس کنیم که او

    خوشبخت هست یا خیر بحث دیگری است . وقتی ما در زندگی موفقیتی داریم، در بعضی شرایط احساس

    خوشبختی داشته ایم . ولی این معنایش این نیست که افرادی که ما را می دیدند فکر کنند که ما حتما

    خوشبخت هستیم زیرا تعاریف خوشبختی از دیدگاه انسانها متفاوت است. هر کدام از این هیجانات مثبت

    کوتاه مدت است ولی تاثیراتش طولانی مدت است . روی 180 نفر راهبه های کاتولیک تحقیقاتی انجام دادند و

    روی خاطرات دوران جوانی آنها را بررسی کردند . واژه هایی که منعکس کننده ی خاطره های مثبت بود را از

    این هیجانات گرفتند و بعد دیدند که آنهایی که تعداد هیجانات مثبت بیشتری را در خاطرات شان ذکر کرده اند،

    طول عمرشان حدود ده سال بیشتر بوده است . تجربه ی هیجانات مثبت دامنه ی تفکرات ما را گسترش می

    دهد . وقتی شما به کوه می روید حال خوبی دارید حتی ممکن است با آتش چای درست کنید با اینکه

    فلاسک چای همراه دارید . پس یک هیجان مثبت دامنه ی رفتار شما را گسترده می کند . اگر شما همان روز

    در خانه بودید دامنه ی رفتارتان محدود می شد. ممکن است که شما بعد از هیزم جمع کردن با سختی آشتی

    روشن کنید و چای درست کنید . گاهی وقتی شما هیجانات مثبت را تجربه می کنید می بینید که فکرتان بهتر

    کار می کند . پس تاثیر مثبت هیجانات هم روی دامنه ی رفتاری ما اثر دارد و آنرا بیشتر می کند و هم نحوه ی

    فکر کردن ما بیشتر می شود و هم ارزیابی ها و قضاوت های ما متفاوت می شود . معمولا ما زمانی که

    سرحال هستیم با اطرافیان مان ارتباط برقرار می کنیم . پس تجربه ی این هیجانات مثبت روی رفتار ما هم

    تاثیر می گذارد . پس ممکن است که هیجان یک لحظه باشد ولی تاثیر آن طولانی مدت باشد . انسانها در

    بدست آوردن ابزار و لوازمی به خودشان حق می دهند که احساس خوشبحتی بکنند یا نکنند . بعضی از

    چیزهایی که ما فکر می کنیم در خوشبختی موثر هستند در تحقیقات ثابت نشده است . مثلا

    سن،جنسیت،تحصیلات ،قومیت و ثروت با خوشبختی ارتباط ندارد. درمورد ثروت این تفکرخیلی شایع است که

    ما فکر می کنیم افرادی که پول بیشتری دارند احساس خوشبختی بیشتری دارند . تحقیقات نشان داده است

    که افراد ثروتمند نسبتا از زندگی شان راضی هستند ولی این چنین نیست که آنها احساس خوشبختی

    بیشتری نسبت به افراد دیگر داشته باشند . اگر درآمد بالای خط فقر باشد تاثیری روی احساس خوشبختی

    نخواهد داشت . تاثیر خوب روی احساس خوشبختی یک تاثیر گذراست . پس پول روی خوشبختی تاثیر ندارد

    زیرا وقتی ما می خواهیم دستاوردهای هر انسانی را ارزیابی بکنیم و از دور قضاوت بکنیم ،ما دستاوردهای

    مادی هر کس را می بینیم . مثلا می گوییم فلانی چقدر خوشبخت است زیرا در مدت سه سال یک خانه

    ،ماشین و مغازه خریده است ولی دستاوردهای معنوی از نگاه ما دور می ماند . ما نمی دانیم که فرد در سال

    چند تا ارتباط خوب برقرار کرده ، چقدر به دیگران محبت کرده و در حق دیگران انصاف به خرج داده است و تمام

    این لحظاتی که فرد به دیگران محبت می کرده و جانب انصاف را رعایت می کرده ،احساس خوشبختی می

    کرده که این از نگاه ما دور است و حتی شاید اینها از نگاه خود فرد هم دور باشد. تعریفی که ما می توانیم بر

    اساس شرایط موجود اجتماعی از خوشبختی بکنیم همین مسائل است ولی ممکن است که ما گاهی خارج

    از این چارچوب احساس خوشبختی بکنیم . ممکن است که من بیرون بروم ، بارانی باریده باشد، گلی روییده

    باشد و من آن گل را بو کنم وعمیقا احساس خوشبختی بکنم . این حس خیلی حس شخصی است .
    ویرایش توسط سها** : شنبه 30 آبان 94 در ساعت 13:37

  11. 4 کاربر از پست مفید سها** تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 11 آذر 94), مهرسا مامان (یکشنبه 01 آذر 94), باغبان (شنبه 30 آبان 94), ستاره زیبا (یکشنبه 01 آذر 94)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 تیر 95 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1394-5-19
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,178
    سطح
    18
    Points: 1,178, Level: 18
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 51 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من شما از اون تيپ شخصيتيايي هستين كه زندگيشون با هدف داشتن و رسيدن بهش معني پيدا ميكنه....كه اين بد نيست....ولي
    اصل لذت بردن تو زندگي خود زندگي كردنه....
    اين قضيه با خود باوري بهتر ميشه...............يعني كاري كني كه همينجوري هم حالت خوب باشه......و با حاله خوبت بري يه كاري انجام بدي...
    تو كار و تحصيل رسيدن به هدف هر جا كه بوده بعدش ديگه رها شده............اينجور كه خودتون گفتين
    ولي تو قضيه ي ازدواج همون خواستگاريه پسر از شما خودش رسيدن به هدف ببوده بخاطر همين ولش كردي.......
    كلا بايد يكم رو خودتو كار كنين و ديدگاهتونو واسه زندگي عوض كنين........



    مردی که آرزوش رو داشتم ازم خواستگاری کرد و خوشحال نشدم، فقط تعجب کردم. برام همه کاری کرد و من تهه دلم پر از غصه بود
    .....
    ميدوني چرا؟
    بخاطر اينكه با اين تفكر داري ميري جلو كه آيا اون منو دوست خواهد داشت؟ همه ي لذت ماجرا ميشه همين كه به اين نتيجه برسي كه اون تورو دوست داره.............چون خودتو باور نداري..............
    بخاطر همينم وقتي فهميدي كه دوست داره تموم شد ماجرا...حالا دير يا زود واي تمومش كردي....و خوشحالم نبودي........اوناييكه از رسيدن خوشحالن تو فكر اينن كه با هم چجوري زندگي كنن و حالا زدنگيشون رنگ و بوي ديگه اي ميگره....به فكر رسيدن صرف و پيروزي نيستن....

    اگه اشتباه ميگم ببخش......اينا تعبير من بود....

  13. 4 کاربر از پست مفید صحرا0 تشکرکرده اند .

    mahasty (یکشنبه 01 آذر 94), بانوی آفتاب (یکشنبه 08 آذر 94), باغبان (شنبه 30 آبان 94), ستاره زیبا (یکشنبه 01 آذر 94)

  14. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام


    پس تعریف شما از خوشبختی اینه :

    ""
    لیوان چاییم رو دستم بگیرم، کتاب بخونم و ذهنم درگیر چیزی نباشه . همین! ""

    ببخشید ،
    ذهنم درگیر چیزی نباشه
    یعنی چی ؟

    ممنون



  15. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mahasty (یکشنبه 01 آذر 94), میشل (جمعه 20 آذر 94), بانوی آفتاب (یکشنبه 08 آذر 94), سها** (دوشنبه 02 آذر 94)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    ممنونم از راهنماییهاتون.


    جناب فدایی یار، مشکلم همینه که خواستن برام لذت بخش نیست. رویا پردازی نمی‌کنم؛ تلاش می‌کنم و همین خستم میکنه. آیه میگه در سختی؛ نه در اندوه. آیه الیس الله بكاف عبده؟ مدتی همین شده بود دغدغه ذهنیم.
    من از هجده سالگی جدا از پدر و مادرم زندگی کردم. رابطمون دورادور دوستانه است.


    افسونگر عزیز، دلیل برای غصه خوردن زیاد دارم که کاری برای رفعش نمیتونم بکنم و اینو میدونم. همه غصه دارن و در عین حال شادی هم دارن. من نمیتونم حتی با نادیده گرفتن یا دور شدن از منبع مشکل، احساس آرامش داشته باشم. حتی حل که میشه یه چیز جدید پیدا میکنم.


    هلنا جان بابت مقاله ممنونم.
    صحرا خانم، درست می‌گید من از خودم خوشم نمیاد، البته اعتماد به نفسم پایین نیست(من از همه بهترم:)) و اینکه حتی رسیدن به هدف هم خوشحالم نمیکنه. با هدفم بازی میکنم و بعد حس میکنم اونی نبود که میخواستم. وقتی ازم خواستگاری کرد راضی بودم. حرف که میزدیم راضی بودم. نامزد که شدیم راضی بودم و جدا که شدیم راضی بودم اما تمام مدت ناراحت و نگران.


    آقای باغبان،
    فکر می‌کنم ذهنم بیش از حد تحملم درگیره. نه اینکه پرش افکار داشته باشم اما همین الان درگیر چندین موضوع مختلفم. می‌رسم پروژه رو تحویل بدم؟ کی وقت دارم درس بخونم؟ باید برم لباس بخرم. سه ماهه که به مادرم قول دادم بهش سر بزنم. دوستم یک هفته است بیمارستانه و حتی تلفن نزدم. یک هفته است ورزش نکردم و احساس مریضی میکنم. رئیس قبلیم تعدادی فایل قدیمی رو میخواد که مرتب کردنشون زمان میبره... دور و برم پر شده از آدم‌هایی که بود و نبودشون، هردو ناراحت کننده است!
    تا کاری رو که راه میندازم یه موضوع جدید پیدا میشه. همه رو که برطرف کنم یک هفته کلافه و افسرده‌ام تا دوباره شروع بشه... زندگیم رو تغییر دادم اما خودم همون آدم سابقم.
    دلم میخواد مثل یه زن معمولی زندگی کنم. ساده، آروم، بدون فکر زیاد!
    متشکرم از وقت و توجهتون.

  17. 2 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 11 آذر 94), فدایی یار (دوشنبه 02 آذر 94)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 96 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,173
    سطح
    28
    Points: 2,173, Level: 28
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 83 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست منم دقیقا همین طور بود. اینطور به نظر میاد که شما افسردگی داشتید و درمان نشده. هرچی پیش میره بیشتر میشه. مثل یه بیماری جسمی نیاز به معالجه داره. یه روانپزشک بیشتر میتونه بهتون کمک کنه

  19. 5 کاربر از پست مفید 2pashimoon تشکرکرده اند .

    donya. (یکشنبه 01 آذر 94), mahasty (دوشنبه 02 آذر 94), بانوی آفتاب (یکشنبه 08 آذر 94), باغبان (یکشنبه 01 آذر 94), ستاره زیبا (یکشنبه 01 آذر 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 تیر 95, 11:53
  2. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 08 اسفند 94, 11:27
  3. خوشبختی و آرامش در گرو ازدواج است؟
    توسط نوشین خسته در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 مهر 90, 13:53
  4. وقتی همسرتان کار اشتباهی انجام می‌دهد، واکنش شما چگونه است؟
    توسط shad در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 خرداد 89, 17:20
  5. راه نجاتی هست؟
    توسط THEN در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 مهر 88, 08:36

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.