به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 مهر 01 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1393-9-17
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    6,831
    سطح
    54
    Points: 6,831, Level: 54
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    112

    تشکرشده 59 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon100 ترس از ازدواج

    سلام دوستان
    اگه یادتون باشه خواستگارم میخواست از ایران بره و هر باز به بهانه ای خواستگاری رو عقب مینداخت تا بلاخره بینمون شکر آب شد و حدود دو ماه قهر بودیم . و همه چیز داشت تموم میشد که دوباره همو دیدیم و آشتی کردیم
    و ایشون بخواستگاری من اومدن و قرار شد بعد از اینکه کاملا شرایط ایشون برای رفتن ( از لحاظ کشور و ...) مشخص بشه نامزد بشیم.
    من مدت ها منتظر این روزا بودم
    ولی الان که داره همه چیز جور میشه به شدت وحشت زده هستم . شبا خیلی دیر خوابم می بره اگه وسط شب پاشم باید دو سه ساعت زجر بکشم تا خوابم ببره. هر شب به خودم میگم فردا همه چیو تموم میکنم رابطه رو کات می کنم ولی صبح که میشه حالم خوبه
    همش فکر می کنم دارم اشتباه می کنم دارم خودمو بدبخت می کنم بعضی موقع ها ازش متنفر میشم . از کاراش از حرفاش از خانوادش .اون با من خیلی مهربون شده نسبت به قبل ولی من همین جوری دارم ازش فاصله می گیرم .
    البته فقط اون نیست درسم تموم شده و بخاطر بیکاری یکم افسرده شدم .احساس میکنم با ازدواج همه ی آرامشم بهم میریزه . حوصله روابط جدید و آدمای جدیدو ندارم .
    به نظرتون این حسا طبیعیه؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 آبان 94 [ 09:10]
    تاریخ عضویت
    1393-11-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من نمیتونم شمارو راهنمایی کنم چون صلاحیت ندارم اما تجربه خودم از ازدواج رو میگم
    خیلی دوران سختیه خیلی استرس زاس که چی میشه خوشبخت میشی یا نه اینکه نکنه حرفاش دروغ باشه یا بخواد منو گول بزنه اینکه نکنه عشقش فروکش کنه و همه اون فکرایی که میاد توی دل آدم برای این انتخاب سخت که اگر یه پیش زمینه هم داشته باشی یا مشکلی پیش اومده باشه و بینتون شکرآب باشه دیگه بدتر!
    کاری که من کردم اول تکلیفمو با خودم روشن کردم اینکه میخوام ازدواج کنم یا قدرت اینو دارم مسئولیت پذیر باشم اینقدر محکم هستم که بتونم توی سختیا دووم بیارم؟
    زمان برد تا رو خودم کار کردم بعد به شخص مورد نظرم پرداختم خودش و خانوادشو بردم زیر ذره بین خوبی ها و بدیاشونو رتبه بندی کردم این کارا حدود یک سال زمان برد و من با دلی روشن بدون هیچ اما اگری با همسرم ازدواج کردم در صورتی که همه مخالف بودن اما من اینقدر عقلانی تحقیق کرده بودم که از انتخابم هیچ هراسی نداشتم بعد از یک سال تازه عاشقی و دلدادگی رو شروع کردم!

  3. 2 کاربر از پست مفید yuttrim20 تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 16 آبان 94), Deldar (جمعه 15 آبان 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 مهر 01 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1393-9-17
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    6,831
    سطح
    54
    Points: 6,831, Level: 54
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    112

    تشکرشده 59 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yuttrim20 نمایش پست ها
    من نمیتونم شمارو راهنمایی کنم چون صلاحیت ندارم اما تجربه خودم از ازدواج رو میگم
    خیلی دوران سختیه خیلی استرس زاس که چی میشه خوشبخت میشی یا نه اینکه نکنه حرفاش دروغ باشه یا بخواد منو گول بزنه اینکه نکنه عشقش فروکش کنه و همه اون فکرایی که میاد توی دل آدم برای این انتخاب سخت که اگر یه پیش زمینه هم داشته باشی یا مشکلی پیش اومده باشه و بینتون شکرآب باشه دیگه بدتر!
    کاری که من کردم اول تکلیفمو با خودم روشن کردم اینکه میخوام ازدواج کنم یا قدرت اینو دارم مسئولیت پذیر باشم اینقدر محکم هستم که بتونم توی سختیا دووم بیارم؟
    زمان برد تا رو خودم کار کردم بعد به شخص مورد نظرم پرداختم خودش و خانوادشو بردم زیر ذره بین خوبی ها و بدیاشونو رتبه بندی کردم این کارا حدود یک سال زمان برد و من با دلی روشن بدون هیچ اما اگری با همسرم ازدواج کردم در صورتی که همه مخالف بودن اما من اینقدر عقلانی تحقیق کرده بودم که از انتخابم هیچ هراسی نداشتم بعد از یک سال تازه عاشقی و دلدادگی رو شروع کردم!
    دوست عزیز ممنون که تجربه ات رو باهام درمیون گذاشتی. متاسفانه من آدم کم توجهیم و تاچیزی واسم جدی نشه درست و حسابی در موردش فکر نمی کنم. و آدمیم که بیشتر در لحظه زندگی می کنم .برای همین هیچوقت اندازه ی الان ایشون رو زیر ذره بین نذاشته بودم .هیچوقت انقدر جدی به آدمی که قراره تا آخر عمر کنار هم باشیم فکر نکرده بودم . واسه همین الان که داره جدی میشه انقدر پریشونم. تا حالا به خونوادش انقدری که الان دقت می کنم دقت نکرده بودم . الان همشونو سرتاپا عیب میبینم همه حرفا و حرکتا به نظرم منظور داره در حالی که شاید واقعا این جوری نباشه خیلی حساس شدم . دوست دارم همه چیو ول کنم فرار کنم برم .دلم میخواد ازدواج کنم ولی مسئولیتش خیلی برام سنگینه.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 آبان 94 [ 09:10]
    تاریخ عضویت
    1393-11-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستم
    خب ببین پس بازم همه جی برمیگرده به خودت اولش گفتم تکلیفت رو با خودت باید روشن کنی میتونی مسئولیت ازدواج رو قبول کنی توان ایستادگی در برابر مشکلات رو داری یا نه!
    خودت توی حرفات گفتی "
    دلم میخواد ازدواج کنم ولی مسئولیتش خیلی برام سنگینه.
    " پس اول سعی کن این قسمت کار رو حل کنی واسه خودت، قبل از اینکه به شخص خاصی فکر کنی با خودت کنار بیا.
    خانواده اون بنده خدا رو هم فک کنم زیر میکروسکوپ گذاشتی نه ذره بین!
    اگر فک میکنی واقعا با روحیات تو سازگار نیستن دلیلی نداره عضوی از خونوادشون بشی خانواده خیلی مهمه چون هر چقدر هم که عاشق همسرت باشی و با خانوادش مشکل داشته باشی در زندگیت تاثیر خواهد گذاشت اون پریشون حالی هم طبیعی من روز عقدم به قدری استرس داشتم که رفتم زیر سرم و آمپول آرام بخش بهم تزریق کردن و ...
    این روزایی که میگذرونی اگه درست بهشون فک کنی بهترین روزای زندگیت میشن و همیشه دوس داری به این دوران برگردی!
    ویرایش توسط yuttrim20 : شنبه 16 آبان 94 در ساعت 08:54

  6. 2 کاربر از پست مفید yuttrim20 تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 16 آبان 94), Deldar (شنبه 16 آبان 94)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yuttrim20 نمایش پست ها
    سلام دوستم
    خب ببین پس بازم همه جی برمیگرده به خودت اولش گفتم تکلیفت رو با خودت باید روشن کنی میتونی مسئولیت ازدواج رو قبول کنی توان ایستادگی در برابر مشکلات رو داری یا نه!
    خودت توی حرفات گفتی "
    دلم میخواد ازدواج کنم ولی مسئولیتش خیلی برام سنگینه.
    " پس اول سعی کن این قسمت کار رو حل کنی واسه خودت، قبل از اینکه به شخص خاصی فکر کنی با خودت کنار بیا.
    خانواده اون بنده خدا رو هم فک کنم زیر میکروسکوپ گذاشتی نه ذره بین!
    اگر فک میکنی واقعا با روحیات تو سازگار نیستن دلیلی نداره عضوی از خونوادشون بشی خانواده خیلی مهمه چون هر چقدر هم که عاشق همسرت باشی و با خانوادش مشکل داشته باشی در زندگیت تاثیر خواهد گذاشت اون پریشون حالی هم طبیعی من روز عقدم به قدری استرس داشتم که رفتم زیر سرم و آمپول آرام بخش بهم تزریق کردن و ...
    این روزایی که میگذرونی اگه درست بهشون فک کنی بهترین روزای زندگیت میشن و همیشه دوس داری به این دوران برگردی!
    وای من در شرف ازدواجم عقد نکردم همینطوری فکر و خیال داره دیوونم میکنه تازه طرفم خیلی ادم مطمئنیه از هر لحاظ ولی اینجوری که میگین من فک کنم اونروز از ترس سکته کنم ... خیلی برام سخته چون ازدواجم بیشتر منطقیه تا رمانتیک ... شما چه جوری میگین بعد از یک سال تازه عشق و عاشقی شروع کردین ؟ تورو خدا یکم از تجربتون بگین نامزدم خیلییی دوسم داره ولی من خیلی نگرانم ... دقیقا مثل دوستمون یه ساعت خوبم یه ساعت پشیمون ... البته از نظر مسئولیت مشکلی ندارم ولی تغییر زندگی منو میکشه و اینکه چطوری رابطه زناشویی داشته باشم خیلی برام سخته

    - - - Updated - - -

    دقیقا منم با اینکه خیلی اسونگیر بودم الان که جدی شده صحبت یک عمره خیلی پریشون شدم
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  8. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    Deldar (شنبه 16 آبان 94)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 آبان 94 [ 09:10]
    تاریخ عضویت
    1393-11-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط anisa نمایش پست ها
    وای من در شرف ازدواجم عقد نکردم همینطوری فکر و خیال داره دیوونم میکنه تازه طرفم خیلی ادم مطمئنیه از هر لحاظ ولی اینجوری که میگین من فک کنم اونروز از ترس سکته کنم ... خیلی برام سخته چون ازدواجم بیشتر منطقیه تا رمانتیک ... شما چه جوری میگین بعد از یک سال تازه عشق و عاشقی شروع کردین ؟ تورو خدا یکم از تجربتون بگین نامزدم خیلییی دوسم داره ولی من خیلی نگرانم ... دقیقا مثل دوستمون یه ساعت خوبم یه ساعت پشیمون ... البته از نظر مسئولیت مشکلی ندارم ولی تغییر زندگی منو میکشه و اینکه چطوری رابطه زناشویی داشته باشم خیلی برام سخته

    - - - Updated - - -

    دقیقا منم با اینکه خیلی اسونگیر بودم الان که جدی شده صحبت یک عمره خیلی پریشون شدم
    من حدود به یکسال با همسرم در ارتباط بودم بیشتر تلفنی که سه ماه اخر به بیرون رفتن تبدیل شد من خیلی تلاش میکردم که علاقه ام رو به همسرم نشون ندم توی اون یک سال آشنایی نه اینکه بد اخلاق باشم ها فقط رسمی برخورد میکردم هیچوقت بهش تو نگفتم بعضی شبا تا 4 صب با هم تلفن صحبت میکردیم اما من خیلی خیلی رعایت میکردم اظطراب خوبه و یه لحاظی طبیعیه تاپیک "همسرم آشفته اس" مال منه بخونین میفهمین که توی یکسال میشه ره 50 ساله رو رفت خدا رو فراموش نکنین من خودم آدم مذهبی نبودم الانم مذهبی نمیدونم خودمو اما نماز و خوندن قرآن خیلی تاثیر داره کم کم میبینین که خدا حرفاتونو میشنوه و بهتون جواب میده.
    خیلی وسواس به خرج ندین با نامزدتون حتما بیرون برین ایرادی نداره اگه خانواده هم همراهتون باشن یه قوت قلبی میشه واسه شما که خانوادتون همراهتون هستن.
    دقت داشته باشین کوچک ترین حرکات شما در ذهن نامزدتون ضبط و آنالیز میشه شمام هوشیار باشین همه چیز رو توی ذهنتون ثبت کنین حتی میتونین صداتون رو ضبط کنین من تمام صحبت های قبل ازدواجمون رو دارم وای عالین وقتی گوش میکنمشون بی اختیار اشکام میریزن.
    من در تمامی موارد با همسرم صحبت کردم!
    آخرین جلسه که 3 روز قبل آزمایشمون بود کامل و بی پروا در مورد روابط زناشویی صحبت کردیم اما سعی کنین سنجیده رفتار کنین دلیل نداره خانوما در این مورد پیش قدم باشن در همه موارد سعی کنین نجابت رو رعایت کنین بعد از ازدواج خدا آنچنان آرامش و عشقی رو در قلبهاتون قرار میده که حتی نمیتونین تصورش کنین فقط توی راه عاشقی باید صبور بود و محکم!
    ویرایش توسط yuttrim20 : یکشنبه 17 آبان 94 در ساعت 09:09


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.