سلام خدمت همه دوستان
چند روزی میشه که با این سایت آشنا شدم، زمان هایی که فرصتی پیدا میشد مطالب رو مطالعه میکردم تا اینکه احساس کردم شاید بد نباشه من هم عضو سایت بشم و مشکل خودم را با دوستان در میان بگذارم.
به صورت خلاصه دختری 31 ساله هستم که از نظر ظاهری، هوش و خانواده در سطح خوبی قرار دارم اما چون همیشه دوست داشتم پیشرفت کنم سال های زیادی از عمرم رو برای تحصیل و کار گذاشتم و خدارو شکر تا امروز موفقیت های نسبتاً خوبی رو در زندگیم داشتم. همیشه چه در دانشگاه و چه در محیط کارم بسیار وجهه مناسبی رو داشتم و با مردان زیادی اشنا می شدم که مسلما خیلی اشنایی به صورت سنتی تعریف نمی شد اما در تمام اشنایی ها به شدت پایبند اصول اخلاقی بودم و از طرفی به دلیل مشغله های کاری که داشتم رابطه را بیشتر برای ازدواج بررسی می کردم تا دوستی های کوتاه مدت و بی هدف، به همین دلیل هیچ گاه روابطم طولانی مدت نمی شد.
در طی این اشنایی ها تجارب زیادی پیدا کردم، از تمام دروغ ها و دورویی ها، اختلافات طبقاتی، اختلاف سطح تحصیلات، اختلاف سلیقه و .... یا هر دلیل دیگری رو در روابطم تجربه کردم و همچنان فرد مورد نظرم رو پیدا نکردم!
در کنار اینکه گاهی خودمم فکر می کنم دچار کمالگرایی شدم و همیشه سعی می کنم این قضیه رو کنترل کنم، ترجیح میدم تنها باشم تا اینکه وارد یه رابطه اشتباه بشم.
اما موضوعی که باعث شده من به اینجا بیام اینه که بعد از این همه سال حدود سه ماهه که با مردی اشنا شدم که از خیلی نظر ها مورد تائید من هست، مدت زمان اشنایی در حدی نیست که بتونم مطمئن باشم که ادم خوبیه اما تمام ترفند هایی که به مرور و تجربه کسب کردم رو اجرا کردم باز هم نکته منفی اساسی تا به حال ندیدم.
نکته ای که راجع به این اقا وجود داره اینه که حدود 3-4 ماه قبل از اشنایی با من یک شکست عاطفی بسیار شدید از طرف یک خانمی داشته که بهش خیانت کرده و....
بسیاری از زمان هایی که با هم سپری می کنیم به جای اینکه صرف شناخت بیشتر ما از هم بشه صرف تعریف خاطرات و تجربیات تلخ گذشته ایشون میشه و تحلیل رفتاری اون خانم که با چه وقاحتی روابط صمیمانه با مردی دیگر داشته!
ماه اول اشنایی این مسئله بسیار پر رنگ بود و من به دلیل درک این مسئله که آسیب شدید روحی خورده سعی کردم شنونده و دوست خوبی باشم و کمک کنم این تجربه تلخ رو فراموش کنه تا اینکه به مرور متوجه شدم ما بیش از حد راجع به این مسئله حرف می زنیم. چندین بار اخطار دادم و خواستم به من که در حال حاضر در زندگی اش هستم توجه کنه نه به گذشته، این مسائل کم شده اما هنوز تمام نشده. حتی عکس های اون خانم رو در موبایلش می دیدم(یعنی خودش بهم نشون می داد) که ازش پرسیدم چرا هنوز عکساشو بعد از این همه تنفر داری! و ازش خواستم عکسا رو پاک کنه. (امیدوارم پاک کرده باشه)
با اینکه هم در ابتدای رابطه گفته بود که هدفش ازدواجه و هم وقتی مجدد می پرسم همین جوابو میده اما مطمئن نیستم که ایا من واقعا براش بهانه ای برای فراموشی هستم یا یه فرد جدی.
گاهی وقتا بین حرفاش از اون خانم تعریف هم می کنه که من از اون جایی که دختر مغروری هستم بهم بر می خوره و احساس می کنم دارم مقایسه میشم اما به روی خودم نمیارم، با اینکه به مراتب و از هر نظر من بالاتر از اون خانم هستم.
نمی دونم ایا ادامه دادن این رابطه کار صحیحی هست یا نه! خیلی وقتا به خاطر من کمتر در مورد این موضوع صحبت می کنه اما من متوجه میشم که نمی تونه به من اعتماد کنه و با وجود اینکه تلاش می کنم اما احساس می کنم روند رشد رابطمون خیلی کمه!
از طرفی چون اون خانم به شدت خودشو پایبند به اصول اخلاقی نشون داده اما در عمل خیلی نتیجه بدی دیده، فکر می کنه که منم دارم به قولی فیلم بازی می کنم.
با اینکه بین حرفاش متوجه میشم که خیلی برای اون خانم مایه و انرژی می گذاشته، شاید دو برابر من! اما احساس می کنم که فکر می کنه من می خوام ازش سو استفاده کنم در صورتی که من از هیچ نظری بهش نیاز ندارم و خودم به شدت ادم مستقلی هستم.
نگرانم که رابطه رو تموم کنم و بعد پشیمون شم که چرا بیشتر صبر نکردم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)