به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 54
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اردیبهشت 95 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-19
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    2,961
    سطح
    33
    Points: 2,961, Level: 33
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 33 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با اینکه باردارم شوهرم داره طلاقم میده

    سلام.بیست و سوم وقت دادگاهمه
    .شوهرم داره طلاقم میده.کلی هم استشهاد علیه من جمع کرده و وکیل گرفته.
    کل خانوادشم به من توهین میکنند و منو زدند.
    باردار شدم.شوهرم گفت سقطش کن.اما نکردم.گفتم همبازی پسرم میشه و بچه خوبه و... اما منو فرستاد خونه بابام.گفت یا سقط کن یا طلاق.منم سقط نکردم.برگشتم خونه خودم.اما ایندفعه اون رفته خونه باباش.
    علیه من ادعای عدم تمکین عام و زیر سوال بردن شان خانوادکیشو کرده.و ادعا کرده خاین هستم...کلی بازی دراورده.عاشقم بود.خیانت کرده بودم اما توبه کردم.چند روز پیشا بچه برادرم یه هنرپیشه رو دید و پرید بغلش.منم دنبال بچه.واسه شوهرم تعریف کردم گفتن لاشی هستی و لاس میزنی
    پیش مشاور نمیاد.تو این دو هفته فقط چهار بار اومده خونه اونم واسه رابطه بوده و رفته.این چهار بار رابطمون خیلی خوب بود اما تاثیری نداشت
    یه مزاحم تلفنی داشتم که فهمید.میگه تو با اون در ارتباطی
    تاپیک قبلیمو بخونید
    میگه من زنی که چشما دنبالشه نمیخوام
    بهش میگم من فقز مال توام
    اما قبول نمیکنه.از وقتی حامله شدم دادخواست داده
    کمکم کنید.نمیخوام بره

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام عزیزم. شما باید بهش ثابت کنید که دوستش دارید. در غیر اینصورت هرگز حل نمیشه و باید در عمل ثابت کنید. وگرنه محبت کلامی میتونه شرایط رو بدتر کنه. چون او هربار مجسم میکنه این حرف ها، این نگاه ها، این رفتار ها قبل من متعلق به مرد دیگری بوده و چند برابر شکنجه میشه .

    بهش بگید در دادگاه نه با او مقابله میکنید نه همکاری. چون دوستش دارید و نمیخواین از دستش بدین، اما اگر او شما رو نخواد مانعش نمیشید و در دادگاه دفاع نمیکنید .

    بگید یک بار مرتکب گناه شدید و مجازاتش هم تحمل کردید و هرگز حاضر نیستید بار دیگر مرتکب گناهی آن هم به بزرگی قتل فرزند بشید. بگید در مورد سقط فرزند با شما صحبت نکنه، او خیانت شما رو فراموش نمیکنه، چطور شما قتل و قاتل بودن اون رو میتونید فراموش کنید. بگید حاضرم طلاقم بدی، اما تو قاتل فرزند نباشی. بگید یادگار عشقتون رو با جان و دل بزرگ میکنید و نعمتی که خداوند به شما ارزانی داشته با عشق و با دیده ی منت میپذیرید و هرگز در این باره لحظه ای تردید نمیکنید.

    همچنین عذرشون رو بخواین و بگید تا زمانی که شما رو طلاق عاطفی گفته از او تمکین نمیکنید. البته این یک ریسکه. بستگی به رفتار ایشون داره . اما مبادا بر ایشون جایگاه همسر و برده ای هرزه که مالکشه اشتباه شه و این صحه ای بر عدم عشقتون باشه. این که ایشون فکر کنند فقط به خاطر ارضای شهوتتون محبت و زنانگی دارید و او هم باید اینگونه با شما رفتار کنه. بگید همواره از او تمکین کردید، اما یک بار او تمکین کنه و به ملاقات قلبتون بیاد. بگید شاید مدت زیادی کنار هم نباشید و بر طلاق شما مصمم باشه بنابراین ترجیح میدین این مدتی که باقی مونده رو قدر بدونین و به جای جنگ و دعوا از عشق او بهره مند بشین و به چیز دیگری جز این فکر نمیکنید . این عشق کار خودشو میکنه. اجازه ندین بدون عشق و علاقه و بدون درک ارزش شما بهتون دست بزنه. بگید از رابطه بدون عشق و احساس بیزارید و هرگز اجازه نمیدین بازیچه دست شهوت یک مرد باشید حتی اگر همسرتون باشه. گفتم که این شمشیر دو لبه است. یا بهش میفهمونه شما عملا تغییر کردین یا سرکشیتون نتیجه عکس بده. به هر حال این به هنر شما ربط داره که چگونه به آنچه در ذهنتون هست هدایت کنید.

    هرگاه تلفن شما به هر دلیلی زنگ خورد که مزاحم تلفنی بود ایشون رو در جریان قرار بدین تا اطمینان پیدا کنند دیگه دروغی در کار نیست. حتی اگر در حضور شما نباشن. یا شمارتون رو تغییر بدین و اجازه بدین هروقت خواستن به گوشی شما دسترسی داشته باشن.ازشون دعوت کنید تا پسرشون رو ببینه. ازشون بخواین خرید کنه یا بیاد و شما رو برسونه و القا کنید به خاطر او تمایلی به خروج ازمنزل ندارید . اجازه بدین نتیجه رفتار اشتباه خودشون رو ببینن و مجاب شن با شما به روانشناس مراجعه کنند. باید نتیجه رفتارشون رو ببینند. بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. منطقی رفتار کنید شاید نتیجه گرفتید.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
    ویرایش توسط عشق آفرین : یکشنبه 03 آبان 94 در ساعت 12:37

  3. 2 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    sahar67 (یکشنبه 03 آبان 94), ستاره زیبا (دوشنبه 04 آبان 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اردیبهشت 95 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-19
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    2,961
    سطح
    33
    Points: 2,961, Level: 33
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 33 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی لجباز شده.انگار که میخواد جایگاهشو به همه ثابت کنه
    رفتم خونه پدرش اما پدرش بهم فحش رکیک داد و منو هل داد کوبیدتم به در
    دوست ندارم خانوادم خیلی مستقیم وارد جریان بشن چون ممکنه چیزی از قضیه های دوسال پیشو بدجور بگن و دعوای بدی بشه
    بعد از اینکه پدر شوهرم هلم داد خواهر شوهرم بهم فحشهای بد داد و میگفت با اون چشما مثل اجنه و شیاطین میمونه
    مادر شوهرمم اون وسط گفت چادرت کو
    با پنج تا خواهر شوهرمو خودش حسابی با حرفهاشون از خجالتم در اومدن
    خلاصه کلی دلمو شکوندن
    خودش خونه نبود
    بعد که برگشته بهم اس داده همه خوب شناختنت ج....!
    با یه بچه یکسال و نیمه و یه بچا توراهی چی کار کنم؟چه طوری جدا بشم؟اون فوقش نفقشونو بده اما میتونه تا هفت سالگی بزارتشون پیش من با کل مسوولیتاشون و بدون کمک.همه چی که پول نیست
    خانوادش از الان دختر داییشو در نظر گرفتن که بعد طلاق با اون ازدواج کنه
    دوباره چند ساعت بعد حالش خوب دچار تغییر شده بود گفت اگر صورتت بسوزه به قرآت زندگی با تو برام بهشت میشه
    نمیدوتم ترسیدم فکر کردم نکنه یه تهدید باشه
    آخه این روزا خیلی عصبیه
    آره عشق آفرین فقط شدم برده ی ج ن سیش.بعد که کارش تموم میشه میگه این کارها و حالتهاتو با فلانی هم داشتی؟اون لحظه منو نابود میکنه.نابود.دیگه توضیح دادن بهش فایده نداره
    چند روز پیش هم مادرش زنگ زده میگه خوب به خودت میرسی با اون شال صورتی و اون سر و وضع با کی قرار داشتی؟بهش گفتم اون شال زیر چادر بود میگه واسه گاوهای صد من شیرده صدتا چادرم افاقه نداره.حتما شوهرم همه چیو بهشون گفته.همه اینارو با گریه گوش دادم.گوشی رو روش قطع کردم واسه اینکه چیزی نگم.باز صد بار پشت سر هم زنگ زده تا کلافه شدمو برداشتم نفرینم میکنه که خدا بزنه وسط کمرت زمین گیرت کنه تا باز کسیو از راه به در نکنی

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام قبلا تایپیک های شما رو خوندم ولی چون باعث میشد احساساتی بشم سعی کردم نظر ندماون اتفاق ها به شد روی همسرت تاثیر گذاشته و روز به روز هم بدتر میشهمتاسفانه خانوادش هم وارد این قضیه شدن همسر شما به شدت نیاز داره بره پیش روانشناس. چون ضربه ی بدی خوردهشما هم تا جایی که میتونی سعی کن بیرون که میرید ارایش و تیپ نزنید حتی زیر چادران شاءالله مشکلتون حل بشهموفق باشیدیاعلی...

  6. کاربر روبرو از پست مفید alireza198 تشکرکرده است .

    mahasty (دوشنبه 04 آبان 94)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    شما ضربه ی وحشتناکی به همسرتون زدین و متاسفانه از روی حرفاتون احساس هم میکنم خیلی سعی نکردی از ذهنش پاک کنی
    چرا شما باید مزاحم تلفنی داشته باشی؟؟؟؟ و مهمتر اینکه چرا باید بذاری همسرت بفهمه چرا از همون اول به همسرت نگفتی!!!!

    من بارها شده که شماره ی ناشناسی بهم زنگ زده که مزاحم بوده حتی اگر همسرم خونه نبوده فورا بهش زنگ زدم و جریانو بهش گفتمو اکثرا هم شماره رو براش فرستادم

    چرا من تا این حد رعایت میکنم؟؟؟؟

    برای اینکه اگر من خودم بگم همسرم میدونه که من تقصیری ندارم اما اگر خودش بفهمه میگه اگه چیزی نیست چرا خودش نگفت و اعتمادشو از بین میبرم اما شما با اینکه این بلا رو هم سر شوهرت در اوردی بازم سعی نمیکنی کاری نکنی اعتمادشو تخریب کنی خب این همسر بیچاره ی شما باید همش دلش تو مشتش باشه اینجوری که نمیشه زندگی کرد

    شما باید خیلی مقید تر ازین حرفا باشی تا بتونی یک دهم اعتماد همسرتو برگردونی فکر کردی راحته؟؟؟ نه اصلا هیچی مثل بازسازی اعتماد بین زنو شوهر سخت نیست ادما بار اول راحت اعتماد میکنن وای به روزی که یکی این اعتمادو خراب کنه دیگه واویلا ساختن دوبارش خیلی تلاش و دقت میخواد

    درسته قضیه اون بازیگر و برادرزادتون خیلی عادیه و ظاهر قضیه مشکلی توش نیست اما برای شما پراز اشکاله

    شما هنوزم نمیدونید دارید چکار میکنید

    به نظرم همسرتون واقعا نمیتونه به ادامه زندگی با شما فکر کنه هم اینکه به خونوادشم گفته و هم طرز رفتاری که با شما داره و نگاهی که به زن بودنتون داره کاملا معلومه نظرش خیلی برگشته و به چشم خوبی بهتون نگاه نمیکنه

    تهدیدشونم نه خیلی جدی بگیر نه خیلی جدی نگیر مواظب باش همسرت مثل شیر زخم خوردس که مدام زخمش تازه میشه شیر زخمی ممکنه هرکاری بکنه


    متاسفانه در بازسازی اعتماد احساس میکنم خیلی تلاش نمیکنید همسرتون خیلی خیلی اسیب دیدن با این کارهای ساده چیزی درست نمیشه پیش مشاور برید حضورا
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  8. 6 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (دوشنبه 04 آبان 94), kamran2007 (یکشنبه 15 آذر 94), mahasty (دوشنبه 04 آبان 94), نیکیا (دوشنبه 04 آبان 94), دل آرا (دوشنبه 04 آبان 94), عشق آفرین (دوشنبه 04 آبان 94)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اردیبهشت 95 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-19
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    2,961
    سطح
    33
    Points: 2,961, Level: 33
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 33 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم میدونم خیلی اذیت شده.یکسال تحت نظر مشاور بودیم.دیگه حاضر نیست بیاد.میگه اگه مشاور نبود سال اول طلاقت میدادم.اصلا نمیاد
    من بیرون میرم اصلا آرایش نمیکنم
    حتی توی خونه هم دیگه ارایش نمیکنم.چون شوهرم عصبی میشد.منو مجبور میکرد جلوش لنز مشکی بگذارم.با اینکه از نظر بهداشتی میترسیدم اما این کارو میکردم.میگفت رنگ چشمات منو عصبی میکنه.چند بار لنز مشکی زدم که از سرش افتاد.
    مزاحم تلفنی رو نمیگذاشتم بفهمه اما اشتباه کردم.خواستم اوضاع آروم بشه.به همسر دوست شوهرم تعریف کردم که یکی هست که منو احتمالا میشتاسه و مزاحمم میشه میترسم جنجال بشه.زن دوست شوهرم گفت خیالت راحت شمارشو بده به شوهرم میگم.اما شوهرش زنگ زده بود به شوهرم و برعکس زیر اب منو زد که این شماره یه مرده که خانمت داده.
    شاید الان منم خسته ام از این زندگی.اما واقعا نمیتونم با یه بجه یکی دو ساله و یه بچه توی شکمم طلاق بگیرم.نمیتونم تنها بزرگشون کنم.میگه من به بچه های تو حسی ندارم.یا میکشمشون یا میسپرمشون پرورشگاه.مادر پدرشم همینو میگن.
    دوساله فقط از من محبت دیده.بعضی وقتها ناراحت بود میرفتم سر تخت مینشستم تا باهاش حرف بزنم.یکم که با هم صحبت میکردیم تا اروم بشیم نازش میکردم،نگاهم میکرد بعد عصبی میشد میگفت یعنی بقیه هم تو رو این شکلی دیدن
    دوباره هر چی رشته میکردم پنبه میشد
    همش میگفت به خدا اگه معمولی بودی راحت بودم داری عذابم میدی
    خب من معمولیم
    میگفت چشم همه دنبال زنت باشه خیلی بده.تازه میگفت روبند بزن من زدم چند بار اما خجالت کشیدم چون مرسوم نیست خب
    من الان خیلی داغونم.خیلی.دلسرد شدم.شوهری که دیگه منو نمیخواد و خانوادش که از من متنفرن و دو تا بجه کوچک
    پدر و مادر شوهرم و خواهراش و خود شوهرم از من متنفرن
    رفتم پیش شوهر خواهر بزرگ شوهرم تا باهاش حرف بزنم گفتم شاید حرفشو بخونن اما شبش همشون اومدم دم خونم که میتوای شوهر منو بدزدی و هواییش کنی و کلی فحش و بد و بیراه
    شوهرمم میدونست اما نیومده بود که جلوشوتو بگیره
    هنوزم که هنوزه زنگ میزنند و فحش میدن و میگن شوهر دزد جادوگر
    اخه من با این جماعت چی کار کنم

    چرا باید شوهر پیر اونو کاری داشته باشم.من خواستم ریش سفیدی کنه.
    خیلی خسته ام
    بگید الان چه کنم
    ویرایش توسط مهساجان : یکشنبه 03 آبان 94 در ساعت 23:14

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    سلام مهساجان

    خواهرم میفهمم شرایط سختی داری ... نمیخوام نچیزی بگم برا این مورد شما ... چون هرچی بگم احساسی و خالی از مفید بودن هست ...حتی فکر کردن به هم حسی یا همدردی با شما هم برای من یکی که خیلی ناخوشاینده


    امیدوارم مدیر همدردی به این تاپیک شما نظری بندازن و راهنمایی های مناسبی بگیرید ...یا میتونید مشترک انجمن آزاد بشید و مشاوره تخصصی بگیرید...





    پ.ن:
    توبه میکنی خدا میبخشه اما بنده خدا نه ... آبرو چقدر کم ارزشه پیش بعضیا ...چه خوبه که خدا ستارالعیوبه...


    به خدا توکل کنید. امیدوارم بهترین ها براتون رقم بخوره

  11. کاربر روبرو از پست مفید یاس پاییزی تشکرکرده است .

    mahasty (دوشنبه 04 آبان 94)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    عزیزم باید واقع بین بود. به هر حال چه شما بخواین طلاق بگیرید چه بمونید نیاز هست این مدت دست از پا خطا نکنید و سیاستمندانه رفتار کنید که اگر قرار بر جدایی بود متضرر نشید و بیش از این با آبروی شما بازی نکنند و خانواده هم به شما پذیرش بدن و اگر بخواین بمونید که از نو بسازید و شبهات رو برطرف کنید که نیازمند صبوری و درایت شماست. قبول دارم شرایط سختی هست ولی ممکنه بعد یرای شما شرایط سخت تر بشه.
    ایشون نیاز به یک شک داره. باید مصمم بودن شما رو ببینه در حالی که از او اطاعت هم میکنید، اما اهداف شما از پیش تعیین شده است. شاید نیاز باشه اکثر مواقع سکوت کنید. ممکنه جنگ روانی باشه واسه اینکه شما رو از حق و حقوقتون محروم کنند، هرگز نباید بیگدار به آب بزنید.
    هرگز التماس نکنید و اینچنین نباشه که فکر کنند آویزون هستید و منافع خودتون در خطره. بلکه فقط به خاطر او هستید و خانه موندین. بذارید استقلال و توانایی شما رو درک کنند و فکر نکنن با این تهدید ها شما میترسید و تنها از دست دادن او برای شما سنگینه.
    به هرحال شاید بر خلاف تلاش شما ایشون طلاق رو انتخاب کنند که نباید بیشتر از این آسیب ببینید و بایستی مدیریت کنید. اگر طلاق هم بگیرید نگران بعدش نباشید، خداوند هر دوی شما رو از فضلش بینیاز میکنه. این وعده ی راست اوست. اما نبایستی از تلاش باز بایستید و همه سعیتون رو به کار بگیرید تا منصرفش کنید. اگر منتهی به طلاق شد، با توجه به اینکه بچه دارید شاید حتی بعد طلاق مجددا به شما مراجعه کنند، نبایستی پل های پشت سرتون رو خراب کنید. شاید نیاز به فرصت داشته باشن. برخی ارزششون وقتی که نیستند نمایان میشه. مهم اینه که کم نذارید و واقع بین باشید.
    امیدوارم مدیران سایت بیان و علمی تر و عملی تر راهنماییتون کنند.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
    ویرایش توسط عشق آفرین : دوشنبه 04 آبان 94 در ساعت 00:46

  13. 3 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 04 آبان 94), sahar67 (دوشنبه 04 آبان 94), یاس پاییزی (دوشنبه 04 آبان 94)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    من پیشاپیش از لحن بدون حاشیه عذر میخوام. نمیخوام در مورد سابقه شما حرفی بزنم و فرض میگیریم چنین اتفاقی نیفتاده. اما برداشت من در مورد شما از روی نوشته هاتون:

    1- خودخواه هستید! چطور به خودتون اجازه می‌دید در چنین شرایطی بچه دیگری رو وارد این خانواده پرآشوب بکنید؟
    مگه بچه عروسکه که وسیله بازی پسرتون بشه. آیا این بچه قرار بود محبتی در دل همسرتون ایجاد بکنه یا اصطلاحا پابندش کنید؟(عنوان تاپیک!) الان هم کاسه چه کنم دست گرفتید که مبادا بچه ها رو بزاره پیش من!

    2- شو آف می‌کنید! فقط با نوشته؛ چنان بلوای احساسی به راه انداختید که هرکسی مضطرب میشه: "وای با دوتا!!! بچه کوچیک"... همین نمایش رو برای شوهر و پدر شوهر و شوهر خواهر و دوست شوهر و... راه انداختید. مردم فکر میکنند! شاید یک لحظه تحت تاثیر احساسات قرار بگیرند اما وقتی متوجه میشن کار همیشگی شماست دیگه اهمیتی نمیدن و حتی شده با برخورد فیزیکی شما رو از خودشون دور میکنن.

    3- حتی الان هم حقیقت رو شفاف نمیگید! مگه شما گوشیتون رو قایم میکنید؛ تلفنهای همه اطرافیان من مدام اینطرف و اونطرف افتاده، هرکسی توی خونواده میتونه برداره و بازی کنه، استفاده کنه یا اگه زنگ خورد و آشنا بود؛ جواب بده. کسی هم به بقیه شک نداره. اگه این قضیه مهم بود چرا نگفتید؟ اگه نبود چرا به گوش دوستش رسوندید؟
    اینکه مردی به دوستش زنگ بزنه و بگه رد مزاحم تلفنی زنت رو گرفتم؛ به معنی "زیراب" زدنه؟ اصولا مگه میشه زیراب کسی رو پیش همسرش زد؟!

    4- حدودی برای خودتون قائل نیستبد! بالاخره برای جلب اعتماد کاری میکنید یا نه؟ از یک طرف میگید نقاب میزنم؛ از اونور مادرشوهرتون میگه چادرت کو و شالت چرا رنگیه و در مورد بازیگر صحبت میکنید. اگه بچه اونقدر کم سنه که میپره توی بغل, "شما" مسئول رفتارش هستید و بچه بهانه است. اگر بزرگه لازم نیست دنبالش برید! چطوری تنها میرید سراغ شوهر خواهر و...

    موارد دیگه هم هست که از حوصله خارجه.
    به نظر من با این وضعیت حتی اگر همسرتون هم شما رو بخواد خونوادش اجازه نمیدن. بهترین کار اینه که بی‌سر و صدا جدا بشید و اجازه ندید آبروریزی بیشتری راه بیفته و کار به اثبات در دادگاه برسه یا همسرتون با توجه به تهدیدی که کرده؛ بلایی سر شما بیاره.
    ویرایش توسط mahasty : دوشنبه 04 آبان 94 در ساعت 04:36

  15. 4 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (دوشنبه 04 آبان 94), Mr DaNi (دوشنبه 04 آبان 94), sahar67 (دوشنبه 04 آبان 94), آزرم (سه شنبه 05 آبان 94)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    شما عاشق شوهرتونید؟بعد دیوونه وار استاد دانشگاهتون رو که متاهل هم هستند بطور مجازی دوست داشتید؟اونو هو از راه به در کردین.من که نمیفهمم.بعضی از خانومارو به هیچ وجه نمیفهمم.
    به نظرم بیش از مشاوره شما نیازمند یک روانشناس حاذق هستید.الان هم چون تو تنگنا قرار گرفتید شروع کردید به ناله.بدبخت شوهر شما کاملا درکش میکنم.واقعا بیچارش کردید.
    اون خانومی هم که میاد میگه توبه کردن خدا میبخشه پس حق الناس چی میشه؟
    من منکر توبه نیستم ولی یه جا خوندم که نوشته بود از این ادما بترسید چون همه کار میکنند به این دلیل که در توبه و بخشش خدا بازه.هر چند که آدم مذهبی هم نباشن و از مذهب فقط همینو یاد گرفتن.
    عزیز دل من توبه هم شرایطی داره.برید بخونید.هینطوری کشکی نیست که بگی خدایا منو ببخش و توبه.
    ضمنا مدیر همدردی قبلا ایشون رو راهنمایی کردن و گفتن که شما نیازمند مشاوره حضوری هستید و اگر دوست داشتن پیشرفتی در زندگیه زناشویی داشته باشن باید از این راهنمایی استفاده میکردن که مشخصه نکردن.
    ویرایش توسط Mr DaNi : دوشنبه 04 آبان 94 در ساعت 09:41

  17. کاربر روبرو از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (دوشنبه 04 آبان 94)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.