اصلااااااااا نمیتونیم با هم حرف بزنیم... زود عصبانی میشه... با اینکه من دارم
تمام تلاشمو میکنم که حرفی نزنم ناراحت بشه..
اومد گفت
بگو ببینم چته؟ دیرم شده...
گفتم هیچی.... گفت بابا من صبح دو کلمه بهت گفتم باید اینکارو میکردی گفتم اصلا از دست تو ناراحت نیستم.... گفتم تو کار بدی نکردی.....
میبیند هر عکس العملی نشون میدم نتیجه خوبی نداره...........
دلسرد نباش خانومی راه های دیگه رو امتحان کن .. همین حرف ها و مثال هایی که آقا رضا زدن تعمیم بده به شرایط و موقعیت های مختلف دیگه ...
یکم تغییرمثبت و خوب تو حرف زدن ها و دردودل کردنا بهتر میکنه همه چیزو ... همسرتم کم کم یاد میگیره ازت ...
وقتی ازم میپرسه مشکلت چیه؟
1- اگه بگم تو فلان کارو کردی و من ناراحت شدم که اصلااااا بی قایده است چون اصلا قبول که نمیکنه سعی میکنه بهم بگه که تفصیر خودم بوده. و با عصبانیت محیط رو ترک میکنه و به من میگه تو حالت خوب نیست
2- اگر بگم تو کار اشتباهی نکردی و من فقط کمی بی حوصله ام... باز هم یا سکوت میکنه یا اینکه پا میشه میره و منو تنها میذاره..
3- اگه بگم دلم میخواد باهات حرف بزنم و بهم محبت کنی که دیگه بدترررررررر.... میگه مگه همین دیروز بهت مححبت نکردم؟ ...... حالا طوری میشه که من باید بهش ثابت کنم که اون محبت نبوده و بحثایی که اصلاااا فایده نداره...
4- اگر هم با این شیوه هایی که در مورد مهارتهای صحبت کردن باهاش برخورد کنم میگه وااای دوباره رفتی رو منبر.... یا هم منتظره من حرفهام تموم شه بره سراغ کارش...
کلا هرکاری که فکرشو کردی تا حالا جالبه همش اون میزاره میره !!
بنظرم بعضا تو موقعیت هایی هست که مجبوره بزاره بره...مثلا دیرش شده یا کاری داره که باید بره اما چند ثانیه خواسته از خودت و احوالت باخبر بشه خب در همین حد وقت داشته...
تو اینجور مواقع از حال و احساست بگو اما با بیان مناسب شبیه توضیحاتی که آقارضا دادن...
وقتی تو بگی :
هیچی نیست...
خوبم ...
همینجوری ناراحتم بخاطر تو نیست...
انتظار داری گیر بده ... نه بگو چته؟ چرا نمیگی؟ از من ناراحتی بگو! من چکاری میتونم بکنم...درحالیکه باید بره و نمیتونه اون لحظه ها...
گفته بگو ببینم چته خیلی حرف ها پشتش میتونه باشه مثلا صبح اونحرفهارو بهت گفته بعدا احساس کرده کارش ممکنه ناراحتت کرده باشه ناهار میاد میبینه بععععله ناراحتی میپرسه بگو ببینم چته ...
اما کاراش اجازه نمیده وقت بیشتری باهات بگذرونه ...همون وقت کمم اگه میتونی با محبت های کوچیک کیفیتش رو ببر بالا تا هردو راضی باشین ...طوری که احساس نزدیکی باهات بکنه ....
نارجیس عزیزم بهتره بگی با کمترین کلمات و جمله ها بدون اینکه کسی رو مقصر کنی..و بهتر از اون اینه که ضمیر مخاطب رو از جمله هات کم کم حذفش کنی بعضی مواقع ... مطمئنا تو بهتر از من میدونی این حرفارو...
- شرایط و موقعیت همسرتم بی تاثیر نیست ...
ما تو خونمون سه تا مرد داریم همشون همین طورن هیچوقت وقت اینو ندارن که بشینن دو سه ذقیقه بیشتر به حرفهای دلی و احساسی گوش بدن (موضوع کاری باشه یه ساعت دوساعتم وقت میزارن ...)
برا همین این نیاز بوجود اومد که کلیت حرفامونو تو همون دقایق انتقال بدیم !
کلی هم روابط بهبود پیدا کرد ...
تا قبل اون فکر میکردم که دوس ندارن این حرفارو و علاقه ای به گوش دادن ندارن و اصلا اهمیتی براشون نداره اما با اون تغییر در بیان و ساده تر کردن حرف ها خیلی خوب پاسخ مناسب و دلخواهمون رو میدن ...مثل اصول مذاکره میمونه
مهارت های صحبت کردن هم بهتره عینا تکرار نشه بلکه یجاهایی لازمه بومی سازی بشه با فرهنگ ارتباطی هر فرد و خانواده ....برا منم بعضیاش وقتی برا خودم مرور میکنم حس کسایی رو دارم که رفتن بالا منبر و ....!! چون اگه اطرافیانمون با این نوع صحبت ها آشنا نباشن شاید جذاب بنظر بیاد ولی ممکنه جواب نده...
این در حالیه که من تماااااااام تلاشمو میکنم تا یه وفت حرفی نزنم اقا اقتدارش بشکنه یا فکر کنه من دارم اونو مفصر جلوه میدم ... ازش تعریف میکنم... میگم من دوست دارم باهام اینطور برخورد کنی... حتی گاهی وقتا ازش تشکر میکنم که به حرفهام گوش داد( یا اینکه اصلاااا درست گوش نمیده) بعد در آخر میگه خدا رو شکر ....تموم شد؟؟ اونوقت اگه من بگم نه هنور تموم نشده واااااامصیبتااااا.... دیگه میره رو دنده عصبی...
هرجایی افراط و تفریط نتیجه خوبی نمیده ...همین کلید مرد رو کلی تو تاپیکای مختلف دیدم دوستان پیشنهاد دادن کنجکاو شدم و گوش کردم خیلی بامزه بود و گاهی نکاتی ریزی هم اشاره میکرد که واقعا درسته...
اما اصل اول تو زندگی اینه که خودمون باشیم و صادقانه نیازهامونو بشناسونیم و برای اینکه مثلا اقتدار مرد حفظ بشه دروغ نگیم... چون باعث دوگانگی و سردرگمی میشه و این دوتا هرمردی رو متزلزل میشه پس عملا کارمون به اقتدارش کمکی نمیکنه ...
(در مورد کلید مرد کلی حرف دارم ،بماند...)
علاقه مندی ها (Bookmarks)