به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 60
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array

    مشکلات کوچیک من باهمسرم.

    سلام دوستان.
    موضوعی فکرمو کمی مشغول کرده!!!
    سلام خاله قزی.بیا که باز من اومدم...
    همسرم از اونجاکه عاشق شهرشه هر فرصت و تعطیلی حتی یکی دو روزه پیش میاد میگه برم کرمانشاه.نکته جالب اینجاست که میگه برم!بعد من میگفتم پس من چی؟منو نمیبری؟ میگفت مثلا تو هم یه سر برو خونه مادرت.این درصورتیه که من مامانم بقل گوشمه و همیشه میبینمش و این جوابش از نظرمن بهانس.
    این مورد تو دوران نامزدی هم بسیار پیش اومده بود که خانوادش میگفتن میخواد بیاد سر بزنه تو چرا نمیای تو هم بیا...
    هرچند که حتی اگه میخواست منو ببره خانوادم اجازه نمیدادن.من اون زمان خودموخیلی ناراحت میکردم و به قول دوستان تفاسیر متعدد و متفاوتی هم از رفتارش میکردم و گاها باعث دعوا هم می شد.
    اما ... بریم سراغ معما!!
    الان اوضاع فرق کرده!!!من میخوام عوض بشم و درست رفتار کنم!!!!
    امروز زنگ زدم به خونشون و خونه برادر بزرگترش.باهرکی صحبت کردم بلااستثنا گفت رامین میخواد بیاد.توچرا نمیای باهاش؟!!توهم بیا...
    منم گفتم دوس دارم بیام ببینمتون .انشاا... قسمت باشه میام همراش...
    نمیدونم علت این کارش چیه.ما یه مقدار مشکل مالی و قرض و اینا داریم.شاید به خاطر اون باشه.اما خوب اگه به خاطر اونه خودش چرا میخوادبره.من خرج زیادی واسش ندارم که بگم اگه من نرم باهاش صرفه جویی شده.
    هرچند یکی دوبار گفت که دو روز تعطیله برم.گفتم منم دوست دارم بیام همرات.علی رقم اینکه حرفمو به گوشش رسوندم باز این حرفا رو زده.


    1. میخوام ازش بپرسم چرا نمیخواد منو ببره ؟


    از علاقش به پرنده هم گفتم تو تاپیک قبلیم.با وجود اینکه میبینه و میدونه اوضاعمون.و قرض و قسطامونو دوستاش زنگ میزنن بهش یه قناری با افلان مشخصات به قیمت 200هزار تومن میخوای.درکمال تعجب میگه بله میخوام.من چیزی بهش نگفتم حتی یک کلمه.اماخداروشکر به لطف خدا از طرف فروشنده لغو شده چون فروشنده منصرف شده.
    یه مقداری از مادرم قرض گرفتیم و من میدونم که لازمش داره از طرفی ماهم نداریم پسش بدیم.مامانمم روش نمیشه چیزی بگه.منم موندم چطوری بهش بگم.من همه تلاشمو دارم میکنم که صرفه جویی کنم.اما اون نه با همین پرنده پرنده کردنش هر ماه یه مبلغی رو هدر میده.
    از حقوق خودش برای من بعنوان خرجی خونه در ماه 300 هزار میمونه شایدم کمتر.من اکثر اوقات از پول کمی که از کافی نت در میارم واسه خونه خرج میکنم.کافی نت رو همسرم پولشو داده.منتی نمیخوام سرش بذارم پول خودش بود داد و برام کار جور کرد.چون تازه راه افتاده درامدش کمه.اما همون کمم من تو خونه خرج میکنم.من بهش نگفتم این چیزا رو.دوس ندارم ناراحت شه فک کنه چیزی رو به روش آوردم.
    2.چطور بهش بگم که اونم تو صرفه جویی کمکم کنه و خرج اضافه نتراشه؟؟چطور بهش بگم که من درامد کافی نت رو خرج خونه میکنم؟؟
    تاپیک جدید زدم که کمکم کنین.تو تاپیک قبلیم کسی جوابمو نداد!!!!!

  2. کاربر روبرو از پست مفید fariba293 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 29 مهر 94)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    خدا خیرت بده هر تایپیک برای یک مشکله اینجوری هدفمندتر جلو میری چیه نکنه فکر کردی بچه های همدردی آماتور هستند

    در مورد مشکل اولت خوب بعنوان یک مرد میگم خانوم ها توی مسافرت معذب هستند خوب حق دارند چون باید حجاب داشته باشند و مانتو لباس و کلا سخت یکم بهشون میگذره بقول معروف داستان اینجوریه که دخترها بخوانب رن مسافرت برای مسواک زدنشون هم فکر میکنن و هرکی برای خودش مسواک میاره مثلا فکر کن با دوستات میخواین برید دست جمعی دریا چقدر برنامه ریز یمیکنی برای لباس گرفتن شما دخترها!! برعکس ما پسرها یک قلیون میگیریم و با مایو نبود شلوارک بعضی اوقات هم یکی مایو اضافه یا شورت داره میاره دست جمعی استفاده میکنیم
    الانم قضیه همینه شما میتونی راحت باشی مثل شوهرت از مسافرت لذت ببری یا میتونی حساس باشی نسبت به همه چی میل خودته ولی اینو بدون مسافرت وقتی میری اونهم طرف خانواده شوهرت بزار برای خودش باشه شما هم برای خودت بزار خوش باشه مردها نیاز دارن به اینجور وقتها لذت ببرند خیلی توی روحیه اش تاثیر مثبت داره و مهمتر از اون باعث میشه عشق و علاقش به شما و زندگیش بیشتر بشه یکجور شارژ روحی هستش برگشت به اصل خودت و جایی که بودی مثلا اینجوری ببین من خودم فقط میرم مسجد خودمون بخاطر دیدن دوستام با اینکه یکم دوره سینه زنیش مداحش خیلی خوب بلد نیست بخونه روحانی منبریش هم خیلی خوشم نمیاد چون مطالبی که بدرد زندگی بخوره نمیگه ولی بخاطر خاطرات قدیم زنده بشه و دیدن دوستام میرم همیچین حسی داره شوهرت همراهش باش بانو این دو روز شما عاشق باش و شوهرت معشوق فکر کن وظیفه داری هرکاری از دستت برمیاد انجام بدی بهش خوش بگذره نتیجه این رفتارت را بعد مسافرت توی زندگیت میبینی
    پس بدون که شوهرت قصد و نظری نداشته این موضوع را بیان کرده.
    در مورد پرنده باز خدا را شکر دلخوشی شوهرت پرنده بازی هستش من جات باشم بخدا خدا را شکر میکنم کلاتم بنداز هوا درسته خرج داره روی این موضوع بعضی وقتها بهش البته با مهربانی و علاقه بیان کن ولی این بدون که بقول معروف شوهرت ور دلت نشسته و عشقش پرنده هستش نه چیز دیگه متوجه منظورم که میشی بانو
    مثلا منم عشقم روانشناسیه و اینترنت سعی میکنم مورادی را جایگزین نکنم که به کانون گرم خانواده آسیب وارد کنه تا وقتی دلخوشیش مثبته بزار باشه ما مردها هم گناه داریم بخدا بزارید به یکچیزی دلمون خوش باشه یاد دوران خوش مجردی بیوفتیم آی اینو به خانومم میگم غورش میگیره منم حال میکنم ولی در کل برمیگرده به همون مطلبی که گذاشتم بزن به بیخیالی بانو برو دعا کن همه مشکلات مالی باشه با درامد متوسط و معمولی میشه ساخت مشکلات حل میشه قسط ها تمام میشه ولی دلت اگه بشکنه هیچوقت درست نمیشه مثل اول نمیشه سختی که داری میکشی ماهم یکسال داریم میکشیم ایشالله بهتر میشه اوضاع امیدوار باشید و صبور
    قدر داشته هات را بدان بانو و شاکر باش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    dooo (چهارشنبه 29 مهر 94), fahimeh.a (سه شنبه 01 تیر 95), hamdardiuser (چهارشنبه 05 اسفند 94), user0 (پنجشنبه 30 مهر 94), نارجیس (پنجشنبه 30 مهر 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    بحث من اینه که چرا نمیخواد منو ببره با خودش .منم دوس دارم باهاش باشم تو مراسماشون باشم و بیشتر کنارشون باشم.

    مسئله دوم : همسرم با داییم سر ارث خالم مشکل دارن چون خالم ناتنیه.هرچی میشه میگه دایت.اون روز بحثش شد گفت گفتم اگه یه وجبم ارثش باشه ازت میگیریم .بعد میگه شده خاندانو بهم بریزم میریزم هیچ قید و بندی هم واسم مهم نیست.اندازه کل دنیا از حرفاش دلم گرفت.بخصوص از اینکه در قید و بند هیچ چیز نیستم.پس من چیم واسش...من وقتی ناراحت میشم کل وجودم بهم میریزه.کل وجودم بهم ریخت اما چیزی بهش نگفتم.فقط وقتی بهم گفت ببخشید ناراحتت کردم.بهش گفتم از اون حرفش ناراحت شدم...
    من ناراحت زندگیمم همین.یه پولی هم به داییم قرض داده یکم حسابشون بالا و پایین شده .میگه من بخاطر شما به احترام تو و خانوادت چیزی نگفتم بهش.اما دیگه واسم مهم نیست این کارو می کنم ،اون کارو می کنم،فلان میکنم.
    اینو سری پیش نوشتین : بیخیال بابا چرا اینقدر دختر تو حساسی مردها همینجوری بعضی وقتها یکچیزی میندازن وسط ببینم همسرشان نظرش چیه و همینجوری کشش میدن مجسمه بودن را بیشتر تمرین کن بانو
    اما چرا به این فکر نمیکنه که با این حرفاش و این کاراش چه کاری با من میکنه.من خیلی ادم استرسی هستم وقتی نگران میشم کل وجودم بهم میریزه.اونم اینو میدونه.اما نمیدونم چرا سعی میکنه با کاراش و حرفاش بیشتر به من استرس بده.
    داداشم از سربازی اومده مرخصی : چند شبه گاهی شبا میاد خونه ما میگه حرفاش یه جوری شده .تیکه میندازه.اخلاقش عوض شده.
    تقابل به مثل نکردم.فقط یه موردشو که علتش رو میدونستم گفتم.برگشته میگه رفع و رجوش کن.حرفامونقض کن.گفتم اینطور نیست فقط چیزیکه میدونستم گفتم.بعد موردهای دیگه رو گفت

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    چرا کسی نیست کمکم کنه!!!!!!!!
    طبق چیزایی که تا الان خوندم!ذهن خوانی نمیکنم!قضاوت نمیکنم!پیش داوری نمیکنم!
    اما دوس دارم بدونم چرا به خانوادش گفته بود تنها میره.علی رقم اینکه گفته بودم دوس دارم باهاش برم...
    هرچند سفر ایشون کلا لغو شد...
    واصلا نرفتن...
    قبلا در مورد تنها سفر کردن بعد ازدواج بحث داشتیم (دوران نامزدی ) و نتیجه این بود که تنها سفرکردن نداریم!!!چون ایشون دوست ندارن!!!
    خوب پس چرا حالا قصد تنها سفر کردن داشت!!!!!!!!!!
    تعطیلات بعدی آذر ماهه میخوام بهش پیشنهاد بدم که تو اون تعطیلات باهم بریم و به خانوادش سر بزنیم!!!!چطوره ؟؟؟
    اما موضوع داییم رو چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟
    داره به من و خانوادم ربط میده کاراشو!!!میگه بخاطر شماها بوده!!!!
    در صورتیکه من داییمو میشناسم و بارها بهش تذکر داده بودم در رابطش با داییم.اما گوش نمیکرد.بارها سر همین داییم منو قال میذاشت،به راحتی میزد زیر قولاش.
    حرفاش در مورد برادرمو چی ؟؟؟؟؟هرچند من بعدش فقط گوش کردمو چیزی نگفتم .خودش گفت اما من میگذرم...
    من الان ریلکس ریلکسم!!!!!!اینم جزو درسامه که دارم پس میدم....چون همیشه اعصابمو بهم میریختم.
    مشکلش با داییم مشکل خودشه و نه به من ربط داره و نه خانوادم...اما نمیدونم چطور بهش بگم؟
    مادرم حساسیت زیادی روی پرنده همسرم داره و هر سری میاد خونمون بهش گیر میده سر پرنده!!!اینو چطور باهاش برخورد کنم؟!!!!
    و اینکه سر موضوع داییم اگه مادرم بخواد دخالت کنه چه برخوردی کنم؟؟؟؟؟؟دوس ندارم همسرم از چشم مادرم بیفته...
    هرچند اینو میدونم گاهی مادرم فراتر میره از چیزیکه باید باشه ...
    ممنون میشم راهنماییم کنید...

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    ای خدا چقدر تو عجولی اخه بابا تاسوعا و عاشورا ملت مسلمون هستند میرن عزاداری ایشالله عزاداری همه دوستان قبول باشه

    اینو یادت باشه در هر حالتی در هر موقعیتی اولویت اولت فقط و فقط شوهرت هست.
    مادرت پدرت برادرت خواهرت و کل فامیلت و دوستات جایگاه خودشان را دارند ولی نفر اول زندگیت شوهرت باید باشه این همیشه ملکه ذهنت باشه نه اینکه فقط حرف باشه نه الان خودم توی زندگیم اینجوری هستش بعنوان یک مرد متاهل دارم میگم مردها کلا حسود هستند خیلی بیشتر از خانوم ها مخصوصا وقتی در جایگاه مقایشه قرار میگیرند و قاضی هم همسرشان باشه مهم نیست در برابر چه فردی میخواهد باشد همیشه باید برنده باشند مرد نیاز داره جایگاهش حفظ بشه و بهش احترام گذاشته بشه دیده بشه اومد و فردا بچه دار شدی و شوهرت میشه پدر فرزندت اینو فراموش نکن شما قرار است در کنار شوهرت تا آخر عمرت زندگی کنی مهم نیست داییت باشه مادرت پدرت یا برادرت اولویت اولت باشد شوهرت باشه اگر رفتار غلط و اشتباهی داره وقتی داره درد و دل میکنه حرف میزنه بزار خالی بشه شما فقط یک شنونده باش چطور وقتی خودت نارحتی عصبانی هستی به یکنفر نیاز داری فقط بشنوه مردها هم همینگونه هستند.


    همدلي کردن


    همدلي:
    همدلي به معني تاييد كار طرف مقابل نيست
    همدلي به معني همدردي نيست
    همدلي به معني همراه شدن نيست
    همدلي ارائه راهكار نيست
    همدلي ارائه تجربه نيست
    همدلي دفاع از شخصي چه شوهر و يا پدر نيست
    همدلي توجيه كارهاي پدر نيست
    همدلي اين نيست كه بگوييد پدرم واقعا مهربونه و تو رو دوست داره! اما زبونش تلخه، رفتارش اينطوريه، تو ناراحت نشو عزيز دلم! تو به دل نگير!! ( اين غلط ترين حرف ممكنه كه مي تونه يك فرد به همسرش بگه)
    همدلي اين نيست كه كه بگيد خب تو هم اشتباه كردي...
    همدلي اين نيست بگيد خب ديگه نيا اونجا...
    همدلي سرزنش هيچ كسي نيست! چه اين طرف و چه طرف مقابل
    همدلي داوري نيست
    همدلي دفاع از خود نيست

    همدلي يعني شما كمي بالاتر از احساس خودت قرار بگيري و احساس طرف مقابلت رو درك كني... فقط احساس طرف مقابلت رو درك كني! همين! نه كارش رو تاييد كني و نه بهش راهكار بدي ... نه سرزنشش كني و نه باهاش بد رفتاري كني... فقط بگي مي فهمم چه حسي داري!
    در همدلي بايد چند تا كار رو انجام بديد:
    1. عزت نفس خودتون رو چند لحظه اي خاموش كنيد! ( تا جيزي گفت كه پدرت فلان... جوش نياريد كه اي واي من نبايد پشت پدرم رو خالي كنم)
    2. با دقت و ارتباط چشمي و حتي لمسي، ( تو چشماش نگاه كنيد و دستاش رو بگيريد، چون ارتباط چشمي در اتومبيل بر قرار نمي شه براي همين زمان رانندگي،‌ زمان خوبي براي گفتگوهاي مهم نيست) به حرفاش گوش كنيد و حرفهاش رو براش خلاصه كنيد...
    3. احساس طرف مقابل رو درك كنيد نه كارش رو يا دردش رو!
    4. زياده روي نكنيد
    نوشته جناب sci

    اما همدلي:
    همدلي به معني تاييد كار طرف مقابل نيست
    همدلي به معني همدردي نيست
    همدلي به معني همراه شدن نيست
    همدلي ارائه راهكار نيست
    همدلي ارائه تجربه نيست
    همدلي دفاع از شخصي چه شوهر و يا پدر نيست
    همدلي توجيه كارهاي پدر نيست
    همدلي اين نيست كه بگوييد پدرم واقعا مهربونه و تو رو دوست داره! اما زبونش تلخه، رفتارش اينطوريه، تو ناراحت نشو عزيز دلم! تو به دل نگير!! ( اين غلط ترين حرف ممكنه كه مي تونه يك فرد به همسرش بگه)
    همدلي اين نيست كه كه بگيد خب تو هم اشتباه كردي...
    همدلي اين نيست بگيد خب ديگه نيا اونجا...
    همدلي سرزنش هيچ كسي نيست! چه اين طرف و چه طرف مقابل
    همدلي داوري نيست
    همدلي دفاع از خود نيست

    همدلي يعني شما كمي بالاتر از احساس خودت قرار بگيري و احساس طرف مقابلت رو درك كني... فقط احساس طرف مقابلت رو درك كني! همين! نه كارش رو تاييد كني و نه بهش راهكار بدي ... نه سرزنشش كني و نه باهاش بد رفتاري كني... فقط بگي مي فهمم چه حسي داري!
    در همدلي بايد چند تا كار رو انجام بديد:
    1. عزت نفس خودتون رو چند لحظه اي خاموش كنيد! ( تا جيزي گفت كه پدرت فلان... جوش نياريد كه اي واي من نبايد پشت پدرم رو خالي كنم)
    2. با دقت و ارتباط چشمي و حتي لمسي، ( تو چشماش نگاه كنيد و دستاش رو بگيريد، چون ارتباط چشمي در اتومبيل بر قرار نمي شه براي همين زمان رانندگي،‌ زمان خوبي براي گفتگوهاي مهم نيست) به حرفاش گوش كنيد و حرفهاش رو براش خلاصه كنيد...
    3. احساس طرف مقابل رو درك كنيد نه كارش رو يا دردش رو!
    4. زياده روي نكنيد
    یک متن خیلی زیبا چون دیگه خیلی شلوغ میشه نظرم لینکش را میگزارم حتما بخوان ولی یادت باشه خواندن خوبه ولی عمل کردن و صبور بودن در کنار خواندن باعث میشه تاثیرش چندین برابر بشه
    http://www.hamdardi.net/thread37132-34.html#post398981
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام خاله قزی
    تعطیلات هم گذشت...
    قضیه داییم انگار داره بیخ پیدا میکنه،ما مثلا محرم رفته بودیم بیرون تو هیت واسه عزاداری موقع برگشت، باز بحث داییمو انداخت وسط گفت و گفت بعدش برگشته میگه من همش بخاط شماها کوتاه اومدم (بخاطر من و مامانمم)در صورتی که من نسبت به داییم بهش گوشزد کرده بودم.خلاصه گفت وگفت اخرش هم گفت چرا چیزی نمیگی.فقط گفتم این مشکلات رو قاطی روابط بین خودمون نکن.
    دیشب هم مهمون داشتیم برادرشوهرم و زنش(همونکه زنش دخترخالمه)با مادر زنش.خانواده منم بودن.برادرشوهرم همش با مامانمو خالم کل مینداخت.یکم با مادرزنش لج دارن.بحث رسوند به عموهای مامانم و خالم.دیگه اینا گفتن و اونا گفتن... خلاصه
    برادر شوهرم به شوهرم میگفت تو چرا چیزی نمیگی ها ...
    وقتی مهمونا رفتن شوهرم گفتم مادرت چرا اینجوری میگفت در مورد عموهای من و...
    گفتم مادرم تا حالا به تو بی احترامی کرده بود ؟ گفت نه گفتم امشبم فقط داشتن با برادرت کل کل میکردن همین.گفت ساکت شو فقط.
    داداشمم مدام از اینکه تو عروسی کسی کمک نکرده میگفت از داداشاش و طافش میگفت.
    والان اون ناراحت شده.بهم زنگ زد و باز بحث ناراحتیش رو پیش کشید و گفت و گفت .بعدش میگه برو به مامانت بگو ...
    بعدشم گفت من هرچی بهشون احترام میذارم انگارنه انگار.نخواستم زندگیمونو تلخ کنم اما فایده نداره مثل اینکه باید منم بشم مثل بقیه باهاشون...
    برادرشوهرم خوب میدونست داره چیکار میکنه...چون رابطه مادرم و شوهرم خوب بود و با اطمینان صد در صد میگم که قصدش همین بود و به قصدش رسید...
    برادرشوهری که چقد موقع عروسیمون منو شوهرمو اذیت کرد...باحرفاش
    برادر شوهری که حتی حاضر نشد کارت عروسی چندتا از فامیلا رو ببره میگفت مگه عروسیه منه.من از این آدم همیشه ترسیدم.و بدتر از مهم اینکه شوهرم زود تحت تاثیر حرفای اونا قرار میگیره .حالا من موندم چیکار کنم ...

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    خاله قزی اینکه میگم برادر شوهرم قصدش این بود که بین مادرم و شوهرمو خراب کنه با اطمینان صد در صد میگم.با اطمینان صد درصد.تقصیر برادر شوهرم بود شروع کرد به کل کل اونا ادامه دادن.شوهرمم الان به دل گرفته.همدلی من جواب نداد.چون مدام میگه جواب منو بده .انگار من اون حرفا رو گفتم.من چی بگم خوب. من چی بگم.اون ناراحت شده حسابی ...
    منم چیکار کنم...
    یکی منو راهنمایی کنه.من چیکار کنم...
    به میگه برو به مادرت بگو من ازت ناراحت شدم این حرفا چی بود زدی...
    از من جواب میخواد.
    یکی کمکم کنه...
    چند روزه همش خودمو کنترل میکنم نمیذارم عصبی شم اما الان اعصابم بهم ریخته حسابی...
    میگه نخواستم زندگیمون تلخ شه ولی دیگه فایده نداره...

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    کجایین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا هیچکی نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  11. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینکه شوهرت چه حرفی مینزه یا چه کاری انجام میده به خودش مربوطه این را یاد بگیر بانو شما بهتره دخالتی نکنید به هیچ عنوان.
    مشکلی که برای شما پیش اماده باید اعتراف کنم واقعا بزرگه ولی این وسط کاری از دست شما بر نمیاد اگه شوهرت با هر فردی از خانوادت مشکل داره بزار خودش حلش کنه شما نه پیغام رسان و نامه بر هستی و نه اینکه دخالت میکنی

    هیچوقت و به هیچ عنوان بخاطر شخص سوم زندگی خودت را خراب نکن حالا میخواد مادرشوهرت باشه یا مادرت یا برادر شوهرت یا هر فرد دیگه ای این مطلب را ملکه ذهنت کن.

    بخودت استرس وارد نکن که هیچ فایده ای نداره در مورد موضوع داییت خیلی خوب عمل کردی خوشمان آمد عجول هستی یکم روی این موضوع بیشتر کار کن چقدر زود تحت تاثیر حرفهای دیگران و رفتارشان قرار میگیری این موضوع یادت باشه تنها کسی که به دیگران اجازه میدهد روش تاثیر بگذارند فقط خودت هستی.بهترنی کار اینه فاصله بگیرید از موقعیت های تنش زا در صورت امکان این بهترین کار هستش
    اینکه مادر شما یا برادزتان یا برادر شوهرتان چی گفتند به خودشان مربوطه شوهرت هم آرام میشه ولی بشرطی که شما را در کنار خودش احساس بکنه اگر صحبتی شد شما نیمخواد توضیح بدی چون به شما ربطی نداره و وظیفه سخنگویی خانوادت را نداری شوهرت پرسید بهش بگو البته با محبت از بحث و جدل و توضیحات اضافی دادن و دلیل آوردن جدا خودداری کن فقط عنوان کن شما بعنوان همسر مسئولیت حفظ آرامش در خانواده تان را داری و وظیفت اینه محیط خانه را اماده کنی برای حضور شوهرت(یکم قرون صدقش برو ) اینکه دیگران چی میگن به خودشان مربوطه برای من تو مهمی و علاقه ای که بهت دارم دوست دارم عشق و علاقه بین ما دونفر همیشه حاکم باشه و هیچ چیزی باعث نشه این دوست داشتن بینمون کمرنگ بشه
    لطفا به هیچ عنوان با یک مرد که استاد بحث های کشدار و منطقی هستش و روی دنده لجبازی و عصبانیت افتاده منطقی حرف نرنید از احساسات استفاده کن همدلی کردن را تمرین کن شما تازه اول کار هستی بانو هنوز مونده تا باتجربه بشی

    در مورد برادر شوهرت به موضوع خوبی اشاره کردی در مورد تحت تاثیر قرار گرفتن شوهرت به هیچ عنوان این موضوع را با شوهرت مطرح کن بجاش به این فکر کن چرا شوهرت تحت تاثیر دیگران مخصوصا برادرش هست شما سعی کن جایگزین بشی با ابراز محبت و علاقه بیشتر با دادن اعتماد بنفس به شوهرت با تائید کردنش با تشویق کردنش با کنارش بودن و پشتیبانی کردن از شوهرت توی قبش نفوذ کن بانو

    مشکل شما راه حل کوتاه مدت نداره مسئله ریاضی نیست طول میکشه باید صبور باشید و محکم و هدفمند حرکت کنید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    میشل (چهارشنبه 13 آبان 94)

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    بازم سلام بعد از حدودا ده روز استراحت ...
    مرسی خاله قزی از راهنمایی هات ...
    راستش همسر من تاحدودی کلا تحت تاثیر اکثر اعضای خانوادش هست ...
    علتش رو نمیدونم وا...
    خیلی فکر کردم اما نفهمیدم...
    همسرم خیلی مهربونه ، خیلی هم با گذشته ،زود دلش صاف میشه و ازدلش بیرون میره.اما گاهی کینه میگیره به دل.
    زمان عروسیمون همین داداشش به حدی اذیتمون کرد با حرف و زخم زبون که همسرم قسم خورد دیگه پاشو خونه پدرش نذاره.اما بعد مدتی خودش آروم شد و یادش رفت که چی گفته اصلا.این خیلی خوبه.
    اما این بده که با وجود اینکه میدونه چه جور آدمیه باز حرفاش روش مؤثره.
    یا مثلا گفتم من جم بخورم زن ایشون هم باید جم بخوره.مهریه من 110 سکه بود.مهریه همسر ایشون قرار گذاشته بودن 50 سکه باشه (اونا قبل ما نامزد شدن)اما موقع عقد گفته بودن باید 114 سکه باشه.برادر شوهرمم میگفت تقصیر شماست که اینا میگن 114 تا.همسرمم حرفشو قبول داشت.وقتی یکم واسش توضیح دادم تاحدی کوتا اومد.
    یا مثلا با هم یه تصمیم میگیریم.ایشون وقتی تو جو برادر و خواهرشه تصمیمو مطابق نظر اونا تغییر میده.وگاها روی تصمیم جدید هم میمونه
    همسرم قبل عروسی سالی دوبار میرفت کرمانشا(تهران مجردی زندگی میکرد.)الان از بعد عروسی یه بار رفتیم برای ختم پسر عموش.محرمم ایشون قصد داشتن برن(تنها نه با من)اما نرفتن و من واسم سوال بود چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بعد دو روز از مادرش شنیدم واسه چهلم پسرعموش میخواد بره.
    چهلم هم به دلایلی جور نشد بره.با اینکه مخالف بودم چیزی نگفتم بهش.حالا هم چپ و راست میگه میخوام آخر هفته برم یه روزه بر گردم و این در صورتی بود که با هم برنامه ریزی کردیم تا آخر آذر ماه باهم بریم به خانوادش سر بزنیم.و جالبتر اینکه هر بار که خوهرش زنگ میزنه میگه چرا نمیاد (دقت کنید چرا نمیاد!!!)سر بزنه ؟!!خودت بودی حاضر بودی 2 ماه نری سر بزنی به مادرت !!!!!!!!اینو به همسرمم میگه... اونم که از بعد عروسی هرهفته میخواد بره کرمانشا سر بزنه.من کافی نت دارم نمیتونم هر روز ببندم دنبالش راه بیفتم.اونم زحمت میکشه اصلا منو به حساب نمیاره که برم باهاش.میگم من چی منم میام ها !!!!!!!!میگه تو برو بمون خونه مامانت تا من برمیگردم.
    یه زن داداشش داره جلو جمع تا میتونه قربون صدقه شوهرش میره!!!پدرو مادرو برادرو خواهرو فدای شوهر میکنه جلو جمع !!!!!شوهرشم محلش نمیده!!!از این ور خواهر شوهرم هر وقت این اینجوری میکنه برمیگرده به بقیه عروسا میگه یاد بگیرین و... .که معمولا عروس بزرگشون جوابشو میده و دعوا شروع میشع و من معمولا از این بحثا فاصله میگیرم چون هم شوهرم برام مهمه هم پدر و مادرم.دوس ندارم کسی رو فدای کسی کنم حتی زبانن.شوهرمم تو جمع همش منو نگاه میکنه که منم پدرو مادرمو فداش کنم.
    این زن داداشش خیلی زبون میریزه.و خلاصه خودش رو همه جا میندازه وسط و یه جورایی خودش رو همه کارشون میکنه .میشینه واسه شوهرم و برادر شوهرام از سختی های که تو زندگی میکشه میگه و خلاصه اونقد از خودش و فداکاری ها و ایثارهاش برا زندگی تعریف میکنه که نگو.از اینکه هرچی کاره مردونس تو خونه خودش انجام میده و... .
    خواهر شوهرمم که معتقده خیلی به فکر داداشها و زندگیشونه و به خودش اجازه میده نظر بده تو هر موردی (قبلا میگفتم دخالت الان میگم نظرچون میخوام خودمون در مورد مسایل زندگیمون تصمیم بگیریم پس حرفشو فقط نظر میدونم.)مثلا واسه عروسیمون به من میگفت به فکر جیب داداشم باش آرایشگاه گرون نرو ،اینکارو نکن و اون کارو نکن...
    اما از اون ور میگفت چرا این خواننده رو گرفتین فلانی رو بگیرین (در صورتی که فلانی حدود یک میلیون به هزینه ها اضافه میکرد!!!)یا غذا فلان باشه مردم حرف در نیارن.(مهمه غذا و خواننده که مردم حرف در نیارن اما عروس زشت شد ویا هرچی مهم نیست ).موقع خرید جهیزیه به مامانم میگفت واسش چیزای خوب بخر زیاد بخر.نوبت جهیزیه ای که داداشش قراربود بخره رسید به من میگفت گاز تک شعله بخره از این زمینی ها !!!!!!!!!!!!!! پرده نخری ها !!!!خونه خودتون که نیست مستاجرین !!!!!!!!!!!!رو وسایلت پارچه پهن کن خاک نگیرن خراب شن!!!!(انگار نه انگا رما قرار بود زندگی کنیم تو خونه )
    یا مثلا میگرده ویژگی بدی که تو سایر عروسا سراغ داره سعی میکنه به من بچسبونه و چند روزی که خونشون بودم مدام تکرار میکرد نکنه تو هم فلان باشی...ال باشی بل باشی...
    یا مثلا مدام زنگ میزنه میپرسه کیا پاگشاتون کردن .چرا بقیه پا گشاتون نکردن.یا کادوی عروسیم دختر داییم کمتر از چیزی که مادرم براش برده بود آورد .خواهرشورم در کمال گستاخی بر گشته به من میگه این همه مادرت واسه این برد ببین چی آورد؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
    اینا رو گفتم که با ویژگی هاشون آشنا شید.من واقعا موندم همسرم تحت تأثیر چی قرار میگیره ؟برام سواله واقعا ...
    اما میخوام خودم سعیمو بکنم که خوب باشم ...
    اما مشکل دیگم اینه که هرکاری تو خونه پیش میاد باید دوسه هفته بگذره که انجامش بده همسرم یا اصلا انجامش نمیده.یک ماهه بخاری تو خونس نصبش نکرد تا من پری روز سرما خوردم مامانم حال منو دید نصبش کرد برامون ...یا شیشه پنجره بالکن شکسته دو ماهه هنوز درستش نکرده .یا خریدهای خونه به مکافات میره خرید .و اگه من چیزی یادم بره محاله باردوم بره بگیره .یا آشغال ها شب میگه صبح میبرم .صبح یا میگه شب میذاریم بیرون یا کلا یادش میره .


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.