به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    برگشتن به رابطه ای که احساسم میگه یا جواب مثبت به خواستگاری که منطقم میگه؟

    سلام به همگی.. امیدوارم حال همتون خوب باشه..
    راجب مسله ای که میخوام الان باتون مطرح کنم و کمک بخوام تو تاپیک قبلی یه سری اطلاعاتی دادم ولی خب تکرار میکنم که شمام به زحمت نیفتید برید تاپیک قبلی رو چک کنید
    من دخترم و 23 ساله. دانشجو هستم و شاغلم. حدودای پارسال بود که با پسری آشنا شدم و اوایل رابطمون خیلی خوب بود. خیلی دوسش داشتم و اونم همینطور.. تنها مشکلی که داشتیم این بود که دو سال از من کوچیکتر بود که اول به من نگفته بود و بعد که فهمیدم و خواستم رابطه رو تموم کنم به هر ترفندی بود نذاشت و گفت این اصن برا خودش و خونوادش مهم نیست. خوشتیپ بود و احساس میکنم از من سرتره.. ولی فقط از لحاظ تیپ و قیافه.. که حتی گاهی به تیپ منم گیر میداد! البته هیچ وقت نمیگفت من از تو بهترم یا همچین چیزایی..کلا اخلاقش عالی بود.. بعد شش ماه یهو عوض شد.کارایی میکرد که من دوس نداشتم..جواب پیام نمیداد.. مثلا من حالم بد بود براش مهم نبود حالمو نمیپرسید و clash بازی میکرد و چون من خودمم بازی میکردم و تو یه clan بودیم میدونست که میبینم به من بی توجه و بازی میکنه حتی با وجود اینکه بارها بهش اخطار داده بودم اما ادامه میداد و فک میکنم این کاراش تا حدی عمدی بوده و واسه اذیت کردن من..خلاصه از دست این کاراش حسابی بهم ریخته بودم و اوایل اردیبهشت بود آخرین بار بود که بهش پیام دادم و جواب نداد.خیلیم پی گیر شدم که کجایی و چرا جواب نمیدی.. اما جواب نداد و منم یه پیام دادم و ازش خدافظی کردم واسه همیشه. که این پیامم بی جواب موند. تا فک کنم دو سه ماه گذشته بود که سرو کلش پیدا شد و من بی توجه بودم.ینی چیزی نمیگفتا فقط پیام میداد سلام چظوری مارو نمیبینی خوشی!!!! اضن نمیدونم با خودش چند چند بود. ماهی دوماهی یبارم زنگ میزد و من جواب نمیدادم البته.یا گاهی بیرون که منو میدید پیام میداد. البته اصلا حرفی از برگشتن به رابطه و این چیزا نمیزد حتی من یبارشو یادمه گفتم چرا پیام میدی و اینا تو بام بد کردی برگشت گفت نه من اضن کار بدی نکردم و فقط خواستم حالتو بپرسمو و الانم بدون تو حالم خیلی خوبه!!!!!! گذشت و گذشت تا همین هفته پیش که دوباره پیام دادو خیلی سرد جواب دادم.و گفت میخواد منو ببینه و منم تا تونستم تخریب شخصیتیش کردم! گفتم بت اعتماد ندارم و این حرفا ولی دست بردار نبود و میگفت میخوام اشتباهاتمو جبران کنم و شده برا بار اخر بیا ببینمت و وقتی من هی مخالفت کردم آخرسر گفت من هنوزم که هنوزه دوست دارم و بچگی کردمو اینا. بعد حالا حتما میپرسید این ماجرا چرا برا من انقد حساس شده؟چون همزمان با برگشتن این جناب من یه خواستگارم دارم. که تو مرحله آشنایی هستیم و یبار برا خواستگاری اومدن.اما ازونجاایی که خیلی استرس داشتن و منم آدم کم حرفی هستم به نتیجه خاصی نرسیدیم و فقط در حد آشنایی بود. موقعیتش خوبه بد نیست و از هرکیم تحقیق کردیم تعریف کرده.اما مشکلی که هست اصلا به دل من ننشست تو جلسه اول حتی یه درصد. ولی خب دارم بش فف میکنم میخوام یه جلسه دیگه هم ببینمش و بعد تصمیم بگیرم..
    حالا سوالای من
    با این آقایی که بعد پنج ماه فیلش یاد هندستون کرده چیکار کنم؟داخل پارانتز بگم دوسش دارم و واقعا دلم میخواد باش باشم اما چون غرورمو شکسته نمیتونم این کارو کنم.
    با خواستگارم چیکار کنم؟
    من شنیدم معمولا همون جلسه اول خواستگار باید حداقل یه کوچولو بدل بشینه.. درسته؟
    یا ممکنه اول حسی نباشه و بعد علاقه ایجاد شه؟(از لحاظ ظاهری بدلم ننشست)
    و سوال آخرم آیا برگشتن فرد مذکور باعث شده که خواستگارم بدلم نشینه؟
    من تا اخر این هفته باید جواب بدم چون خواستگاری یه هفته پیش بود و همینجوری کلی لفتش دادم
    ممنون میشم با تجربیاتتون کمکم کنید.. واقعا نمیدونم چیکار کنم و امیدوارم با راهنمایی های شما تصمیم درست بگیرم..

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام چه اسم قشنگی داری. یکی از آهنگای Evanescence هس که منم خیلی دوسش دارم.

    عزیزم توی رابطه ی شما دوس پسرت کاملا بچگانه رفتار کرده و به نظرم اصلا ارزششو نداره به اون رابطه برگردی. معلومه کم سن هس. پس اینو دیگه شناختی. روش خط بکش. این از دوس پسرت.جاذبه ی اون برات احتمالا تیپو قیافشه چون هر زنی مرد میخاد که کنارش باشه نه مث بچه دنبال بازی باشه بعد که از بازی حوصلش سررف بیاد سراغ تو. این خیلی نکته توش نهفته داره و ایشون به بلوغ عاطفی لازم نرسیده. و وابستگی به کسی که بلوغ نداره حماقته. هر جایی امکان داره تورو دوباره بشکنه.

    اما درمورد خواستگارت. از نظر قیافه میتونی توصیفش کنی؟ شاید در مقایسه با دوس پسرت زشت باشه ولی معمولا خانما با چندبار دیدن میفهمن که خوششون میاد یا نه.یبار کافی نیس. اگه از لحاط همه ی سرایط دیگه خوبه بیشتر باهاش آشنا بشو. اصن با زیر ده بار باش بیرون رفتنو حرف زدن راضی نشو. تماما سنتی ازدواج نکن. سعی کن اگه خواستگار راه میدی نیمه سنتی ازدواج کنی. یه دوره ی نامزدی داشته باش. از کجا معلوم این آقا بلوغ عاطفی لازمو داشته باشه و مث دوس پسرت نباشه؟ حواستو جمع کن.

    حساب خواستگار و دوس پسرتو جدا کن. این نباشه که اگه خواستگارتو رد کردی بری سمت اون پسر. قشنگ یه تصمیم درست بگیر. دو راهی اینجا معنایی نداره.


  3. 6 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    anisa (سه شنبه 28 مهر 94), baitollah-abbaspour (چهارشنبه 29 مهر 94), فدایی یار (دوشنبه 27 مهر 94), نیکیا (دوشنبه 27 مهر 94), میشل (یکشنبه 26 مهر 94), ستاره زیبا (دوشنبه 27 مهر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.آره منم واسه خاطر همین آهنگ این اسمو انتخاب کردم.

    آره میدونم ولی الان اومده میگه کاملا پشیمونه و اشتباه کرده و این حرفا.منم که دلم باهاشه هنوز! اصن نمیتونم تصمیمی بگیرم..
    خواستگارم قدش بلنده و سبزس.اندامشم متناسبه. راستش اصن یادم نمونده جزییات چهرش!! ولی در کل خوشم نیومد :(

    آخه خونواده من مذهبی هستن. طوری که مثلا میگن دختر و پسر یبار که همو دیدین دیگه دختر نباید نه بگه!!! حالا من سر رد کردن خواستگار قبلیم کلی دلخوری پیش اومد و مامانم میگفت نمیخواستی نباید میذاشتی میومد خونه! درحالی که خب من ندیده بودمش که باید میدیدم بعد میگفتم آره یا نه! واسه همین میترسم تعداد جلسات زیاد باشه و یجورایی مجبورم کنن بله بگم.

    اه نمیدونم چیکار کنم :(((

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم اول میریم سراغ دوست پسرت اولا که سنش کمه دیگه از شمام که کمتره واویلا بعدم ایا شرایط ازدواج داره یا میخاد حالا چندسال باهم باشین بعد بیاد خاستگاری که من بعنوان کسی که تجربه دارم تا حدودی به شدت غلطه و وقت تلفیه تو سایت مقالات مربوط به دوستی رو بخون اما اگه واقعا قصدش ازدواجه با خانواده رسما بیاد جلو مگه نمیگه پشیمونه پس جبران کنه
    درضمن یه چیز تجربی میگم مردی که تیپ و قیافش خیلی بهتره همیشه تو زندگی میترسی کسی ازت نقاپه خلاصه دردسرای خودش داره
    درمورد خاستگارت قشنگ منطقی بشین با خونوادت حرف بزن بگو شما که اینقدر نگران من هستید بذارید بیشتر ایشون بشناسم الان طرف فامیل درجه دو هست بعد ازدواج میبینی معتاد درمیاد یا هزارتا مشکل دیگه اگه راضی نشدن از کسی کمک بگیر مثل خاله دایی....باز اگه نشد از یه مشاور کمک بخاه هرچند تلفنی باهاشون صحبت کنه این فکرای خونوادت ربطی به مذهبی بودن نداره چون تو اسلام هم صیغه موقت البته بدون رابطه جنسی رو براهمین گذاشتن که بیشتر همو بشناسید اگه کلا راضی به هیچ راهکار نشدن شماهم بگو اصلا قصد ازدواج به این شکل رو نداری و چشم بسته نبااید تصمیم بگیری

  6. 3 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (چهارشنبه 29 مهر 94), kimia fall (سه شنبه 28 مهر 94), فدایی یار (دوشنبه 27 مهر 94)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط lost-in-paradise نمایش پست ها
    سلام عزیزم.آره منم واسه خاطر همین آهنگ این اسمو انتخاب کردم.

    آره میدونم ولی الان اومده میگه کاملا پشیمونه و اشتباه کرده و این حرفا.منم که دلم باهاشه هنوز! اصن نمیتونم تصمیمی بگیرم..
    خواستگارم قدش بلنده و سبزس.اندامشم متناسبه. راستش اصن یادم نمونده جزییات چهرش!! ولی در کل خوشم نیومد :(

    آخه خونواده من مذهبی هستن. طوری که مثلا میگن دختر و پسر یبار که همو دیدین دیگه دختر نباید نه بگه!!! حالا من سر رد کردن خواستگار قبلیم کلی دلخوری پیش اومد و مامانم میگفت نمیخواستی نباید میذاشتی میومد خونه! درحالی که خب من ندیده بودمش که باید میدیدم بعد میگفتم آره یا نه! واسه همین میترسم تعداد جلسات زیاد باشه و یجورایی مجبورم کنن بله بگم.

    اه نمیدونم چیکار کنم :(((

    درسته.اشتباه کرده. ولی بعضی اشتباهات هستن که تو میتونی طرف مقابلتو باشون بهتر بشناسی. حدود شش ماه ولت کرده. این زمانی هست که برای یک دوستی چند ساله کافیه تا طرفتو فراموش کنی! حالا بلوغ عاطفیش هیچی. اگر احساس عمیقی نسبت به تو داش اصلا رابطتون اینطوری نمیشد. یه دفعه دیگه جواب نده و رابطه همینطور تمووم شه! این دوتا مشکل بزرگ کافی نیسن تا کمکت کنن چه تصمیمی بگیری؟ گاهی آدمایی که بیرون از یه رابطه هستن خوب میتونن بفهمن مشکلات جدیشو.

    یه سوال دیگه درمورد رابطت.رابطت چقدر جدی قرار بود باشه؟ صرفا قرار بود باهم باشین یا مثلا آشنایی به قصد ازدواج بودش؟
    راستی نگفتی چند سالته paradise ؟
    حدس میزنم بیستو دو سه سالت باشه.درسته؟


    حالا میریم سراغ خانوادت. عزیزم امکان نداره تو بتونی یه نفرو یبار ببینیش و برای ازدواج بخای بهش جوابی بدی. ازدواج اینطوری کاملا بر پایه ی شانسه. باید جدییی با خانوادت حرف بزنی. اشکال نداره اگر خانوادت با خونه اومدن خواستگار مخالفن. با خواستگار و مادرش و تو و مادرت برین بیرون. کافی شاپ یه هتل یا حتی پارک. الان که دیگه همه خواستگاریا اینجوری شده.چیز عجیبی نیس. شهری که زندگی میکنی ندیدی؟ بعد از چند جلسه اینطوری رفتن برین با خواستگارت مشاوره ی قبل از ازدواج. اونم خیلی کمک میکنه. حتی اگر نتونسی راضی کنی مادرتو که چندین جلسه ی خواستگاری داشته باشی جوابتو منوط به مشاوره ی قبل از ازدواج کن. و اونجا با مشاور و خواستگارت حرف بزن تا با خانوادت حرف بزنن که آشنایی بیشتری داشته باشین. اینجوری میفتن تو عمل انجام شده.

    اصلا زیربار با یبار دیدن ازدواج کردن نرو. برات یه عمر حسرت خواهد داشت خدایی نکرده.میدونم احتمالا تو دختر روشن فکری هستی (از آهنگ مورد علاقت) . برات سخته مطابق عقیده ی خانوادت زندگی و ازدواج کنی.بدون علاقه و شناخت قبلی.احتمالا غمگینی کمی و همین شاید باعث بشه به سمت رابطه ی قبلیت بخای پناه ببری. به دوست داشتن. اما عزیزم قوی باش و به یه اشتباه برنگرد. کسی نمیتونه تو رو مجبور به ازدواجی کنه. و خانوادتم دوستت دارن. حتی اگه قانعشون نتونسی بکنی مشاور این کارو میکنه.

    ..alone & lost in paradise

  8. 2 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (چهارشنبه 29 مهر 94), ستاره زیبا (سه شنبه 28 مهر 94)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان.ببخشید من یه مدتی نبودم و تازه امروز اومدم و پیام هارو چک کردم..
    ستاره زیبا و کیمیا جان ممنون بابت راهنمایی هاتون.. اره واقعا راجب دوست پسرم داشتم احساسی تصمیم میگرفتم و خوشبختانه زود سرم ب سنگ خورد و رابطه رو کلا باهاش قط کردم و جواب ندادم. واقعا بچه اس و روش هیچ جوره نمیشه حساب کرد..
    راجب خواستگارمم جواب رد دادم..
    قشنگ نشستم با خونواده حرف زدم با منطق.گفتم من با یبار نمیتونم تصمیم بگیرم و کلی توضیح دادم ک مکضوع فقط همین خواستگار نیست هرکسی بیاد من باید چندین بار ببینمش بلد تصمیم بگیرم..ولی مشکل اینجاس که هردوتا خواهرای بزرگتر من فقط با یه جلسه حرف زدن با خواستگار تصمیم ب ازدواج گرفتن!!البته 10،12 سال پیش.و مامانم هی منو با اونا مقایسه میکنه.. تا طرز فکر مامان من درست نشه من نمیتونم هیچ کاری بکنم... :(

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام عزیزم
    لطفا راهنمایی هامو جدی بگیر چون با چشمای خودم دیدم که میگم
    اولا که به هیچ وجه به فکر ازدواج با دوست پسر قبلیت نباش
    اولا که از خودت کوچیکتره و این خیییییییییلی مهمه و در آینده تاثیرای بیشتری رو رابطه میذاره
    دوم اینکه اصلا رو حرف پسری با این سن پایین حساب کردن کاملا غیر عاقلانه ست
    سوما ایشون سابقه شونم خرابه
    چهارم خانواده مذهبی شما قبول نمیکنن که شما با دوست پسر کوچیک تر از خودت ازدواج کنی
    شما خواستگار محترمی که برای شما ارزش قایل شده و اومده خواستگاری مثل یه مردو داری با یه پسر کم سن و سالی که معلوم نیست حرفاش چقدر درسته یکی میکنی؟صد درصد با خواستگارت ازدواج کن و این فکرای بچه گانه رو هم نکن.
    منم 24سالمه و چون هم سنیم خوب درکت میکنم.
    تو این مدت که این اقای دوست پسرتون تشریف نداشتن سرشون جای دیگه گرم بوده.اینو شک نکن
    حالا بذار برات یه جریانیرو تعریف کنم
    5سال پیش پسر خاله هیئتی دو آتیشه بنده که ادعای درست بودن میکرد با یه خانم که 3سال از خودش بزرگتر بود دوست شد.همه گفتن شما دوتا وصله هم نیستین.اما گوشش بدهکار نبود و حسابی کور شده بود و میگفت من کلیه مو میفروشم ولی با این خانم ازدواج میکنم.بعد 3سال دوستی با وجود مخالفت خانواده ها زوری ازدواج کردن.زنش خداییش گله سر کار میره-پول پیش خونه رو میده-دست پختش عالیه-به ظاهرش خییییییلی میرسه-مهربون و شوهر دوست و با معرفته... و برای پسر دایی من کم نذاشت.
    بعد 1سال ناقابل زندگی مشترک رفتار پسر دایی من عوض شد و همسرش چون بامن دوست بود منو در جریان گذاشت.
    برات بگم که چقدر این دخترو کتتتتتتک زد در حد مرگ و بی هوشی-شبا خونه نمیمود-گوشیش عوض شده-تلفن و پیام مشکوک و زییییاد-برای گوشیش رمز گذاشت و اصلا این دختر بیچاره رو نه میدید نه ادم حساب میکرد.هرجور بلاکه تونست سرش آورد که اگر تعریف کنم جیگرت کباب میشه.بعد از یه مدت لو رفت که آقا با یه خانم متاهل بزرگتر از خودشون که ساکن قزوین هستن رابطه داره اونم بطور کامل-بعد از رو شدن همه چیز قبح کار ریخت و کتک ها که زیاد شد هیچ... خانمش قرص خورد ولی نجاتش دادیم.دیگه خونه نمیرفت و مدام به خانمش میگفت برو طلاق بگیر.من تورو نمیخوام تو از من بزرگتری تو پیری دیگه به درد من نمیخوری-اون از تو قشنگ تره و همه جوره خرجم میکنه حتی موبایلم همون خانم براشون خریدن... خانواده پسر داییم هم که از اول مخالف بودن و خیلی هم بی وجدانن ازین موضوع خوشحال شدن.همسر پسر داییمم داره میسوزه و میسازه فقط از ترس اینکه پدرش که ستکته کرده و از دست و پا افتاده متوجه شه و ...
    عزیزم از این اتفاقات درس بگیر لطفا.تورو خدا عاقلانه رفتار کن زندگی یه عمره به حرف این اقای کم سن اعتماد نکن و به خودت خیانت نکن بخدا اینا داستان توی کتاب نیستن اینا واقعی هستن

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Miss golegandom
    مرسی برای وقتی که برام گذاشتی
    آدم اینجا احساس میکنه عضو یه خونواده اس که همه دارن تلاش میکنن که تو به راه کج کشیده نشی :)
    عزیزم گاهی آدم واقعا کور میشه من به این ایمان دارم.الان که پیام های دو هفته پیشم رو چک میکنم میبینم واقعا احمقانه داشتم فکر میکردم. اون پسر اصلا به درد من نمیخوره.حتی اگه برا ازدواج پیش قدم شه بازم آینده ای نداریم.
    خواستگارمو رد کردم.بنا ب دلایلی که بالا گفتم..
    الهی بگردم واسه زن پسرداییت.بی وجدان بودن خیلی رایج شده این روزا. یه زمانی آدما یه کار بدی میکردن خیلی پیگیر طلب حلالیت و بخشیدن میشدن الان به یکی میگی واسه فلان کار نمیبخشمت میگه بدرک :(((
    زندگی تو این دنیای نامرد خیلی سخت شده :((

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط lost-in-paradise نمایش پست ها
    Miss golegandom
    مرسی برای وقتی که برام گذاشتی
    آدم اینجا احساس میکنه عضو یه خونواده اس که همه دارن تلاش میکنن که تو به راه کج کشیده نشی :)
    عزیزم گاهی آدم واقعا کور میشه من به این ایمان دارم.الان که پیام های دو هفته پیشم رو چک میکنم میبینم واقعا احمقانه داشتم فکر میکردم. اون پسر اصلا به درد من نمیخوره.حتی اگه برا ازدواج پیش قدم شه بازم آینده ای نداریم.
    خواستگارمو رد کردم.بنا ب دلایلی که بالا گفتم..
    الهی بگردم واسه زن پسرداییت.بی وجدان بودن خیلی رایج شده این روزا. یه زمانی آدما یه کار بدی میکردن خیلی پیگیر طلب حلالیت و بخشیدن میشدن الان به یکی میگی واسه فلان کار نمیبخشمت میگه بدرک :(((
    زندگی تو این دنیای نامرد خیلی سخت شده :((
    خداروشکر عزیزم که اینقدر عاقلی.من بخدا همه رو به چشم خواهرو برادری میبینمو براشون دل میسوزونم.از طرفیم متاسفانه تو خانواده م طلاق با داستن های مختلف زیاده و دلم نمیاد بذارم بقیه هم زندگیشون تباه شه.اره اون طفلکم واقعا دل سوختن داره چون مثل خودت خیلی خانمه.وجدانم که دیگه تو هر صد نفر یه نفر داره

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حالا میریم سراغ خانوادت. عزیزم امکان نداره تو بتونی یه نفرو یبار ببینیش و برای ازدواج بخای بهش جوابی بدی. ازدواج اینطوری کاملا بر پایه ی شانسه. باید جدییی با خانوادت حرف بزنی. اشکال نداره اگر خانوادت با خونه اومدن خواستگار مخالفن. با خواستگار و مادرش و تو و مادرت برین بیرون. کافی شاپ یه هتل یا حتی پارک. الان که دیگه همه خواستگاریا اینجوری شده.چیز عجیبی نیس. شهری که زندگی میکنی ندیدی؟ بعد از چند جلسه اینطوری رفتن برین با خواستگارت مشاوره ی قبل از ازدواج. اونم خیلی کمک میکنه. حتی اگر نتونسی راضی کنی مادرتو که چندین جلسه ی خواستگاری داشته باشی جوابتو منوط به مشاوره ی قبل از ازدواج کن. و اونجا با مشاور و خواستگارت حرف بزن تا با خانوادت حرف بزنن که آشنایی بیشتری داشته باشین. اینجوری میفتن تو عمل انجام شده.

    اصلا زیربار با یبار دیدن ازدواج کردن نرو. برات یه عمر حسرت خواهد داشت خدایی نکرده.میدونم احتمالا تو دختر روشن فکری هستی (از آهنگ مورد علاقت) . برات سخته مطابق عقیده ی خانوادت زندگی و ازدواج کنی.بدون علاقه و شناخت قبلی.احتمالا غمگینی کمی و همین شاید باعث بشه به سمت رابطه ی قبلیت بخای پناه ببری. به دوست داشتن. اما عزیزم قوی باش و به یه اشتباه برنگرد. کسی نمیتونه تو رو مجبور به ازدواجی کنه. و خانوادتم دوستت دارن. حتی اگه قانعشون نتونسی بکنی مشاور این کارو میکنه.


    سلام پارادایس جان.
    هنوز هم جای حرف زدن با خانوادت بیشتر هس. پیشنهاد کافی شاپ یا پارک را برای خواستگاری مطرح کردی؟
    اگه این راه نشد باید همون راه مشاوره ی قبل از ازدواج را مطرح کنی.بالا گفتم.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.