به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خسته شدم دیگه، تصمیمم رو برای طلاق گرفتم

    سلام دوستان عزیز
    من خانمی 29 ساله دانشجوی سال اخر دکترا هستم و همسرم 38 ساله و دانشجوی سال اول دکترا.5 ساله که با هم ازدواح کردیم. در این مدت مشکلات خیلی زیادی با هم داشتیم که شاید بیشترش به خاطر احتلاف فرهنگی بین ما دو تا بود. ایشون اخلاق تندی داره و میخواد من مدام گوش به فرمانش باشم و خلاف نظرش عمل کنم به مدت طولانی باهام قهر میکنه.اصلا حرف نمیزنه شبها تادیروقت نمیاد خونه جدا میخوابه و کلا زندگی رو زهر میکنه و تا 3 هفته هم ممکنه این قهرهاش طول بکشه. من هم چون تو شهری هستم که پدرمادرم نیستن و هیچ دوست و اشنایی ندارم حسابی زجر میکشم از رفتارهایش.
    تا به امروز من خیلی مراعاتش رو کردم از نظر مالی، وقتی دیدم پول نداره هیچی ازش نخواستم.تمام حقوقش را بابت قسط داده. نه تفریح درست حسابی داشتیم نه خونه درست حسابی نه لباس درست حسابی. در صورتی که خونه پدرم هر چیزی که میخواستم میگرفتن (اینو بگم من اصلا ادم بریز به پاش نیستم شاید چیزهایی که مدنظرم هست از نظر عرف هم کمتره اما همون ها هم فراهم نشده برام) ایشون زمان عقد به من گفتن 5 سال بعد عروسی برات خونه بزرگ میخرم.اما الان که 5 سال گذسته نه تنها خونه نحریده بلکه نتونسته متراژ خونه اجاره ای رو از 50 بیشتر کنه. طوری که رومون نمیشه کسی رو برای مهمونی دعوت کنیم. با این حال باهاش ساختم هیچی نگفتم. (گرچه تمامی دوستان و اقوام رو میبینم که زندگیهای بسیار خوبی دارند و واقعا حسرت میخورم ولی بار هم به خودم گفتم اشکال نداره) تا اینکه اقا کنکور دکترا داد و دانشگاه ازاد قبول شد. حالا خرجش 74 میلیون تومان هست و ایشون رفت ثبت نام کرد و در حال حاضر به قول خودش پز دکترا میده به بقیه. اما من دارم له میشم دیگه در این بیپولی. با یه حساب سرانگشتی میفهمم که باید تا 10 سال دیگه مستاجر بمونم.اون هم به شرطی هست که اوضاع از این بدتر نشه
    خانواده بسیار بسیار خسیسی داره به طوریکه حساب یه دونه میوه ای هم که میخوری دارن و اون رو هم به روت میارن. تو زندگی ما دخالت میکنن. زبون بسیار بد و نیش داری دارن. اینم بگو اونقدر خسیسن که جاریم که دردوران عقد هست داره طلاق میگیره از برادرشوهرم.خوش به حالش که قبل عروسیش این کار رو کرد.
    بچه ها من واقعا دیگه خسته شدم. تصمیمم رو برای طلاق گرفتم. خودش هم راضیه. به خانوادم هم گفتم و اونا هم حمایتم کردن. نمیدونم چرا اومدم اینجا تاپیک زدم، شاید برای درد ودل. حال خوبی ندارم اصلا، احساس بدبختی کامل میکنم و مسئولش رو مردی میدونم که زندگیم رو فدا کرد.

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    نمی خوام بگم طلاق بگیر یا نگیراا...
    عوامل مختلفی توی تصمیم گیری یه نفر موثره. هیچکس نمی تونه به جای شما تصمیم بگیره، چون شرایط شما را نداره.

    فقط محض یادآوری،
    شما 29 سالت هست و تقریبا دکترا داری.
    احتمال ازدواج مجددت ممکنه یه کم بیاد پایین. بخاطر سن، تحصیلات، طلاق.

    این را هم توی تصمیمت لحاظ کن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (یکشنبه 19 مهر 94), maryamhasani (یکشنبه 19 مهر 94), اثر راشومون (یکشنبه 19 مهر 94)

  4. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-04
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    773
    سطح
    14
    Points: 773, Level: 14
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این حرف شما که مسئول طلاق شوهرتون هست ، کودکانه هست . برای اینکه خودتون رو دانشجوی دکترا معرفی کردید ، بنده حقیر فارغ التحصیل دکترا از دانشگاه سراسری تهران هستم و برای دکترای دوم داشتم می رفتم کالیفرنیا از بهترین دانشگاه های جهان که همسرم با مهریه ممنوع الخروجم کرد و بجای امریکا 8 ماه پله های دادگاه های جمهوری اسلامی رو بالا و پایین رفتم . . .

    این رو گفتم که بدونیم من و شما مانعی به نام تفاوت تحصیلات نداریم که حرف هم رو نفهمیم

    اما از نظر اقتصادی که وضع همه بد شده و هیچ حساب و کتابی هم نیست و حتی رئیس جمهور هم روی قولش نمیتونه بمونه . چه برسه به شوهر دانشجوی بدبخت شما

    حرف هایی که در حوزه اقتصادی و معیشتی زدید اصلاً توجیهی نداره و در این زمینه دست شوهر شما بسته است و اگر دستش باز بود خودش از این موضوع لذت هم می برد

    اما این روزها طلاق مد شده ! اصلاً اپیدمی شده . آستانه تحمل همه ما کم شده . زنان ما دیگه اون نقش سنتی و بسوز و بساز رو نمیخان . حرف شوهر رو گوش نمیدن و برعکس پرخاش و گستاخی به شوهر ، عادی شده . . .

    خوب شما چی میشه حرف شوهرت رو گوش بدی که زندگی زهرمار نشه ؟؟ اصلاً موضوعی که محل اختلاف هست و شما باید حرف گوش بدی چی هست ؟؟

  5. 5 کاربر از پست مفید بهنام10 تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (یکشنبه 19 مهر 94), maryamhasani (یکشنبه 19 مهر 94), sepanta1990 (یکشنبه 19 مهر 94), کمال (شنبه 18 مهر 94), نارجیس (شنبه 18 مهر 94)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم شیدای عزیز
    بهش فکر کردم اما برام اصلا مهم نیست دیگه. وقتی میبینم اگه بخوام با این شرایط ادامه بدم هر روز باید غصه بخورم و خودخوری کنم. با یه سری اخلاقهای بیخود شوهرم و خانوادش بسازم میبینم شاید تموم کردن این زندگی بهتر باشه. مخصوصا که دیگه محبتهایی که در حق شوهرم کردم و هیچی تو زندگی ازش نخواستم اونو پرتوقع کرده به طوری که وقتی بهش میگم تو گفته بودی خونه میخری و مسافرت خارجی میبری اما الان دریغ از یه خونه اجاره ای معمولی و یه مسافرت داخلی درست حسابی به من میگه تو عوض شدی تو اون ادم 5 سال پیش نیستی. اما من همونم اما تا به الان به اشتباه سعی کردم بهش فشار نیارم اما وقتی دیدم اون حاضره که تو زندگی از لحاظ مالی له بشم و اون درسش رو بخونه و انتظار حمایت کامل هم از طرف من داره تصمیمم رو گرفتم . چون انتهای این زندگی جز بدبختی نیست. تازه زبونش هم درازه من از تو حمایت کردم که درس خوندی اما من دانشگاه دولتی بودم و نه تنها ریالی برای دانشگاه من خرج کرد بلکه کلی پول هم چهت اجاره خونه از دانشگاه وام گرفتیم که بازپرداختش تازه بعد از اتمام تحصیلات منه.
    به نظرم خیلی نمک نشناسه. به همین خاطر دوست دارم بعدا تنها زندگی کنم تا اینکه کسی کنارم باشه. با اینکه مطمئنم بسیار از این موضوع عذاب خواهم کشید
    دوستان اگه مشاور خوبی تو تهران در این زمینه سراغ دارید بهم معرفی کنید. من مشاورهای زیادی رفتم اما نتونستن خیلی کمکم کنن.
    ممنون

    اقای بهنام 10 ممنونم از پاسختون
    از این که گفتم دکترام ابدا قصد نداشتم که خودم روبرتر معرفی کنم فقط خواستم شرایط مشخص بشه. من تا به حال نقض بسوز و بساز رو خوب بازی کردم تو این 5 سال طوری که شوهر من 5 ماه 5 ماه حقوق نگرفتم و من چیزی نگفتم.طوری که الان کفش و شلوار پاره پوشیدم.چشام درست نمینه اما چون پول نبوده نگفتم که عینکم باید عوض بشه. پس من نقشمو خوب بازی کردم و هیچی هم ازش نخواستم. دیگه نمیدونم چطور باید بسوزم و بسازم. اما حرف الانم اینه اون که میبینه اینقدر تحت فشاریم میره دانشگاه ازاد ثبت نام میکنه و کلی هزینه باید بده. من تا حالا سوختم و ساختم اما اعصابم دیگه نمیکشه. من واقعا تحمل حداقل 10 سال بیپولی دیگه رو ندارم. به نظرم اپیدمی دکتراست که خیلی زیاد شده که ملت فکر میکنن باید از هر جایی که شده یه مدرک بگیرن. اگه من دکترا خوندم چون به قول شما تو یکی از بهترین دانشگاه های ایران درس خوندم که نه تنها بار مالی برای ایشون نداشت بلکه پولهای میلیونی هم از دانشگاه برای اجاره خونه گرفتن. فکر نمیکنم کم خیلی پر توقع باشم که انتظار داشته باشم 15 سال زندگیم رو تو بدبختی و بی پولی نگدرونم مگه چند سال میخوام زندگی کنم.
    ایشون حداقل اکه نصف شهریه رو هم داشت من مشکلی نداشتم. اوضاع خیلی بدتر از این حرفهاست
    ویرایش توسط maryamhasani : شنبه 18 مهر 94 در ساعت 12:33

  7. کاربر روبرو از پست مفید maryamhasani تشکرکرده است .

    گیسو کمند (یکشنبه 26 مهر 94)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 95 [ 22:01]
    تاریخ عضویت
    1392-9-28
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    2,043
    سطح
    27
    Points: 2,043, Level: 27
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 38 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .معذرت میخوام تو تاپیک شما پست میذارم .اولین تاپیکی بود که آپ بود تو این تالار ...
    هر چند شاید زندگی الان شما ،آینه زندگی من در چند سال آینده باشه ،بهرحال ...
    من دیروز یه تاپیک زدم ولی فکر کنم تایید نشده .چون نشون داده نمیشه حتی تو کنترل پنلم و نمیتونم موضوع جدید هم ایجاد کنم چون محدودیت یک تاپیک رو برام مینویسه .ممنون میشم هر چه زودتر رسیدگی کنید .

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    قصد نصیحت ندارم و با توجه به اینکه گفتی تصمیمت برا طلاق حتمی هست نمی خوام منصرفت کنم

    و اگه حرفام تورا ناراحت کرد عذر می خوام
    وباور کن نیتی بدی ندارم فقط حقیقتی را که از چشمت دور مانده را می خوام نشونت بدم

    بهتره که بدونی اگه زندگی شما الان به اینجا رسیده
    اگه اینقدر از شوهرت بیزار شدی
    اگه ایتقدر از شوهرت و خانوادش سر خوردی هستی

    تنها دلیل مهمش رفتار خودت هست

    چرا لباس پاره پوشیدی ؟
    چرا حاظر شدی به سلامتی ات و چشمات فشار بیاد ولی یه 200 تومن به شوهرت فشار نیاد ؟
    شمایی که برا شوهرت پول خونه جور می کردی ! چرا برا خودت کاری نکردی
    چرا برا خودت و کارات ارزش فایل نشدی ؟

    اولین و ابتدایی ترین نیازهای انسانیت را چرا تامین نکردی ؟!!!
    میوه ای که می خوردی را حساب می کننند ؟ خب بکننند ؟ چی میشه مگه
    ؟ شما خواستی چوب خط پر نکنی ؟!!! خواستی بدهی بالا نیاری ؟هدفت چی بود ؟
    نخوردی !نگرفتی! نپوشیدی !؟
    سرکوب کردی نتیجه اش شده یه انسان شکست خورده


    میدونم هدفت بدی نداشتی و فقط به خاطر شوهرت و زندگیت بوده کاملا مشخص هست که از سر مهربونی این کارها را کردی
    وفکر میکردی با این کارها اینده مالی زندگی ات را تامین میکنی میتونید خانه دار شوید
    ولی خب به چه قیمتی ؟!

    الان هم اگه جدا شی چی نصیبت میشه ؟
    مطمئن هستم بعد کلی دوندگی و پله زدن تو دادگاه مهریه قسط بندی که به اندازه هزینه زندگی یه نفره هم نباشه
    و به اضافه اعصاب داغون و یه ادم افسرده و بی روحیه

  10. 3 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (یکشنبه 19 مهر 94), maryamhasani (یکشنبه 19 مهر 94), ستاره زیبا (یکشنبه 19 مهر 94)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای کمال ممنونم ازتون
    حق کاملا با شماست، نه تنها از حرفهاتون ناراحت نشدم، بلکهکاملا باهاتون موافقم اشتباه کردم. خیلی زیاد. اما الان که تصمیمم رو گرفتم میدونمبعدش هم اذیت میشم از تنهایی، چون بسیار ادم احساسی هستم. اما وقتی فکر میکنممیبینم این ادم ارزش زندگی کردن نداره دیگه، کسی که این همه محبت من رو وظیفهمیدونه و اگه خدایی نکرده چیزی ازش بخوام انگار انتظار اضافی داشتم ازش برام مهمنیست دیگه. حداقل اگه تو زندگی تنها باشم، فقط غصه خودم رو دارم. اما الان باید بااین اخلاقهاش هم بسازم با بی توجهیهاش و محل نکردناش، ترس از ارتباطش با دخترهایدیگه (قبلا این کار رو کرده) نگاه هاش به زنها تو خیابون، بی پولیش زبون نیشدارخانوادش که همیشه هم حق رو به اونا میده، به فرقهایی که خانوادش بین پسراش میذارن،همه کارها برای بقیه انجام میدن، دخالت و انتظاراتشون برای ما هست.همین حالا کهخانوادش میدونن پول نداره دستور خرید یک سری چیزها رو به من دادن.
    به خدا تحمل زندگی رو ندارم دیگه. مگه من چند سال میخوامزندگی کنم که این همه فشار تحمل کنم. بهش گفتم اگه از روز اول گقته بودی که قرارهاین بشه زندگیم به هیچ وجه باهات ازدواج نمیکردم. اون همه چیز رو برای خودش میخوادتفریحاتش رو داره با دوستاش گردش میره، درسش رو با این همه بار مالی ادامه داد.اما حالا که من بهش میگم یه خونه اجاره ای بزرگتر بگیر (نه مثلا 100 متر-یه خونه60-65 متری) دادش میره اسمون که تو چرتوقعی.
    خدا شاهده خیلی از وسایل جهیزیم هنوز تو انباری هست بعد 5سال و هنوز کارتنش هم باز نشده. پدر مادرم اونقدر در حق خودش و هانوادش لطف کردنکه اونا رو هم وظیفشون میدونه، هر بار میریم خونه بابا مامانم کل ماشین رو پر ازخوراکی و میوه و غذا میکنن. هر چی بهشون گفتم نکینید کردن و حالا اگه نکنن اقااخلاقش عوض میشه. هر چند ماه یکبار کمی گوشت و میوه میخره فکر میکنه دنیا روخریده. به خدا غذا میخوام درست کنم همش فکرم اینه که چی درست کنم گوشت و مرغنخواد.
    به خدا بچه ها خسته شدم. فقط کمی از بعدش میترسم وگرنه یکلحظه هم درنگ نمیکردم. البته الان هم بهش گفتم که زندگی از نظر من تمومه البتهایشون دست پیش گرفتن که عقب نمونن. منم از خدامه
    برام دعا کنید

  12. کاربر روبرو از پست مفید maryamhasani تشکرکرده است .

    گیسو کمند (یکشنبه 26 مهر 94)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام خانم دکتر... به شما و شوهرتون به خاطر تحصیلات در مقطع دکتری تبریک میگم... من هم دانشجوی سال دوم دکتری و شوهرم هم سال سوم هستن... یه شباهت هایی زندگی من و شما داره که شاید بد نباشه بدونید..

    شوهر من هم بیکاره.. از صبح تا شب میره دانشگاه و من هم مشغول کارهای علمی خودم... ما درامدی نداریم و در حال حاضر تو خوابگاه متاهلین زندگی میکنیم ولی خدا شاهده تا الان نشده حتی یکبار به خاطر مسائل مالی و اقتصادی از هم ناراحت بشیم...

    من فکر میکنم تو این شرایط نقش زن خیلی خیلی مهمه... نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی باور کنید تا الان جتی یکبار هم نشده که بگم چرا اینطور شد؟ یا چرا کم داریم؟ چرا بیشتر نداریم و از این جرفهاااا... نهایت میگم دلم میخواد یه مسافرت خوب بریم... و حالا شوهرم همیشه به خاطر اینکه نتونسته زندگی رو که مد نظرش بوده فراهم کنه تحت فشار هست و بارها شده که دیدم چقدررر ناراحته از اینکه نتونسته مثل بعضی از دوستاش زندگی بهتری داشته باشه و به خود من هم گفته که شانش نیاوزدی با شوهر پولدار ازدواج کنی...

    میدونی چرا؟ چون من در همه شرایط ازش حمایت کردم.... اگر گفته الان نریم مسافرت گفتم باشه هر چی تو بگی... اگر یه زمانی گفته چرا فلان خریدو کردی نیومدم جبهه بگیرم که چرا این حرفو میزنی و ... گفتم اره راست میگی همین فردا میرم پسش میدم...

    ضمن اینکه تلاش کردم انتظاراتمو به حداقل برسونم ولی کاری کردم که به طور غیر مستقیم خودش متوجه بشه که من دارم به خاطر اون توقعاتم رو کم میکنم... همین که مسقیم در برابر خواسته اش میگم چشممم یعنی اینکه من دلم میخواست فلان لباس رو میخریدم ولی اینجا به خاطر حرف شماست که دارم قبول میکنم.. ( اینجاست که مرد میفهمه بلللله خانم دلش میخواد بخره ولی به خاطر حرف من نخرید..)

    من فکر میکنم تو این چند سال شما نتونستی درست و حساب شده جلو بری... یه کوچولو اگر تدبیر و فکر بیشتری تو حرفهات بود کارت به اینجا نمیکشید عزیزم

    معلومه اگر من به شوهرم بگم چرا ما خونه نداریم.. چرا مسافرت نمیریم؟ در جواب میگه: تو توقعاتت بالاست تو منو درک نمیکنی و از این حرفها..

    وگرنه ته دلشون خودشون مطمئن باش میدونن دارن چیکار میکنن...

    با وجودی که شوهرم درامدی نداره با این حال باورتون نمیشه هر وقت میخواد برام چیزی بخره بهترین و گرون ترینشو دوست داره برام انتخاب کنه... همین سری که رفته بودم دانشگاه مقداری پول به من داده بود تا برای خودم چیزی دوست داشتم بخرم ولی من با همه پولی که همراهم بود براش یه شلوار خریدم و وفتی اونو بهش دادم همش میگفت اخه چرا برای من خریدی این پول برای خودت بود..

    عزیزم هیچ چیز به نطر من مهم تر از احترام م حفظ حرمت بین زن وشوهر نیست... اگر زمانی شما این جق را به خودت دادی که از شوهرت مستقیما انتقادی بکنی یا اینکه حرفی از روی خودخواهی بزنی اونجاست که نخستین جرقه های نابودی زندگی مشترک را میشه به وضوح دید..

    حالا پیشنهاد من به شما:
    قبل از هر چیز لطفا به این سوالات به دقت پاسخ بدین تا بهتر بشه راهنمایی کرد:

    1- ویژگی های مثیتی که در همسرتون وجود داره و شما اونها رو دوست دارید.؟؟

    2- اون صفات و اخلاق های منفی که هسرتون به شما نسبت میده؟؟

    3- اگر شوهرتون همین امروز شغل پر درامدی پیدا کنه ایا حاضرین باهاش ادامه بدین؟؟

    4- ایا دوستش دارید؟؟

    5- اگر همین فردا بهتوون بگه از دانشگاه ازاد انصراف میده تا زندگی بهتری داشته باشید حاضرین باهاش ادامه بدین؟؟

  14. 4 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    maryamhasani (یکشنبه 19 مهر 94), sahar67 (شنبه 18 مهر 94), بهنام10 (شنبه 18 مهر 94), ستاره زیبا (یکشنبه 19 مهر 94)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم
    شما 5سال از عمرت رو میخای تباه کنی انم بخاطر نداشتن مهارتهای زندگی بهتر نیست اول این مهارتهارو یادبگیری و بکار ببری و دوباره امتحان کنی وقت برا طلاق بازم هست یه فرصت 6 ماه بخودت بده خاهش میکنم تو همین تالار تجربیات دیگران راهکارهارو بخون از همه مهمتر سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون رو دانلود کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
    دکترا میگیرن به ارامش و رفاه برسن نه به جدایی و طلاق پس باز بخودت فرصت بده مطمئنم مشکلت قابل حله چون راهش بلد نبودی این شده پس صورت مساله رو پاک نکن راه یاد بگیر 5 سال تحمل کردی 6 ماهم روش
    اگه تهرانی مشاور دکتر ناظری دکتر حسین ابراهیمی مقدم دکتر مجد

  16. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    maryamhasani (یکشنبه 19 مهر 94)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستاننارجیس عزیزممنونم از پاسختون و من هم به شما تبریک میگم به خاطر قبولی در مقطع دکترامن انتظاراتزیادی از همسرم نداشتم و تقریبا هیچی ازش نخواستم که مبادا بهش فشار بیاد اما حالااحساس میکنم ایشون اینها رو وظیفه من میدونه و حاضره به خواسته خودش که دکترا هستبرسه هر چند که من فشار زیادی تحمل کنم. ایا ایشون هم بهتر نبود کمی به فکر زندگیو فشاری که قراره تحمل کنیم میبود. اگه همسرمن در دانشگاه سراسری قبول میشد من هیچمشکلی نداشتم، نهایت میگفتم کمتر میخوریم و میپوشیم تا درسش تموم بشه، اما دردانشگاه ازاد علاوه بر اینکه درست حسابی نمیتونه سر کار بره باید ترمی نه میلیون ونیم هم شهریه بده. به علاوه بر هزینه های پروژه (چون کارها ازمایشگاهی هست هزینههای زیادی داره).چرا من باید له بشم تو این شرایط؟ چرا از روز اول اینها روبه من نگفت. به خدا اگر میگفت که تا 15 سال باید اجاره نشین باشی و پول درست حسابیندارم من قبول نمیکردم. مگه من میخوام چند سال زندگی کنم که این همه عذاب بکشم.حالا تمام اینها به کنار، پررو بودنش بیشتر عذابم میده، انگار یه چیزی هم طلبکارهاز من. پررویی هم حدی داره، این همه باهاش ساختم هیچی نگفتم الان میگه نمیتونی بروبه سلامت. واقعا حالم ازش بهم میخوره دیگه. زنگ زده به بابام میگه من همینقدر دارمنمیخواهید طلاق دخترتون رو میدم. یه هفته نرفته سر کلاس فکر میکنه دکتر شده مقامبالایی داره و هر چا بره خواستگاری رو هوا میخوانش. طرز تفکر رو ببینید چیه؟من چرا بایدبا جنین ادمی خودم رو بدبخت کنم.ادمی که قدرتو نمیدونه. میگن واسه کسی بمیر کهبرات تب کنه. ایشون که برای من تره هم خرد نمیکنه چرا باید این همه بدبختی تحملکنم که با پولی حق من هست و قول داده زندگی خوبی برام فراهم کنه بره درس بخونه وبه ریش من بخنده.تازه خدا میدونه این همه صبر کنم اخرش مثل الان نگه برو به سلامت.اما جوابسوالات شما
    1- ویژگی های مثیتی که درهمسرتون وجود داره و شما اونها رو دوست دارید.؟؟ در جمع اخلاق خوبی داره و وقتی همکه من گوش به فرمانش باشم و کوچکترین محالفتی نکنم باهام خوبه

    2- اون صفات و اخلاق های منفی که هسرتون به شما نسبت میده؟؟ بهم میگه عوض شدی مادیشدی و من نمیخوام باهات زندگی کنم

    3- اگر شوهرتون همین امروز شغل پر درامدی پیدا کنه ایا حاضرین باهاش ادامه بدین؟؟مشکل من با ایشون تنها پول نیست. گرچه در اوضاع الان و هزینه دانشگاهش پول براممهم شده اما باور کنید من اصلا ادم مادی نیستم شاید اگر این بار مالی نبود من اصلادم از خونه بزرگتر و ... نمیزدم جون میدونستم تا 1 یا 2 سال ذیکه میتونیم بگیریماما الان مطئنم تا سالهای سال نمیتونیم. من فقط چیزهای نرمال یک زندگی معمولی روازش میخوام نه درامد انچنانی.مثلا ایشون تا حقوق میگیرن در عرض 5 دقیقه کل حقوقصرف وام و قسط میشه و یه چیزی هم کم میاد. تا چند سال من اینطوری باهاش ادامه بدم اخه


    4- ایا دوستش دارید؟؟ دوستش داشتم.اما الام علاقم بهش داره به صفر میرسه. شاید هم علاقه ای نباشه تنها اون احساس وابستگی که بهش داشتم که فکر میکنم هنوز کمی دوستشدارم. الیته یاد کارهاش که میفتم حس تنفرم 100 برابر میشه نسبت بهش.

    5- اگر همین فردا بهتوون بگه از دانشگاه ازاد انصراف میده تا زندگی بهتری داشتهباشید حاضرین باهاش ادامه بدین؟؟
    نه. چون انصراف ایشون میشه منتی بر سر من تا اخر عمر که به خاطر تو درسم رو ول کردم و باعث میشه توقعات زیادی که داره زیادتر بشه.
    ستاره زیباممنونم که برام وقت گذاشتید. نمیدونم من این مهارتها رو بلد هستم یا نه ولی 5 سال تحملش کردم و واقعا با رفتارهایی که ازش میبینم تجمل 1 روزش هم برام عذاب اور شده.ایشون ادم مغرور، لجباز و خودخواهی هست. به نظرم صبر کردن برای چنین ادمی ارزشنداره و من هیچ امیدی هر چند کوچک به بهتر شدن این زندگی ندارم. تنها در صورتی زندگی ما خوب خواهد بود که من هیچ حرفی نزنم و مخالفتی نکنم تا ایشون خوب باشه وگرنه با اخلاق تندی که داره زندگی رو از زهر هم برام تلخ تر میکنه. از طرفی تحمل خانوادش به خصوص مادرش برام دیگه غیرممکن شده. چون عذاب روحی روانی میده و خودش هم حاضره جونش رو برای مادرش بده و برای من فیلم بازی میکنه که دوست دارم. تمام وقتشرو به کار میگذرونه و شبها هم که مثلا 9 شب میاد خونه شاید نیم ساعت با من حرف بزنه و بقیه وقتش برای اینکه هدر نره به کارهای خودش میپردازه. پس من اهمیتی براشندارم. دلم نمیخواد محبت رو ازش گدایی کنم. واقعا دلم نمیخواد باهاش زندگی کنم.البته اون هم بهم گفته که دیگه نمیخواد زندگی کنه و کاهاری مرتبط به طلاق را انجام میده.
    من ان گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی /ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم.
    ویرایش توسط maryamhasani : یکشنبه 19 مهر 94 در ساعت 12:34

  18. کاربر روبرو از پست مفید maryamhasani تشکرکرده است .

    گندم.م (یکشنبه 19 مهر 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. وابستگی به روانکاو و عدم قدرت تصمیم گیری بدون وجود روانکاو
    توسط marria در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 خرداد 94, 17:02
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. خیانت قبل از خواستگاری و ازدواج ، تردید دارم بهترین تصمیم چیه ؟
    توسط maral6 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 23 فروردین 93, 20:15
  5. تصمیمی که گرفتم درسته؟
    توسط mosaferkhaste در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 10:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.