سلام
من تو این سایت تا الان جواب درستی نگرفتم از ولی این بارم امیدوارم راهنمامشکلاتمراهنماییم
اگه چی ب چیه کافیه تو پروفایلم برید و.پبریدیلمپستای بخونید بخونید
ولی ب طور خلاصه میشه:
سال 91 ی خانمی از من خوشش اومد و ب هر روشی بود منو ب خودش وابسته کرد
بعد از چند ماه خودش پا پس کشید و من شدیدا عذاب کشیدم
اولین بار بود با ی دختر در ارتباط بودم
جوری عذاب کشیدم ک در یک ماه 30 کیلو وزن کم کردم
لازمه بگم از اون جایی ک هیچ وقت دلم نمیخواست رابطم گناه باشه از همون اول همه چی را با خانواده مطرح کردم ک در جریان باشن و بدونن من میخوام ازدواج کنم ولی شدیدا مخالفت کردن
و یکی از دلایل پا پس کشیدن اون خانم هم همین بود
از این قضیه چند ماه گذشت و با مادرم صحبت کردم و گفتم حالا خودت ی نفرو انتخاب کن من میخوام ازدواج کنم
ولی بازم مخالفت کردن و بعد گفتن تو میخوای زندگی کنی پس خودت انتخاب کن
گفتم شما چیه ک مثه دفهمعیادفهمثهل نشه ی سری معیارا گفتن و منم طبق همون معیارا یک نفرو انتخاب کردم و باهاش صحبت کردم بعد از گرفتن جواب مثبت با خانوادم مطرح کردم و بازم مخالفت شروع شد
این مخالفت سه سال طول کشید و تا شنبه ادامه داشت و این مخالفت برای برادرمم بود ک باعث شد خودکشی کنه و 50 روز کما بود
روز شنبه بالاخره ی مراسم اشنایی برگزار شد و فقط تو این مجلس من و اون دختر تپسط
مادرم تحقیر شدیم
صرفا جهت اطلاع باید بگم مدرس دانشگاه و مدرسه هستم و شرکت دارم و حتی حامی چند رویداد کارافرینی بین المللی بودم
23 سال سن دارم و معافیت پزشکی دارم
درسته درسم تموم نشده ولی چند تا مدرک بین المللی دارم ک هم کار کردنم و هم تتذریسم ب خاطر همینه
من واقعا دلیل این مخالفت را نمیفهمم
نمیدونم چرا مادرم اینقدر منو تحقیر میکنه و از نابود کردن آرزوی سه سالم چ سودی میبره
من واقعا بریدم
دلم میخواد بمیرم جدیدا دارم ب خودکشی فکر میکنم
ب نظر شما بهترین راهش چیه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)