به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array

    توقعات شوهرم از من که فکر میکنه باید مثل مرد باشم

    سلام... احتمالا خیلی از دوستان منو میشناسن... اولین بار که با همدردی آشنا شدم زمانی بود که به خاطر اختلافی که با شوهرم داشتم و تو خونه گریه میکردم تو سایت دنبال مطالبی بودم تا بتونم مشکلم رو حل کنم..

    راستش من و شوهرم هر چند وقت یکبار مثل هر زن و شوهری ناراحتی بینمون سر موضوعات مختلف پیش میاد... قبلا تاپیکی باز کردم درمورد این که شوهرم نمیتونه منو درک کنه... هر چند به نتیجه دلخواه نرسید ولی با خوندن تاپیک های دیگر دوستان به این نتیجه رسیدم که خودم هم باید تلاشهایی برای حلب توجه شوهرم در خونه انجام بدم... تا حدی میتونم بگم موفق بودم.. روی بعضی رفتارهام دفت کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که نباید از شوهرم انتظار محبت به شیوه ای که من دوست دارم داشته باشم ...

    خلاصه تا خونه هستم یه جورایی عادت کرده بودم به وضع... ولی الان چند روزیه اومدم شهر محل تحصیلم برای بعضی از کارهام و یکی دو روز دیگه برمیگردم..

    حالا مشکل من تو این چند روز:
    شوهرم ازم کارهاایی رو میخواد انحام بدم که اصلاااا تا حالا تو عمرم انجام ندادم.. مثلا ازم خواسته برای گرفتن وام مسکن از دانشگاه برم مشاور املاک های شهر تا بتونم کسی رو پیدا کنم که برای من قرارداد خونه اون هم بدون سند انجام بدن... درسته که با تلاش ممکنه جنین موردی گیز بیاد ولی اگر من مخالفت کنم و این کار را انجام ندم فکر میکنه من ادم ضعیفی هستم و از پس کارهام برنمیام.. در ضمن خودم هم یه جورایی قبول دارم الان به شدت به این وام نیاز داریم وباید تلاش خودمو بکنم.. باو کنید از روزی که اومدم اینجا تمام فکرم شده همین مساله.. از طرقی چون خوابگاه هم نگرقتم دارم یواشکی به خوابگاه رفت و امد میکنم... غذا هم ندارم... دوستام هم اگثرا نیستن... از صبح تاشب اتاق تنها هستم...

    تو این وضعیت شوهرم تا زنک میزنه فقط در مورد اوضاع و اخبار کارها میپرسه و بس.. دیگه دارم خسته میشم... یه محبت کردن ساده را ازم دریغ میکنه.... میدونم نباید به روی خودم بیارم... اگر ببینه کم اوردم و بگم خسته شدم از بس رفتم بیرون مبگه خوب ولش کن اصلا نمیخواد کاری بکنی پاشو با خونه.. تازه اینو به لج میگه... امروز دیگه اشکمو دراورد.... من دیگه نمیونم اینجا تنها بمونم... ولی اون انتظار داره تا کارها انجام نشده بمونم....

    اصلااا اگه خوب برخورد کنه باهام مشکلی ندارم... بابااااا ... من دلم میخواد شوهرم بهم بگه دلم برات تنگ شده... بهم بگه ناراخت نشو همه چیز درست میشه.... بهم بگه دوستت دارم... بگه میدونم سخته ولی یکم تحمل کن.... تازه امروز بهم گفت حالا یه دو روز مونده اونحا ببین داری چیکار میکنی...

    تا حالا نشده وقتی ازش دورم یه ذرررررررررررررره احساسات به خرج بده... دیوونم میکنه....... من چیکار کنم؟ .... گاهی وقتا به خاطر مشغله این مساله یادم میره ولی هر از گاه دوباره مثل خوره میفته به جونم............

    اصلا بلد نیست ابراز علاقه کنه...... اینکه تا کی بتونم اینجوری دووم بیارم نمیدونم... ولی خواهش میکنم بگید من چیکار کنم......... الان فقط تنهایی دارم گریه میکنم.... تا بهش زنگ میزنم خشک و خالی میگه سلام... منم میگم سلام...بعد میگه خوب چی شد؟ من براش تعریف میکنم بعدش میگه باشه خداحافظ...................... این شده کل زندگی ماااا

    تو فکرمه پیش مشاور برم... مخصوصا الان که میخوایم تصمیم بگیریم که بچه به دنیا بیاریم... به نظرتون الان زمان مناسبیه برای بچه دار شدن؟

    ما تفریبا مشکل دیگه ای با هم نداریم ولی این مساله داره منو اذبت میکنه خیلی داغونم...اگثرا رابطه جنسی مون هم بدون هیچ حرفیه... گاهی وقتا وسطاش اونقدرررر حس بدی بهم دست میده که دلم میخواد گریه کنم.... (مثل لال هاااا هیچی نمیگه)

    گاهی فکر میکنم شوهرم فکر میکنه من هم مثل خودشم و نیازی به اینکه کسی نازمو بکشه و بهم محبت کنه ندارم.... اخه وقتی من کمی بهش محبت میکنم بدش میاد و میکه مگه من بچه ام... طرز فکرش اینه..... فکر میکنه بجه ها نیاز به محبت دارن....

    وااااااای خدایا خودت کمک کن....

  2. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    maryam240 (سه شنبه 24 فروردین 95)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام ... خودت از مشکلاتت بهش بگو
    شاید نمی دونه یا شدت فشاری که بخاطر اون مشکلات روت هست درک نمی کنه.

    این دفعه که زنگ زد بگو من یواشکی خوابگاهم و خیلی اذیت می شم.
    غذا ندارم
    رفت و آمد پنهانی و ... اذیتم می کنه. خسته شدم .....

    هر وقت کارهای شخصی خودت تمام شد برگرد. بخاطر وام خونه یا ... نمون

    اگر هم لازم هست یکی دو مورد مثال از اتفاقاتی که برای دوست و آشناهات در برخورد با بنگاه و ... براشون افتاده بگو
    و بگو می ترسم و دلم می خواد یا خودت بری دنبالش یا حداقل با هم بریم.
    دوست ندارم برای یک وام، شان و شخصیتم بره زیر سوال و هر کس و ناکسی نگاه ناجور به من داشته باشه و ....

    در مورد رابطه جنسی هم
    یه بار که حالش خوبه و فرصت هست مستقیم ازش بپرس
    و بهش بگو چی می خوای
    ببین آیا صحبت نکردنش دلیل خاصی داره
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 15 مهر 94), maryam240 (سه شنبه 24 فروردین 95), نارجیس (یکشنبه 12 مهر 94), آی تک (دوشنبه 13 مهر 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مهر 94 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    کاش بیشتر ادامه میدادین

  6. کاربر روبرو از پست مفید راه رونش تشکرکرده است .

    نارجیس (دوشنبه 13 مهر 94)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم
    یه چیز میگم یه اصل اساسیه روانشناسیه ما هرگز نمیتونیمکسی رو تغییربدیم ولی عادتهارو میتونیم تغییر بدیم یعنی همسر شما حالا توی خونواده سنتی مردسالارانه بوده و اینطور براش جا افتاده کهمحبت کلامی نداشته باشه پس این رو نمیتونی تغییر بدی ولیمیتونی با تعریف وتمجید عادتی رو که دوست داری توش به وجود بیاری مثلایهروز که خوشین میادبوست میکنه یا مثلا میگه میخامت یا ....... حتی اگه یه بار تو ماه باشه همون لحظه کلی ازش تمجیدکن بابتحرفش بگو وای عاشق این حرفاتم وقتیبهم اینجوری میگیحس میکنم همون مرد رویاهامی یا اینقدر کیف میکنم وقتی بوسم میکنی احساس میکنم تکیه گاهمی مطمئن باش به مرور این رفتارها توش بیشتر میشه کلا ادم اگه بخاد یه رفتاری رو تو طرفش ایجاد کنه باید تشویقش کنه درضمن وقتی پذیرفتطهمسرت اینطوریه دیگه غرغر نمیکنی و خونه از ارامش خارج نمیشه پس یه اصل رو یادت نره پذیرش طرف با همه خوبیها وبدیها همونطور که خودت میخای ایشون شمارو بپذیره
    در موردکار وام بهش بگو وای نمیدونی اینجا چقدر بهت نیاز دارم کاش پیشم بودی باهم میرفتیم بنگاه اینقدر احساس بدی میکنم بعضیا یه جور به ادمنگاه میکنن بگو میخای من در خاستوام میدم تو این هفته بیا باهم بریم تا کارا با تو سریعتر پیش بره پس منتظرتم همین بعدخداحافظی کن بذار یکم تو خودش فکر کنه احتمالا بیاد یا بگه نمیخاد
    در ضمن بگو خابگاه نداری وبیش از این نمیتونی بمونی «اصلا این طوری شرعا مشکل داره موندن»
    یا بهش یگو من کارای دانشگاه میکنم ولیکارای بنگاه بخاطر اینکهمردونه هست تو بکن

  8. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    نارجیس (دوشنبه 13 مهر 94)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام خدمت دوستان خوبم. و ممنون که به تاپیکم سر زدین... از شیدا و ستاره زیبا هم به خاطر راهنمایی ممنونم...

    الان دیکه من اومدم خونه... دیشب رسیدم ولی باز هم دریغ از یه جمله مخبت آمیز.. رفتارهاش نشون میده از دیدنم خیلی خوشحاله... مثلا خونه رو کلی تمیز کرده بود و برام شربت درست کرده بود ولی من مشکلم اینها نیست... اصلا بنگاه و این چیزا به کنار.. اصلا اونا در برابر این مشکل اصلا به چشم نمیان... بیشتر منظورم از طرح تاپیکم با این عنوان اینه که بگم فکر میکنم شوهرم فکر میکنه من هم مثل خودش به احساس و عاطفه ای نیاز ندارم....

    اصلاا نمیدونم این مشکل قابل حل هست یانه؟

    اوائل فکر میکردم همه مردا اینطورن ولی کم کم دیدم نه... مردایی هستن که پر از اجساس و عاطفه اند و به زبون میارن...اصلاااا جتی اگر نمیتونه به زبون بیاره من منتظر فقط یکک نگاه عاشقانه از شوهرم هستم.... ولی اونم نیست... دیروز خود من بهش گفتم دوستت دارم و اون هم در جواب من گفت من هم دوستت دارم...

    اگه قرار باشه رابطه جنسی که بینمون هست همیشه اینطور باشه میدونم زده خواهم شد...

    ای کاش مدیر همدردی یه سری هم به پست من میزدن.... واقعا نمیدونم ایا میتونم با این مساله تا اخر کنار بیام یا نه...مخصوصا الان که میخوایم بچه دار بشیم... خیلی میترسم.. نکنه شوهرم بعد از بدنیا اومدن بچه از لحاط توجه به احساساتم بدتر هم بشه...

    شوهر من مرد خوبیه... در عمل هر کاری بدونه دوست دارم برام انجام میده... ادم شوخ طبعیه.. درسته که این اخلاقشو دوست دارم ولی زندگی که همش شوخی و مسخره بازی نیست....

    خیلی کم پیش میاد با همدیگه در مورد علائق و انتظاراتمون جرف بزنیم... هر وقت میوخوام جدی باهاش حرف بزنم یا بحثو عوض میکنه یا اینکه از حرفم یه چیزی رو به شوخی میگیزه تا من حرف دیگه ای نزنم...

    تا الان نشده در مورد انتظاراتش از من جرفی بزنه... انگار زیاد براش فرقی نمیکنه من تو خونه چه مدلی بگردم... به خودم برسم یا نرسم... کلااا تو این حال و هواها نیست... جمع رو دوست داره برخلاف من که بیشتر دوست دارم با هم باشیم... ا

    خیلی دوست دارم گاهی وقتا با هم جدی در مرود یه مساله جرف بزنیم ولی اون علاقه ای نداره...

    گاهی وقتا تو شوخی هاش مثل بچه ها باهام حرف میزنه ... من هم همراهی میکنم...کلا دوست داره همینطوری الکی بخندیم با هم... تا حالا نشده به خاطر این اخلاقش ناراحتش کنم .. برعکس همیشه همراهش بودم و کاری میکنم همیشه خوشحال باشه.

    ولی ایا اون هم نباید به علائق من توجههی داشته باشه؟؟
    اصلا ایا میتونه این مدلی که من دوست دارم باشه؟؟

    الان سه ساله از زندگی مشترکمون میگذره... تا الان تغییزی نکرده ... من فقط و فقط ازش انتظار احساس و عاطفه دارم.. به نظرتون این توقع زیادی هست برای یه زن؟ دلم میخواد وابستگی عاطفی هم بینمون وجود داشته باشه... نمیگم اصلا وجود نداره ولی اونقدررررررررررررر کمه که اصلا به چشم نمیاد.

    همونطور که گفتم ما هیچ مشکلی با هم نداریم.. همیشه به هم احترام میذاریم و همدیگرو دوست داریم... ولی من واقعااا گاهی وقتا به خاطر این مساله کم میارم....

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نارجیس عزیز
    ببین دوستم نمیخوام فاز منفی بهت بدم ولی اینو بدون مردا عوض شدنی نیستن
    من خوووووووب درکت میکنم همه این راههایی که دوستای همدردی میگن طی کردم ولی متاسفانه احساس شوهرم همونیه که خودش میخواد
    منم خسته شدم

  11. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    1- ببین حتی اینجا هم غیرمستقیم حرف زدی و ما رو گول زدی
    می گی شوهرم بهم گفته برو بنگاه. بعد که می گیم خب اگه دوست نداری نرو، می گی آخه دردم این نیست. من محبت کلامی می خوام !!

    مطمئنی تا حدودی همسرت را متوجه نیاز و خواسته ات کردی؟
    نمی گم با گفتن شما ایشون زیر و رو می شه، ولی حتما موثره.

    در مورد ارتباط جنسی هم همینطور.
    ازش بپرس. اگر دلیل خاصی نداشت، خودت عملا مسیر را عوض کن.
    هر کس یه عادت و اخلاقی داره. اما یه مقداری از رفتارهای ما هم، عکس العمل و واکنشمون به طرف مقابله.
    اگه ایشون حرف نمی زنه، شاید با حرف زدن شما یا کارهای دیگه ای، بهتون جواب بده و شرایط تغییر کنه.

    2- نمی شه همسری داشت که به اندازه آقای x خوش سر و زبون
    به اندازه آقای y کاری و کوشا
    به اندازه آقای z جدی
    به اندازه ....
    نمی شه که ترکیبی از بهترین صفتها را جمع کنی در یک نفر. همسر شما یه کوتاهیهایی از نظر خودت داره، اما در مقابلش نقاط مثبت زیادی داره.
    خودت هم داری می گی می بینم که دوستم داره و بهم محبت غیرکلامی و توجه می کنه،
    اگر تا این حد محبت کلامی و مستقیم برات مهم بوده، باید توی انتخابت در نظر می گرفتی
    نه این که الان از سر بیکاری و بی مشکلی، گیر بدی به این موضوع.

    3- چیزی که به نظر من رسید این هست که شما یه مدت دقت کنی به شخصیتها و مثبت و منفی های هر شخصیتی.
    این بهت کمک می کنه همسرت را بهتر بشناسی و بتونی همینطور که هست قبولش کنی و حتی از داشتن این صفات خوشحال هم باشی.

    تاپیکهای خانمهایی که همسرشون خیانت کرده را بخون
    مردهایی که با خانمهای دوست و آشنا گرم می گیرن و مجلس گرم کن هستن و ... اونا رو بخون
    مرد خوش سر و زبون، مردی که خوب حرف می زنه و خوب از کلمات استفاده می کنه، گاهی نداشتنش بهتر از داشتنشه.
    دائما مخفی و آشکار داره به احساست و روحت صدمه می زنه.
    زنها جذب سر و زبونش می شن (گوشی بودن ما) و خودش هم اهلش نباشه، شاید گرفتار زنهایی باشه که اهلش باشند و گاهی پاش بلغزه و ....

    محبت رفتاری مرد ارزشمندتر از محبت کلامیش هست.
    اگه یه مقدار متنهای مشاوره ای را بخونی یا حتی متنهایی که توسط خود آقایون نوشته شده
    می بینی که اصل محبتشون را در رفتار نشون می دن.
    اون حرفها را فقط در مواقعی که حس کنن لازمه کسی را گول بزنن استفاده می کنن. زیاد ناراحت نباش که شوهرت استفاده نمی کنه

    شکایت مردهایی که نمی دونن چرا خانمشون سرد شد، طلاق گرفت، خیانت کرد یا ... را بخون
    اکثرا می گن من که صبح تا شب بخاطرش کار می کردم، من که خونه خریدم، ماشین خریدم، مسافرت می بردمش، همیشه به نیازهاش توجه می کردم، فلان کردم، بهمان کردم .... کارهاشون را مثال می زنن. کارهایی که شاید ما خانمها متوجه نباشیم به خاطر ماست و از نظر مردها اوج محبتشونه

    می خوام بگم، یه کم حساسیتت را کم کن. نگاهت را عوض کن.

    یکی دو تا تاپیک هم توی تالار هست در مورد شخصیتهای مختلف و ویژگیهاشون.
    بخون ببین شوهرت از کدوم دسته است. در مورد شخصیتش بیشتر مطالعه کن ببین چطور می تونی به خواسته ات نزدیکتر بشی.
    البته هدف اصلی باشه شناختنش و پذیرفتنش. بعد می تونی کمی هم روی تغییرش کار کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 14 مهر 94 در ساعت 08:23

  12. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    hafez2014 (چهارشنبه 15 مهر 94), maryam240 (سه شنبه 24 فروردین 95), گل آرا (پنجشنبه 07 آبان 94)

  13. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام ... مرسی از لیلا و مخصوصا شیدا خانم.... اول از هر چیز ازتون تشکر میکنم

    ""لیلا: ببین دوستم نمیخوام فاز منفی بهت بدم ولی اینو بدون مردا عوض شدنی نیستن
    من خوووووووب درکت میکنم همه این راههایی که دوستای همدردی میگن طی کردم ولی متاسفانه احساس شوهرم همونیه که خودش میخواد
    منم خسته شدم"


    در جواب شما دوست عزیز باید بگم اره من خودم هم دارم به این نتبجه میرسم که این ویژگی ذاتی شوهرمه و من باید خودمو باهاش تا جایی که میتونم وفق بدم...

    و اما شما شیدای عزیز راهنماییهاتون خیلی خوب بود... ولی یه جایی از حرفتون ناراحت شدم.. راستش از شما بعید بود که چنین حرفی رو بزنید....

    ..........""شیدا: اگر تا این حد محبت کلامی و مستقیم برات مهم بوده، باید توی انتخابت در نظر می گرفتی
    نه این که الان از سر بیکاری و بی مشکلی، گیر بدی به این موضوع.""

    بیکاری و بی مشکلی؟؟؟شیدا خانم مگه حتما باید مشکلات ما سر کتک زدن شوهر یا خیانت یا مشکلات این چنینی باشه تا براشون به فکر چاره بود؟؟ عزیزم دید ادم ها به زندگی با هم دیگه خیلی متفاوته..... من به عنوان یه زن دارم تمااااااااام تلاشمو میکنم تا بهترین زندگی را برای خودم و شوهرم فراهم کنم... با مطالعه و بردن آگاهی های خودم.. میدونید چرا؟... چون به دنبال خوشبختی به معنای واقعی اون از نگاه خودم هستم.... تا الان تقریبا به چیزهایی که میخواستم رسیدم و به خاظر شوهر خوبی که دارم همیشه خدا رو شکر کردم...ولی این مساله و شناخت بهتر ویژگی های شوهرم برای من یه اصل اساسیه...



    قابل توجه اونهایی که تاپیک من رو میخونن باید عرض کنم:
    خوشبختی برای ادم ها تعاریف مختلفی داره.... من چون دنبال خوشبختی هستم بااااااااید تلاش کنم اول خودم و بعد ویژگی های اخلاقی شوهرم را خوب بشناسم ت همیشه بهترین رفتار ررا داشته باشم.....

    اصلا چرا همیشه ما باید بعد از ایجاد مشکل دنبال راه حل باشیم؟؟ پیشگیری بهتر از درمان است.. این که دیگه کاملا مشخصه......

    من فکر میکنم نود در صد مشکلات زندگی آدم ها عدم شناخت درست از خودمون و بعد از طرف مقابل هست...

    پس من فکر میکنم برای هر زندگی خوبی خوب تری هم وجود داره... و من برای رسیدن به اون خوب تر دارم وقت و هزینه میذارم چون میدونم ارزشی بالاتر از اون وجود نداره..............شب و روز با وجود مشغله زیادم روی این مساله فکر میکنم... روی بیشتر رفتارهام با همسر و اطرافیانم فکر میکنم... و برای اینکه به دنبال جوابی برای سوالاتم باشم از هر راهی استفاده میکنم... همونطوری که از مشاوره وقت گرفتم و میخوام در مورد خودشناسی و شناخت بیشتر ویژگیهای همسرم صجبت کنم...

    من اعتقادم دارم که زندگی خوب داشتن نداشتن مشکلات نیست.... زندگی خوب = یعنی هر روز بهتر از دیروز...

    من اگر در مورد خاطرات زندگی خوب خودم وشوهرم براتون بگم دهان همه ممکنه از تعجب باز بشه.. اون هم بعد از شش سال با هم بودن... دلیلش هم فقط و فقط این بوده که میدونم دنبال چی هستم و چه زندگی را اروز میکنم.... و همیشه خدا رو شکر کردم....

    پس لطفا اگر قراره کسی رو راهنمایی کنیم همه رو با یک دید نگاه نکنیم...


  14. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    من نمی خواستم ناراحتتون کنم
    فکر می کنم اشتباه متوجه شدید یا فقط یه بخش از صحبتهای من را برجسته دیدید.

    من گفتم این شخصیت همسر شماست. شخصیت را به این راحتی نمی شه عوض کرد.
    آدم کم حرف را نمی شه پرحرف کرد
    آدمی که اهل محبت کلامی نیست راحت نمی شه تغییرش داد.
    به جای گذاشتن انرژی روی تغییر همسرت، سعی کن بشناسیش. بپذیری که این شخصیتشه.
    این آدم دوست داشتنش را یه جور دیگه ای بیان می کنه. زبان بیان عشقش یه چیز دیگه است. اونوقت راحت تر عشقش را احساس می کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    hafez2014 (چهارشنبه 15 مهر 94), گل آرا (پنجشنبه 07 آبان 94), یاس پاییزی (پنجشنبه 16 مهر 94), نارجیس (چهارشنبه 15 مهر 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 15 مهر 94)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام... مرسی شیدا جون حق با شماست... ولی اخه راه حلش چیه؟

    همین الان با شوهرم سر این مساله بحث کردیم و شوهرم خونه را در حالی که گریه میکردم ترک کرد... قضیه مال دیشبه که با دوستامون رفته بودیم پارک... اونجا شوهرم یه سوال از همه پرسید که جواب بدن... سوال این بود: اگر به شما بگن فقط 24 ساعت از عمرتون باقی مونده باشه چیکار میکنید؟

    خوب کسی که این سوال رو میپزسه جتما برای خودش جواب خاصی داره که براش مهمه... اول شوهرم خودش جواب داد و گقت من اولین کاری که میکنم اینه که یه بلیط میگیزم و با خانومم میزیم پیش خانواده ام و من اونجا بهشون میگم که چقدر دوستشون دارم و بهشون ابراز علاقه میکنم و میبوسمشون.. بعد میرم بالای یه کوه و تا اخر همونجا میشینم و به فکر فرو میرم و به دور از تمام مشکلات و تنش های زندگی نفس راحتی میکشم... دیگه اونجا دغدغه کار و مشغله های دیگه ندارم... من گفتم سعی میکنم از همه حلالیت بخوام و کارهای خوب انجام میدم...

    من از جرف شوهرم خیلی ناراحت شدم... شب که اومدیم خونه سعی کردم به روی خودم نیارم تا اول مطمئن بشم.. بهش گفتم بحث جالبی بود میشه کامل تر نظر خودتو بگی... دیدم دوباره همونا رو گفت...من هم بهش گفتم راستش من هم میرفتم پیش خانوادم و تا اخر پیش اونها میموندم.. دیدم اولش چیزی نگفت و بعدش کفتم دیگه شوهرو بیخیال میشدم... تا اینکه تا به ایتجا رسید گفت؟ بله؟ و فهمیدم ناراحت شد.... بهش گفتم خوب چطور شما وقتی اون حرفو میزنی من ناراحت نمیشم ولی تو ناراحت شدی...

    کقت من گفتم هر جا برم با خانومم میرم... بهش گقتم اخه تو دست گذاشتی دقیقا رو نقطه ضعف من (میدونم اینجا رو نباید بهش میگفتم هر جند واقعا همین بود... من اینجا دارم تاپیک میزنم برای اینکه شوهرم بهم محبت کلامی نمیکنه بعد دغدغه شوهرم اینه که بره به خانوادش محبت و ابراز علاقه کنه )

    خلاصه با ناراحتی شب رو خوابیدیم و صبح وقتی دید ناراتم اومد پیشم.. ازم پرسید چرا ناراحتی؟گفتم من که میدونم حرفهایی که دیشب زدی ته دلت نبود و همش همینا نبود... کفت نه.. قسم میخورم که همش عین واقعیت بود.... اخه شما بگید من نباید ناراحت میشدم........تازه بعدش حرفی زد که دیگه منو به نقطه جوش زسوند.. گقت خوب بود میگفتم با دوست دختر برم بهشون سر بزنم؟؟ بهش گفتم بار اخرت بود با من از این شوخی ها میکنی.. پس همین الان بگو اشتباه کردم.. تحت فشارش گذاشتم تا گفت باشه باشه اشتباه کردم ولی بعدش کللللللی عصبانی شد و گفت ببین از دیشب سر یه موضوع بیخود چیکار کردی؟؟ منم گریه کردم.. بعد از گریه بهش گفتم تو بلد نیستی چطوری باید برحورد کنی... بهش گفتم مطئن باش هر خانم دیگه ای هم جای من بود ناراحت میشد..... بهش گفتم من نمیتوونم بهت بگم مشکل کار کجاست پس لطفا برو پیش مشاور تا اون بهت بگه... برو بهش بگو خانم من ایراد میگیزه از حرفهام و ...

    خلاصه بعدش رفت بیرون و من همچنان گریه میکردم


    دوستان من الان خونه تنهام و نمیودنم باید چیگار کنم.... شوهرم محبت و ابراز علاقه اشو از من که زنش هستم دریغ میکنه و در عوض تو فکرش این میگذره که چطوری به خانوادش ابراز علاقه کنه ...

    شما بگید من جساسم؟؟
    الان پنج شش روزه از سفر برکشتم .. تا حالا رابطه مون باهم خیلی خوب بود ( به شرطی که من حرفی نزنم) ولی اون اصلااااا ابراز علاقه بهم نکرده و محبتشو ازم دریغ میکنه... تنها کاری که بلده اینه که باهام شوخی های بیمزه میکنه و من هم باید مثل احمق ها بخندم تا رابطه رو حفظ کرده باشم...

    میدونم اشتباه داشتم ولی اون اصلا به من و نیازهام توجه نمیکنه..... و اگر چیزی بگم عصبانی میشه... و وضع بدتر و بدتر میشه...

    لطفا راهنمایی کینید که دارم میمیرم....همش یاد حرفهای دیشبش می افتم...


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.