به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 اسفند 94 [ 16:38]
    تاریخ عضویت
    1394-7-11
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    22
    سطح
    1
    Points: 22, Level: 1
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Post احساس خطر و استیصال در حل مشکلات ارتباط در آستانه ازدواج

    به نام خدا ، با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کاربران محترم و مدیران زحمت کش سایت همدردی.

    من مدتی است که مشغول مطالعه و خواندن مشکلات و مطالب مطرح شده دوستان و در ادامه آن مشورت و راهنمایی های سایر کاربران و مشاورین سایت هستم و حقیقتا باید اعتراف کنم که کمتر مکان مجازی ای با این کیفیت مشاهده کرده ام لذا بر آن شدم تا خود نیز با طرح و نوشتن مشکل و درددل خود از نظرات و راهنمایی های شما عزیزان بهره مند شوم.



    قبل از هر چیز به صورت خیلی مختصر خود و دختر خانم مورد علاقه ام را معرفی می کنم تا هنگام مطالعه مطلب تصویر روشن تری از بنده و ایشون داشته باشید ؛ من پسری 27 ساله با خانواده ای نسبتا مرفه و مذهبی، دارای تحصیلات مهندسی و شاغل در یک شرکت خصوصی هستم و ایشون هم 26 ساله و دارای مدرک کارشناسی هنر و خانواده ای نسبتا مرفه و البته نه چندان مذهبی.


    حدود یک سال پیش در جمعی دوستانه با دختر خانمی آشنا شدم و این آشنایی ادامه پیدا کرد و ظرف چند ماه به واسطه صمیمیت های بیشتر به جایی رسید که هر دو طرف تمایل پیدا کردیم به این رابطه شکل صحیحی بدهیم و آن را به سمت ازدواج سوق بدهیم، در همین راستا به مرور هر دو این ماجرا را با خانواده ها مطرح کردیم (من با پدر و مادر و ایشان فقط با مادر) خانواده من با توجه به زمینه مذهبی و سنتی ای که داشته و دارند گرچه با کم میلی نسبت به انتخاب من اما پیشنهاد دادند که این امر از طریق خانواده ها پیگیری بشه و اقدام بشه جهت خواستگاری و ادامه ماجرا ، منتها به این علت که بنده در اون زمان کار نداشتم دختر خانم عزیز با این کار مخالفت کرد و گفت پدرش روی کار حساسه و باید حتما کار داشته باشم اون هم از نوع غیر آزادش به خاطر همین شرط و شرایط من کار به درازا کشید و تا شهریور ماه من کاری که مناسب بنده و شرایط ایشون باشه نتونستم پیدا کنم و این طولانی شدن این رابطه خارج از چارچوب عرف و شرع جدای از اینکه هم خانواده بنده و هم مادر ایشون رو نسبت به این قضیه حساس کرد باعث به وجود آمدن مشکلات دیگری هم شد ( البته برخیش شاید واقعا ربطی به طولانی شدن نداشته و فقط در دراز مدت خودش رو نشون داده ) .


    اول اینکه رفتار ایشون طوری شده که من به سختی می تونم در کنارش خودم باشم، به محض اینکه ناراحت ، گرفته ، عصبانی یا هر حالت غیر حالت همیشگیم باشه ایشون به من پرخاش می کنه که چرا مث همیشه نیستی و ... در حالی که خب بنده (نمی دونم شاید به اشتباه ) انتظار دارم ایشون کسی باشه که میاد سراغم و سعی می کنه حرف من رو بفهمه و حالم رو بهتر کنه اما به محض اینکه متوجه بشه حالم خوب نیست مشکلم دو تا میشه یکی مشکل خودم یکی جواب دادن به دعواها شکایت های ایشون که چرا حالم مثل همیشه نیست و مثل همیشه باهاش رفتار نمی کنم.


    دوم اینکه نسبت به تماس های مادر من با من به شدت حساس شده طوری که هنگامی که با ایشون هستم به شدت واهمه دارم که مادرم با من تماس بگیره ، میگه مادرت فقط زمان هایی که کار واجبی داره باید بهت زنگ بزنه در غیر این صورت نشانه اینه که تو بچه ننه ای و روانشناس ها میگن نباید با بچه ننه ها ازدواج کرد. با توجه به اینکه مادر من از قدیم (بیشتر به علت کم حواسی و فراموشی من) عادت داشته برای امور منزل و... چندین بار به من زنگ بزنه و پیگیری کنه و مثلا وقتی میگفت میای خونه ماست بخر 1-2 بار هم بعدش زنگ میزد تا مطمئن بشه یادم نمی ره ، الان مساله ساز شده و گرچه با مادرم صحبت کردم که بیشتر اسمس بده اما خب گاهی این کار رو نمی کنه و به محض اینکه مادرم تماس بگیره اوقات ایشون تلخ میشه. سر این مساله هم با مادرم و هم با ایشون چندین بار دعوا داشتم متاسفانه ولی چندان فایده ای نداشته.


    سوم اینکه به شدت زود رنج ، عصبی و بدبینه ، به صورتی که گویی در ذهنش دائما به دنبال بهانه اس برای دلخوری و دعوا و گلایه به طوری که کوچک ترین کار های من رو ارتباط میده به دوست داشتن و خواستن من ، همه بحث هاش هم با " تو اگه منو دوست داشتی فلان کار رو می کردی (نمیکردی)... " و امثال این آغاز میشه که خیلی برای من آزار دهنده اس و خب این رفتار ایشون باعث شده من بسیاری از کارهایی که فک می کردم باید انجام بدم یا ندم رو بر خلاف میل خودم پیش ببرم تا از این گونه رفتارها پیشگیری کرده باشم که خب خیلی وقت ها هم نتیجه بدش رو خودم عینا مشاهده کردم ، به عبارتی مصلحت رو فدای ناراحت نشدن و عصبانی نشدن و تنش وارد نشدن به رابطه کردم که نمی دونم واقعا درست بوده یا خیر. همچنین کوچکترین کارها و حرف ها و اتفاقات رو به بدترین شکل تحلیل کرده و هیچ منطق و حرفی رو هم جز تایید حرف های خودش پذیرا نیست.

    چهارم همون طور که در انتهای کلامم در پاراگراف قبل عرض کردم عقل کل پنداشتن خودشه که خودش هم این رو قبول داره ، در این حد که در طول تمام این مدت که با هم هستیم تا کنون شاید حتی یک بار هم نپذیرفته که اشتباه کرده که هیچ بلکه در تمامی بحث ها متوقع هست که طرف مقابل حتما حرف و استدلالش رو بپذیره وگرنه یا به حرف ها خاتمه نمی ده یا قهر می کنه که من تقریبا همیشه برای برگشتن فضای آرامش حتی صوری هم که شده حرف هاش رو پذیرفتم و سعی کردم قضیه رو فیصله بدم. اما خب گاهی برای بنده هم پذیرش برخی چیزها سخت میشه و انتظار دارم ایشون هم جاهایی کوتاه بیاد از مواضع خودش اما خب متاسفانه ایشون غالبا خودش رو در موضع حق کامل میدونه و دلیلی برای این کار نمی بینه هر چقدر هم من توضیح میدم فایده ای نداشته تقریبا.


    پنجم هم در ارتباط با کار بنده اس ، بنده از ساعت 8 صبح تا 5 بعدازظهر ساعت کاریمه و خب با توجه به شرایط خودم و شرکت گاها ممکنه لازم بشه خارج از ساعت اداری در شرکت مشغول باشم که ایشون نسبت به این امر هم به شدت واکنش نشون میده و چندین بار گفته این کارت هم به درد نمی خوره و انتظار داره مثل ایام مدرسه تا ساعت کاری تمام شد در همون لحظه از محل کارم خارج بشم در حالی که خب بنده مدیری دارم و باید نسبت به کار و فعالیتم به ایشون پاسخگو باشم نمی تونم وسط انجام کاری بگم خب دیگه ساعت کاری تموم شد من رفتم و کار رو نیمه کاره رها کنم اون هم در شرایطی که بنده تازه کار هستم و دنبال جا افتادن در محل کارم هستم. در این مورد هم هر چه با ایشون صحبت می کنم خیلی فایده ای نداره و ایشون بنده رو با پدرش که مدیر یک کمپانیست قیاس می کنه و میگه چطور پدر من این طور نیست و انتظار نداشته باش الان که کارت باعث شده کمتر همدیگر رو ببینیم رابطه ما هم به همون کیفیت باقی بمونه و ... در حالی که بنده انتظار داشتم بعد از پیدا کردن کار مورد تایید ایشون ، کنارم باشه و بیشتر به رفتن و پیشرفت در کارم ترغیبم کنه نه اینکه ترمز من باشه در این مسیر چرا که برای خودم شروع همچین کاری به هیچ عنوان ساده نبوده و نیست اما متاسفانه برخلاف انتظارم خودم رو در این مسیر تنها یافتم و حتی بعضا مجبور به دفاع و توجیه کارم هم هستم. ناگفته نماند که قبل از این تصور می کردم ناراحتی ها و بهانه گیری های ایشون اغلب به خاطر عدم شاغل بودن منه و اگر این مشکل حل بشه بقیه موارد هم غالبا حل خواهد شد اما خب بهتر که نشد برعکس هم شد.


    در کنار این نکات منفی لازمه که ذکر کنم ایشون در مواقعی که وارد این حالات نشده بسیار دختر دوست داشتنی ، مهربان ، خوش اخلاق و عاقلیه اما تمام خصوصیت های دوست داشتنیش به مویی بنده و این من رو خیلی آزار میده و باعث میشه خیلی اوقات به جای لذت بردن از در کنارش بودن بیشتر نگران پاره شدن موی حد فاصل این دو حالت باشم و خیلی اوقات نتونم در کنارش خود خودم باشم. چرا که در یک لحظه از مهربانی فوق العاده با یک کلمه یا اتفاق 180 درجه تغییر حالت میده به طوری که گویی اصلا نمی شناسمش و یه آدم دیگه اس (حتی خودش هم بهم گفته مواقع عصبانیت خودش نیست و آدم بدبین درونشه) و هر بار بعد از حل هر مشکل فکر می کردم دیگه تمام شد و مسئله ای نیست اما الان حتی در حالات خوشحالی هم ته دلم می دونم این ها همه موقتیه و به زودی به همون حالات دچار خواهم شد ، در شرایط آرام هم تا بخوام در این مورد باش صحبت کنم ناراحت میشه و میگه آرامشمون رو با این حرفا بهم نریز و ...


    چندین بار هم پیشنهاد دادم پیش مشاور بریم و کمک بگیریم از حرف های یک نفر دیگه اما ایشون به شدت مخالفت میکنه و میگه اگر میخوای بری تنها برو من نمیام...


    الان هم با توجه به جور شدن کار بنده به دنبال پیشبرد قضیه ازدواج هستیم و فکر کنم جلسه خواستگاری و... نزدیک باشه اما از این حالات مستاصل هستم و واقعا نمی دونم چه باید بکنم...


    ببخشید که سر شما را هم درد آوردم. پیشاپیش از راهنمایی های شما ممنونم.

  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    ورود شما به همدردی را خوش آمد می گویم

    بسیار کار خوبی کرده اید که به مشاوره رو آورده اید

    توضیحاتتون بسیار واضح و روشن بود و از این بابت ممنون شما هستیم که به راهنمایی بهتر کمک کردید

    خدمت شما عرض می کنم که سرنخ های شکست در زندگی شما کاملاً پیداست ......

    از همان ابتدای تشکیل زندگی شما با ایشان با توجه به اختلاف فرهنگی دو خانواده و همینطور خصوصیاتی که از ایشون بیان داشتید فاتحه ادامه اش را بخوانید و بدانید به طلاق خواهید رسید آنهم با اعمال شاقه.... ایشون هنوز شما تعهدی به هم ندارید چنین کنترل گر و سلطه جویانه رفتار می نماید قطعاً با ورود به زندگی بیشتر هم خواهد شد .... و شما جایگاه یک مرد را در زندگی نخواهید داشت .... نه اینکه فقط از نظر شخصیتی نمیتوانید خودتان باشید که آسیب های فراوان دارد بلکه از نظر هویت جنسی هم شما باید مردانگی را کنار بگذازید و چون موم در دستان خانم باشید که این هم آسیب های فراوان دارد و باید بگویم این به معنای راضی شدن ایشون نخواهد بود چون خود ایشون از اینکه شما مرد مقتدر زندگیش نباشید به عنوان یک زن دچار خلاء خواهد شد و لذا پرخاشها و ناسازگاریهای بیشتری خواهد داشت ...

    مخالفت ایشون با رفتن نزد مشاور هم قابل توجه است و یک نکته منفی بسیار مهم .... لذا توصیه اکید ما به شما این است که این ارتباط را قطع کرده و از خیر ازدواج بگذرید

    موفق باشید





  3. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Aram_577 (چهارشنبه 29 مهر 94), Peyman_k (دوشنبه 13 مهر 94), saeeded (یکشنبه 12 مهر 94), شیدا. (یکشنبه 12 مهر 94)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    71
    Array
    سلام آقا پیمان ... از همین اولین پستتون معلومه که خوب مسئله رو میگیرین و شناخت دقیقی از خودتون و اتفاقاتی که اطرافتون میوفته دارین.
    مسئله رو خوب میگیرین به این خاطر میگم که (خانم فرشته مهربان هم اشاره کردن) یک پست دقیق و بی نقصی از مشکل خودتون ایجاد کردین که بسیاری از قدیمی های تالار هنوز به این درجه از مهارت نرسیدن که بتونن صورت مسئله مشکلشون رو اینطور دقیق بیان کنن و این ویژگی شما تو بیشتر جوانب زندگیتون مطمئنا انعکاس داره.
    .
    همونطور که فرشته مهربان اشاره کردن با وجود نرمش و انعطاف شما دختر خانم نه تنها رفتار شما رو درک نمیکنن بلکه از (یک سر و گردن) بالاتر به تنش ها و واکنشهای مابینتون نگاه میکنن و شاید مدعی.
    احتمالا تو خونه دختر خانم زن سالاری حاکمه و پدر ایشون مقید به یک سیستم زندگی کارمندی بی حاشیه و خشک. چراکه همین تفکری که خانم شما از کار یک مرد داره (بصورت روتین یک تایم کاری داشتن و دولتی بودن و بی تفاوتی در کیفیت کار و ... ) و واکنش های دختر خانم به تایم کاری شما احتمالا از این مسئله نشات میگیره و تعریف نشدس براشون.
    .
    توصیه برادرانه ای که میتونم براتون داشته باشم اینه که زیاد منفعل نباشین و در صدد این نباشین که همیشه خدا رضایت همسرتون رو تامین کنین... (بعضی از خانم ها هم هستن که از این توجه زیادی زده میشن) . نترسین با نه گفتن و گهگداری مخالفت، وجهتون رو پیش خانمتون پایین که نمیاره هیچ مقتدر تر نشون میده. شاید مجموع رفتار شما (مثلا بخاطر مسائل کوچیک مادرتون زیاد به شما زنگ میزنن و جلب رضای همسرتون حتی با گذشتن از حق مسلمتون (چون حتی وقتی همسرتون به زور کاری یا رفتاری رو به شما تحمیل میکنه و شما انجامش میدین خودش میفهمه که داره زور میگه و شما نرمش نشون میدین) و سایر رفتار هایی که نشانه ای مردانگی توش نباشه ) باعث میشه که اخلاق و رفتارشون به تار مویی بند باشه.
    احتمالا اگه شما مطابق راهنمایی فرشته مهربان عمل کنین موضعش کاملا بر میگرده و ایشون در صدد جلب رضایت شما بر بیان (و شاید غرور مانع این کار بشه) ولی در کل این رابطه (چه برای شناخت یا ازدواج) مشکل داره و با رفتن پیش مشاور و تشخیص تیپ های شخصیتی هر دو طرف خیلی بهتر میشه راهنمایی کرد که آیا روحیات و اخلاق شما دوتا به هم میخوره یا نه.
    خانم فرشته مهربان از با تجربه ها و قدیمی های تالار هستن و شما اول قصه رو میگین براتون آخر قصه رو تعریف میکنن ولی برام جالب بود که با تبر از ته قضیه رو زدن ولی به نظر من شما زمان و احساس و هزینه رو این رابطه گذاشتین. با جدیت رو مسئله وقت و انرژی بزارین که حالا یا اینور یا اونور مسئله تموم شه بره..
    موفق باشین

  5. کاربر روبرو از پست مفید saeeded تشکرکرده است .

    Peyman_k (دوشنبه 13 مهر 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. فرستادن اسمس های پشت سر هم و تجربه حس بد
    توسط سرافراز در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 خرداد 91, 09:28
  3. جواب گستاخی!!
    توسط ویدا@ در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 11 اردیبهشت 91, 14:56
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.