سلام خسته نباشین من 21 سالمه و دانشجویم تو یه خانواده خیلی مذهبی خشک مذهب بزرگ شدم چادر حاجبم ایمانم انتخاب دانشگام همه همه همه به اجبار خانوادم بوده
من کلا احساس میکنم یه رباطم که برام تصمیم میگیرن اعتراض میکنم دعوا میکنم که خودمم میخوام تصمیم بگیرم اما بازم بعد یه دعوا و جر بحث طولانی اونا تصمیمشونو القا میککن
بخاطر کاراشون برخورداشون کلااا ایمانم ضعیف شده از هرچی با حجابه هذب الهی بدم میاد دوستدارم از خونمونوفرار گنم برم یه جا راااحت با خیال اسوده با اختیار خووم زندگی کنم
از دعوا هرروزم با مامانم با باابام از بی احترامیایی که دوطرفه انجام میگیره از نفرینا مامانم همه همه بیزارم
میدونم منم بدم اما اوناان که موجب میشن
وفتی میبینم فرق میزارن بین منو ابجیم وقتی میبینم منو با بقیه موقایسه میکنن وقتی میخوان منو شلیه یکی کنن که میخوان دیونه میشم توروخدا کمکم کنین شده برم کارگری برا خرج دراوردن حاضرم برم که از خونه بیرون باشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)