سلام
35 سالم هست 15 ساله ازدواج کردم دو تا بچه دارم
شوهرم ادم خوبی هست وضع مالی خیلی بهتری نسبت به اعضای خانوادم داره
موقع ازدواجم برا خرید جهازم مادرم می گفت این وسیله به درد نمی خوره " استفاده نمیشه " خیلی گرانه" بذار یه چیز مناسبتر می خریم "بجای این یه چیز بهتر می خریم و...
ولی در کل هیچ چیر مناسبی برام نخرید یه سرویس چینی درجه 3 یا 4 که اصلا روم نشد ازش استفاده کنم و...به فامیل هم سپرده بود که وسایل خونه چی بیارن (چیرایی که نداشتم یا مناسبش را نداشتم برام اوردن )
موقع باز کردن کادو ها جلو خانواده شوهرم خیلی خجالت کشیدم
(جهزیه من در سطح پایین اطرافیان و خانواده خودم و شوهرم بود )
حالا از اون ور مرتب به برادرم میگفت زنت هیچی نداشته جهازش بدرد نخور بوده خاله اش براش اب میوه گیر اورده و...
یه بار که داشت این حرف ها را میرد بهش گفتم زن داداش از من که بهتر داشته قالی های پشمی و... داشته که من نداشتم (برادرم 5 سال قبل از من ازدواج کرده )
با اینکه پدر من وضع مالی خییلی خییلی بهتر نسبت به پدر زن برادرم داره
برگشت بهم گفت برات خرج دانشگاه کردم
10 سال بعد از من خواهرم ازدواج کرد ولی برا اون هیچی کم نگذاشت و جهیزیه خیلی خیلی عالی داد حتی اشپزخانه اش را براش کابینت خیلی خوب زد !!!ا صوتی تصویری لوازم اشپر خانه خارجی سرویس پیرکس امریکایی که قیمتش دو برابر بهترین سرویس فرانسوی هست و....
از وسایل خونه که هر چی دامادمون میگفت را می خرید
خرج دانشگاهش هم مثل من بود
و هنوز هم براش خرج میکنه و گاهی که بهش یاداوری می کنم میگه تو حسودی
میگم مادر شوهرم .... میگه مادر شوهرت گ... خورده
شوهر من یه هفته نبود رفته بود مسافرت (یه مسافرت دور جای خیلی بد)
مرتب بهم میگفت هفته اینده نیستم می خوام برم فلان جا ولی جلو شوهرم میگفت شما ها بیایید خونه ما
خلاصه روز اول که شوهرم رفت ما رفتیم خونه مادر شوهر شب زنگ زد چی کار می کنی ؟گفتم دارم کرفس می شورم گفت پس همانحا باش فردا نهار خورش کرفس بخورید
اینقدر دلم گرفت هیچی نگفتم
(خونه مادر شوهر که نمی شد بیش تر از یه شب باشم خودتون اینو درک می کنید )
به خدا امدم خونه خودم با بچه ها تو یه اتاق می خوابیدیم همه درهای خونه را قفل می کردم اتاقی که سه تایی توش بودیم را ار داخل قفل می کردم همه کلید ها و موبایلم و گوشی تلفن خانه کنارم
و به مادر شوهرم میگفتم خونه مامانم هستم و به بچه ها می گفتم حواستون باشه سوتی ندهید
حتی شوهرم خبر نداره بهش گفتم خونه مامان بودم
یه ماه بعدش مادر شوهر همین خواهرم رفت مشهد
خواهرم به خاطر دانشگاهش با بچه 8 ماهش خونه مامانم اتراق دایمی بود (هفته ای شاید یه بار می رفت خونش )
مامانم((( برادر شوهر و خواهر شوهر))) این خواهرم را برا نهار دعوت کرد !!!!!! (یکی 30 ساله و یکی 33 ساله هر دو مجرد )
از این مثالها و کارهار زیاده که بگم
مامانم با ما که میاد مسافرت همه هزینه هاش را شوهرم میده یعنی شوهرم اصلا اجاره نمیده مامانم چیزی خرج کنه حتی هزینه های شخصی اش را میده
ولی با این شوهر خواهرم مامانم باید مرتب خرج کنه
از وقتی پدرم فوت شده و یه مقدار پول از این بابت تو دستم هست
دوست دارم برا خودم طلا بخرم
ولی میگم بزار برم یه یخجال خارجی بگیرم مادر شوهرم بیاد ببینه یه خورده کمتر پاتک بزنه (با اینکه اصلا یخچال نیاز ندارم فقط بخاطر اینکه همه خانواده شوهرم حتی مادر شوهرم 80 ساله ام تو خونشون یخجال فریزر خارجی دارن )
اگه طلا بگیرم باور نمیکنه که با پول خودم طلا گرفتم ( میگه بدل گرفته )
امروز مامانم سرما خورده بود براش شیر تازه گرفتم جوشاندم و هنوز داغ بودند که براش بردم (با ماشین 10 -15 دقیقه راه هست )
داشتم لباس می پوشیدم که بیام خونم دیدم مامانم پارچه گرفته گفتم رو مبلی برا فلانی هست ؟گف اره
گفتم خوب شد یه دختر ندارید سه تا دارید اگه یکی بود براش چی کار می کردی ؟
بعد هم خیلی بغض کردم گفتم هنوز مادر شوهرم نیش و کنایه میزنه گفت گ.. خورده
گفتم می خوره یا نه نمی دونم ولی میگه
شما هم به من نگو حسود یه بار هم به کاراتون فکر کنید
بعد هم خداحافظی کردم اونم جواب نداد خیلی ناراحت بود
من امدم خونه(تو راه همش سعی می کردم گریه نکنم که شوهرم و بچه هام نفهمن )
الان مشکلم اینه
از یه طرف دیگه طاقت و تحمل کارهای مادرم را ندارم
وقتی یادم میاد اولین روزهای زندگی مشترکمون که باید بهترین روزها می بود چقدر زخم زبان شنیدم(هنوز هم ادامه داره ) چقدر سرافکنده شدم و صد البته باز خورد خیلی بدی رو روابط منو شوهرم داشت خیلی اتش میگیرم که مادرم با من این کار را کرد (حتی مراسم عروسی تلخی داشتم و شوهرم اینو از چشم خانواده من میبینه )
و از طرفی مادر 68 ساله ام را با شنیدن حرفام ناراحت میشه حرفایی که حقیقت هست و من تا حالا خیلی خیلی کم بروز داده ام
مادرم میداند که مادر شوهرم با من خوب نیس ولی نمی دونه که چه رفتارهای بدی با من داره نمی دونه که به من چی میگه از دعواهای منو شوهرم خبر نداره
علاقه مندی ها (Bookmarks)