به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آذر 94 [ 10:05]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,254
    سطح
    19
    Points: 1,254, Level: 19
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    96

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطور مادر آقا پسر را میشه راضی کرد برای خواستگاری؟

    با سلام به همه ی کاربرای دوست داشتنی

    من دختری 27 ساله هستم که با پسری 30 ساله اشنا شدم ایشون تا به این سن هر خواستگاری رفته

    به صورت سنتی بوده یعنی قبلش هیچ شناختی از دختر نداشته چون مادرشون خانواده ای را در نظر

    میگیرن و بعد کلی تحقیق اقدام به خواستگاری میکنن.

    این مقدمه را گفتم که بدونید مادرش تو این قضیه سختگیر هستن

    من و این اقا پسر نزدیک سه سال هست تو یکی از سایت های اجتماعی مجازی فعالیت داریم بعد از این همه مدت دوماه پیش این اقا به من پیشنهاد ازدواج دادن و ما بعد از چندبار حضوری که همدیگه را دیدیم از هم خوشمون اومد

    در ضمن من بازاریاب بیمه هستم برای همین ایشون گفتن چون نمیتونن به مادرشون بگن که از طریق مجازی باهم اشنا شدیم به دروغ گفتن که من یکی دوبار برای بیمه رفتم محل کار ایشون و از این طریق باهم اشنا شدیم

    خلاصه به مادرشون گفتن و با رفتار بد مادرشون مواجه شد که چطور دختری را که نمیشناسم به خواستگاریش برم

    برای همین به خواهرشون گفتن که شما به مادر بگو و مادر را راضی کن
    خواهرش هم هفته پیش به مادرش گفت که ایندفعه یکم مادرش نرمتر شد و گفت که من فعلا دونفر را در نظر گرفتم اول بریم خواستگاری اونا اگه قبول نکرد میریم برا اشنایی با دختره( منظورش من هستم)

    ولی اقا پسر میگن نه من نمیتونم برم خواستگاری اون دونفر چون اولا که شما را دوست دارم و دوما اینکه من وقتی جواب رد میدم مادرم خیلی تیزه و میفهمه که الکی جواب رد دادم این کار درستی نیس

    برای بار دوم دوروز پیش دوباره خواهرش با مادرش حرف زده و باز همون جواب قبل را اده که اول خواستگاری اونا باید بریم

    حالا از شما عزیزان خواهشمندم اگر راهی در نظر دارید که بهمون کمک میکنی پیشنهاد بدید ممنون میشم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم...
    امیدوارم از حرفام ناراحت نشید... البته فرهنگ هر شهر و خانواده ای هم می تونه متفاوت باشه... اما جسارتا چند تا چیزو خدمت شما عرض کنم...

    خواستگار شما که بچه نیستند 30 سال سن دارند ؟! قبل از هر چیز باید بگم ایشون با شناختی که از خود و خانوادشون داشتند نباید دختر خانمی که شما باشید رو دلبسته ی خودشون می کردند تازه حالا بیان به شما همه چی رو هم بگند و به دنبال راهی برای راضی کردن مادر ایشون باشید... البته شاید خواستگار شما فرق داشته باشند ولی عموما اکثر مردا از خانم هایی که خودشو این طور کوچیک کنند زود زده می شند از ما گفتن... لااقل خود من این طور هستم... لطفا واقع بین باشید ایا اون اقا معیار های خاصی دارند که تا این حد شما دنبال راهی برای راضی کردن خانواده ی ایشون هستید ؟من نمی خوام این جا جوابشو بدید ...

    ولی دو حالت بیش تر نداره یا واقعا این طوره که به نظرم اون اقا پسر هر چقدر هم خوب باشند و... این وصلت ها هیچ ارزشی نداره چون شما باید پا به خانواده ای بذارید که برای عروسشون هیچ ارزشی قایل نمی شند و این قدر باهاتون بد برخورد می کنند که در نهایت روی ناخوداگاه اقا پسر تاثیر می ذارند....

    یا نه این طوری نیست و شما درگیر احساس شدید برای همین این تاپیک رو زدید که بازم من پیشنهادی به شما دارم و میگم... و اون این هستش شما به اقا پسر بگید اولا چرا با شناختی که از مادر بزرگوارشون داشتند وارد این رابطه شدند و دوما ایشون باید خودشون دنبال راهی برای رسیدن به شما باشند و به نظرم با این کارا ارزش خودتونو نیارید پایین.... واقعا من ناراحت شدم این طوری یک دختر خانم ارزش خودشو بیاره پایین....

    برام جالب هستش چطوری خواستگارتون روش شده اینا رو به شما هم بگه و شما ناراحت نشدید؟؟


    ببخشید اگه حرفام تلخ بود و هست ولی واقعیت ها رو گفتم... به نظرم خواستگارتون باید این تاپیکو می زدند... حالا راه چیه یک سخنرانی هستش از اقای دکتر شیری راجب کودک درون و بالغ درون که توسط یکی از دوستان این جا که بهم معرفی کردند با این که بارها این جا از اون تاپیک و فایل درونش با این که راجبش یک چیزایی این جا می خوندم بی تفاوت رد می شدم... این فایلو گوش کردم و واقعا عالی بود...به اون اقا فقط بگید اون فایلو گوش کنند و راهشو پیدا کنند !!!...من خودم وقتی اون فایلو گوش کردم بارها و بارها فقط خدا رو شکر می کردم چطوری راهو درست می رفتم بی خبر...اخه یادمه وقتی 19 سالم بود و به خانمی علاقه مند شده بودم برای ازدواج دقیقا وقتی با مخالفت خانوادم رو به رو شدم با روش کودک درون و قهر کردن و... می خواستم کارمو پیش ببرم که اوضاع بدتر شد که هیچ بهتر نشد... الان فکر می کنم خندم میگیره...ولی وقتی بالغانه رفتار کردم همون زمان بعد مدتی اتفاقا خیلی همه چی خوب پیش رفت و خانوادم راضی شدند...

    الان هم من جای شما باشم به اون اقا میگم می تونند هر جایی می خوان خواستگاری برند اصلا از کجا معلوم مهر اون خانما خیلی بیش تر به دلشون نشینه !!!!!!!!!!!! اگه اون اقا سر ناسازگاری در بیارند فکر می کنید مادر ایشون چیکار می کنند ؟! میگن پسر من که این طوری نبود پس این دختر خانم کی هست از راه رسیده پسرمو هوایی کرده بعدش نمیان که مساله رو حل کنند صورت مساله رو پاک می کنند ممکنه در نهایت به اجبار و اکراه راضی به اومدن خواستگاری شما بشند اون وقت بازم 4 تا عیب خدایی ناکرده رو شما بذارند و فقط غرور شما رو جریحه دار کنند و بعدش هم خواستگارتون بگند راضی نشدند و... و از اول هدف مادر ایشون پاک کردن شما از ذهن پسرشون باشه حالا شده خواستگاری شما بیان ..و در نهایت بخوان یک رابطه بی هدفو ادامه بدید یا این قدر بد تمومش کنید....

    من میگم به خواستگارتون یک بازه ای فرصت بدید(البته بستگی داره شایدم بهتر باشه بازه ندید که جای بحث داره)..بگید اگه تونستند مادرشون رو با کمال میل راضی کنند درست مثل خواستگاری هر دختر شناس دیگه ای می رند...اگه هم نتونستند یا نشد بهتره منتظر باشند تا ببیند بقیه براشون چه تصمیمی می گیرند.!!!


    ولی اگه با میل قلبی مثل هر خواستگاری دیگه ای که میرند خونه شما تشریف بیارند خب شما رو بررسی می کنند از کجات معلوم خیلی هم به دل خانواده ایشون بشنید...
    و به قول معروف قلب ها دست خداست خودش بلده اگه بخواد چطور بهم گرشون بزنه.
    ویرایش توسط فدایی یار : دوشنبه 06 مهر 94 در ساعت 15:30

  3. 4 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    elahenaz (دوشنبه 06 مهر 94), saeeded (دوشنبه 06 مهر 94), یاس پاییزی (دوشنبه 06 مهر 94), دختر بیخیال (دوشنبه 06 مهر 94)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    راضی کردن ایشون دست شما نیست. پسرش باید راضیش کنه. سی سالشه. اگه نتونه مادرشو راضی کنه یعنی خانوادش به نظراتش بها نمی دن. شما اول سعی کن تکلیفتو با خودت مشخص کنی. تا آخرش را تصور کن. اگه مادرش راضی نشد چی؟ تا کجا حاضره برات بیاد؟
    راستی رابطتون مجازی بوده همش قبل ازین دو ماه؟ اگه اینطوره شناخت زیادی نسبت بهم ندارید. شاید حتی فراموش کردنشم اونقدر سخت نباشه. راحتتر میتونی سبک سنگین کنی. ببینی اگه مادرش مخالفه چنین ازدواجی به نفعت هست یا نه.
    همون حرف زدن خواهرش هم برای راضی کردن مادرش خوبه. نمی دونم چقد وابستگی پیدا کردی ولی وقتی شرایط و نحوه ی آشناییتون را نوشتی نظر من اینه که خیلی بیشتر از یه خواستگار عادی براش مایه نذاری و خودتو برای مادرش کوچیک نکنی.بسپار به خود اون پسر که راضی کنه تازه بیان خواستگاری.
    کلا سعی کن به این شرایطم فکر کنی که مادرش راضی نشه یا راضی بشه بیاد خواستگاری ولی بگه نپسندیدم و مخالفت کنه. از هفت خان رستم باید رد بشی.خودتو از نظر روحی آماده کن. تمرین کن که وابستگست را کم کنی تا ضربه ای نخوری.مراقب خودت باش

  5. 2 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    elahenaz (دوشنبه 06 مهر 94), واحد (شنبه 11 مهر 94)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام .

    عزیزم چه خوبه ما واقف باشیم به این مسئله که ازدواج صرفا امری فردی نیست. همان لحظه که ما تصمیم میگیریم برای خودمون شریک زندگی انتخاب کنیم، در آن واحد داریم برای خانواده مون ، بخصوص پدر مادرمون عروس یا داماد انتخاب میکنیم. بنابراین خیلی مهمه که رضایت خاطر و نظر موافق آنها رو هم به همراه داشته باشیم.
    در نظر داشته باشید نمیگم آنها برای ما انتخاب همسر کنند، لیکن تعاملی دوطرفه باشه که نخواهیم گزینه ی مورد نظرمون رو بهشون تحمیل کنیم یا برعکس آنها به ما تحمیل کنند و با اکراه بپذیریم.

    پس توجه به معیار های مربوطه ی آنها هم ضروریست و ما نباید سعی در مجاب کردنشون داشته باشیم. بلکه به جای راضی کردنشون بایستی بهشون آگاهی و اجازه ی تحقیق و آشنایی بدیم (که بی دلیل مخالفت نکنند) و به انتخابشون هم احترام بذاریم. اگر بعد از تحقیق و آشنایی به هر دلیلی موافق نیستند نبایستی نظراتمون رو بهشون غالب کنیم. گاهی مسئله ای قابل چشم پوشی هست. اما گاهی عدم موافقت، جدی تر از این حرفاست و عواقب آزاردهنده ای به دنبال داره.

    و البته در مورد پیش آمده، اقدام برای حل این مسئله ارتباطی با شما نداره. خواستگارتون بایستی این آگاهی و آزادی شناخت ، تحقیق و انتخاب رو به والدینشون بدن و لزومی نداره هیچ اقدامی از سوی شما صورت بگیره. (فکر میکنم ارتباط شما تا همینجا هم کافیه. یا با خانواده موافقت میکنند و رسما از طریق خانواده ها خواستگاری میکنند، یا نباید مانع شما برای بررسی موارد دیگر باشند اگر میخواین عاقلانه و نه از روی احساس عمل کنید)

    یک مورد دیگه که نظر بهش خالی از لطف نبود این هست که فرمودید در فضای مجازی آشنا شدید و به خانواده شون گفتید در اداره بیمه آشنا شدید.
    1. چه خوبه زندگی با صداقت آغاز شه نه با دروغ. جای سوال داره واسم، چطور این شهامت رو داشتید در فضای مجاری بدنبال صداقت باشید و شریک یک عمر زندگی انتخاب کنید، اما شهامت این رو نداشتید بگید کجا آشنا شدید؟ خطرش خیلی کمتر بود!

    2. از فضای مجازی و البته دو جلسه صحبت (بدون آشنایی با سهم بزرگی از زندگی طرف مقابل یعنی خانوداه ) نمیشه انتظار انتخاب صحیح و آگاهانه داشت. آیا کمی برای دلبسته شدن عجله نکردید؟ شاید نیاز به یه بازنگری باشه.

    (قصد مخالفت بدون آگاهی ندارم. در نحوه ی ارتباطتتون ضعف هایی بود که وظیفه دیدم هشدار بدم. )
    انشاءالله بهترین انتخاب رو داشته باشید.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  7. 3 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    elahenaz (دوشنبه 06 مهر 94), یاس پاییزی (دوشنبه 06 مهر 94), دختر بیخیال (سه شنبه 07 مهر 94)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آذر 94 [ 10:05]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,254
    سطح
    19
    Points: 1,254, Level: 19
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    96

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای فدای یار:ممنون از جوابتون
    ایشون اصلا از این موضوع خبرندارن که من اینجا تاپیک باز کردم و دنبال راهی هستم و همچنین خودم را کوچیک نکردم چون اصن ایشون بهم نگفتن که من راهی پیدا کنم من این تاپیک را به دلخواه خودم زدم که اگه بچه های اینجا راهی برام پیدا کردن به ایشون بگم و گرنه هیچ حرفی نخواهم زد
    و اگر اقا پسر این جرفا را به من زدن که مادرشون سختگیر هستن به نظرم چه ایرادی باید داشته باشه که گفتن
    و اینکه این اقا همون خصوصیاتی را دارند که همیشه در ذهن داشتم و بسیار اقای متین و برازنده ای هستن

    کیمیا فال: کیمیا جان من قرار نیس مادر ایشون را راضی کنم گفتم اگه کسی راااهی در نظر داره بهم پیشنهاد بده که به اقا پسر بگم.
    رابطه مجازی بوده ولی همینطور که گفتم قبلش نزدیک به سه سال در یه سایت اجتماعی مثل بقیه کاربرای معمولی فعالیت داشتیم
    من همه چیز را در نظر گرفتم عزیزم ممنون که وقت گذاشتی


    عشق افرین:ممنون از جوابتون ایشون همین که گفتن طریق اشنایی از راه بیمه بوده مادرشون مخالفت کردن و اینکه یکم فکر کنید اگه میگفتن از راه مجازی بوده دیگه چه واکنشی نشون میدادن


    یه نکته ای که میخواستم بگم این هست که این اقا بهم گفتن که مادرشون نه تو فکر وضع مالی خانواده دختر هستن نه ظاهر دختر براشون اهمیت داره فقط اخلاق و فرهنگ دختر و خانوادش خیلی برای مادرش مهمه برای همین گفتن که مادرم با دیدن شما میدونم که حتما به دلشون میشینی...

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام خانوم محترم.

    چند تا مطلب حضورتون عرض کنم

    اینجا دوستان با یکدیگر هم دلی می کنن که خدای نکرده شخصی راه رو اشتباه نره. و اگر تجربه ای در اون زمینه داره، بی منت در اختیار بقیه قرار بده. دوستانی که نظر میدن یا از راه مطالعه به این نظرها رسیدن، یا تجربه عینی خودشون و یا اطرافیان اشون بوده. نتیجه اینکه حداقل زمان رو صرف تامل و تعقل در باره صحبت هاشون کردن، کار عبث محسوب نمیشه.

    حال اگر چرا دوستان نظری در باره سوال صریح شما نمیدن، و به جنبه های دیگر قضیه توجه دارن، به خاطر اینه که دارن از بالا به قضیه ای نگاه می کنند که یکی از همدرد هاشون، چه بسا به خاطر وابستگی، نتونه اطراف اش رو خوب آنالیز کنه. و شما رو با واقعیت های دیگه ای آشنا میکنن.
    وگرنه هر انسانی می دونه سوال چگونه مادر رو راضی کردن، جواب اش چی هست. و نمیاد در جواب بگه شما چگونگ کسب شناخت از اینترنت پیدا کردی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

    حال قبل از اینکه نظرم رو بدم، یه تجربه بهتون بگم، من اخیرا با مشکلی تو زندگی ام مواجه شدم، که تا قبل از این فکر نمی کردم، تو دام اش بیافتم ( منظورم وابستگی عاطفی به جنس مخالف هست) . خلاصه از جایی که تصمیم گرفتم از عقل ام به جای احساس ام بهره بگیرم، به این سایت رجوع کردم و با باقی دوستان در میان گذاشتم.

    نظرات اول برام قبول اش خیلی سخت بود، چون داشت غرور ام شکسته می شد. باید غرور ام رو زیر پا میزاشتم و شکست رو قبول میکردم، ولی من باز حرف خودم رو میزدم. نم نم وابستگی اجازه قبول حرف های منطقی دوستان رو نمیداد.

    در انتها به خودم مکث دادن و سپس فکر کردم، این همه آدم یک صدا یه چیز دارن می گویند، ( تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها) شاید واقعا باید بیشتر فکر کنم. همین طور هم شد، از وقتی غرور و احساس رو به طور کامل کنار گذاشتم، تاز شدم عین دوستان، خودم هم به اون شخصیت وابسته داستان نظر میدادم. همه حرفاشون از سر تدبیر و اندیشه بود که من هیچ کدام اشون رو برنمی تابیدم.

    امیدوارم منظور من رو از شرح داستان و تطابق آن با حال روز خود متوجه شده باشید.

    نظر خودم در مورد شما:
    1-همین الان چندتا تاپیک داغ هست که دختر داره از دخالت های بی رویه مادر شوهر گلایه میکنه و اذعان داره شوهر هیچ کاری نمیکنه. به نظرتون داستان شما، چنین آینده ای در انتظاراش نیست؟

    2- من اگر دختر بودم و طرف حاضر باشه، به خاطر نداشتن شهامت به مادر خودش دروغ بگه ، قطعا دور این آدم رو خط می کشیدم. شخصی که میتونه به مادر اش دروغ بگه، چه طور انتظار میره به زن اش دروغ نگه!!!!!1 البته دروغ گفتن به مادر برای رسیدن به دختر، فقط برای دختران 18-19 ساله خوشایند هست که می گویند " عجب پسری حاضر شده به خاطر من به مادر اش دروغ بگه، حتما برای من در آینده از هیچی کم نمی زاره" ولی شما ......

    3- اگر این آقا واقعا شرایط شما رو دارن، تو خلوت خودتون، معیار هاتون رو بنویسید، و با اون ها تطابق بدین، اگر ذره ای نگرانی به دل اتون افتاد، حق دارین که عقب بکشین!



    از اینکه مشکل اتون رو با بچه هابی همدردی در میان گذاشتین، بسیار سپاسگذارم

  10. 4 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    elahenaz (دوشنبه 06 مهر 94), یاس پاییزی (سه شنبه 07 مهر 94), دختر بیخیال (سه شنبه 07 مهر 94), عشق آفرین (سه شنبه 07 مهر 94)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آذر 94 [ 10:05]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,254
    سطح
    19
    Points: 1,254, Level: 19
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    96

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقا محمد رضا ممنون از همدردیتون خیلی زیبا نوشتید

    ایشون اتفاقا صادق هستن ولی بعضی وقتا برای رسیدن به یه اهدافی باید دروغ یا همون دروغ مصلحتی گفت وقتی که مادری سختگیر باشه چطور میشه واقعیت را گفت ؟این اقا پسر به خاطر احترامی که هر بچه ای به پدر و مادرش داره ایشون هم به مادرش داره
    ایشون از هر نظر رفتاری ظاهری خیلی به من شبیه هستن یه جور تفاهمات
    ما میخوایم همه تلاشمون را کنیم برای رسیدن به هم
    ما از رو احساس تصمیم نگرفتیم چون عاشقانه جلو نرفتیم الان هم همدیگه را دوست داریم نگفتم که عاشق هم هستیم
    ...

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوباره
    من متوجه نشدم چقدر ایشونو میشناسید.یعنی مثلا توی اون سه سال چقدر حرف زدید؟ مثه دوتا دوست؟ یا مثلا کمی عاشقانه؟ و اینکه حس میکنید چقدر وابسته هستید؟

    هر آدمی حق داره برای آیندش تصمیم بگیره.با اونی که میخاد آشنا بشه. ازدواج کنه. هر آدمی حق داره اشتباه کنه. من خودم دلم پره از خانواده هایی که حتی وقتی پسرشون سی سالشونم بشه باید برای ازدواج یا حتی فقط آشنایی با کسی که میخان ازدواج کنن با مخالفت و اجبار خانواده هاشون مواجه بشن.

    راه پیشنهادی من اینه. اگه پسر حاضر نیس شما را فراموش کنه و خانوادشم حاضر نشدن قدمی بردارن تنها بره پیش یه مشاور. و هم ازش کمک بگیره و هم بخاد ازشون که با مادرش حرف بزنن.این یه پیشنهاد عملی هس.

    تاپیکای مخالفت خانواده با ازدواج این جا را هم بخونید.

  13. 3 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    elahenaz (دوشنبه 06 مهر 94), mohamad.reza164 (دوشنبه 06 مهر 94), واحد (شنبه 11 مهر 94)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط elahenaz نمایش پست ها

    ایشون اتفاقا صادق هستن ولی بعضی وقتا برای رسیدن به یه اهدافی باید دروغ یا همون دروغ مصلحتی گفت وقتی که مادری سختگیر باشه چطور میشه واقعیت را گفت ؟این اقا پسر به خاطر احترامی که هر بچه ای به پدر و مادرش داره ایشون هم به مادرش داره

    ...
    قصد به انحراف کشوندن تاپیک یا آنالیز رفتار ایشون رو ندارم. به خاطر خودتون میگم:

    قطعا هرکس دروغ میگه هدفی دنبال میکنه. این توجیه مناسبی نیست که دروغ به دنبال هدف مصلحتی هست. چون اینگونه تمام دروغ ها مصلحتی هستند. بلکه بهتره برای این مورد لفظ منفعت رو به کار برد. دروغ منفعتی، چون اصولا هیچ مصلحتی در دروغ گفتن نمیتونه وجود داشته باشه. چگونه در یک اشتباه دنبال صلاح و مصلحت باشیم. دروغ مصلحتی هم توجیهی برای فرار از وجدانه.

    اما فرمودید احترام! احترام واقعی اینه که چه رو در رو چه در خلوت حرمت شخص واسمون ارزشمند باشه. من اگر بخوام حرمت پدر مادر نگه دارم اول که اصلا به چیزی که میدونم ناراحتشون میکنه، حتی در پنهان نزدیک نمیشم و این حرمت رو نزد وجدان خودم حفظ میکنم. احترام باید در قلب آدم نهادینه باشه. ثانیا از یک عمل منفی عمل مثبت پدید نمیاد، نباید انتظار داشت از دروغ احترام پدید بیاد. حالا اگر ناخواسته هم بوده احترام اینه که یا حقیقت رو گفت یا با عذر خواهی از پاسخ دادن به سوال اجتناب کرد.

    مورد دیگه اینکه این صداقته که بایستی برای ما حد و حدود تعریف کنه، نه اینکه ما برای صداقت حد و حدود تعیین کنیم. مثالش رو گفتم حضور گرامیتون . اگر شهامت توضیح انجام کاری رو نداریم انجامش ندیم. من وقتی از سر تنبلی درس نخوندم هرگز به خودم اجازه نمیدم به استاد بگم خالم از شهرستان اومده بود، سرما خورده بودم، بلد نشدم... قشنگ میگم عذر میخوام تنبلی کردم به خودم میگم میخواستی بخونی! چرا؟
    چون هیچ چیز تو این دنیا ارزش نداره نفس و زبان خودم رو به دروغ آلوده کنم.
    نمیگم شخص صادقی هستم. اما نبایستی هم مانند نوجوانیم رفتار کنم.
    گفتم با صداقت آغاز کنید که استحکام یک خانه به استحکام پایه هاشه. چیزی که صحیحه پنهان کردنش بی معناست.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
    ویرایش توسط عشق آفرین : سه شنبه 07 مهر 94 در ساعت 01:33

  15. 5 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    elahenaz (سه شنبه 07 مهر 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 07 مهر 94), یاس پاییزی (سه شنبه 07 مهر 94), آی تک (سه شنبه 07 مهر 94), اعجاز عشق (سه شنبه 07 مهر 94)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط elahenaz نمایش پست ها
    سلام اقا محمد رضا ممنون از همدردیتون خیلی زیبا نوشتید

    ایشون اتفاقا صادق هستن ولی بعضی وقتا برای رسیدن به یه اهدافی باید دروغ یا همون دروغ مصلحتی گفت وقتی که مادری سختگیر باشه چطور میشه واقعیت را گفت ؟این اقا پسر به خاطر احترامی که هر بچه ای به پدر و مادرش داره ایشون هم به مادرش داره
    ایشون از هر نظر رفتاری ظاهری خیلی به من شبیه هستن یه جور تفاهمات
    ما میخوایم همه تلاشمون را کنیم برای رسیدن به هم
    ما از رو احساس تصمیم نگرفتیم چون عاشقانه جلو نرفتیم الان هم همدیگه را دوست داریم نگفتم که عاشق هم هستیم
    ...
    عزیزم، اگر ایشون شرایط و مصلحت را در این دیدن که به مادرشون، دروغ بگویند!

    اون هم به کسی که ماه ها به خاطر ایشون درد زایمان تحمل کردن، دردی که اگر یک افسیلونشو به این آقا تزریق کنند، بهیچ عنوان حاضر به تحملش نخواهد بود، اما این مادر با جان دل پذیرفتن که برای اینکه این آقا و به این دنیای فانی بیاورند ، این درد و حتی صد برابر این درد و حاضرند تحمل کنند.

    مادری که روزها و شب ها زحمت بزرگ کردنشون کشیدن، چه شب هایی که به خاطر گریه ها و بی قراری های ایشون بیدار خوابی نکشیدن، چه روزهایی که بخاطر این شب بیداریها سردرد و خستگی اجازه هیچکاری و بهشون نمیداد اما باز هم با جان دل ، با یک گریه فرزند کل زمانشون و برای ارام کردن فرزندشون میگذاشتن وو.....

    همین کارهایی که من گفتم یک افسیلون کارهایی بوده که مادر ایشون برای فرزندشون انجام دادن اما همین یک افسیلون هم شما در زندگیتان نمیتوانید رعایت کنید و انجام دهید.

    حالا ایشون حاضر شدن بخاطر یک فرد تازه وارد (شما) تمام سی سال زحمتی که مادرشون برای ایشون کشیدن و به یک باره فراموش کنند و به مادرشون دروغ مصلحتی بگویند و احترام مصلحتی و بگذارند!!

    مسله تاپیکتون در حال حاضر این نیست که دروغ مصلحتی به بزرگتر اون هم به مادر و پدرمون درست هست یا خیر ! مسله اینجاست که شما برای چه کسی و کاری میخواهید تلاش کنید!

    1.کسی که بعد از سی سال هنوز مادرش و درست نشناخته که نباید دختری و خودش برای ازدواج انتخاب کنه و از آن بدتر اورا بخود وابسته کنه چون مادرشون هیچگاه راضی نمیشوند! ؟

    2.کسی که بعد از سی سال سن هنوز نفهمیده یک دختر زندگی خیلی سختی خواهد داشت اگر خانوادشون ایشون بعنوان عروس اجباری بپذیرند؟

    3. کسی که بعد از سی سال سن نفهمیدن به بزرگترشون که سی سال زحمتشون و کشیدن نباید احترام مصلحتی گذاشت؟

    4. کسی که بعد از سی سال سن هنوز نمیتونند برای بزرگترین انتخاب زندگیشون یک گزینه معرفی کنند؟چقدر جالبه که مادرشون در این سی سال فرزندشون آدمی ندیدن که بتونه برای انتخاب بزرگ زندگیش حتی گزینه ای مناسب معرفی کند! بدون هیچ تحقیقی خیلی راحت ردتون کردن! حالا شما چطور حاضر شدید با این فردی که تازه باهاش آشنا شدید زندگی کنید ؟

    5
    . مادر ایشون بعد از سی سال شناخت، به انتخابشون حتی به عنوان یک گزینه اعتماد نکردن حالا شما چطور به ایشون بعد از سه سال شناخت ،اعتماد کردید و ایشون وبعنوان یک عمر زندگی انتخاب کردید؟

    6.حالا این شخص در زندگی به شرایطی میرسد که مصلحت را در آن میبیند که به همسرش دروغ بگوید، حالا واکنش همسر چه خواهد بود؟ خودتون در این شرایط چه پیش بینی خواهید داشت وقتی متوجه همچین دروغی و بشوید؟

    نگویید هیچوقت همچین زمانی پیش نمیاد، چون وقتی یک مرد سی ساله حاضره به مادرش بعد از سی سال زحمت برای رسیدن به اهدافش دروغ بگوید پس کاملا مشخصه که حاضر هم هستند که یک زمانی به همسرشون هم بخاطر رسیدن به اهدافشون دروغ بگویند!

    ایشون یک زمانی هم به شما هم خودشون دروغ گفتن، و شما رو هم فریب دادن ، اگر قبل وابستگی شما بهتون میگفتن مادرشون با شما مخالفند و شما قراره عروس اجباری بشوید الان شما در این وضعیت معلق بسر نمیبردید.

    اول شمارو وابسته کردن حال که از شما مطمعن شدن ، شما رو از دست نخواهند داد با خیال راحت و اینکه همچنان وقت دارند رفتن سراغ مادرشون !



    راه حل:

    به نظر من ، از این رابطه خارج بشوید، ذکرکنید به اندازه کافی روی ایشون شناخت اولیه پیدا کردید ، حال تصمیم دارید برای گذراندن باقی مراحل شناخت ایشون خواستگاری رسمی انجام دهند، مسولیت راضی کردن خانوادشون هم بر گردن شما نیست، بعنوان راه حل درست پیشنهاد میدهید که از حضور یک مشاور استفاده کنند، حال میتوانند از مشاوره حضوری ، تلفنی استفاده کنند یا مانند شما در یک سایت مشاوره تاپیکی بزنند.


    عزیزم من میدونم سخته که از طرف خانواده فردی که انتخابتون کردن طرد بشی طوری که حتی حاضر نباشند باهاتون آشنا بشوند و حق دارید که بخواهید حداقل با یک دلیل منطقی و بدون قضاوت از روی پیش فرض ها ردتون کنند. حداقل حقتون اینه که دلیل منطقی ای بشنوید ولی با این طور رد شدن انگار غرورتون شکسته ، احساس تحقیر شدگی به آدم دست میده، حتی اگر جواب خود آدم منفی باشد ولی دوست داره ، آشنایی صورت بگیره تا با شخصیتتون آشنا بشوند، با پیش فرض های جامعه قضاوتتون نکنند!

    ولی بدون هرگونه تلاشی از جانب شما صورت بگیره حتی بخوای راه حل و از اینجا بشنوی به ایشون انتقال دهی ، باز هم یک نوع تلاش محسوب میشه و فردا همین تلاشت پتکی میشه برسر شما ، که با اینکه میدونستی خانوادشون مخالفن اما در این رابطه موندی و تلاش کردی تا این آقا خانوادشون و راضی کنند.

    تازه هیچوقت مادرشون دلشون راضی نمیشه که شما رو بعنوان عروس بپذیرند وهمیشه در ذهنشون شمارو یک عروس اجباری میبینند، شاید الان بگی برات مهم نیست ولی در آینده که این عطش و از دست دادی خیلیم مهم میشه میگی نه این تاپیک و ببین: من ناسازگارم با مادر شوهرم

    شاید شما از عروسی که در آینده مادرشوهرتون انتخاب کنه خیلی بهتر باشید ولی وقتی دل یک نفر راضی نباشه ، و مجبور باشه بزور یکی و قبول کنه، همیشه هم ته ذهنش این میمونه که این عروس به من تحمیل شد،مجبور شدم و بزور انتخابش کردم ، پس هرچقدرم آدم خوبی باشه بازم هیچوقت نمیتونن اون احترام و رفتاری که دوست داری و از ته دل نسبت بهت داشته باشند و همیشه در اعماق ذهن مادرشوهرتون ، خودتون و همسرتون شما یک عروس تحمیلی ، اجباری خواهید بود..
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 07 مهر 94 در ساعت 11:05

  17. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    elahenaz (سه شنبه 07 مهر 94), mohamad.reza164 (چهارشنبه 08 مهر 94), فدایی یار (سه شنبه 07 مهر 94), واحد (شنبه 11 مهر 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایا راه ازدواج فقط با دسته گل و شیرینی؟
    توسط دختر گل فروش در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 اردیبهشت 97, 11:53
  2. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 بهمن 93, 15:55
  3. شما از خواستگار خود چه میخواهی؟
    توسط rasool7abi در انجمن انتخاب و خواستگاری
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 08 فروردین 92, 08:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.