به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مهر 94 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1394-7-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    152
    سطح
    3
    Points: 152, Level: 3
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    قهر خانمم و رفتن به خانه پدرش

    با سلام من 30 سالمه و همسرم 21 من لساسنم و همسرم بعد از دو سال تو خونه من لسانسش رو گرفت ما 4 ساه رفتیم خونه خودمون تو این 4 سال مدام همسرم از خانواده من ایراد گرفت مخصوصا مادرم و من همیشه خواستم بینشون رو بگیرم و موضوع رو فیصله بدم اما کلا هدف خانمم اینه که من زیاد اونو رو اونجا نبرم و هر دو هفته یکساعت بریم اونجا و یکی از مشکلاتش اینه که هر دفعه که بحثمون میشه اون شروع میکنه به فحاشی و داد وبیداد راه انداختن و بعد یکساعت هم با حالت اخم میخاد ک موضوع رو تموم کنیم اما من بهش کم محلی میکنم.یک دفعه هم مادرم اومد خونه نصیحتش کنه که رفتارش درست نیست و اون داره اشتباه میکنه و همسرم جلوی خود من اینقدر بحث کرد و تلخی کرد که مادرم در اخر بهش گفت اگه دوست نداری خونه من نیا مجبورت نکردم ک تو واقعا بدبین و باید به روانشناس مراجته کنی و اونو هم گفت از خونه من برو بیرون تا بهت توهین نکردم و مادر من اشک الود از خونه من رفت و من بعد از کلی رایزنی مادرمو متقاعد کردم که نحوه برخورد هر دوتون خوب نبوده و باید بخاطر من اونو ببخشه همسرم هم راضی کردم که بره ازش عذرخواهی کنه اما بعد یکماه دوباره ب من گفت که من از خونادت دل خوشی ندارم و دوس ندارم زیاد بریم اونجا و من هم بهش گفتم خب اگه اینقدر اذیت میشی خب نیا خونه اونا و اون نصف شب با من دعوا و فحشکاری را انداخات که تو چرا هی میگی نیا خونه ما و گفت از رو تختی که ماله جهیزیشه بلند شم و رو زمین بخابم(البته همیشه 4 تا وسیله ناچیز جهیزیشو به رخ من کشیده) و من هم بهش گفتم حوصله ام رو سر بردی و برو خونه بابات و فرداش دیدم رفته و تا 12 روز نیومد منم رفتم پیش مشاور و موضوع رو گفتم و مشاور هم باتوجه به سوابق پرخاش خودش و مخصوصا مادرخانمم که واقعا از حوله این بحث خارجه گفت بهیچ عنوان دنبالش نرم و اگه کسی از خونوادش زنگ زد بگو ما دیگه نمیتونیم با هم زندگی کنیم و دیگه هم جوابشون رو نده تا مجبور بشه یه تضمین محکم بده که دیگه از این نوع رفتارها نکنه**( پدر خانمم هم بسیار ادم مودبیه و موقر و همیشه ادعای طرفدار از هر دومون رو داره ولی لابلای حرفاش منو مقصر میکنه)
    بعد از 12 پدر خانمم گفت خانمم برگشته خونه و باید برم مسالمو حل کنم منم گفتم متاسفانه ما نمیتونیم با هم زندگی کنیم (واقعا هم همین طوره من واقعا خسته شدم از بس بهش محبت کردم یه جوارایی احساس میکنم داره از سو استفاده میکنه) و به پدر خانمم گفتم بره اون رو برداره ببره خونه خودش وبا عصبانیت گفته باشه ولی بعد ده دقیقه بهم زنگ زد و هر چی فحش بلد بود بهم داد و من واقعا سرم شاخ داورد که همچین ادمی چرا فحش میده و الان 2 روزه که خانمم خونه تنهاست و فک کنم خواهرش که تقریبا هم سنش هم هست شبا میره پیشش و منم خونه پدرمم و مشاور بهم گفت تا زمانی که خونوادش همچین رفتارایی دارن اصلا به صلاح نیست که زندگی رو ادامه بدم البته خودمم هم خیلی قبلها به این درجه رسیده بودم.
    واقعا برای خودم متاسفم که چرا 4 سال تحمل کردم
    من نه اهل رفیق بازیم نه دخانیات نه مشروب نه دست بزن نه فحاشی کردم و همیشه تو همین سایت دنبال روشهای محبت کردن بهش بودم اما نتیجه معکوس داد.من خواسته ام ازش محبت و پیروی از خواسته های من در قبال قوانین خانواده و شرع و عرف بوده اما اون من به سنتی بودن و امل بودن متهم کرده،دوست داشت همیشه مثه پدرش بگم چشم اما به خواستش نرسید.
    اساتید منو راهنمایی کنن ایا همچین زندگی به صلاح هست؟

  2. 2 کاربر از پست مفید watowato تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 10 مهر 94), نارجیس (جمعه 10 مهر 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مهر 94 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1394-7-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    152
    سطح
    3
    Points: 152, Level: 3
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ینی هیچکی نبود جواب بده؟

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلامwatowatoعزیز....خوب به نظر من مشاوری که رفتین بهترین توصیه رو به شما کردن....روی حرف خودتون بایستید.....به دو دلیل...اول اینکه اگه بخواهین برخلاف توصیه مشاورتون عمل کنید باید تا اخر عمرتون باج بدین...و هر دفعه قهر و هر دفعه باید بری دنبالش و منت کشی.....دوم اینکه شما اگه برید دنبالش دارین موافقت خودتون رو با خانمتون اعلام میکنید..مبنی بر اینکه حق با اونه و باید خانوادت رو بزاری کنار......مگه میشه؟؟؟ کاش بیشتر توضیح میدادین..از فرهنگ هاتون..از اینکه دقیقا چه چیزی باعث میشه خانمتون به این شدت بخواد شما قید خانوادت رو بزنی؟؟؟ به نظرم یه جلسه بزار..حضوری باهاش صحبت کن و اتمام حجت کن..یا رومی روم..یا زنگی زنگ....یا باید شما رو همینجوری که هستین قبول کنه...یا کلا قید شما رو بزنه...میدونی چیه؟؟؟؟ شرط خودش رو واسه خودش بزار....دقیقا حرفای خودشو به خودش تحویل بده...بگو از خدا که پنهون نیست.....از تو چه پنهون..من دوست ندارم با خانوادت ارتباط داشته باشم.....من در خواست تو رو قبول میکنم..با خانوادم قطع ارتباط میکنم...فقط به شرط اینکه تو هم خانوادت رو بزاری کنار......ببین چی میگه..!!؟؟ ببین به راحتی که میگه هست که ادم بهترین های زندگیش رو بزاره کنار...اینکه واقعا خودش میتونه اینکار رو بکنه؟؟

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام آقای محترم... من با نظر مشاور اصلاااا موافق نیستم... نمیدونم چه هدفی داشته از اینکه بهتون گفته اگر کسی زنگ زد بگین ما به درد هم نمیخوریم... اخه این چه حرفیه... میشد کمی ملایم تر برخورد کرد به نظرم... تازه این شما بودین که به خانمتون گفتین بره خونه پدرش... اصلا کارتون درست نبوده ... هر مشکلی یه علتی داره و یه راه حلی ... خیلی زود که نباید زد به سیم اخر و گفت ما به درد هم نمیخوریم... اون هم به پدر خانم... صد در صد نظرم اینه که اشتباه کردین با پدر خانمتن اینطور صحبت کردین...

    نظر من به عنوان یه خانم اینه:

    اقای محترم لطفا دقت کنیددد. شما به خانمتون گفتین اگه دوست نداری نیا خونه پدرم و اون بعد از این حرف شما دوباره باهاتون دعوا کرده . پرخاشگری میکنه... به نظرتون علت چی میتونه باشه؟ من به عنوان یه خانم بهتون میگم که خانمتون با این حرفها داره بهانه میاره.. بهانه چی؟ ممکنه هر چیزی باشه... من فکر میکنم اون به توجه و محبت شما نیاز داره... و وقتی میبینه شما به جای اینکه از اون طرفداری کنید و بهش محبت کنید بر عکس دارین از خانوادت طرفداری میکنی... وقتی میبینه شما اون توجهی رو که باید بهش ندارین سعی میکنه به هر طریقی عصبانیشو سرتون خالی کنه... حالا با هر بهانه ای.. اول گفته خونه مامانت نمیام.. توجه ندیده.... بعد گفته تو چرا میگی باشه نیا.... باز هم توجه و محبتی ندیده... بعد که دیگه حرفی نداشته گفته از روی تخت من بیا پایین....

    اقای محترم کمی اطلاعاتتون رو درباره خانم ها و اخلاق و روحیاتشون بالا ببرید... خانم ها زمانی که از همسرشون انتظار محبت و توجه داشته باشن چون نمیتونن مستقیم بیان کنن با بهانه های بیخود به شوهرشون فشار وارد میکنن تا بلکه توجه اونو جلب کنن غاقل از اینکه این اقا اصلا نمیفهمه مشکل خانم چیه..

    پس اشتباهاتتون به نظر من:
    1- عدم درک درست خانمتون و عدم توجه ممحبت به او

    2- در درگیر بین خانم و مادرتون شما لازم نیست طرف کسی رو بگیرید... به نظرم بهترین راه اینه که به خانمتون بگید: عزیزم من میدونم تو خیلی خانومی و اگر مادرم اشتباهی بکنه شما به خانومی خودت گذشت کن.. به خاطر من که اینقدر دوستت دارم گذشت کن.... باور کنید این چملات مثل معجزه عمل میکنه.... خیلی وقتا اصلا خانمتون واقعا قصدش این نیست که بگه مادرت ادم بدیه... بلکه چچون دیده پیش شما خراب شده داره تلاش میکنه توجه شما رو جلب کنه و بگه من زن خوبیم .. پس اگر میخواین مشکلتون حل بشه به این مورد خیلی توجه کنید... بعد به موقعش زمانی که حال جفتتون خوبه میتونی بهش بگی: خانمم.. عزیزم .. من تو رو اندازه دنیا دوست دارم و هیچ انتظاری جر اینکه احترام مادرمو داشته باشی ندارم و میدونم که تو خوبی و اصلا نیازی نیست اینا رو من بهت یگم چون خودت حیلی بهتر از من میدونی...

    3- هیچوقت بحثها و موضوعات بینتون رو به نفر سوم از اعضای خانواده هاتون نکسشونید ... حالا میخواد مادرتون باشه.. میخواد پدر خانمتون باشه یا هر کس دیگه.... اینو به خانمتون هم بگید...

    4- فکر نکنید هرچی مشاوره گقت حتما درسته... مخصوصا این مشاور که پیشش رفتین به نظرم کاملااا نظرش اشتباه بوده... حالا هم فکر میکنم دیر نشده... برسد پیش پدر خانمتون و بهش بگید که این حرف حرف دلتون نبوده و مشاور خواسته اینجوری بگید... و ازش معذرت خواهی کنید... قبل از اون باید با خانمتون مفضل صحبت کنید...

    به نظرم از همین الان برای ضروع دوباره زندگییتون اقدام کنید... به خانمتون زنگ بزنیدو جایی اروم باهاش قرار بذارید... بعد قبل از اینکه وارد بحث بشین اول خیالشو راحت کنید که چقدررررررررر دوستش دارید... و بعد کم کم خواسته هاتونو ازش بخواهید... بگید با تمام وجودی که دوستت دارم ولی بعد از تو ممادری رو دارم که تنها انتظارم ازت اینه که اگه اون حرفی میزنه تو به خوبی خودت ببخشی و حرفی نزنی که اوضاع بدتر بشه... بهش بگو تنها انتظارم ازت در برابر خانوادم اینه که بهشون احترام بذاری... بگو برای من که اینهمه دوستت دارم فکر نمیکنم خواسته زیادی باشه... بهش بگو میتونه اینطور باشه یا نه؟؟ و جواب سوال رو ازش بگیرررررررررر.... مطمئن باش اگر مقدمه چینی هات خوب بوده باشه ( دربیان احساساتت) حتماااااا بهت جواب مثبت خواهد داد... (من اگه باشم میگم من خاک پای مادرت میشممم عزیزمم. این که چیزی نیست)

    مشکلتون کاملاااااااا حل شدینه.... من منتظر جوابتون هستم... فقط خواهشااا به حرفهام خوب فکر کنید.... یادتون نره که توجه و محبت به زن مثل موم زن رو در برابر مرد نرررررم میکنه.

    موفق باشید..................

  6. 4 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    نیکیا (شنبه 11 مهر 94), نازنین2010 (شنبه 11 مهر 94), افراخانوم (شنبه 11 مهر 94), ستاره زیبا (شنبه 11 مهر 94)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    اقای محترم یه جای پست اولتون گفتین که خانمتون لابه لای حرفاش گفته که من از خودت دل خوشی ندارم تو واسه چی همش میگی نیا خونه ما.....اینجای حرفاتون رو اصلا متوجه نمیشم...احساس میکنم خانمتون یه چیزی توی دلش هست که واسه شما رو نمیکنه....ببینم ...یه سوال....شما وقتی به اتفاق خانمتون میرید خونه پدرت اینا....اونجا نوع برخوردتون با خانمتون چه جوریه؟؟؟؟ تحویلش میگیرین؟؟؟ توی اون جمع بیشتر حواستون به مادر و خانواده خودتونه..یا همسرتون؟؟؟؟ حس میکنم خانمتون خیلی کوتاه به این قضیه اشاره کرده....که مشکل من رفتن به خونه پدرت نیست..مشکل من تویی!!! من از تو دل خوشی ندارم......!!! اقای محترم لطفا به اینجای حرفام خوب توجه کنید.....خانمتون دوست داره توی جمع به همه بفهمونه که الویت شما..اونه...!!
    خود من هم دقیقا اینجوریم....وقتی میرم خونه پدر شوهرم..اینکه شوهرم واسه من کنار خودش جا خالی کنه...سر سفره واسم غذا بکشه...جلوی مامانش ازم بگه....حتی خشک و خالی صدام کنه.....اگه بدونین چقدر منو خوشحال میکنه....اینکه داره به بقیه ثابت میکنه حواسش به من هست....بخدا قسم امتحان کنید..اگه جواب نگرفتین...اون یه خانمه...سرشار از احساسه...شرط میبندم علت دلخوریش خود شما هستین...اینکه توی جمع بهش توجهی نداری خیلی اذیتش میکنه.....بدتر از اون میدونین چیه ..اینه که بهش پیشنهاد دادی..اگه دوست نداری نیا..من خودم تنها میرم....اینجا دیگه آخر بی توجهی شما رو داره میرسونه...اینکه خونه پدرم بود و نبودت اصلا توفیری نداره...اینکه چه بیایی چه نیایی..اونجا واسه کسی مهم نیستی..درسته منظور شما این نبوده...اما برداشت خانمتون این بوده..اون داره تلاش میکنه که به خانواده شما بفهمونه که چقدر واسه شما مهمه....اینکه اسمش از زبون شما نمی افته..اینکه شما طاقت دوری ازش رو ندارین....اونوقت شما قضیه رو اینجوری مدیریت میکنین!!!
    ویرایش توسط فرشته مهربان : سه شنبه 14 مهر 94 در ساعت 02:27 دلیل: حذف سطهایی که خطاب به پشت دیگری است

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    یکی از اشتباهاتتون اینه که مادرتوون رو در جریان مشکلاتتون قرار میدین.... اخه این چه کاریه... اون هم رو در رو ... مادرتون میاد جلوی شما به خانمتون میگه کارت اشتباهه... خیلی ببخشید اگر من هم بودم و حتی اگر مقصر بودم و مادرشوهرم چنین حرفی به من میزد بی نهایت ازش ناراحت و دلخور میشدم... میدونید چرا؟ چون اینجور موارد اولا که نباید مادر دخالت کنه و حق را به کسی بده و در نهایت اگر قرار شد کسی را جلوی دیگری مقصر بدونه اون شخص پسرش خواهد بود و اگر مادرخانم بود باید از دامادش طرفداری کنه.... میگم اگرررررررر قرار شد دخالت کنند... اقای محترم خیلی خیلی باید محتاط باشید و مراقب رفتارتون ... مخصوصا جایی که هم خانم شما و هم خانوادتون هستن...

    من قبول دارم خانم ایشون درست برخورد نکردن ولی شک ندارم که این اقا هم تا الان اشتباهات خیلی زیادی انجام دادن که هر چه رودتر باید در صدد حل اونها باشن...

    اصلا یه سوال:
    اقای محترم تا حالا شده با خانمتون اون مدلی که من گقتم حرف زده باشین؟؟ سوالی که دوست خوبم خانم خوردشیدک پرسیدن خیلی سوال خوبی بود... شما چه رفتاری با خانمتون توی جمعی که خانواده خودتون باشن دارین؟؟

    به نظرم به جای اینکه به جدایی و ادامه دادن رفتارهای منفی بپردازین کمی به رفتارهای خودتون بیشتر دفت کنید و کمی اونها رو مرور کنید....
    ویرایش توسط فرشته مهربان : سه شنبه 14 مهر 94 در ساعت 02:28 دلیل: حذف سطوری که در پاسخ به پست دیگری است

  9. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (شنبه 11 مهر 94), ستاره زیبا (شنبه 11 مهر 94)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مهر 94 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1394-7-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    152
    سطح
    3
    Points: 152, Level: 3
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از نارجيس و خورشيد عزيز
    من ب دقت نظرات شما رو خوندم،همين سوالاي شمارو در مورد نحوه برخورد با همسر هم مشاور از من پرسيد و من اينو ب شما هم بگم در همه جا من خانمم رو تحويل گرفتم،مثه يه همراه يكسال و نيم تحمل كردم روز و شب درس بخونه تا بالخره رتبه ارشدش تك رقمي شد ميفممين؟ يك سال و نيمتو اين يكسال و نيم من نه غذا داشتم نه خونه مرتب نه اخلاق خوب از همسرم و نه اسايش روزي ١٤ سلعت درس ميخوند كه من بايد صبح زود ميبردمش كتابخونه و شب ميومدم دنبالش،مادر من برامون شام درست ميكرد و سر راه ميرفتيم ازش ميگرفتيم هميشه يه سورپرايز براش داشتم ،هميشع سعي كردم خوشحالش كنم ولي همسرم من اينا رو نميبينه؟
    من يه سوالي بكنم، كسي ك با دوستاي خودشم مشكل داره مقصر منم؟ كسي كه به مادر من توي خونه خودم ميگه برو از خونم بيرون تا بهت از اين بيشتر توهبن نكردم مقصر منم؟مبدونيد من به پدرش وقتي به من توهبن كرد چي گفتم؟گفتم شما تو گوش من هم بزنيد من سرمو بالا نميگيرم ولي اون حاضر نبود از مادرم عذر حواهي كنه
    قصه زياده كه من بخام بگم ولي منم دور رو برم زن خونه دار و ابرومند زياد ديدم تو سخت ترين شرايط به شوهرشون فحش نميدن،سيلي به صورت شوهرشون نميزنن،شما تو همييت سايت نگا كنييت ٩٠٪خانومونن كه كتك ميخورننو و فحش ميشنون ولي شما ميگي من برخوردم درست نيست؟
    فك ميكنين بعد از اين كه قبول شد چي گفت؟بجاي تشكر از من گفت دعاي خير پدر و مادرش بوده
    سگ شرف داره به بعضي ادما
    مشاوز بم من گفت اينقدر كه تو باج دادي ازروي محبت اين بلا سرت اومده اين ادم لياقت نداشته حتي كارشناسي شو رو توخونه تو تموم كنه چه برسه ارشد بگيره
    ببينيد من بارها مهارتهاي زندگي رو تو همين سايت خوندم اما هر وقت اينا رو احرا كردم همسرم توقعش بالاتر رفته، وقتي دانشگاه قبول شد ميگفت برام ماشين بخر كلي اصرار كرد اما من چون پول رو براي سرمايه گذاري كارم ميخاستم گفتم نه ، بعد ب من گفت تو غيرت نداري كه اجازه بدي من با اتوبوس برم دانشگاه يعني عيرت مردانه منو ايجور زير سوال برد تا بخواستش برسه
    بله حق با شماست من بايد ديكتاتور ميبودم تا اون بياد تو همين سايت از شما بپرسه ك با من چكا كنه؟

  11. کاربر روبرو از پست مفید watowato تشکرکرده است .

    rayehe (سه شنبه 14 مهر 94)

  12. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط watowato نمایش پست ها

    يكسال و نيم تحمل كردم روز و شب درس بخونه تا بالخره رتبه ارشدش تك رقمي شد ميفممين؟ يك سال و نيمتو اين يكسال و نيم من نه غذا داشتم نه خونه مرتب نه اخلاق خوب از همسرم و نه اسايش روزي ١٤ سلعت درس ميخوند كه من بايد صبح زود ميبردمش كتابخونه و شب ميومدم دنبالش،مادر من برامون شام درست ميكرد و سر راه ميرفتيم ازش ميگرفتيم هميشه يه سورپرايز براش داشتم ،هميشع سعي كردم خوشحالش كنم ولي همسرم من اينا رو نميبينه؟
    من يه سوالي بكنم، كسي ك با دوستاي خودشم مشكل داره مقصر منم؟ كسي كه به مادر من توي خونه خودم ميگه برو از خونم بيرون تا بهت از اين بيشتر توهبن نكردم مقصر منم؟
    سلام

    بله مقصر شمایید.
    شما ازدواج کردید یا سرپرستی یک دانش آموز را قبول کردید؟
    ایشون می خواد درس بخونه، در حد نرمال و عادی. نه این که زندگیش را تعطیل کنه و شما خدمات بدین تا اون درس بخونه !
    اشتباه از شماست.
    خانمتون iq پایینی داره که برای یک کنکور ارشد یکسال و نیم شب و روز نداشته. ولی عوضش تواناییهای دیگه ای داره که تونسته شما را اینطور استثمار کنه

    وقتی هر شب رفتی از خونه مادرت براش شام آماده و گرم و خونگی گرفتی
    بهش این پیام را دادی که مادر من ارزش نداره. وظیفه اش آشپزی و خدمتگزاری به تو است و ....
    خودت یادش دادی که می تونه به مادرت توهین کنه.

    تا زمانی که تعادل و توازن توی زندگیتون و رابطتون برقرار نباشه همینه.


    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    خوش بحال زنت
    فقط همين
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 11 مهر 94 در ساعت 14:46

  13. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (شنبه 11 مهر 94), user0 (یکشنبه 12 مهر 94), گندم.م (شنبه 11 مهر 94), آی تک (یکشنبه 12 مهر 94)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    من احساس میکنم شما علاقه ای برای ادامه دادن این زندگی ندارین... اگر اینطور باشه و دیگه همسرتونو دوست نداشته باشید دیگه راهنمایی های ما تاثیری نداره...

    برای طلاق هیچوفت دیر نیست اقای محترمم...

    چه اشکالی داره برای اخرین بار تلاش خودتونو بکنید... من میگم یه فرصت دیگه به همسرتون بدین... اگر اینبار هم دیدین دوباره شد همون آش و همون کاسه اون موقع میشه فکر دیکه ای کرد...
    اینبار بیاید نقش یک همسرررر با رفتار جراتمندانه به اضافه توجه و محبت به همسر را در پیش بگیررید.. من میگم جواب میگیرید....

    اقای محترم محبت کردن به همسر معنیش این نیست که همسرتونو سوار ماشین کنید و ببرید و بیارید.. یعنی منظور من این چیزها نبود.... من میگم شما درست برخورد کن تا همسرتون هم رفتارهای درست رو از شما یاد بگیره... چه اشکالی داره؟؟
    اگر اون از شما تشکر نمیکنه شما تشکر کن تا یاد بگیره....
    بهش بگو ممنون که اینقدر تو خونه برای من زحمت میکشی... بهش بگو ممنون که به مادرم احترام میذاری.... وقت اخلاقش خوبه ازش تعریف کن... بهش بگو عاشق این اخلاق خوبت هستم..... اقای عزیز زبان و نووع کلماتی که به کار میبیرید در گفتگوی با هسمرتون واقعاااااااااااااااا جادو میکنه.... نظر من اینه که باید نقاط ضعف موجود در همسر را تبدیل به نقاط قوت کرد............. یعنی اگر میبینی به مادرت احترام نمیذاره... نباید مستقیم بگی برو ازش معذرت خواهی کن.. یا بگی تو چرا به مادرم احترام نمیذاری... باید خیلللللللللللی سنجیده عمل کنی.... مثلا بگی من میدونم رفتارهی تو نسبت به رفتار مادرم خیلی سنجیده تر هست و میدونم اونقدر عاقل هستی که خودت میتونی این مساله را حلش کنی و من بهتر میدونم دخالت نکنم....

    همین پست اخیرتون خیلی چیزها رو مشخص کرد......... شما تعریفتون از توجه و محبت به خانم کاملااا متفاوته با اون چیزی که من مد نظرم بود....

    بهتره به جای ریز شدن به رفتارهای خانمتون رو رفتارهای خودتون تمرکز کنید و در ضمن احترامی که به خانمتون میذارید انتظاراتتون رو با روشی درست ازش بخواهید....

    تا حالا خود شما شده از خانمتون به خاطر زحمتهایی که تو خوونه میکشه تشکر کنید..؟ نگید کاری نمیکنه که محاله... بالاخره هر چی باشه اون خانم شما بوده تا الان... پس ایا شده تا الان ازش تشکر کنید که انتظار دارید اون این کار را انجام بده؟؟

    باز هم اگر تمایلی داشته باشید که رابطتون درست بشه من تو تاپیک های بعدی در مورد نحوه برخورد با خانمتون بیشتر خواهم گفت...
    و باز نظرم اینه که شما هم خیلی مقصر بوده اید تا به الان..... من جای شما بودم در اسرع وقت مشاورم رو عوض میکردم.

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    وقتی تایپیک اخرتون رو خوندم...و خواستم چیزی براتون بنویسم....واقعا موندم از چه کلماتی استفاده کنم.....نارجیس عزیزم دیدی گفتم مشاور خیلی خوب ایشون رو راهنمایی کرده.....چون از جزییات زندگی این اقا خبر داشته و مشاوره داده.....الان که یه کم از جزییات واسمون گفتین باور کنین خونم به جوش اومد.......اصلا نمیتونم باور کنم چطور به خودش اجازه داده که به مادرتون به راحتی توهین کنه....بخدا هر چی سعی میکنم خودمو جای ایشون بزارم..اصلا نمیشه...خانم شما انگار تربیت درستی نداشته...کار از ریشه خرابه..یا اینکه سیاست برخورد با دیگران رو بلد نیست......تا الان اینجوری بار اومده...اما باید خیلی جدی باهاش حرف بزنید....بخدا قسم من میشناسم توی فامیل واسه گرفتن مدرک ارشد....500 کیلومتر باید میرفت و میومد.....خانمتون رو پر توقع بار اوردین...دلم واسه مادرتون میسوزه....هر شب شام خانم رو محیا کنه..دست اخر از توی خونه پسرش بندازتش بیرون...واقعا شما هیچ عکس العملی نشون ندادین؟؟؟؟؟؟ جبهه نگرفتین در مقابل رفتارش با مادرتون؟؟؟ به راحتی کنار نیایین...بهتر میدونم ریز کاراش رو واسه خانوادش توضیح بدین..تا اونا هم مقصر رو بشناسن و یه تنه به قاضی نرن.....تنها کسی میتونه به زندگیتون کمک کنه..خود شما هستین...براش بگین تمام محبتایی که بهش کردین همه از سر دوست داشتن بوده نه وظیفه...کاش یه وقت مشاوره هم واسه ایشون میگرفتین...نزارین قبح بی احترامی به خانوادتون..علی الخصوص بی احترامی به مادرتون واسش بریزه......چون دو روز دیگه بچه هایی با تربیت ایشون اضافه میشن که احترام به بزرگتر هیچ جایگاهی واسشون نداره...خیلی جدی با خانمتون حرف بزنید لطفا

  16. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    آی تک (یکشنبه 12 مهر 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.