به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array

    اختلاف خانواده همسرم با تصمیم منو شوهرم بر سر مجلس عروسی

    مشکل جدیدی که جدیدا باهاش روبرو شدیم سر مراسم عروسی مونه که قراره سال دیگه برج تیر یا شهریور بگیریم .
    منو شوهرم تصمیم گرفتیم بجای گرفتن عروسی بریم ماه عسل کربلا و آتلیه عکس بگیریم بعدشم بریم خونه خودمون و هرکسی دوست داشت بیاد خونمون دیدنمون و اگه دلشون خواست کادو بدن و اگرم نه که هیچی من خودم توقعی ندارم . فقط دوست دارم عروسی باب میل هر دومون باشه و بخاطر دله خودمون باشه نه بخاطر حرف مردم .
    بخصوص اینکه همسرم میگه عروسی باید مولودی باشه و اهنگ و رقص نداریم و به علاوه اینکه من قراره برم تهران با شوهرم زندگی کنم و برای عروسی مون از فامیل های ما هیچکس نمیاد فقط مامانم و داداشم هستن و از فامیلهای شوهرم فقط 30 الی 40 نفر باید باشن ، برای همون گرفتن عروسی برام مهم نیست آرزو ندارم کسی جز شوهرم منو تو لباس عروس ببینه .
    خلاصه اینکه با شوهرم توافق کردیم و منم بخاطر مخارج عروسی با همسرم راه اومدم تا روش فشار نیاد اونم خیلی خوشحال شد و گفت عالیه . بعد قرار گذاشتیم با خانواده هامون صحبت کنیم .من با مامانم صحبت کردم گفت هرجور خودتون میدونید و فکر خوبیه ولی اونکه با مامان باباش صحبت کرده اول گفتن خودتون میدونید ولی دیروز که خواهرش رفته اونجا کلا ورق برگشته و خانواده اش مخالفت کردن و گفتن عروسی بگیرید چون بعدها رو دلتون میمونه و حسرت میشه و عروسی بگیرین با پول کادوها برین کربلا و باباش گفته تو مخارج عروسی کمکتون میکنم ، خیلی دوست دارم فکر کنم خواهرش ربطی به تصمیم های عروسی ما نداشته و اون دیروز نخی نداده . خیلی سخته مثبت فکر کنم چون خواهرش یکی دو باری دخالت کرده و همه چی ما رو بهم زده . احتمال میدم این سری هم اون دخالت کرده و من به هیچ عنوان حاضر نیستم افسار زندگی مونو از الان بدم دست خانواده اش واز بعدا برای اسم بچه ما هم بخوان تصمیم بگیرن ، از طرفی شوهرم بی سیاسته یهو جلو جمع نظرخواهی میکنه هرکی یه چیزی میگه اینم متقاعد میشه میاد سر من درحالی که قبلا توافق کردیم و گفته نظرش عوض نمیشه اما میشه
    حالا نمیدونم چکار کنم بهش گفتم دو راه بیشتر نداریم
    یکی اینکه بریم ماه عسل کربلا بی عروسی ( که خانواده اش مخالفن )
    یکی هم عروسی بگیریم مثل بقیه عروسی ها آهنگ هم داشته باشیم و دوست دارم با شوهرمم برقصم( ولی اون مخالفه با اهنگ و رقص و میگه نه )
    حالا به نظرتون بد گفتم ؟ چکار کنم یعنی کوتاه بیام ؟ خانواده اش پرو نمیشن بازم بعدها خونه خودمون هم رفتیم سر همه چی مون دخالت کنن البته خود شوهرم همش نظرسنجی میکنه حرص منو در میاره

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    بهتون تبریک میگم ، مبارکه.

    عزیزم چه اهمیتی داره خواهر ایشون باعث شدن ایشون نظرشون تغییر کنه یا خیر، شما با همسرتون موافقت کرده بودید که عروسی نگیرید، مخالفت که نکردید ایشون به شما بگند نه بعد حرف خواهرشون و گوش بدهند .

    نظر شما همراستای نظر همسرتون بوده اما خانواده اشون همراستای نظر همسرتون نبودن نمیتونی بگی حق ندارن خب خواهر هستند شاید آرزوها برای عروسیه برادرشون دارند.

    حالا برای جلوگیری از کدورت ها یک عروسی مختصر و کم هزینه بگیرید، چه اشکالی داره!؟ اگر مشکلتون آهنگه ، اولا هنوز موضع خانواده همسرتون که مشخص نیست، یعنی خانواده همسرتون کلا همشون با آهنگ مشکل دارند و عروسی هاشون مولودیه ، یا فقط همسرتون این مشکل و دارند؟ شاید در نحوه برگزاریش هم همسرتون نتوانند خودشون به تنهایی تصمیم بگیرند. و خود خانوادشون هم بخواهند در مراسمتون آهنگ و رقص وجود داشته باشه. (چون اگر این قضیه در خانواده و فامیلشون عرف نباشه ممکنه باعث ایجاد کدورت هم بشه مثلا کسی بخواهد برقصد اما قانون مراسم شما این باشه که جلوشون و بگیرید خب صورت خوشی نخواهد داشت.)


    تازه با آهنگ بی کلام هم من دیدم عروسی با رقص برگزار شده ،پس با آهنگ بی کلام هم میتونید عروسی و برگزار کنید یا برقصید و خوش بگذرونید چرا اینقدر سخت میگیری؟
    مگه نمیگی مهم اینه که همسرتون شمارو در لباس عروسی ببینند و با هم عکس بگیرید خب این اتفاق با گرفتن عروسی هم می افته که دیگه مشکل چیه؟ تازه گفتن میتونید با پول هدایا برید کربلا و مکه و.... ! انگار شما با یک تیر دو نشان زدید هم کربلا و مکه رفتید هم عروسی گرفتید.

    اگر هم واقعا احساس میکنید برگزاری این نوع عروسی بعد ها باعث ایجاد دلخوری و مشکل در فامیلتون میشه ،میتونید اگر این قضیه در فامیلتون وجود نداشته و اینطور عروسی و تاحالا برگزار نشده، بهشون بگید ممکنه برگزاری به این گونه مراسمات باعث کدورت بشه پس بهتره نگیریم و به مسافرت زیارتی برویم.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 03 مهر 94 در ساعت 13:35

  3. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    کمال (جمعه 03 مهر 94)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    مهسا جان خدارو شکر حاضرن برات عروسی بگیرن ، اگه اینقد خسیس بودن که خوشحال میشدن عروسی نخواستی تا پولاشون خرج نشه، اونوقت حس میکردی خودت تصمیم گرفتی درسته؟
    ،، برو خوش باش، خدارو شکر کن پدر شوهرت دوستتون داره اینحرفش که عروسی بگیرین منم کمکتون میکنم براتون خوبه یعنی بی تفاوت و بی عاطفه نیست فردا توی بی پولیاتون باز کمکتون میکنه، مراسم تشکیل خونه مستقل که نمیشه پنهونی گرفت بالاخره هرکی باشه به همه اعلام میکنه چه جور مراسمی میگیره پس از شوهرت دلگیر نباش که به بقیه اعلام کرده، عزیزم هر خواهری دوست داره تو عروسی داداشش کمک کنه ، سنگ تموم بذاره ، نظر بدهد، اگه اینقد عاطفه نداشتن که خیلی افتضاح بود،( فردا احتمالا بچه ات هم به عمه خانم میره برا اینم میخوای غصه بخوری باز خدارو شکر کن بی عاطفه نیستن و براشون مهم هستید)
    مجلس عروسی قسمت خانما بزن و برقص تا زمانی که مفسده ای نباشه مشکلی نداره و اصل عروسی هم به مجلس خانماست فردا روزی هم دلت نمیسوزه شوهرت یه عروسی واسه ات نگرفته
    ،،،،،،،، تازه کربلاتون هم بجاش باقیه انشاالله رفتین التماس دعا
    ویرایش توسط آخیش : جمعه 03 مهر 94 در ساعت 15:18

  5. کاربر روبرو از پست مفید آخیش تشکرکرده است .

    کمال (جمعه 03 مهر 94)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    اول از همه تشکر میکنم از دختر بیخیال و آخیش
    دختر بیخیال
    من همسرم اوایل هم اهل رقص بود هم آهنگ . تو مراسم نامزدی مونم اون بیشتر میرقصید تا من ، ولی بعد اینکه عزیزش فوت شدن خیلی تغییر کرد و الان یه آدم عابد و متدین شده که هم با اهنگ چه بی کلام چه با کلام شدیدا مخالفه و هم با رقص .فکر هم نکنم بذاره نه من برقصم نه خودش برقصه .میگه من نمیخوام عروسی مون باعث گناه بشه و خوشش هم نمیاد کسی تو مراسم برقصه چون گناه اونم پای ما نوشته میشه بقول شوهرم .
    برای همون با خودم گفتم همونو بریم ماه عسل که خیلی بهتره .گرفتن همچین عروسی چه فایده ای داره ، البته خودم اهل رقص نیستم ولی خوب عروسی سوت و کوری میشه همه باید بهم نگاه کنیم .
    البته خانواده شوهرم هنوزم اهل رقص و اهنگ هستن این شوهرمه که مخالفه . حتی خواهرشم بهش گفته چه حرفها میزنی یعنی چی که میخوای عروسی مولودی بگیری اونم گفته عروسی خودمه هرجور دلم بخواد میگیرم . ولی خاله های شوهرم خیلی مذهبی هستن و خوششون نمیاد .آره حق با شماست من گاهی اوقات محبت های خانواده همسرم رو اشتباه برداشت میکنم اونا خوب هستند ولی گاهی اوقات یه نخ هایی هم میدن
    الان به حدی رسیدم که میگم هرچی شد ، شد دیگه . سر قضایای عروسی نمیشه گفت خانواده ها نقشی نداشته باشن و دخالت برداشت کرد ولی امیدوارم تو مراحل بعدی زندگی مون بتونیم رو پای خودمون وایستیم و شوهرم دست از نظرسنجی هاش برداره آخه سر کوچکترین مسائل نظرسنجی میکنه

    آخیش
    تا حالا ازین جنبه که براشون مهم هستیم که میگن عروسی باشه نگاه نکرده بودم ولی پنجاه درصد ما مهمیم بقیش بخاطر گرفتنه کادو که اصرار دارن عروسی باشه .
    شوهرم خودش با رفتن به ماه عسل خیلی موافقه و میگه مامان بابامو راضی میکنم هرچند دیگه برای من مهم نیست عروسی هم باشه اونم بی اهنگ که دوست ندارم ولی اشکال نداره مجبورم دیگه . نمیتونم لج کنم دعوا میشه .
    خودم اعتقاد دارم زندگی بعد عروسی مهمه اگه کدورت پیش بیاد زندگی مونو تغییر میده ..
    شوهرم الان بهم کم محلی میکنه مخصوصا تو روزهای تعطیلش . این دو روز انگار نه انگار بودم براش فقط آخر شب زنگ زد که اونم انقدر مامان باباش صداش کردن زود قطع کرد رفت
    حالا اخر همین هفته قراره بیاد مشهد . در موردش قرار شد صحبت کنیم ببینیم چی میشه .خدابخیر کنه نمیدونم به چی میخواد منو راضی کنه .

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام مهسا جان.
    منم شرایط مشابه شمارو داشتم. من خودم نمیخواستم مجلسم گناه داشته باشه و هم نمیخواستم خاطره بدی تو ذهن کسی بمونه ... این شد که با توافق همسرم عروسی نگرفتیم و رفتیم کربلا و بعدش یه شام تو رستوران دادیم ومنو همسرم اتلیه رفتیم و چندتا عکس یادگاری گرفتیم (با لباس مجلسی اما نه لباس عروس)

    الان هم هیچ حسرتی رو دلم نیست! اصن هم نمیفهمم باید حسرت چی رو دلم باشه دقیقا؟

    فقط یه توصیه برات دارم.من که رفتم کربا قشنگ آب شدم! و برای اتلیه زیاد قیافم خوب نبود.
    چون کربلا سفر سختیه اینو در نظر بگیر که ممکنه لاغر شی و هم اینکه خیلی خسته هستین وقتی میرسین (من دو روز بعدش رستورانم بودو رفتم خونم و واقعا له بودم از خستگی و لباسمم برام گشاد شده بودد)...

  8. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 04 مهر 94)

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    شما با شوهرت صحبت کن و بگو هرچی شما بگی اگه دوست داری بریم کربلا باشه من قبول میکنم اگرم دوست داری عروسی بگیریم بازم باشه هرچی شما بگی ولی لطفا قبلش تصمیمت را کامل بگیر و بهم بگو تا خودم را آماده بکنم و به خانوادم اطلاعا بدم.بهش بگو تصمیم تو برام مهم و اینکه دوست دارم شوهرم روی حرف و تصمیمی که میگیره ثابت قدم باشه و نظرش را تغییر نده یکی از آمادگی هایی که باید مرد داشته باشه برای ازدواج کردن استقلال در تصمیم گیریه این خیلی مهمه این موضوع را با شوهرتان در میان بگذارید که بعنوان همسر برای ایشون و تصمیماتی که میگیرند ارزش زیادی قائل هستند و به ایشون بعنوان تکیه گاه و پشتیبان و تصمیم گیر اصلی زندگیتان نگاه میکنید بهش اعتماد بنفس بده یادآوری کن چه جایگاهی در منزل داره و تصمیماتی که میگیره چقدر مهم هست مسئله ای که اینجا خیلی مهمه اینه که شوهرتان خودش تصمیم گیر اصلی باشه در زندگی مشترک

    هم رفتن به کربلا خوبه هم گرفتن یه عروسی کوچک در هر صورت بشخصه نظرم اینه هرچی کمتر توی مراسم عروسی خرج کنید بهتره
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    اول از همه تشکر میکنم از نظرات خاله قزی و شمیم الزهرا
    شمیم الزهرا
    من همینجوریش لاغر هستم ( نه که خیلی لاغر هااا ولی خوب معمولی هستم ) دیگه پس برگردم باربی میشم ... هرچند شوهرم بدش نمیاد من باربی باشم ولی خودم بدم میاد .
    پس بهتره اتلیه و عکس قبل سفر باشه ، البته اگه شوهرم موافقت کنه بریم .منم میگم حسرت رو دلم نمیشه اما خانواده شوهرم میگن نه براش حسرت میشه .

    خاله قزی
    ممنون که به تاپیکم سر زدید . تنها مسئله ای که این وسط واسم مهمه اقتدار و تکیه گاه بودن شوهرمه اینکه حس کنم حامی منه و حمایتم میکنه و رو نظراتش ثابت قدمه ، برام کافیه .اینکه همش به حرف اینو اون کنه بدم میاد حتی دوست ندارم به راحتی نظرات منو قبول کنه یکم روش فکر کنه و تصمیم درست و قاطعانه ای بگیره و تغییر هم نده . البته خودش میگه من نظرم تغییری نکرده و هنوزم موافقم بریم کربلا اما خانواده ام مخالفن میگی چکار کنم ؟ ولی مشخصه که به راحتی کوتاه اومده .
    دلیل حساس شدن من به این موضوع اینه که سری قبل که رفتم تهران یهو گفت میخواد یخچال و تلویزیون رو بخره . خواهرشم پیشنهاد داد بریم فلان بازار بعد که رفتیم اونجا هی بی قرار بود میگفت زنگ بزنم با ابجیم مشورت کنم یا به دامادمون یا به مامانم ( دیگه کلا داشتم حرص میخوردم فکر میکردم عرضه نداره خودش تصمیم بگیره ) که دیگه زنگ زد به داداشش و مشورت کرد و قرار شد بریم بازارهای دیگه . که رفتیم خونه خودشون و داییش اینا اومدن اونجا و همسرم بازم جلو جمع نظر سنجی کرد هرکسی یه چیزی میگفت بعد شوهرم به من نگاه میکرد میگفت دایی راست میگه واز میگفت زن دایی راست میگه یا زنداداش راست میگه واز میگفت اصلا فردا با مامانم میریم بازار دیگه کفری شده بودم که هردفعه یه چیزی میگه شانسم برادرشوهرم که ازش بزرگتره خیلی هوامو داره آخر شب زنگ زد به شوهرم و نصیحتش کرد و کلا قضیه خرید کنسل شد بعد که تلفنش تموم شد گفت داداش راست میگه من با این نظرسنجی هام به بقیه نشون دادم نمیتونم رو پای خودم وایستم به منم نشون داد نمیتونه تکیه گاه باشه کلا نا امید شده بودم از ازدواجم با خودم میگفتم با یه آدم بی عرضه ازدواج کردم
    الانم که بیاد میخوایم خرید عروسی مونو انجام بدیم اگه واز زنگ نزنه به مامان و خواهرش منصرفش کنن یا یه نظرات عجیب غریب بدن که منتفی بشه باز

    دیشب بهش گفتم ما هر موقع قصد خرید گرفتیم که سریع تر کارهای عروسی مون انجام بشه یه مانعی پیش اومد و منتفی شد انگار نمیشه که نمیشه گفت درست میشه توکل به خدا
    این سری اگه این اداهاشو دربیاره دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم ادم انقدر بی عرضه بی استقلال

  11. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پیشگویی کردن منفی بافی تعمیم دادن منفی ها و از همه مهمتر زدن برچسب

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    لطفا مقاله بالا را با دقت بخوانید.شما باید از همین الان شروع کنید به قوی کردن پایه های زندگی مشترکتان با دعوا و بالا بردن صدا و قهر کردن هیچ اتفاقی نمی افتد شما در حرف خیلی خوب عنوان کردید دوست دارید شوهرتان مستقل تصمیم گیری کنه ولی برای اینکار نیازه که شما هم همراه ایشون باشید.اینکه شوهرتان مشورت میگیره خیلی هم خوبه ولی هرچیزی جا و مکان مخصوص بخودش را داره با مادرش یا خواهرش مشورت میکنه خوبه ولی اینو باید یاد بگیره که تصمیم گیر اخر خود ایشون هستند.در این مورد باهاشون صحبت کنید.

    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    برای اولین بار جراتمندانه حرف زدم و کارم به طلاق کشیده

    و از همه مهمتر این لینک

    تفاوت بین زن و مرد از نظر دیدشان نسبت به مسائل مردهای منطقی و بانوان احساسی

    استقبال از شوهر، چرا؟

    نیاز دارید از ظرافت های زنانه خودتان بیشتر استفاده کنید بانو این خیلی کمک میکنه به شما برای اینکه رابطه بهتری با شوهرتنان برقرار کنید و حرفتان را همب زنید و نتیجه هم بگیرید.
    خیلی کارایی داره.
    در زمان و مکان مناسب با لحن صحیح با ایشون به گفتگو بنشینید انتظارات خودتان را با ایشون در میان بگذارید دلایلی که باعث شد ایشون را بعنوان شوهرتان انتخاب کنید بیان کنید نقاط مثبت شخصیتی ضورهتان را بازگو کنید و در اخر اینکه به ایشون یاداوری نمایید که چقدر بعنوان یک همسر برایتان مهم است که شوهرتان تصمیم گیر اصلی زندگیتان باشد هرچند این تصمیم ایشون درست نباشه.
    یادت باشه مردها دوست دارن ازشون تعریف بشه انتقادی هم داری سعی کن بر اساس رفتار جراتمندانه بیان بشه و از اون مهمتر اول از تقاط مثبتش بگو و فضا را آماده کن گارد نگیر حالت تهاجمی نداشته باش بزار احساس کنه در کنارش هستی.لطفا از برچسب زدن به شوهرت خودداری کن این کار باعث میشه ازت فاصله بگیره و طوری هم رفتار کن که شوهرت این تصور براش ایجاد نشه که مقابل خانوادش قرار داری.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام
    همسرم اومد باهم حرف زدیم همش میگفت توکل به خدا ، هر چی خدابخواد از آخرم یک ساعت پیش زنگ زد گفت مامانم اینا مخالفت کردن گفتن عروسی بگیرید مخارجشم با باباش و گفته غصه نخورید .
    شوهرم همش نظراتش رو بهم تحمیل میکنه دیگه خسته شدم هر دفعه یه چیزی میگه بعد میگه نظرات توهم برام مهمه در حالی که اینطور نیست هرچی خانواده اش بگنه همونه خودش بلد نیست رو پای خودش وایسته ...
    اینجوری پیش بره نمیتونم باهاش زیر یه سقف زندگی کنم به جدایی فکر میکنم . یه حسی میگه ادامه دادن و موندن با این آدم اشتباهه به بن بست میرسه ....
    دیگه کم آوردم ...

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام مسا جان... اینکه مردا گاهی وقتا رو نظر خودشون پافشاری میکنن به خاطر اینه که میخوان اون مردانگی و افتدار خودشون رو به طرف نشون بدن... عزیزم اینجور موارد حتی اگه بدونه حرفی که میزنه منطقی نیست از حرفش بیخورد و بیجهت دفاع میکنه... توصیه مشاورها اینه که اینجور موارد باید بهشون گفت: چشممممممم... هر چی شوهر مهربونم بگه.... تو اون لحظه بذار مردونگیش زیر سوال نره.. بعدش میتونی کم کم با سیاست باهاش حرف بزنی... مثلاااا وقتی که رابطه خوبی دارین خودتو لوس کنی براش و بگی عزیززززززم... من یه چیزی خیللللی دلم میخواد... ای کاش میشد تو حلش کنی.... اونوقت میگه چی؟؟ تو هم میگی من دوست دارم..... نود در صد اقایون تو این موارد دنبال اینن که خانمشونو خوشحال کنن..

    حواست باشه کی و چه وقت و با چه لحنی خواسته اتو ازش میخوای.... فقط حواست باشه وقتی دیدی داره رو حرفش پافشاری میکنه تو اون موقع فقط و فقط بگو چشممم هر چط شما دستور بدی.... بعد از یک یا دو روز ورق برمیگزده..

    یکبار امتحان کن باور کن نتیجه میبینی...

    من خودم بارهااا این راهو رفتم و وقعاااااااااااااااا نتیجه خوببی دیدم.... چون فکر نمیکنم انداره شوهر یه دنده و لجبازتر بوده باشه... ولی خدا رو شکر تازه الان بعد از اندی سال قلقش اومده دستم...

    اصلااااااااااا رفتار بد باهاش نداشته باش..... یادت نرفته که... صبر ...صبر... صبر.... عزیزم مردا خیلی نمیتونن رفتارشونو کنترا کنن ماک ه میتونیم... مردا با یه جمله ساده خانم ها (گفتن چشم... هر چی سرورم بگه.... هر چی شما دستور بدی) خاااااااام خام میشن...

    حتماااا این کارو انجام بده و نتبجشو بهم بگوووو..

    موفق باشی عزیزم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به برگزار نکردن مراسم عروسی به خاطر تفاوت فرهنگی
    توسط nazi_ka در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 29 مرداد 96, 15:54
  2. سه ماهه عروسی کردیم و احساسم به شوهرم سرد شده.فقط تظاهر میکنم حالم خوبه
    توسط nasmas در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 اردیبهشت 95, 20:11
  3. قهر خانواده همسرم قبل عروسی و اکنون سعی در برقراری رابطه و آشتی بعد عروسی
    توسط نازگل71 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 22 اسفند 94, 12:20
  4. مادرم ناجور کتکم زد.نمیذارن عروسی کنم..
    توسط henma در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 12 مرداد 92, 22:21
  5. عجیب ترین هدایای عروسی
    توسط Niloo55 در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 03 بهمن 90, 15:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.