به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آرامشمو گم کردم...

    سلام..
    امروز یه بد بیاری و اعصاب خوردی باعث شد بیام اینجا.اول فقط اومدم که پست دوستان رو بخونم و کمی وقت کشی کنم که فکرم کمی از مشکلاتم دور شه اما بعد تصمیم گرفتم خودم از زندگیم بنویسم..
    من دخترم و 23 سال سن دارم. در حال تحصیل تو مقظع کارشناسی ام و شغل هم دارم که البته خیلی شغل نون و آب داری نیست و بیشتر واسه اینکه سرم گرم باشه و همینطور کمک واسه رشته تحصیلیم هست پی گیرشم. 18 ساله بودم که از طیق نت با پسری همسن خودم دوست شدم.این دوستی سه سال طول کشید و آخر از طرف اون تموم شد. آذر ماه سال 92،که گند ترین دوره زندگیم بود.با تموم سختیاش گذشت و من تونستم دوباره رو پای خودم وایسم. حتی خیلی محکم تر و با اراده تر از قبل شدم اما هنوز یه خلع تو زندگیم داشتم.. من خیلی آدم احساساتی و مهربونی هستم.کسی رو دوست داشته باشم واسش از جونم مایه میذارم که تازگیا فهمیدم خیلی اشتباهه. و شدیدا دوست دارم و احساس میکنم واقعا نیاز دارم کسی رو دوست داشته باشم. پارسال با یه پسر دیگه دوست شدم که عمر این دوستیم 6 ماه بود. اول میگفت خیلی دوستم داره و همه چی ایده ال بود اواخر خیلی کم برام وقت میذاشت اونم بخاطر یه بازیه اینترنتی بود(کلش) که همین الانشم متنفرم ازین بازی.هرچند خودمم بازی میکردم اما روزی که سر همین بازی باهاش دعوای حسابی کردم واسه همیشه گذاشتمش کنار و دیگه هیچ وقت سراغ این بازی نرفتم. تموم کردن رابطه دومم به سختی اولی نبود. هرچند هر هفته همدیگرو میدیدیم و حسابی بش عادت کرده بودم اما روزی که جواب پیاممو واسه بار چندم نداد دیگه سراغشو نگرفتم.فقط روز اولش سخت بود که معده درد شدید گرفتم و حالم خیلی خراب بود دلم میخواست همون لحظه بمیرم و نمیتونستم هیچی بخورم. اما از فرداش با محکم کردن رابطم با خدا تونستم فراموشش کنم و از اون روز که الان تقریبا شده چهار ماه یبارم بخاطر این رابطه گریه نکردم و کاملا تموم شده میدونم. هرچند گاهی بیرون منو میبینه و پیام میده مثلا دیدمت و اینجور چیزا اما من جواب نمیدم.. نمیتونم بگم کاملا بش بی احساسم اما چون غرورمو شکونده اصلا دلم نمیخواد دوباره اون رابطه رو شروع کنم.اونم بخاطر چی؟! یه بازی اینترنتی!
    دوماه اول خوب بود. اما کم کم دیگه نمازامو نخوندم. نمیدونم چرا اینطور میشه. هیچ وقت نتونستم یه رابطه عمیق با خدا داشته باشم البته به طور مداوم! به طور مداومش مهمه چون گاهی انقد احساس میکنم به خدا نزدیکم و انقد دوسش دارم ک سر نماز ناخوداگاه گریه میکنم. گاهیم مثه الان هفته ها سراغش نمیرم...
    مشکلای زیادی دارم تو زندگیم.. بزرگترینش جو خونمونه که اکثرا نا آرومه.. من بچه آخر خونم و خواهر و برادرم ازدواج کردن.خونه همیشه یا خیلی ساکته انگار خونه ارواحه یا آشوبه بخاطر دعوای مامان و بابا.. ازین دعوا الکیا نه ها.دعوای حسابی و داد و فریاد و کلی بد و بیراه که از طرف پدرم نثار مادرم میشه.. از پدرم متنفر بودم و همیشه تو خلوتم و دعاهام میگفتم کاش ازین دنیا بره که هم خودش کمتر دل بشکنه و گناه کنه هم ما یه نفس راحت بکشیم.اما الان نسبت بش بی تفاوتم حتی سعی میکنم دوسش داشته باشم اما سخته.. بیشتر دلم برا مادرم میسوزه که باعث میشه از پدرم متنفر شم..
    بعدیش مشکل مالیمه که اونقدرا حاد نیست اما خب اذیت میکنه..
    و مهم ترینش که اکثرا بامه احساس تنهاییه..
    دلم نمیخواد دیگه با کسی دوست شم.. الان حتی با یه پسرم حرف نمیزنم برخلاف دوستام که علاوه بر داشتن عشق! تو زندگیشون کلی سوشال فرند و داداش دارن.
    از ازدواجم میترسم خواستگار کمو بیش دارم اما به دلم نمیشینن.. چون همه سنتی هستن و این چیزی نیست که من میخوام.. دوست دارم همسر آیندم خودش منو ببینه و خواستگاری کنه بعدش. نه که خواستگاری بیاد بعد منو ببینه!
    هروقت زندگی یکم سخت میگذره شدیدا دلم میگیره و از خدا شاکی میشم..

    اینایی که گفتم یه خلاصه ای از زندگیم بودن و مشکلی که من واسش اینجا اومدم و ازتون کمک میخوام یه چیز دیگه اس..
    دلم میخواد رابطم با خدا خوب شه..دلم میخواد هیچ وقت به بودنش شک نکنم که باعث شه رابطم باش بد شه.. خیلی وقته دعاهام نمیگیره و انگار خدا منو نمیبینه.. با اینکه هروقت زیارت میریم یا دلم میشکنه و میخوام با خدا دردو دل کنم قبل هرچیزی ازش میخوام ایمانمو قوی کنه.. بم کمک کنه نمازامو قط نکنم.. نمیدونم عشقش تو دلم جا کنه و هیچ وقت نره.. اما همیشه موقتی بوده..
    اگه خدا هست چرا گاهی نمیشنوه بنده هاشو؟
    میدونم میگید خدا بعضیارو زیاد دوست داره و میخواد بیشتر صداش کنن
    میدونم میگید خدا هیچ کارش بی حکمت نیست
    اما من گوشم ازین حرفا پره
    نمیدونم چیکار کنم رابطم با خدا خوب شه
    من میدونم با ازدواجم حالم موقتی خوب میشه و یه آرامش نسبی شاید بیاد تو زندگیم که هیچ تضمینی به همیشگی بودنش نیست و ممکنه مشکلاتم حتی هزار برابرم بشه
    من یه منبع آرامش تضمینی میخوام که دلم همیشه بش قرص باشه تکیه گاهم باشه
    وقتی با خدا دردودل میکنم و نماز میخونم حالم خیلی خوب میشه اما نه همیشه و گاهی حس میکنم هیچ تاثیری روم نداره
    گاهی فک میکنم خدا ادم بدارو بیشتر دوست داره و بهشون هرچی میخوانو میده
    کمکم کنید بتونم به آرامش برسم...
    واقعا درمونده شدم و نمیدونم چیکار کنم..

    ببخشید پرحرفی کردم . چشاتونو درد آوردم.

  2. 3 کاربر از پست مفید lost-in-paradise تشکرکرده اند .

    فدایی یار (دوشنبه 27 مهر 94), میثم م (چهارشنبه 01 مهر 94), آخیش (چهارشنبه 01 مهر 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    من حرفی ندارم بزنم فقط چقدر منو تو شبیه ایم تنها تفاوتمون سنمون که من چند سال کمترم و دوست پسر دومت که من نگرفتم بقیه چیزامون عین همه از ماجرای دوستی اولت تا مدتش تا نوع جداییش تا خانوادت نفرت از پدرت و ارتباطت باخدا منم همینطورم یبار به خاطر یه خواسته یکماه زار زدم دعا کردم اونقدر که بیهوش میشدم نمازای یک ساعته دعاهای بلند وعمیق اما فقط یکم بعد اجابت دعام طول کشید اونقدر شرمندم که الان نماز نمیخونم چون نمیخوام خدارو مسخره کنم منم خیلی دوسش دارم اماااا نمیدونم شاید دیگه از من بریده شده حق بازگشت ندارم منم مثل تو تنها خیلی دلم میخواست یار خدا میشدم قشنگ اروم بودم

    ببخشید تاپیکت اشغال کردم ولی اروم شدم

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کلا همین که بدونی تو دنیا هستن کسایی که شبیه توس زندگیشون بت آرامش میده ..

  5. کاربر روبرو از پست مفید lost-in-paradise تشکرکرده است .

    آخیش (چهارشنبه 01 مهر 94)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    دلم نمیخواد دیگه با کسی دوست شم.. الان حتی با یه پسرم حرف نمیزنم برخلاف دوستام که علاوه بر داشتن عشق! تو زندگیشون کلی سوشال فرند و داداش دارن.
    از ازدواجم میترسم خواستگار کمو بیش دارم اما به دلم نمیشینن.. چون همه سنتی هستن و این چیزی نیست که من میخوام.. دوست دارم همسر آیندم خودش منو ببینه و خواستگاری کنه بعدش. نه که خواستگاری بیاد بعد منو ببینه!
    هروقت زندگی یکم سخت میگذره شدیدا دلم میگیره و از خدا شاکی میشم..
    خیلی وقت ندارم که زیاد برات بنویسم:)، ولی این قسمت حرفتونو خوندم یاد خودم افتادم ، منم مانند شما یک زمانی خیلی دوست داشتم خود آقا پسر منو ببینند بپسندن نه اینکه خانوادشون منو انتخاب کنند!
    ولی به مرور زمان فهمیدم ، این خواسته من اصلا متناقض با خواستگاری های سنتی نیست، همسر آینده من بالاخره از طریق یک واسطه با من آشنا میشه ، حالا این واسطه چی میتونه باشه، میتونه دانشگاه باشه محیط شغلیم باشه محیط فامیلی باشه و دوست و آشنا باشه ، میتونه حتی از طریق یک واسطه و معرف به خانواده ها معرفی بشویم با هم آشنا بشویم....
    بالاخره از طریق یک واسط منو همسر آینده ام قراره با هم روبرو بشویم....

    همیشه ما تو زندگیم این فرصت و نداریم که آدم های خوب و در محیط های بیرون و کار و درسی و..... خودمون شخصا ملاقات کنیم گاهی در همین جلسات خواستگاری سنتی هم که میگی آدم های خوبی و میتونی ملاقات کنی که خیلی بهتر از آدم های اطرافت میتونند درکت کنند یا معیارهاتو خواهند داشت.... پس هیچوقت فرصت آشنایی و باهاشون از دست نده!

    اینقدرم از خدا گله نکن دختر، دنیا که همش شادی و خوشی نیست،گاهی غم داره گاهی سختی داره گاهی مشکلات داره و........،

    یک دختر 23 ساله الان اینطوری زانوی غم بغل بگیره بعد 20 سال آینده چکار میخواد بکنه؟؟؟؟ پاشو دنیا و یک جور دیگه ببین دیدگاهتو عوض کن ، نوع نگاهت و عوض کنی ! مطمعن باش شاد میتونی زندگی کنی....

    فکر کردی همه ی آدم هایی که شادن ، تو زندگیشون هیچ مشکلی ندارن؟ سختی نمیکشن؟ چرا شاید از تو خیلی بدترم باشند ، شاید نعمت هایی که تو داری اونها نداشته باشند..... و در آرزوی داشته های تو باشند....
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  7. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    فدایی یار (دوشنبه 27 مهر 94), واحد (یکشنبه 05 مهر 94)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام بر شما و دختر بیخیال میخام بازم از تجربه شخصیک بگم منم کما بیش تجربهشما رو دار درارتباط با خدا دارم ولی این رو بدونیی وشک نکنین اینکهتو دلتون بگینمن که سرتا پا گناهم و از خدا خجالت میکشم و برا همین نماز نمیخونم یعنی نا امیدی از خدا و نا امیدی از خدا گناه کبیره هست خدا تو قران میگه و کسی نا امید نمیشه از رحمت خدا مگر کافر
    روایتداریم خدا به هریک از بندهاش طوری نگاه میکنه که انگار بجز اون بنده دیگه بنده ای نداره این شیطونه که میگه بابا ما گناه داریم زشت بریم نماز بخونیم یا میگه خدا که بتو نگاه نمیکنهپس باهاش قهر کن و نماز نخون این از وسوسهای شیطونه خدا تو قران میگه به بندگانم که بر خود ستم کرده اند بگوکه من بسیار بر خطایشان امرزنده و مهربانم
    پس هرگز این حرفها رو تو دلتون راه ندین و تحت هیچ شرایطی حتی اگه همون موقع گناهذکردین باز نماز رو ترک نکنین چون ادم اونموقع بیشتر به نماز و ارتباط نیاز داره حتی اگه دلمون در ظاهر قبیح شده باشه
    من توصیم اینکه سعی کنیم بجز نمازهر روز یا هر وقت تونستین حتما حتما معنی قران رو یه صفحه درروز بخونیم اونوقت میبینین که چطور یه ارامشی حتی تو بدترین بلاها و مصیبتها و تنگناها احساس میکنید «هرکس بر خدا توکل کند خدا برایش کافیست» پس دیگه از هیچینترسین یا غمگین نشین
    این تجربه شخصی خودمه و چون بهش ایمان دارم بهتون گفتم تجربه کنین دوستام همیشه بهم میگفتن تو چقدر ارامش داری ولی من میدونم ارامشم تو بدترین شرایطها از کجاست

  9. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    واحد (یکشنبه 05 مهر 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دختر بیخیال سلام و ممنون بابت اینکه وقت گذاشتی و خوندی و مهم تر جواب دادی.. آره الان که فکر میکنم میبینم حق با توست و خب خواستگاری سنتی هم یه روش و واسظه واسه آشناییه.
    من زیادم تو فاز غم و ناراحتی نیستم اتفاقا خیلی هم شوخم و اهل بگو بخند.فقط احساس میکنم یه خلع بزرگ دارم. آرامش درونی ندارم و با یه اتفاق کوچیک سریع بهم میریزم و تکیه گاهی ندارم.

    ستاره زیبا حق با توست. فراموش کردن رابطه اولم برام خیلی سخت بود انقد که دوست داشتم دنیا تموم شه و زودتر بمیرم.اما رابطه دومم چون با محکم کردن رابطم با خدا تموم شد خیلی راحت تر بود.. نماز میخوندم هر روز حتی این قرآنیم که اشاره کردید بشو هر روز میخوندم با معنی و تفسیر و واقعا اون روزا آرامش داشتم..
    اما بعضی مشکلات که برا حل شدنشون خیلی رو خدا حساب رفته بودم و کلی دعا کرده بودم بابات اجابتشون حل نشدن. هم در رابطه با خودم هم خونوادم.. انگار خدا نمیشنید و همین باعث شد رابطم باز بهم بریزه که چیزی نیست که بش افتخار کنم و الانم دارم با بی میلی اینو میگم و میدونم اشتباهه.. ولی خب باز رابطم با خدا خراب شده.و هیچ انگیزه ای واسه اینکه دوباره برم سمتش ندارم.. هیچی
    نمیدونم چیکار کنم..

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم درکت میکنم ولی میدونی دلیلش چیه شما داری با خدا تجارت میکنی یعنی اگه به حاجتت براورده شد خدا خوبه اگه نشه باید قطع رابطه کنی خوب این به دلیل نشناخت درست ما از ارتباط با خدا هست برا همین گفتم روزی فقط یه صفحه قران بخونی تا بیشتر بشناسیش نه برا یوابش نه برا چیز دیگه فعلا نه تفسیر بخون نه چیز دیگه خیلی ساده یه ترجمه خوب البته عربش رو هم بخونی بهتره وقتی قران رو بخونی کم کم تمام جواب سوالهات رو میگیری مثل اینکه گفتی خدا تو قران به این مضمون میگه گاهی انسان از مادرخاست میکنه و ما بهش نمیدیم و کلا از ما ناامید میشه ولی بدان که ممکنه چیزی کهشما فکر میکنی خیر، شره و اونچه فکر میکنید شره، خیره امروز دعای عرفه میخوندم خیلی یادتون بودم اگه معنی فقط دو صفحه اول رو بخونی دیوونه میشی اینقدر زیباست حتما دوصفحه اولش رو بخون مطمنم تا اخر میخونی اونوقت نظرت کلی تغییر میکنه

  12. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    واحد (یکشنبه 05 مهر 94)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 00 [ 09:36]
    تاریخ عضویت
    1394-3-07
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    6,075
    سطح
    50
    Points: 6,075, Level: 50
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم.. مرسی که به فکرم بودی..حتما میخونم. من همیشه دنبال این بودم که رابطم با خدا همیشگی باشه و مداوم.. از بی لیاقتی منه که نمیتونم این رابطه رو حفظ کنم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.