به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array

    حس های بد حسادت کم خود بینی عدم دوست داشتن

    چند سالی میشه با همدردی همراه هستم و همراه

    چند سالی میشه همدرد های عزیز خوب و بد راهنمایی کردن تا الان
    من خیلی عذاب میکشم و خودمو اذیت میکنم

    آدم بدی هستم و آدم بدی دارم میشم

    از خصوصیات بد خودم :
    1- بد دهنی دارم میکنم
    2- زود عصبی میشم
    3- لطافت زنانه ندارم قلدرم و بد
    4- حسادت و غبطه خوردن کاری اصلی شده این روزا
    5- علاقه هبه همسرم اکثر اوقات ندارم

    توضیحات
    1- بدهنم چون همسرم بد دهنی میکنه و و فحش میده
    2- چون صبر و حوصله ام تموم شده واسه همه چیز
    3- چون چندین سال با مرد کار کردم و میکنم دیگه چیزی ارم نمونده
    4- این یکی نمیدونم چرا به سراغم میاد چون مقایسه میکنم
    5- چون با حرفهاش به درد وارد کرده

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    اون چیزهایی که قبل ترها درباره همسرت گفتی یادته ؟ ...همچنین اضافه کن شخصیت "وابسته"ی همسرت که لابلای حرفات گم میشه و مستقیم بهش اشاره نمیشه !


    بعدا میام در مورد این حرف میزنیم ... امیدوارم هرروز و هر لحظه با فکر طلاق زندگی نکنی که همین زندگیتو به این سمت میبره ...

    و هر چی که ضعف و مشکل میدونی شدت پیدا میکنه !

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    من خودم فکر میکنم افسردگی شدید گرفتم به دلیل مشکلاتی تا حالا داشتم و سعی کردم مدیریت کنم و حلشون کنم

    فکر میکنم دیگه تموم شدم.
    بعضی مواقع کلی خوب و به همه نهایت خوبی میکنم ولی بعضی مواقع بدم

    مثلا ..... میرم خونه پدر شوهرم کلی خوبم و بهش محبت میکنم شام درست میکنم چون بنایی داره و نزدیک عروسیه زنگ میزنم حال میپرسم به جاریم زنگ میزنم میپرسم کار داری نداری

    ولی بعضی مواقع بد میشم اصلن نمیریم محل نمیذارم مقایسه میاد توی ذهنم ... از پدرشوهرم متنفر میشم

    بعضی مواقع با شوهرم هم همینطورم .... وقتی میرم خونه پدر شوهرم تا شوهرم برخلاف من رفتار میکنه کلی متنفر میشم میریزم توی خودم میایم خونه همه چیز میزنم سرش همه حرفها و همه کارهایی که میکنه میگه چرا به برادر کمک کردی چرا به پدرت کار داری ..(البته شوهرم من بیش از حد توی کارای پدر شوهرم دخالت میکنه توی خونه و جهیزیه چیدن جاریم دخالت میکنه و نظر میده و عیب و ایراد کارشونو میگیره البته اونا هم استقبال میکنن ولی من بعضی مواقع خوشم میاد بعضی مواقع بد میاد ))))))

    بددهنی میکنم ... عصبی میشم به شوهرم هر چیزی که فکر میکنم خوردش میکنه میگم

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    خیلی ناراحت می شم وقتی می بینم چطور ما آدم ها یک تیشه به نام احساسات بر می داریم و هم خودمون رو نابود می کنیم و هم به دیگران آسیب می زنیم.

    بیشترین آسیب زمانی رخ می ده که به احساساتمون اجازه می دیم افسار گسیخته کنترل ما رو به عهده بگیره.

    چرا ما کنترل احساساتمون رو در دست نگیریم؟

    نه تنها می تونیم احساساتمون رو کنترل کنیم بلکه می تونیم احساسات رو تغییر بدیم .

    اولین راهکار برای کنترل احساسات شناخت صحیح اونهاست.

    خیلی خوبه وقتی احساسی رو تجربه می کنید کمی در نشون دادن واکنش تاخیر بیندازید و در این فاصله چه بهتر که بشه تامل و تفکر وتحلیل شرایط داشته باشید.

    اگر احساسات اونقدر شدیده که قدرت تفکر رو ازتون می گیره هیچ کاری نکنید فقط صبر کنید و عکس العمل رو واگذار کنید به یک زمان دیگه.

    شناخت روحیات خودتون این کمک رو به شما می کنه که راحت تر کنترل رفتار رو در دست بگیرید.

    یک مثال می زنم ، همسر شما بد دهنی می کند شما هم بد دهنی می کنید همین جا صبر کنید :

    اول چه چیزی باعث شده همسر بد دهنی کند و چقدر شما در به وجودن آمدن چنین شرایطی دخیل بودید؟ سهم خودتون رو مشخص کنید.

    وقتی ایشون بد دهنی می کند چه حسی در شما به وجود می آید ؟

    آرمش شما بعد از به وجود آمدن این حس در گرو چه چیزی است ؟ آیا بد دهنی متقابل شما پاسخگوی نیاز واقعی شما در اون شرایطه؟
    و.....

  5. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    مهرااد (یکشنبه 29 شهریور 94)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    مرسی بی نهایت عزیزم

    کنترل احساسات در توان نیست .. میتونم وبیاد سعی کنم .بعضی مواقع من دخیل هستم ولی بعضی مواقع من دخیل نیستم و بد دهنی میکنه فحش میده کمتر شده توی این اواخر چون منم یکم خودم تغییر دادم..

    بعضی احساسات دست من نیست من یهو هیجان بهم وارد میشه یعنی به اصطلاح جو میگیره منو

    مثال میزنم :
    دارم میرم خونه پدر شوهرم تا میبینم اتاق برادر شوهرم برق روشنه حس بد بهم منتقل میشه نمیتونم اسمی براش بزارم حس حسادت حس نفرت حس هیجانی .... نمیدونم

    یا مثلا تا جاریم یا پدر شوهرم بهم نزدیک نشن و سلامو علیک نکنن من حس بد بهم منتقل میشه

    به طور واضح بگم آدما برام مهم میشن و گنده میکنم برای خودم اونا رو....در صورتی شاید هیچ نباشن

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    هیچی کس نیست ...

    من دارم سعی میکنم بعضی حس های خودمو که منفی هستن از بین ببرم

    اگر راه کار بازم دارید بگین من همچنان منتظرم

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم یه راهکار اساسی که میتونی به حسادت یا هر حس بدی که نسبت به دیگران داری مثلا پدر شوهرت یا جاریت تا سلام نده شما ندی و ...... غلبه کنی اینهست که اون لحظه بخودت بگی الان این حس بد اومده من برعکس اون رو انجام میدم یعنی اگه چراغ خونه جاریت روشنه و حس بدی بهت دست میده همون لحظه بگو برعکسش میشه من الان حس خوبی دارم که میبینم اینام الان بیدارن خداروشکر که دارن گل میگن گل میشنون یا مثلا اگه رفتی خونه پدر شوهرت سختت بود اول سلام کنیمنتظر بودی جاریت سلام کنه بخودت بگو عکش این حسم انجام میدم یعنی اول من سلام میکنمبعد چند روز تکرار تمرین برات عادت میشه کلا تو روانشناسی داریم اگه یه کار رو 21بار انجام بدی میره تو ناخوداگاهت مثلا شوهرت فحش میده بگو من برعکسش میکنم و.........
    منتظر خبرای خوبم

  9. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    یاس پاییزی (چهارشنبه 01 مهر 94)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنونم ستاره زیبا

    دیروز رفتم خونه پدر شوهرم و تقریبا حسی به سراغم نیامد تا وقتی جاریم اومد و سعی کردم از خودم دور کنم و دور هم شد ولی ....... به دلیل جابه جایی وسایل برادر شوهرم برای مجریدش یک کمد اتاق برادر شوهرم بود که وسایل کودکی شوهرم و بعضی عکسهای یادگاری توش بود جاریم یکم عنوان کرد که میخواد بعضی از عکسهای شوهرشو برداره و من گفتم باشه ولی من قبلتر از این آلبوم ها برده بودم خونه مون رفتم آوردم ولی جاریم گذاشته بود رفته بود .فکر کنم نارحات شده بود .... قصدم از بردن این بود که توی جا به جایی عکسهای قدیمی از بین نره و بعضی از عکسهای بچگی شوهرم بیارم بعدن بد بهش

    متاسفانه دوباره حس به سراغم اومد وی هی به خودم گفتم مهم نیست اهمیت نده اینا یک سری آشغاله که اصلن ارزش نداره ولی خوب شوهرم اهمیت میده به چیزهای قدیمی و یادگاری

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 دی 94 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    763
    سطح
    14
    Points: 763, Level: 14
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم من یه چیزی رو به همه میگم. راستش نمی دونم فرزندی داری یا نه ولی تا وقتی که گرفتار بچه نشدی می تونی زندگیت رو عوض کنی . طلاق رو واسه همین چیزا گذاشتن دیگه. من اگه بر میگشتم عقب ترس هام رو کنار میزاشتم و به خودم تکیه می کردم و جدا میشدم. باور کن خیلی وقتا بهترین راهه. ولی اگه بچه ای توی زندگیتون بیاد تقریبا هر کاری بخوای بکنی یه جای کار میلنگه. مهم اون ترس لعنتی هست که باید بزاری کنار. اینکه سر کار میری و دستت توی جیب خودت هست بزرگترین امتیازه حالا کم و زیادش رو میشه باهاش ساخت ولی اینکه بخوای عمری رو با مردی بگذرونی که مطمئنا هر روز هم بدتر از روز قبل میشه به نظرم زندگیت رو از دست دادی.
    باید روی خودت کار کنی و توانمندی هات. یه سری قرص های ویتامین بگیری بخوری تا از این حالت دربیای. بعدش هم به هر زوری که شده ورزش رو کم کم وارد زندگیت کنی. امیدوارم درهای رحمت خدا به روت باز بشه

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نه من بچه ندارم ....

    ورزش از اول مهر وارد زندگیم میشه ..... مطمئن باش و سعی ام میکنم

    شوهرم الان یکم بهتر شده و تغییراتی برای خودش انجام میده اما بعضی مواقع میشه همون آدم قبلی

    بله درسته دستم توی جیب خودمه ولی متاسفانه خونه پدریم هم مشکلات فراوانی وجود داره .میخوام تنها زندگی کنم ولی من نمیترسم از طلاق
    من نتونستم فعلن خودمو قانع کنم .... خیلی به میگن زندگیم ارزش داره که درستش کنم ....

    من الان روی ظاهرم کار میکنم و دارم سعی میکنم حس های بدی که به همسرم و بعضی از افراد زندگیم دارم اصلاح کنم

    من الان متوجه شدم خودم هم مشکل دارم
    1- خود کم بینی
    2- حسادت و غبطه خوردن
    3- مقایسه نمودن خود وزندگیم با زندگی دیگران
    4- کنترل بد دهنی و تندیم

    اول باید اینا حل کنم

    بازم ممنونم از راهنمایی عزیزم


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.