راستش امشب تصمیم گرفتم بیام اینجا یک کم از بدبختیام بگم و درد دل کنم شاید کسی حوصله کرد، وقت گذاشت و حرفی زد که برای من خوب بود و ازش چیزی یاد گرفتم . تاپیک من شبیه اون تاپیکیه که خانومی نوشته بود و از مشگلات زن داداش هاش و خاستگاراش گفته بود ... اما این کجا و آن کجا ... بگذریم... دل ما از این حرفها پرتر...
مشگلات زیاد اند و نمیدونم چجوری سر حرفو باز کنم اما ترجیح میدم از دغدغه ها و بحران های مالی شروع کنم که از نظر خودم در صدر مشگلات ام هست...
-----
فصل اول : بی پولی
پدر من کارگره ... با سختی داره زندگی خانواده رو میچرخونه ... طبیعتا با توصیف شرایط مالی پدر هیچ گونه حمایت مالی ای ندارم ...
از اول سال 92 بودش که تصمیم گرفتم کار کنم و در ادامه میگم چه کارهایی کردم ... اما دریغ و صد دریغ که اون چیزی رو که به عنوان روزی و برکت تعریفش میکنند من ندارم ... من سالهاست که عقاید مذهبی ام رو از بین بردم اما به این مسایل که ذکر کردم اعتقاد دارم "روزی ، برکت ، نظر خدا " من ندارم ...
صبر کنید توضیح میدم ...
1- اردیبهشت سال 92 کار توی یک کافی شاپ یک هتل رو در نظر گرفتم و فقط یک روز کار کردم و به این نتیجه رسیدم که به درد نمیخوره ! سود کار : یک رانی مجانی + یادم نیست 2تومن یا 5تومن انعام از یک عرب :(
2- کار در یک آبمیوه فروشی : ما یک روز توی همون اردیبهشت 92 بود تو خیابون راه میرفتیم دیدیم نوشته کارگر میخواد و رفتیم ... بی وجدان به اسم آبمیوه فروشی از ما عمله گی کشید ...! جناب گجستک توی مغازش تعمیرات داشت و ما رو که مثلا شاگرد آبمیوه فروشش بودیم داشت ازمون بیگاری میشکید ! 7 روز براش کار کردیم مای بدبخت رو به اسم فروشندگی (کار راحت و کمتر کثیف) اما ازمون کار بنایی یعنی کاشی کاری و ... (کار سخت و کثیف تر به نسبت آبمیوه فروشی) ازمون گرفت .... آخر سر هم که گفتیم نمیخوایم بیایم پیشت ازت خوشمون نیومد 50 هزارتومن داد و گفت به سلامت .... تف به شرفش ...
3- بازاریابی :
* خرداد 92 با بازاریابی برای لبنیات شروع شد : توی یک هفته : 30 هزارتومن درآمد / خرج کرایه ماشین چقدر بوده نمیدونم یادم نیست اما ملانصرالدین بازی بود ...
* بازاریابی بعدی برای تبلیغات بود : 1 روز و نیم 30 هزار تومن اگر اشتباه نکنم .... ( سودش از کارهای دیگه بیشتر بود اما بنا به دلایل غم انگیزی ادامه ندادم ...
* بازاریابی برای مصالح ساختمانی = مسخره کردن خودم : تقریبا دو ماه از تابستان 92 درگیر این کار بودم و نمیدونم حتی چی شد که اینو مثل بقیه نپیچوندم : حتی یک قرون هم درنیاوردم ... هیشکی ازم هیچی نخرید .... با وجود اینکه سخت تلاش میکرد م ...
* بازاریابی برای دارو (مکمل بدنسازی) : مدت کار : تقریبا 2 هفته / سود : هیچی (دقیقا مثل بالایی... حتی یه قرون ...)
4- رانندگی (مسافرکشی)
بهمن 92 بابام با همه ی بدبختی هاش دیگه از بس حرصشونو درآورده بودم برام ماشین خرید ... اولا چون خودش ماشین نداشت که توی خانواده ماشین داشته باشیم و دوما که باهاش دو قرون کار کنم بلکه و حد اقل از اون کارهای مسخره ی دیگه بهتر (یعنی کمتر بد) باشه ! اولش یک 405 86 خرید و بعد چند ماه پیش عوضش کردیم پراید 93 گرفتیم ...
توی خیابونا پرسه بزن و کز کن برای هزار تومن که از دست این مردم حرامی میخوای بگیری ...( حرامی؟! در ادامه متوجه میشید چرا لحن ام اینطوره... )
- ساعت کاری : کم (میانگین شاید 3 ساعت در هر روز) / رضایت از این تایم : بله
- سختی کار : از جهت جسمی راحت اما از جهت روحی پیرکن و عذاب دهنده و شکنجه گاهانه
- سود کار ماشین از اسفند 92 تا شهریور 94 :
*تقریبا 3 ملیون شهریه ی دانشگاه در ترم 3 ، 4 ، 5 (یک غلطی کردیم و سال 92 با این شرایط سخت اقتصادی خانواده دانشگاه آزاد هم رفتیم ... یکی نبود گوشمو بگیره بگه الدنگ تو غلط میکنی بری آزاد ...پولت کجاست...)
* خرید وسایل و اجناسی در این مدت برای خودم : تقریبا 3 میلیون (من یاد داشت دقیقی ندارم اما حد اقل همین مقدار بوده ....)
* 80تا 90 درصد مخارج ماشین (بنزین ، تعمیرات ، سرویس ها ، بخشی از بیمه و ....) از همین راه تامین شده : اصلا نمیدونم چقدر بوده ... تخمینی مگیم شاید درست نباشه : بین 4 تا 7 میلیون
* سایر مخارج از قیبل وسایل مربوط به تحصیل ، لباس ، ویزیت دکتر ، سایر امور شخصی و ... : اینم شاید 1 میلیون
* مجموع اینها که گفتم = بین 10 تا 13-14 میلیون / در چه مدت ؟ تقریبا 18 ماه / توجه داشته باشید که این رقم منهای نهایتا 400 هزار تومنش مربوط به رانندگی میشه که اون هزینه ی بنزین و مخارج ماشین رو هم باید ازش کم کنید که شاید مثلا بشه 7 میلیون ...! یعنی من در اصل 7 میلیون درآمد داشتم نه 10 یا 14 میلیون ...
(دوباره هم میگم این ارقام و اعداد بصورت دقیقی نبوده و بالا و پایین داره...)
اما در طول این 18 یا 19 ماه 2 کار دیگه رو هم امتحان کردم :
5- مشاور املاک : سود 0 / مدت : 1 هفته
6- فروشندگی به مدت کمتر از یک ماه : 250 هزار تومن : نجاست به شرف نداشته ی مرتیکه ی پفیوز / انگار برده اش بودم / کار از ما بود و پول به جیب اون میرفت / آخر سر هم تا چند ماه باهاش دعوایی بودم 500 تومنی که ازش میخواستم رو نمیداد که نمیداد ... آخر سر 250 تومن داد که اونو هم شک دارم که واقعا داده باشه / از قائط سگ حرومترش باشه اون پول...
7- آژانس : کرایه ها کم بود و همینطور با توجه به دادن پورسانت به آژانس دار به نظرم نمی صرفید : مدت 1 روز کامل و 1 روز ناقص : درآمد 25
مقدار پس اندازی که الان دارم : تقریبا 600 - 700 هزار تومن
جمع درآمد این 6 کار که عرض کردم با همین حساب سرانگشتی الان و در طول تقریبا 30 ماه : بین 11 تا 13 میلیون (توجه داشته باشید که همه اش خرج شده ... و اون 700 هزارتومن ناچیز هم به یک زخم دیگه ام زده میشه تو همین مدت ...)
----
فصل دوم : بیماری های روحی و جسمی :
من تقریبا 1 ساله که به ibs مزمنی دچارم و از تقریبا 8 ماهه که به پزشک مراجعه میکنم و بیماریم رو متوجه شدم... البته بنا به شواهد این بیماری از سالها پیش هم وجود داشته (البته با شدت خیلی کمتری نسبت به الان و اخیر) اما بهش توجه نمیکردم ....
افسردگی حاد، نا امیدی ، اندوه ، بیخوابی ، کابوس پشت کابوس: سالهاست ....
چند سال پیش یک عمل جراحی داشتم در مورد یک قسمت دیگه ای از بدن بود که نمیگم.... وهر چه بود تمام شد ... اما به هر حال دو یا سه سال از سالهای نوجوانیم رو درگیرش بودم ...
----
فصل سوم : احساسات
تنها رابطه ی رمانتیک که داشتم تقریبا یک هفته یا شاید 10 روز طول کشید و بعد کات شد ... به هر حال جریان موثری بود توی زندگیم و خیلی اتفاق ها بعد اون افتاد ... معتقدم واقعا هم عاشق بودم و هستم...
مورد های دیگه ای هم بعدا بودند که چند روزی هوا هوسشون توی دلم بوده اما اتفاق خای نیافتاده یعنی بهشون نزدیک نشدم .... همه شون حسرت شدند ...
-----
فصل چهارم : خانواده و فامیل
من توی نوجوونی خیلی خطاها کردم و این باعث شد پدر و مادرم ازم همه جا بین اقوام گله و زاری کنند ... و این شد که الان بی آبرو و بی غرب و عزتم ... هر جا که باشم سرخورده و منزوی و سر شکسته ام ...
------
فصل پنجم : آرزوها
با این شرایطی که توضیح دادم چگونه دلیلی برای خودم پیدا کنم که این جوون درب و داغون و بی شانس تا 10 یا 20 سال دیگه میتونه یک خانواده خوب برای خودش تشگیل بده و به خانواده ی پدریش هم خوب حال بده و وضعشونو از الان بهتر کنه ...
من آدم بلند پروازی امو آرزوهام خیلی بیشتر از اینه اما سوگند میخورم همین دو موردی که گفتم برای من = خوشبختی و عاقبت بخیری هست ... چیز زیادی هم نیست اما راستش اینجوری که باد میاد و شاخه میجنبونه نمیدونم ....
----
دیگه الان ساعت 2 و نیم نیمه شبه و من همین5 فصل رو نوشتم... اما بدبختیام مطمئنا بیش از اینهاست.... و مثلا از این نگفتم که امشب تصادف کردم و احتمالا 100 تا 200 هزارتومن از اون 700 ـی که گفتم پس اندازه و برای خرید گوشی کنار گذاشته بودم فردا باید بسرفم .... یا مثلا نگفتم آدم معذرت میخوام ماتحت سگ بشوره اما این کاری که من الان مجبورم و میکنم (مسافرکشی توی خیابونا) رو نکنه که یک عوضی ای مثلا بجای 2000 تومن 1000 تومن بده و بره گم بشه ...
-----
خب دوستان من مسایل شخصی زندگیم رو که شاید هم گفتنش درست نبود رو با شما درمیان گذاشتم و حالا :
1- شما فکر میکنید من برای مشگلات مالی ام چه باید بکنم؟ چگونه به درآمد خوبی برسم و شروع به پولدار شدن؟
2- در مورد تحصیل ام چیزی صحبت نکردم ... من ترم 5 ام و متاسفانه شرایط درسی ام در 4 ترم گذشته خوب نبوده و تنها 45 واحد پاس کرده ام... لیسانس بی ارزش ام را به جای 4 سال احتمالا در 5 سال میگیرم ... البته بین خودمان بماند که 2 سال هم با تاخیر وارد دانشگاه شدم ...
3- با حل شدن این دو و به خصوص مورد 1 باقی مشگلات ام آرام آرام رو به بهبود میروند ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)