با سلام
من (رها) 43 سال و همسرم 46 سال، هردو تحصیل کرده
همسرم دچار بیماری افسردگی است و من دیگر توانم را برای مراقبت وهمراهی او از دست داده ام. زندگی ماسرد وبی روح ؛در سکوتی سنگین می گذرد و بار زندگی برشانه هایم سنگینی می کند.گاه دلم می خواهد قید همه چیز را بزنم ودر تنهایی در ارامش زندگی کنم، گاه دلم میخواهد به همسرم کمک کنم و کنارش باشم،وگاهی به فرزندم فکر می کنم وآینده مبهم او نگرانم می کند. قلبم به شدت احساس سنگینی می کند. نیاز به همدردی مدتهاست مرا به این سایت کشانده اما تا کنون تنها در جستجوی مطالبی بودم که شبیه مشکل من باشد ودر حال مطالعه انجمن های مختلف بودم.اکنون نیازمند یک فکر ازادم که راهنماییم کند.فکرم دیگر کارنمی کند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)