به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 مرداد 89 [ 13:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-28
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    3,983
    سطح
    40
    Points: 3,983, Level: 40
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چی فکر می کردم چی شد؟

    دختری 27 ساله هستم که حدود 4 ماه عقد کردم 2 ماه نامزد بودم راستش نمی دونم از کجا بگم فقط اینو می دونم که هدفم از ازدواج رامش بود آرامشی که هر دختری انتظارشو داره منو همسرم تو یه شرکت کار می کردیم من کارشناس کامپیوتر اونجا بودم و همسرم نگهبان اون شرکت دورادور حدودا سه سال همو می شناختیم و از نزدیک حدود یک سال .همیشه نگاهشو پشت سرم حس می کردم و کاملا از چشاش می فهمیدم که منو دوس داره اما همیشه این دوس داشتنشو مستقیم بهم نمی گفت تا اینکه خلاصه بگم ما باهم بعد از 4 ماه ازدواج کردیم مهمترین چیزی که باعث شد من انتخابش کنم پاک بودن و اخلاق خوبش بود روز بروز که از ارتباط من با اون می گذشت حساسیتاش بمن بیشتر شد یادم رفت بگم اون تحصیلاتش زیر دیپلم بود 24 ساله و من دانشجوی مدیریت و فوق دیپلم کامپیوتر بودم جوری که ماسر هر چیز کوچیکی که با هم دعوا میکردیم شروع می کرد به زدن خودش و من خیلی از اینکارش می ترسیدم و تهدید به خود کشی میکرد این موضوعو با خانوادش مطرح کردم اما بجای اینکه کمکم کنن بهم تهمت زدن که تو می خوای پسرمونو دیونه حساب کنی تا بری دادگاه سکه ها رو ازش بگیری چند تا اونم 300 تا اون زمان من اگه بیشتر از اینم از همسرم می خواستم بخاطر علاقه ای که بمن داشت اینکارو می کرد اما من چون زندگی می خواستم بکنم مهریمو کم گفتم و خانوادش متاسفانه هر چی خواستن نثار من کردن و همسرم از کارش هم استعفا داد دیگه همه چی برام تموم شده بود نه درسشو می خوند نه دنبال کار می رفت علاوه بر اینکه خود زنی میکرد منم میزد تا اینکه بهش گفتم دستت درد نکنه این همون زندگی بود که برام می گفتی می سازی منی که از همه چیم گذشتم حالا کارت بجایی رسیده که منم می زنی من تا با تونرم پیش روانشناس حاضر نیستم باهات ادامه بدمو پس از 2 هفته جدایی از من تصمیم گرفت و با هم رفتیم و بمن گفتن همسرت دچار گرایش واکنش اسکیزوفرنیک از نوع پارانوئیدی هست و باید تحت درمان باشه و بمنم گفتن که دوتایی بهم وابسته اید وقتی بطور منطقی نگاه می کنم همسرم حداقل چیزایی که برای زندگی باید فراهم کنه رو نمیکنه اما از طرفی دوسش دارم و دوس دارم کمکش کنم تا به زندگیش برگرده اما واقعا نمی دونم باید چه کنم ایا به خودش کمک می کنه یا نه؟ نظر شما چیه صبر کنم یا.................[/size][/b][/font]

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: چی فکر می کردم چی شد؟

    سلام عزیزم
    به نظر من خودت به تنهایی پیش همون روانپزشکی برو که با هم رفتید و با اون مشورت کن ببین این ازدواج به صلاحته یانه؟
    درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور

    نکرده است\"


  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 87 [ 11:42]
    تاریخ عضویت
    1387-8-26
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    3,146
    سطح
    34
    Points: 3,146, Level: 34
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چی فکر می کردم چی شد؟

    با سلام
    خانمی هستم 30 ساله و دارای لیسانس شیمی کاربردی در سنین نوجوانی وقتی که سال دوم دبیرستان بودم به پسری که هم محلمان بود علاقمند شدم و بعد از چند سال فاصله و تغییر محل زندگیمان بدلیل اصرار خانواده آنها برای ازدواج ما با هم ازدواج کردیم و الان بعد از 8 سال زندگی و دارابودن یک فرزند دختر 4 ساله فهمیدم که در تصمیم گیری اشتباه کرده ام و این موضوع را پذیرفته ام ولی کارهای همسرم من را عصبی می کند ایشان مرد مهربان و خوبی می باشد و دارای یک عیب است و آنن اینست که مسئولیت پذیر منی باشد و در زندگی همه چیز را شل می گیرد و من را سخت ناراحت می کند و الان نیز بلیل همین طرز فکرش بیکار است و فشار مالی سختی بر ما وارد می شد تاینکه من به سرکار رفتم من خودم درای عیبهایی هستم مثلا زندگی را خیلی جدی گرفته ام و حساس می باشم ولی کارهای همسرم که بچه آخر می باشد و من نیز که فرزند اول هستم
    و پدر بالای سرم نبوده است و مشکلات زندگی را با تمام وجود لمس کرده ام و او اینطور نمی باشد سخت من را آشفته کرده و تنها دلیل زندگی با ایشان را فرزندم می دانم و مشکلات روحی نیز پیدا کرده ام افسردگی و اضطراب و دوست دارم راه درست را در پیش بگیرم ولی متاسفانه سرگشته و حیرانم.

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 اسفند 89 [ 12:53]
    تاریخ عضویت
    1387-8-01
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    4,483
    سطح
    42
    Points: 4,483, Level: 42
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 73 در 47 پست

    Rep Power
    66
    Array

    RE: چی فکر می کردم چی شد؟

    سلام شب تاريك. به نظر من اين ازدواج از اول اشتباه بود.
    عميق ترين درد در زندگي مردن نيست، پنهان كردن قلبي است كه به اسفناك ترين حالت شكسته است.

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چی فکر می کردم چی شد؟

    shabetarik عزیز فکر کنم قبلا هم یک همچین پستی گذاشته بودی.

  6. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مهر 89 [ 16:10]
    تاریخ عضویت
    1387-1-19
    نوشته ها
    1,801
    امتیاز
    13,034
    سطح
    74
    Points: 13,034, Level: 74
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    954

    تشکرشده 992 در 530 پست

    Rep Power
    198
    Array

    RE: چی فکر می کردم چی شد؟

    سلام خانم علي محمدي
    اي كاش براي خودتان تاپيك جداگانه اي ايجاد مي كرديد.

    خانم شب تاريك
    من متوجه نشدم. شما ازدواج كرده ايد و يا عقد هستيد. اگر عقد هستيد به شما توصيه مي كنم كه براي شروع كردن زندگيتان كمي تعلل و تأمل كنيد اما اگر ازدواج كرده ايد به هر طريقي شده او را به نزد مشاور و روانشناس ببيريد و به او كمك كنيد. شما به عنوان همسر اين آقا موظفيد كه تا جايي كه مي شود به او كمك كنيد.اگر واقعا از بهبود او نا اميد شديد از طريق گواهي پزشكي دال بر داشتن مشكلات شخصيتي و اعصاب مي توانيد در دادگاه از او درخواست طلاق كنيد. البته ايني را كه گفتم آخرين مرحله است. الان فقط به كمك به او و زندگيتان فكر كنيد

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 آبان 88 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1387-7-06
    نوشته ها
    251
    امتیاز
    4,767
    سطح
    44
    Points: 4,767, Level: 44
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چی فکر می کردم چی شد؟

    دوست عزیز خواهر من روانشناسی خوندن دیشب راجبه مشکله شوهر شما باهاش صحبت کردم میگه 50 درصد این بیماری ارثیه و به صورت نهفته است ولی از وقتی خودشو نشون بده روز به روز پیشرفت میکنه درمانه قطعی هم نداره فقط میشه با دارو کنترلش کرد .

    زندگی با این آدما یه جورایی خطرناکه به خدا آجی نمیخام بترسونمت ولی خیلی دقت کن تا جایی که وجدانت حکم میکنه بهش کمک کن فکر کن داری به یه دوست صمیمی کمک میکنی بزار یه کم اوضاع روبه راتر شه بعد در مورد ادامه زندگی خوب فکرکن .

    دعا میکنم بهترین تصمیمو بگیری ........
    کسی رو که دوست داری چند وقت یکبار بهش یادآوری کن تا فراموش نکنه که قلبی براش میتپه.

    هر وقت تو نیمه تاریکی از زندگیت قرار گرفتی به این فکر کن شاید خدا میخاد غافلگیرتون کنه.

  8. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 اردیبهشت 88 [ 10:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-05
    نوشته ها
    477
    امتیاز
    6,023
    سطح
    50
    Points: 6,023, Level: 50
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 45 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چی فکر می کردم چی شد؟

    shabetarik منم با نظر elina كاملا موافق هستم برو پيش همون روانشناس بهتر از همه ما ميتونه بهت كمك كنه.اما يه توصيه ميخوام بهت بكنم:اگه جواب مشاورت مبني بر جدايي بود نذار عشقي كه الان داري يه عمر بيچارت كنه.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.