"شوهرآزاری"
هرگاه صحبت از همسرآزاری به میان میآید شاید نزدیکترین تصویر به ذهن ما، چهره زنی باشد با گونهای کبود و چشمی گریان،یا زنی دردمند و تنها در انتهای اتوبوسی به مقصد خانه ای پدری.
هرچند نتایج مطالعات نشان میدهد که مردان سابقهی بیشتری در همسرآزاری دارند، اما همه ای همسرآزاری این نیست. همسرآزاری تنهاکتک نیست وفقط از طرف مردان صورت نمیگیرد. همسرآزاری اِعمال هرگونه بدرفتاری و آزار از سوی شریک زندگی است، که میتواند هم زن باشد و هم مرد.
در زن و مرد همسرآزاری متفاوت است. در مردان این ناهنجاری اغلب به صورت وارد کردن آسیبهای جسمی به زن مشاهده میشود؛ از ضرب و جرح گرفته تا قتل. در این بین متأسفانه قتلهای ناموسی و قتل به دلیل مصرف روانگردانها لابلای پروندههای همسرآزاری دیده میشود.
زنان اما از روشهایی که میان مردان همسرآزار شایع است کمتر استفاده میکنند.
به عنوان مثال اگر مردی قصد قتل همسر خود را داشته باشد، معمولاً شخصاً دست به این جنایت میزند. حتی در مواردی دیده شده مرد پس از قتل همسرش، خود پلیس را خبر کرده است. اما معمولاً زنان با یک واسطه شوهر خود را به قتل میرسانند و خود مستقیماً وارد عمل نمیشوند. یا اینکه قتل را زیرکانه و بدون خشونت انجام میدهند.
مثلاً داروهایی را که برای شوهر حیاتی است جابجا میکنند و بجای قرص کاهش فشار خون، قرص افزایش فشار به شوهر میدهند. در یک مورد زنی کپسولهای داروی شوهرش را از دارو خالی میکرد و بعد آنها را از سوزن ته گرد پر میکرد و به خورد شوهر سالخوردهاش میداد تا وی در اثر خونریزی به تدریج دچار مرگ شود.
آری، "شوهر آزاری” پدیدهای است که کمتر کسی آن را باور میکند. حتی جایی هم که صحبت از آن به میان آمده بیشتر جهت شوخی و تمسخر بوده است تا بیان یک حقیقت مکتوم مانده. مثلاً سالها پیش تحقیقی صورت گرفت که مشخص میکرد ۷۳ درصد تصاویری که در مطبوعات از شوهرآزاری به تصویر کشیده شده صرفاً در قالب فکاهیات و طنزهای مطبوعاتی بوده است تا بیان واقعیات. این امر از باور نداشتن پدیده شوهرآزاری حکایت میکند.
شوهرآزاریها بیشتر بصورت روانی نمود پیدا میکنند تا خشونت فیزیکی. این بدین خاطر است که زنان اغلب از توان جسمی محدودتری نسبت به همسرانشان برخوردار هستند، بنابراین به هنگامی که نمیتوانند از طریق جسمی به آزار همسر خود بپردازند به سراغ روشهایی دیگر میروند که بصورت غیرمستقیم رنجش و آزار وی را از آن نتیجه بگیرند.
نمونههایی از شوهرآزاریهای روانی میتواند شامل این موارد باشد: اخلال تعمدانه در رابطه جنسی با این قصد که شوهر دچار آسیب روحی شود،عدم رعایت بهداشت ونظافت شخصی وخانگی یاشلختگی، استفاده از الفاظ رکیک نسبت به شوهر در خانواده یا نزد خویشان،پنهان کاری ومخفی کاری مخارج زندگی، مقایسههای غیرمنصفانه شوهر با سایر مردان، ولخرجی به قصد زدن ضربه مالی به شوهر و موارد بیشماری که از هر خانه تا خانهی دیگر متفاوت است.
شوهرآزاری زنان از آن جهت کمتر مورد توجه قرار گرفته است که هم اغلب بیسروصدا و نرم انجام میشود و هم اینکه مردان در جوامع مردسالار از ترس اینکه توسط دیگران مورد سرزنش قرار نگیرند کمتر موارد شوهرآزاری را به نهادهای مسئول مثل پزشکیقانونی یا سازمان بهزیستی گزارش میکنند. این در حالی است که آثار مخرب شوهرآزاری کمتر از زنآزاری نیست و هر دو بقای زندگی مشترک را با تهدیدات جدی مواجه میکنند.
واکنش مردان به شوهرآزاری:
معمولاً مردان به دو صورت واکنش نشان میدهند؛ یا انزواطلب میشوند یا طغیانگر.
مردان انزواطلب دچار بیمیلی جنسی میشوند و بیشتر وقت خود را خارج از خانه سپری میکنند،این دسته از مردان مستعدِ اعتیاد،طلاق عاطفی و حتی خودکشی هستند.
برعکس، مردان طغیانگر در پاسخ به شوهرآزاری همسر ساکت نمینشینند و دست به مقابله به مثل میزنند.
مثلاً اگر همسرشان آنها را کتک بزند با وی گلاویز میشوند، یا اگر زن، دارایی مرد را حیف و میل کند مرد از خشونت فیزیکی استفاده میکند و یا اینکه عقده حقارت ناشی از آزارهای همسر را سر فرزندان خالی میکند.
در مواردی نیز مردان اقدام به تخریب پایگاه اجتماعی زن شوهرآزار خود میکنند. مثلاً فیلمهای خصوصی از او منتشر میکنند یا نزد همکاران زن از ویژگیهای بد او میگویند. حد نهاییِ طغیان مردان در مقابل زنان شوهرآزار، طلاق یا تهدید به آن است.
همسرآزاری در هر صورت قبیح است. چه از طرف مردی که همسرش را به زیر دست و پای میاندازد و چه از طرف زنی که هرروز شوهرش را به باد فحش و ناسزا میگیرد. نه کبودی چشم زن از یاد میرود و نه سوزش تیر دشنام زن بر قلب مرد.
نتایج بعضی بررسیها نشان میدهد که خشونت علیه زنان درحال کاهش است. در حالی که خشونت خانگی بر علیه مردان بخصوص درشهرهای بزرگ روبه افزایش می باشد.
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)