به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array

    آیا ارسال یک ایمیل بعد از یک سال جدایی کار درستیه ؟

    سلام دوستان
    فکر می کنم خیلی از دوستان جریان من و بدونن، مخالفت خانواده پسر و جدایی بعد از 3 سال و نیم رابطه... راستش حدود یکسال ازین جریان میگذره و من تقریبا با این قضیه کنار اومدم و در واقع موقع جدایی بعد از کلی تلاش و کلنجار از طرف من برای برقراری رابطه و نگرفتن نتیجه سکوت بزرگی کردم و بدون اینکه حرف خاصی بزنم خطمو خاموش کردم و تمومش کردم ، اما همه چیز و توی خودم ریختم سپردم به سرنوشت که انتقامم و بگیره و چندبار همین جا تاپیک زدم و قصد انتقام داشتم که با کمک دوستان بیخیال شدم ... اما چند بار مشاور حضوری رفتم و بخاطر خشونت و پرخاشگری که بعد از اون قضیه در من بوجود اومده بود و حتی سرزدن رفتارهای کنترل نشده از طرف من در مقابل خانوادم ، مشاور پیشنهاد داد که برای اینکه تخلیه بشم از یه شماره ناآشنا تماس بگیرم و هرچی تو دلمه رو سرش خالی کنم و قط کنم اما من نتونستم قبول کنم و حتی بهم گفت یه ایمیل بزن و توی چند خط بگو که نمیبخشیش و بخدا واگذارش می کنی اما در واقع بخدا واگذارش نکن... بازهم من نپذیرفتم و بهم گفته شد از طرف بعضی اطرافیام که تا وقتی این خشم درونی رو داری ممکنه دچار بیماری حتی بشی و متاسفانه من دچار بیماری های اعصاب استرس و حتی درد قلب شدم .... میخواستم دوستان کمکم کنن آیا کار درستیه من یه ایمیل بزنم و حرف هایی که تو دلمه رو بگم؟؟ این رو هم بگم که اون بعد از رفتن من هیچ عکس العملی نشون نداد و هیچ اثری ازش پیدا نشد....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    خودت فکر می کنی چی کمکت می تونه بکنه ؟ احساس خودتو بگو
    بالاخره یه چیز به ذهنت می یاد ، حتی اشتباه هم باشه

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام


    به نظر من که مشاوره کلا تو باغ نبودهچه مشاور بیسوادی!!!!!!!!!


    به نظر من که ایمیل هم نده چون به احتمال زیاد جوابتو نده و غرورت بدتر خورد بشه.


    آره حرف زدن زمانی موثر بود که تازه جدا شده بودین و میتونستی خیلی آروم و بدون ناله و نفرین و کولی بازی (البته ببخشید اینو میگم چون چیزی که مشاور پیشنهاد داده بیشتر شبیه کولی بازیه) ناراحتیاتو بگی نه الآن که یه سالی گذشته.


    ناله و نفرین کردن و اینکه نمی بخشمت و امثالهم فقط باعث میشه شخصیت با ثبات و خوب شما تو ذهن اون آقا خراب شه.

    من اگه جای شما بودم نه ایمیل میزدم و نه هیچی.

    مطمئنا نسبت به اوایل جدایی الآن حالت بهتره و تونستی تا حدی از فکر و ذهنت کمرنگش کنی پس مطمئن باش حالت از اینم بهتر خواهد شد ولی ایمیل دادن و ماجراهایی که بعدش پیش میاد فقط میشه آتیشی روی خاکسترهای قدیمی.


    موفق باشی

  4. 2 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 03 اردیبهشت 95), شیدا. (شنبه 14 شهریور 94)

  5. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما دشمن خودتی
    تا وقتی زانوی غم بغل بگیری و تو ذهنت به ناله نفرین بپردازی و خاطره بازی کنی و به اما و اکر و ایکاش فکر کنی, اوضاعت همینه که هست.
    نهایت با ایمیل زدن و جواب دادن اون پسر, ناخواسته یه کانال زده میشه و رابطه ی محکوم به شکست, باز برای یه مدت کوتاه و به صورت فرمالیته ادامه پیدا میکنه و یه لگد عشقی دیگه آخرش میخوری.
    من واقعا درک نمیکنم چرا بیرون اومدن از رابطه ی بی سرانجام, برای شماها انقدر سخته?
    یه نکته مهم
    شما که انقد بهش علاقه (البته من اسمشو میزارم وابستگی) داشتی, چرا با 5 تا سکه مهریه راضی نشدی بری باهاش زندگی کنی? خودت سختش کردی دیگه

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام مچکرم دوستان
    جناب سوشیا نت ممنون از راهنماییتون فقط من الان اومدم اینجا بخاطر اینکه با کمک شما آرامش از دست رفتمو شاید پیدا کنم نه اینکه بعد از یکسال سرزنش بشم، این موضو تمام شده هست و و صرفا دنبال راهی برای کم شدن این خشم ههستم. یه چیزی رو هم بگم در جواب اینکه میگید چرا با 5 تا سکه راضی نشدم ، با اینکه این حرف ها حالم و بد میکنه اما گفتم بدونید مشکل اینجا بود که مطرح کردن 5 سکه بهانه ای بود از سمت پدر ایشون برای بهم زدن همه چیز و حتی با قبول کردن من هم باز اونا مخالف یودن و خود این آقا هیچ دفاعی از این رابطه طولانی نکردن و سر هیچکدوم از قول و قراراش نموند!! من یک طرفه خیلی تلاش کردم تا حتی با مهریه پایین هم ما جدا نشیم پس نگید که من سخت ترش کردم!!! اگه من سختش کرده بودم و تقصیر من بود چرا الان باید دچار این حالت شده باشم ؟؟؟؟؟ نه بحث اینجاست که ایشون بعد از مخالفت پدرش کشید کنار و رفت ... و منم کاری از دستم ساخته نموند . موندم با یه عالمه شوک و بعد از اون مشکلات روحی...

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    من نمیدونم چه کاری برای شما بهتره. ولی من اگه جای شما بودم این کار رو نمیکردم.

    منم یه زمانی سر این دوراهی بودم حتی متن ایمیلم رو هم نوشتم ولی هیچ وقت ارسالش نکردم و الان خدا رو شکر میکنم که این کار رو نکردم.

    این کار احتمالا چیزی جز باز شدن زخمها و شکستن غرورم برام نداشت.

    اصلا برام مهم نیست که اون الان داره چه کار میکنه و به سزای کارهاش میرسه یا نه.

    مهم فقط و فقط اینه که من از اون بحران دراومدم و دارم زندگیم رو میکنم . فقط همین

  8. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 15 شهریور 94), maryam240 (جمعه 03 اردیبهشت 95), شیدا. (یکشنبه 15 شهریور 94)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام نجمه جان.
    ببین خانومی شما برای انتقام میتونی خیلی کارا انجام بدی....
    میتونی فحشش بدی و ذهن و زبانت رو به سخنان زشت آلوده کنی.
    میتونی آبرو شو ببری و قید شخصیت و آبروی خودت هم بزنی
    میتونی بلایی سرش بیاری و بعد هر بار با یاد آوریش شرمنده ی خودت و خدای خودت بشی.

    واقعا کدوم اینها نجاتت میده و مشکلت رو حل میکنه؟ اگه واقعا فکر میکنی هر کدوم اینها بهت آرامش میده و باعث حل مشکلات و رشد و تعالی تو میشه لحظه ای درنگ نکن.

    ولی اینجور به نظر نمیاد. حداقلش میتونی از کسایی که این راه رو امتحان کردن بپرسی...
    مثلا خانومی بگه: آره من آبروی همسرم رو بردم، الان حس میکنم به درجه ای از آرامش رسیدم که میتونم بر هر رنجی صبوری کنم.
    یا: اوه بله، فحش هایی که به همسرم دادم موجب شد بر خلاء های عاطفیم فائق بیام و یه زندگی خوب و جدید آغاز کنم. اگر اون فحش ها نبود هرگز پیشرفت نمیکردم.
    یا: فکر میکنم رشد فکری و کمال معنوی من از زمانی آغاز شد که رفتم شرکت شوهرم و باعث شدم اون از کار برکنار شه!

    میبینی؟ حتی با عقل جور در نمیاد!
    این بیشتر شبیه به کسیه که به خودش بمب میبنده تا با منفجر کردن خودش در محل شخص یا اشخاصی رو ترور کنه! چون اولین آسیب متوجه خودش هست.

    کینه، حس خشم و انتقام ، نفرت، همه و همه چیز هایی هستند که بیشتر از همه فقط خود شخص رو آزار میدن. این تویی که از زندگی، از خدا، از عشق محروم شدی. و دقیقا هم به همین دلیل میخوای انتقام بگیری. چون اون داره زندگیشو میکنه اما تو مشغول خودآزاری به واسطه ی خشم و نفرتت هستی.

    توصیه منم اینه که انتقام بگیر.

    ولی یه انتقام درست حسابی!
    میدونی بزرگترین انتقامی که میتونی از شخصی که احساست رو بازی داده بگیری چیه؟

    اینکه فراموشش کنی و عشقت رو پس بگیری و با قدرت به زندگی برگردی.
    میدونی چرا هنوز عذاب میکشی؟ چون اون دقیقا همین کار رو با تو کرده. اگه همین الان برگرده و ازت عذرخواهی کنه تو برمیگردی؟ نه! تو فقط میخوای خیالت راحت شه که ببینی اونم با وجدانش درگیره و بعد تو آرامش نداره. ببینی نتونسته با احساسش کنار بیاد، ببینی زندگیش مختل شده.
    اما اون علامت سوال بزرگی برات ایجاد کرده! تو دلت میگی بی انصاف اینکه احساسمو بازی دادی به درک، ولی دیگه انقدر راحت؟ آدم ها از راحت فراموش شدن میترسن!

    میدونی اگه بهش ایمیل بدی چیزی واسه تو عوض نمیشه، تشنه تر و تشنه تر میشی، اما اون برعکس اون با وجود فحش هایی که دریافت میکنه خیالش راحت میشه هنوز بر کسی حکومت میکنه!

    ولی تو هم میتونی دقیقا همینجوری ازش انتقام بگیری. والبته نمیتونی فراموشش کنی، نمیتونی قلبت رو پس بگیری و راه رو بر تجربه ی عشقی والاتر باز بذاری، نمیتونی به زندگی برگردی مگر ببخشی و بگذری.

    بدون زندگی مجدد از بخشش و پالایش قلب آغاز میشه. حتی اگر این بخشیدن، بخشیدن خودت باشه. و البته که پس از بخشیدن اون نیاز به بخشیدن خودت داری. چون خودت رو مقصر میبینی که فریب خوردی، بازی خوردی.

    خواهرانه بهت توصیه میکنم: اتفاقاتی که واست افتاده خوب و بد به عنوان بخشی از زندگیت بپذیر، دیگه گذشته، حالا وقتشه تجربه ات رو برداری و از نو متولد شی. قلبت رو باز بذار، اجازه بده عشق بیاد، نور بیاد، آرامش بیاد، موسیقی بیاد، خنده های شیطنت آمیز، شوق و ذوق های کودکانه بیاد.

    و این تولد هر لحظه و هر لحظه ادامه داره.... کسی به تو قول نداده فردا دریا طوفانی نباشه. تا تو چگونه مهارش کنی و چه بهره ای از اون ببری.
    امروز اگر بخشیدی و به زندگی برگشتی بدون رشد کردی و تجربه ای داری که تو رو بر خیلی از طوفان های پیش رو پیروز کنه. خودت انتخاب کن.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
    ویرایش توسط عشق آفرین : یکشنبه 15 شهریور 94 در ساعت 11:13

  10. 4 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 15 شهریور 94), maryam240 (جمعه 03 اردیبهشت 95), mohamad.reza164 (جمعه 03 مهر 94), شیدا. (یکشنبه 15 شهریور 94)

  11. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    فکر می کردم بعد از یکسال اینقدر از موضوع فاصله گرفته باشی که بعضی حقایق را متوجه بشی
    ولی از پستهات حس می کنم یه چیزی را هنوز متوجه نشدی

    ببخشید که اینقدر خشن می گم، اون آقا هیچوقت شما را دوست نداشت.
    فقط دنبال خواهش تمناهای شما اومد، یه جایی که خیلی جدی شد، بین خواهشهای شما و خواسته های والدینش دنبال اونها رفت.
    حرفهاش را نقل قول نکن که گفت بدون تو می میرم و ... عملش را بگو.
    کجای این رابطه ایشون یک جا پیشقدم شد؟ کجاش یه قدم از شما جلوتر بود؟ کجای رابطه علاقه ای دیدی (دیدی، نه شنیدی)؟

    نجمه جان،
    اینایی که گفتی علایم دوست داشتن از طرف یک مرد نیست.
    یه پسر بالای سی سال!! که استقلال و توانایی ازدواج هم نداشته و فقط از سر بیکاری خودش و اصرار شما دنبال این موضوع را گرفت.
    از همون اول هم جدی نبوده و به شما گفته اگه خواستگار خوب داری ازدواج کن، تا روز آخر.


    دختر 27 ساله هستم حدود سه سال پیش با پسری از طریق یک وبلاگ بصورت تصادفی آشنا شدم. از روحیه و دیدگاهش به زندگی خوشم اومد و دوس داشتم بیشتر باهاش آشنا بشم که همین قضیه باعث شد تا از طرق اس ام اس و تماس رابطه بیشتر بشه. ما در دو شهر مشهد و اصفهان زندگی می کنیم.بعد از اینکه رابطه بیشتر شد علاقه و
    وابستگی
    هم بیشتر شد تا اینکه شش ماه گذشت
    و من ازش خواستم
    بیاد به شهر ما تا همدیگر و ببینیم و رابطه از حالت مجازی یکم دربیاد ایشون هم بخاطر دوری راه و مشغله کاری به هر سختی بود جریان رو به خانواده ها گفتیم و به اصفهان اومد. چند روز که اصفهان بود همدیگرو دیدیم و موضوع ازدواج و مطرح کرد اما دقیق نگفت شرایط مالیش الان این اجازه رو بهش نمیده. منم گفتم باید بیشتر همو بشناسیم. وقتی رفت وابستگی و علاقم بهش بیشتر شد و دلتنگیام شدیدتر
    تا اینکه بهش گفتم باید بیاد
    و زودتر تکلیف رابطه رو مشخص کنیم.
    اونم گفت که الان اصلا شرایطش رو نداره
    و حداقل دوسال طول می کشه تا شرایط رو فراهم کنه و
    گفت اگه خواستگار خوب دارم ازدواج کنم
    و منتظر نمونم. منم نمیتونستم
    صبر
    کنم و از طرفی نمیتونستم با کس دیگه ای ازدواج کنم چون دوسش داشتم و وابستش بودم. خلاصه کلی بحث و دعوا بوجود اومد و
    من قبول کردم صبر کنم
    اما خیلی بهم فشار وارد میشد بخاطر دوری راه. تا اینکه یکبار دیگه اومد اصفهان و گفت باید بازم صبر کنم. الان سه سال از شروع دوستی ما میگذره که بالاخزه
    هفته پیش بخاطر اصرارهای من
    برای روشن شدن تکلیف کار اومدن خواستگاری باوجود اینکه شرایطش فراهم نبود و پروژش با شکست روبرو شده بود اما بخاطر من اقدام کرد هرچند براش سخت بود. منم گفتم تا دو سال غقد همه چی وبا کمک هم جور می کنیم چون منم شاغلم و درآمد تقریبا خوبی دارم. خلاصه شب خواستگاری متاسفانه متوجه شدیم که خانواده ها از لحاظ فرهنگی باهم تضاد دارن مخصوصا پدر ها که پدر ایشون فرهنگی هستن و پدر من راننده کامیون.. خلاصه پدر ایشون مساله مهریه رو مطرح کردن که تعداد 5 سکه!!! و پدر من هم مخالفت کردن بخاطر بی توجهی که به سنت ما کردن البته خود پسر هم با مساله مهریه مخالف بود در نهایت رفتن و فرداش
    بهم زنگ زد که پدرش بخاطر تضاد فرهنگی مخالفه و بخاطر اینکه به خانوادش وابستس نمیتونه کاری کنه
    و پدرش به هیچ عنوان راضی نمیشه.چون دوتا طلاق هم داشتن تو خونشون و الان خیلی میترسن که دیگه اشتباه نکنن. به مشهد برگشتن و من به شدت سر این قضیه داغون شدم. ازم خواست تا کامل کات کنیم چون چاره ای نداشتیم. اما بعدش دوباره اس ام اس داد که بهم یه فرصت دیگه بده تا مستقل بشم و دوباره راضیشون کنم اما رابطه رو قط میکنیم. .
    گفت اگه خواستگار خوب اومد ازدواج کن
    اما من نه میتونسم قبول کنم نه اینکه قط رابطه کنم چون بهش واقعا علاقه دارم اونم من و خیلی دوس داره و نمیتونیم جدا بشیم. خواهش می کنم راهنماییم کنید خیلی سخته تصمیم گیری. ممنونم

    انتخابت اشتباه بوده
    تصورت از علاقه بینتون اشتباه بوده
    این آدم از اول اصلا نبوده. تو فکر می کردی هست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 15 شهریور 94), گیسو کمند (یکشنبه 15 شهریور 94)

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    84
    Array
    شش کلید طلایی آرامش
    یک:
    قضاوت دیگران تاثیری بر زندگی من ندارد!
    دو :
    مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند!
    سه:
    از کسی در برابر لطفی که به او می کنم توقعی ندارم و گرنه این لطف را در حق او نمیکنم!
    چهار:
    کسانی که رفتار ناجوانمردانه با من داشته اند توسط کائنات مجازات خواهند شد هرچند که من هرگز متوجه نشوم!
    پنج:
    دنیا سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی ، راه موفقیت مرا تنگ کند!
    شش:
    ملاک من رفتار شرافتمندانه و انسانی است ،نه مقابله به مثل!
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  14. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    دوستای عزیزم از همه ممنونم بابت وقتی که برای من گذاشتید
    عشق آفرین عزیز ممنونم حرفات آرومم کرد
    و شیدای عزیزم حرفات و کاملا قبول دارم،فقط اینم بگم من خیلی تا الان خوب کنار اومدم فقط گاهی بخاطر شرایط جسمی و روحی که از پارسال پیدا کردم بهم میریزم ولی به واقعیت موضوع پی بردم... امیدوارم بتونم این حالت و درمان کنم و برای همیشه پرونده این موضوع و ببندم

  15. کاربر روبرو از پست مفید نجمه چ تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 16 شهریور 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 96, 13:09
  2. کی فلوکستین و سرترالین مصرف کرده ؟
    توسط ar1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 09 مرداد 95, 05:58
  3. همکلاسی هستیم،بعد از جدایی چطور باهاش برخورد کنم؟
    توسط نیلو۱۲۳ در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 شهریور 92, 12:46
  4. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 30 دی 91, 22:51
  5. شروع کردن این رابطه کار درستیه؟(آشنایی اینترنتی)
    توسط marzieh411 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 18:48

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.