به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همسرم عاشقانه عاشقمه ولی اصرار داره و داره منو مجبور میکنه پیش خانوادش زندگی کنیم

    سلام خدمت تمامی دوستان همدردی.من تازه عضو شدم
    22 سالمه و یه سالو نیمه که عقد کردیم .همسرم 24 سالشونه و زمانی که عقد کردیم در شرف رفتن به سربازی بودن


    همسرم عاشقانه عاشقمه و تو این مدت نامزدی انگشت شمار سر مسایل پیش و پا افتاده بحث داشتیم ولی جدیدا با ر فتاراش حس
    میکنم نسبت به قبل کمتر براش اهمیت دارم و داره خانوادشو در اولویت قرار میده


    محل زندگی ما با محل زندگی خانواده همسرم از نظر مسافت زمانی 10 ساعته. و همین موضوع باعث پیدایش بحث هایی بین من و

    همسرم شده. همسرم بخاطر نزدیکی به من، محل سربازیشونو شهر ما انتخاب کردن و الان که سربازی داره تموم میشه و قراره ما کم کم
    مستقل شیم چندین بار سر این موضوع که محل زندگیمون شهر من باشه یا شهر همسرم با هم بحث داشتیم


    لازمه بگم من قبل عقد به ایشون گفته بودم حاضرم شهر ایشون زندگی کنیم ولی پدرم بخاطر دور بودن مسیر کمی با این ازدواج


    مخالف بودن و شرط رضایت کاملشونو زندگی در شهر ما گذاشتن و همسرم هم بخاطر علاقه ای که به من داشتن پذیرفتن


    الان من دردانشگاه شهری در نزدیکی محل زندگی خودمون قبول شدم ولی همسرم با حالت موضع گیرانه میگن که شما چون دوست نداری نزدیک خانواده من باشی داری دانشگاه رو بهونه میکنی و باید سال بعد دوباره شرکت کنی


    من احساس میکنم ایشون دارن از طرف خانوادشون سرزنش میشن که چرا قبول کردی اونجا زندگی کنی و بعد عروسیت


    با زنت بیاین نزدیک ما و پیش ما زندگی کنید. چندین بار به خود من هم گفتن که"عروس باید بره شهر داماد نه برعکس"!


    لازم به ذکره بگم که تو این مدت نامزدی خانواده همسرم هیچ گونه کمک مالی به ما نکردن و ایشون هم از خانوادشون کمک
    نخواستن و و میگن دوست دارن مستقل باشن و برای مراسم عروسی هم نمیخوان از خانوادشون کمک بگیرن


    من اوایل با زندگی در شهر ایشون مشکلی نداشتم (با وجود اینکه نسبت به مادرم وابسته و حساسم )ولی وقتی بعد دیدم خانواده ایشون هیچ کمک مالی که ندارن هیچ از نظر عاطفی هم نسبت به من که عروسشون هستم سرد هستند منم حالا میل و رغبتی برای زندگی در شهر غریب ندارم


    در حال حاضر از شما دوستان همدردی میخوام راهنماییم کنید که چطور در این فرصت کمی که برای ثبت نام گذاشته شده همسرمو راضی کنم که من امسال دانشگاه برم و محل زندگیمون در همون شهر دانشگاهم باشه و ایشون در رابطه با این موضوع به حالت موضع گیرانه صحبت نکننو تصمیم نگیرن
    با تشکر


  2. کاربر روبرو از پست مفید نازگل71 تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (شنبه 14 شهریور 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم به تالار خوش اومدی
    ببین شما تازه زندگیرو شروع کردی پس تمامرفتاراتون در ایندتون موثره پس هرگززندگیت رو بر پایه بی احترامی بحث جدل دعوا بنا نکن چون اولین بی احترامی و پرخاشگری برابر با شروع بدبختی شما عقد کردی و دیگه جدی وارد زندگیشدی دوست نیستین که حالا خوشت بیاد ادامه میدی نیاد ول میکنی
    پس اولین کاری که شما باید بکنی اینکه اول تو این تالار یه چرخ بزن تا اطلاعات ت بیشتر بشه از زندگی زناشویی که بعدا کاسهذچه کنم دستت نگیری
    ببین مرد غلام حلقه بگوش زن میشه اگه از راهش وارد شی فقط راهش
    حالا راهش چیه؟؟
    من یه مختصری میگم بعد با دانلود کلید مرد و دیگر سخنرانیهای دکتر حبشی که دانلود میکنی زندگیت عالی میشه
    چندتا چیز اساس زندگیه
    احترام به همسرت حتیتو دعواها
    مرد حس کنه الویت اول زندگیش هست
    احترام و خودشیرینی «مهم» با خانواده همسر
    چیزی که معجزه میکنه چشم گفتن به همسرت با عشق نه با غرغر
    غرغر کردن به هرعلت ممنوع.........
    اقتدار مرد بسیار مهمه
    تعریف وتمجید از همسرت معجزه میکنه
    .....
    شما یه مدت اینها رو در پیش بگیر ببین چی میشه بعد سعی کن با احساسات برای قانع کردن همسرت وارد شی درنهایت بگوباشه نه شهر من نه شهر شما شهر دانشگاه
    فقط با ارامش و مهربونی هرگز گ یه نکن مردا متنفرن از زن گریه رو و غرغرو
    اگه هم با همه اینها نشد هرچی همسرت میگه بکن چون مطمین باش اون باتمام وجود جبران میکنه

  4. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    آخیش (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آذر 94 [ 19:51]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    553
    سطح
    11
    Points: 553, Level: 11
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید من رک میگم اما اگر به زندگیت علاقه مندی گوش کن

    نخست اینکه شما 2ساله در کنار این آقا هستید ولی خانوادش 24 سال. حالا به نظرتون کی باید تو الویت باشه؟!
    مشکل از همینجا شروع میشه که شما فکر میکنید شما باید تو اولویت باشید.
    حتی کمی هم منصف نیستید که ببینید همسرتون بخاطر شما حاضر شده که بیاد شهر شما برای سربازی
    جایی که ایشون شما رو تو الویت گذاشتن را فراموش کردید؟

    حالا دو تا راه داری.
    1- فکر کنی شما باید در همه جا اولویت باشید و از نظر شما این الویت یعنی هرچی شما میخواید. که اینجوری راه شما به ترکستان است
    2- قبول کنید همونجور که شما به همسرتون دلبستگی دارید پدر و مادر ایشون 1000برابر شما دلبستگی دارند.
    به نظر من همسرت اصلا آدم وابسته به خانواده نیست ولی حق داره خانواده ش هم در نظر بگیره
    اما باید چیکار کنید؟
    به همسرت اطمینان بده که قبول داری خانواده ش در اولویت هستند. ارتباط خیلی خوبی با خانواده ش برقرار کن. جوری که خانواده همسرت احساس کنن یک عضو جدید به خانواده شون اضافه شده، نه اینکه پسرشون از خانواده رفته

    بعد برو با همسرت حرف بزن و بگو من زنتم و هرجا تو بخوای باهات میام. من دوست دارم ارتباط تو و خانوادت نزدیک باشه.
    بگو اگر تو بگی نرو دانشگاه اصلا من نمیرم و میشینم میخونم واسه سال دیگه اما شاید قبول نشم. بعد که بهش اطمینان دادی (چند روز فاصله بین این مراحل باید باشه) که تو مانعی سر راه ارتباطش با خانوادش نیستی بگو میشه به انتقالی هم فکر کنیم و بعد یک مدت میریم شهر شما.
    مطمنم همسرت نرم میشه

  6. 2 کاربر از پست مفید kaveh-r تشکرکرده اند .

    آخیش (پنجشنبه 12 شهریور 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    باهاش بحث نکن و بگو باشه هرچی تو بگی.
    احتمالا بعد از گفتن این جمله همه چی برعکس میشه.

    ولی یه چیزی، ایشون به پدر شما قول دادن ، پس تکلیف این قول چی میشه؟

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از دوستانی که وقت گذاشتند و بهم راه حل دادند
    ستاره زیبای عزیز ممنونم از راهنمایی هات .به موضوعی هم اشاره کردی "گریه نکردن" متاسفانه یکی از ضعف های منه که وقتی ناراحت میشم از دست کسی اشکام جاری میشه، که چند بار این اتفاق در بحث های بین منو همسرم هم اتفاق افتاده.خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم ولی نشده و خودمم ازین موضوع رنج میبرم و حس میکنم ضعف خیلی بزرگی دارم ولی راه حلشو نمیدونمشما و بقیه دوستان در این مورد راهنماییم کنید لطفا.عزیزم من اوایل خیلی سعی میکردم خود شیرینی کنم برای خانواده همسرم مخصوصا پدرو مادرشون ،هفته ای 2 بار باهاشون تماس میگرفتمو حالشونو میپرسیدم ولی چون عروس بزرگترشون (جاریم) کمی اذیتشون کرده بود و مطابق معیارو ملاک هاشون نبود و طرز فکرشون در مورد عروس بد شده بود رو همین حساب خودشیرینی های من هم چندان جوابگو نبود و اونا همیشه با بیان این موضوع که "باید پیش ما زندگی کنید " من رو آزار دادن
    ممنون آقا کاوه ، بله دلبستگی خانواده همسرم رو درک میکنم ،اینکه من تو این مدت برای همسرم در اولویت بودم و همسرم برام چه فداکاری هایی کرد رو فراموش نکردم . ایشون در مدتی که من داشتم برای کنکور آماده میشدم خیلی هوامو داشته از همه لحاظ و من منکر این قضایا نیستم و ازشون تشکر هم میکنم همیشه. ولی اینکه خودشون میدونن که من چقد امسال برای کنکور وقت گذاشتم و خودشون چقد حامیم بودن حالا یه دفعه به حالت موضع گیرانه بگن "دانشگاه رو بهونه کردی که پیش خانواده من زندگی نکنی " من رو آزار میده و دلیل این رفتاراشونو نمیدونم
    ممنون مارال عزیزم،در مورد قولشون به پدرم باید بگم که پدرم وقتی بعد عقد نسبت به ایشون شناخت بهتری پیدا کردن و همین فداکاری های همسرم رو دیدن دیگه رو این قضیه که حتما شهر ما زندگی کنیم مصر نیستن و چندین بار به من گفتن که هرجا که همسرت آینده شغلی بهتری داشت زندگی کنید

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان همدردی خیلی برام دعا کنید
    من تمامی نکاتی رو که اشاره کردین یادداشت کردم و سعی کردم تو این مدت کم چند روزه اجرا کنم.ستاره زیبای عزیز سخنان دکتر حبشی رو هم گوش دادم و سعی کردم طبق فرمایشات
    ایشون "طرح نیاز" کنم و عمل کنم .امروز قراره همسرم بیاد پیشم و راجعبه تصمیمش واسه دانشگاه باهام حرف بزنه . من فقط فردا رو مهلت ثبت نام دارم .دوستان همدردی محتاج دعاتون هستم

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم افرین بر شما همه اونها رو رعایت کن طرح نیاز بکن و اخرش بگو هرچی شما بگی فقط باید نرم پیش بری حتی یه لحظه حسی کردی همسرت داره مخالفت حرف میزنه باز خونسردی رو حفظ کن وبگو من باید اول خونسرد باشم تا بتونم ارامش داشته باشم با احساسات پیش برو گریه هرگز بگو تو چقدر کمکم کردی مثل یه کوه پشتم گرفتی حالا که به نتیجه داده حمایتها ت پس بهم اجازه بده برم بگو همون شهرم خونه میگیریم اصلا اسم خونواده خودت و خودش رو نبر گارد میگیره مردا دوست دارن زنا ازشون اجازه بگیرن همیشه حتی کاری رو که مختاری انجام بدی بازم با یه حالت اجازه ازش بیان کن ایشالله نرم میشه ولی به هر دلیلی اگه باز مخالفت کرد عصبی نشو احتمالا دانشگاه یه روزی رو برا ثبت نام غایبین میذاره پس فکر کنم بازبجز فردا فرصت دیگه ای داشته باشی مردا تقریبا دیر واکنش میدن یعنی شما این حرف زدی شاید مثلا 7_8ساعت بعد موافقت کنه پس خونسردی فراموش نشه عصبانیت همه چیز رو خراب میکنه ولیبه هر حال حالتی رو درنظر بگیر که پاش رو تو یه کفش کرده بگه نه اونموقع فقط بگو چشم مردا عاشق این زنا اند بعدا کلی برات جبران میکنه نهایت سال دیگه میری دانشگاه
    فراموش نکن تو زندگی هرگز بخاطر چیز یا کس سوم زندگیت رو خراب نکن دانشگاه همیشه هست ولی زندگی شیرین و با احترام نه
    حالا چی قبول شدی راستی مبارکه کدوم دانشگاه

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    همسرتون مقطع قبلی درسیشون و در دانشگاه سراسری گذراندن؟ اصلا کنکور دادن تاحالا؟
    با سختی های کنکور آشنایی دارند؟
    احتمالا با توجه به سنتون شما کنکور ارشد دادید، درسته؟ ایشون با سختی کنکور ارشد و کمبود ظرفیت آشنا هستن؟
    شما الان اگر برید ارشد یک سال جلو افتادید ولی اگر نرید حداقل یک سال عقب می افتید میگم حداقل چون شرایط سال بعد اصلا مشخص نیست شاید هیچوقت قبول نشید...و کم کن انگیزه اتون و از دست بدید...

    مسله ای که خیلی خیلی مهمتر از تمام این مسایل کنکور و ادامه تحصیل هست اینه که خانواده شما خصوصا پدرتون از این تصمیم و تغییر عقیده ایشون آگاهی دارند؟

    پدر شما مخالف ازدواجتون بودن، ایشون بخاطر احساسات و علاقه تصمیم احساسی گرفتن، آنوقت سر حرف و قولشون نموندن! و بد قولی کردن اونم زمانی که پدر شما بهشون اعتماد کردن و بواسطه این قول رضایت دادن، یجورایی ایشون از اعتماد پدرتون سواستفاده کردن...

    این مسله چه بازخوردی در ذهن شما و خانواده شما داشته یا خواهد داشت؟

    ببینید قراره شما با ایشون یک عمر زندگی کنید با توجه به اتفاقی که بینتون افتاده و ایشون بد قولی کردن اونم به بزرگتر شما، یعنی هرزمان در زندگی ایشون راحت بخاطر رسیدن به اهدافشون حرفی و میزنند اما سر حرفشون نمیمونند...

    پس به حرفهای ایشون و قول هاشون در زندگی نمیشه اعتماد کرد!!

    بنظر من اعتماد از دوست داشتن و عشق و علاقه مهمتره... انسان با اعتماد کردن میتونه زندگی کنه ....میتونه آرامش داشته باشه ولی با دوست داشتن بدون اعتماد هیچوقت آرامش نخواهد داشت.

    بنظرم شما فعلا روی موضوع درس و... زوم نکنید الان موضوع اعتماد به حرف های ایشون هست، کمی از این مسایل براشون فقط با احترام و دور از دعوا و تنش بگید...بهشون بگید اصلا مسله زندگی با این خانواده اون خانواده نیست، مسله اینجاست همسر من به پدر من قولی دادن برای اینکه به هدفشون برسند خب پدر بنده به واسطه اعتماد به همسرم پذیرفتن و ایشون رضایت دادن و ما ازدواج کردیم حالا دوست ندارم همسرم با بدقولی چهره خودش و در برابر خانواده ام خراب کنند ...
    بهشون بگید اگر همون اول میگفتید خیر نمیتونم در این شهر زندگی کنم ولی روی حرفت که منو میخوای وای میستادی و پدرم هم رضایت میدادن اشکالی نداشت ولی الان شما قولی دادید و پدر بنده روی این قول حساب باز کردن، اعتماد کردن.

    شمارو مردی دیدن که حرفتون دوتا نمیشه حرفتون یکیه میشه بهش اعتماد کرد بعد اجازه دادن با دخترشون ازدواج کنید.

    تاکید کن مسله اصلا محل زندگی نیست مسله اعتماده! این وسط چهره همسرتون در برابر خانواده و شما خراب میشه!
    فرض کنید شما قول میدادید در شهر ایشون زندگی کنید بعد با دیدن رفتار خانوادشون بزنید زیر قولتون خب فکر کنید چقدر جلوی همسر و خانواده اشون خراب میشید انگار فریبشون دادید انگار با اینکار خواستید ازدواج کنید به هدفتون برسید بعد گفتید ازدواج که کنم مجبورن به حرفم کنن چون چاره دیگه ای ندارن!!!!

    راستش برای خود من اعتماد به حرف ها و قول های همسرم خیلی مهمه اینکه بدونم میتونم روی حرف همسرم حساب باز کنم و از همه مهمتر چون دیگه من و همسر تبدیل به ما میشیم شریک زندگیمه و هر تصمیمی بگیره یسرش به من میرسه و تاثیر مستقیم و غیر مستقیم روی زندگیه من داره، بنابراین اگر چهره ی همسرم جلوی پدرم خراب بشه در واقع یعنی من خراب شدم یعنی دیگه پدرم نسبت به من دل چرکین میشند انگار من بعد بیست و اندی سال جلوشون واستادم به حرفشون گوش ندادم و بدقولی کردم.
    انگار این من بودم نسبت به حرف پدرم بی توجهی کردم و ازاعتمادشون در جهت رسیدن به اهدافم سو استفاده کردم چون من شریک همسرم هستم پس در تمام تصمیماتش شریکم!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 14 شهریور 94 در ساعت 08:41

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از ستاره زیبا و دختر بیخیال
    ستاره زیبای عزیز حرفات خیلی بهم آرامش میده من کارشناسی در دانشگاه دولتی بودم ولی ارشد شب کنکور حالم بد شد و برخلاف انتظار همه و تلاش های زیادی که کرده بودم
    نتیجه دلخواهم رو نگرفتم و دانشگاه غیر انتفاعی گرایش سازه عمران قبول شدم.ولی این دانشگاهی که قبول شدم هم جزئ دانشگاه های خوبه و سطحش بالاست فقط اسمش
    غیرانتفاعیه دیگه. چشم سعی میکنم خونسردی خودمو حفظ کنم و بر خدا توکل کنم.امیدوارم هر چی به صلاحمه پیش بیاد

    دختر بیخیال عزیز، همسر من انقد خصوصیات اخلاقیه مثبت فراوان داره و خودشو تو این مدت طوری به پدرم ثابت کرده که پدرم رو ایشون هیچ گونه حساسیتی ندارن و ایشونو مثل پسر
    خودشون میدونن و به چشم داماد بهش نگاه نمیکنن.

    همسرم هم لیسانس برق دارن عزیزم ، خودشون هم میخواستن امسال کنکور بدن که بنا به دلایلی نشد

  13. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازگل71 نمایش پست ها
    ممنون از ستاره زیبا و دختر بیخیال
    ستاره زیبای عزیز حرفات خیلی بهم آرامش میده من کارشناسی در دانشگاه دولتی بودم ولی ارشد شب کنکور حالم بد شد و برخلاف انتظار همه و تلاش های زیادی که کرده بودم
    نتیجه دلخواهم رو نگرفتم و دانشگاه غیر انتفاعی گرایش سازه عمران قبول شدم.ولی این دانشگاهی که قبول شدم هم جزئ دانشگاه های خوبه و سطحش بالاست فقط اسمش
    غیرانتفاعیه دیگه. چشم سعی میکنم خونسردی خودمو حفظ کنم و بر خدا توکل کنم.امیدوارم هر چی به صلاحمه پیش بیاد

    دختر بیخیال عزیز، همسر من انقد خصوصیات اخلاقیه مثبت فراوان داره و خودشو تو این مدت طوری به پدرم ثابت کرده که پدرم رو ایشون هیچ گونه حساسیتی ندارن و ایشونو مثل پسر
    خودشون میدونن و به چشم داماد بهش نگاه نمیکنن.

    همسرم هم لیسانس برق دارن عزیزم ، خودشون هم میخواستن امسال کنکور بدن که بنا به دلایلی نشد
    شهریه دانشگاهتون و همسرتون باید بدهند؟ امکانش هست بخاطر شهریه دانشگاه بنوعی قصد دارند شما دوباره بخونید و دانشگاه دولتی بروید ؟

    راستی اگر دانشگاه پولی قبول شدید نگران ثبت نامش نباشید ، مهلتاش معمولا تمدید میشه، تازه برید بااهاشون صحبت کنید ثبت نامتون میکنند.

    ولی اگر شهریه نداشت دولتی بود بخاطر رایگان بودنش اگر مهلتتون تموم میشد کارتون برای ثبت نام سخت میشد.

    پس گویا خانوادتون با شهر دیگه ای رفتن شما مشکلی ندارند ، شما هم گویا راضی هستید حداقل تا قبل عقد راضی بودید.
    بنظرم وقتی اومدی مستقل شدی دختر خوب اول زندگی سخته دیگه، شما دو نفر هم با استقلال و ازدواجتون خواستید به همه ثابت کنید دیگه بزرگ شدید و میتونید مستقل باشید و میخواین با تلاش و کوشش خودتون با موانع زندگی آشنا بشید.

    سعی کنید توقع مالی از خانواده همسر نداشته باشید.شما با همسرتون ازدواج کردید نیازی نیست خانواده همسر دوباره علاوه بر تامین مخارج همسرتون مخارج شما رو هم تامین کنند بعدشم از جزییات زندگیشون که خبر ندارید شاید واقعا در حد توانشون کمک کردن.

    اگر واقعا از نظر خانوادتون و شما مشکلی نیست با همسر صحبت کنید ازشون بخواهید تا دوسال ارشدتون همینجا شهر خودتون بمونید بعد از اون برید شهر ایشون برای زندگی کردن.
    اینطوری تلاش شما برای ارشد هم نادید گرفته نمیشه با این حرفتون ثابت هم کردید که قصدتون ادامه تحصیل و نادیده نگرفتن تلاشتون بوده نه اینکه ایشون و از خانواده اشون دور کنید.
    اصلا شاید بعد این دو سال همسرتون از تصمیمشون برگشتند و خواستند در همین شهر شما زندگی کنند.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.