به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: خیانت پدرم

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 دی 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1394-6-11
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    327
    سطح
    6
    Points: 327, Level: 6
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon18 خیانت پدرم

    با سلام و خسته نباشید
    اول از همه این نکته را بگم که نمیدونم جای درستی تاپیکم را ایجاد کردم یا نه اما میدونم که شدیدا احساس استیصال میکنم از مشکل به وجود اومده.

    من دختره 21 ساله ای هستم که نمیدونم باید از کجا شروع کنم چون خیلی جزئیات هست که شاید در مسئله موثر باشه اما کلیت موضوع این هست که پدر من شاید از بعد بیرونی شخص خیلی مورد اعتماد همه و موقعیت اجتماعی و شغلی بالایی دارن هم در محیط کاری و هم خانواده و .... و شاید بخاطر همین روحیه و آرامشی که داشتن همیشه خب در خونه هم همیشه همه چیز خوب بود شاید تا مدت ها و شاید دید من هم فرق داشت

    از حدود یک سال توجه پدرم توی خونه کمتر شد شاید از مدتی که کارشون به مکانی منتقل شد که روزی 3 4 ساعت در رفت و آمد بودن و خب به طبع اون تا میومدن خونه دیر وقت بود و خسته و اعضای خانواده هم سطح انتظاراتشونا پایینتر آوردن.

    اما این روند ادامه داشت به این صورت که روز به روز این بی توجهی شدید تر میشد و میومدن خونه و میرفتن توی اتاق برای استراحت و 2 3 ساعت در بسته بود و یا وقتی هم که میرفتی مشغول کار با گوشی بودن، و از همون موقع من بارها خواهش کردم که ما هم نیاز داریم به حضورتون ، و همه این ها...

    بطور خلاصه بخوام بگم این روند روزبروز بدتر شد و دیگه خواهش های ما هم برای ایشون لقب انتقاد! میگرفت که من خسته ام ،چه حرفی باید بزنیم! و از این جور توجیهات...

    تا ماه گذشته بطور اتفاقی روی کامپیوتر ایشون مسائلی دیدم که متوجه شدم چندین سایت دوست یابی میرن و من خیلی خیلی ناراحت شدم و اون شب از بدترین شب های زندگیم بود که تا خود صبح فقط گریه میکردم تا صبح اومدن و گفتن چی شده و منم از روی اون احترامی که همیشه بینمون بوده هیچی نگفتم اما توی خونه تا چند روز توی هر موقعتی اشکام سرازیر میشدن تا یکروز گفتن باید بگی و منم گفتم نمیتونم و صرفا گفتم از شما ناراحتم و این که بعضی آدما توی فضای مجازی آدمای خوبی نیستن و اینکه کاش کمی از این ارتباط با تلفن به ما تعلق داشت که ایشونم ربط داد به کارشون و اینکه اینجوری مجبورم که راحتتر باشه و اینها و بعد اونارا دیدم پاک کردن

    اما بازم این روند ادامه داشت و بدترم شد تا اونجا که ایشون از صبح مشغول اس ام اس دادن هستن تا 1 شب حتی اونم بطور ممتد که بارها من اعتراض کردم و متهم شدم که به من مربوط نیست،باید اعتماد کنم،و حتی روزی که گفتم اگر کسی هست حداقل صادقانه به ما بگین که متهم شدم به گستاخی!

    فکر کنم لازم نباشه حال روحیما بگم اما باز هم روند بدتر شد تا اینجا که الان پدرم باید هرشب حتما! به دلیلی برن بیرون! مثلا اینکه کاهو نداریم من باید برم بگیرم! یا بهونه ای نباشه ام به بهونه رفتن به مسجد و اینها 2 ساعتی باید بیرون باشن!

    و این ها خلاصش در یک خط جا میشه اما روز هایی که من میگذشت و این بی اعتمادی که رشد میکرد توی کلمات نمیگنجید تا اینکه یکروز طاقتم تموم شد و از اونجایی که رشتم کامپیوتر هست وارد میلشون شدم و دیدم بله نه تنها اون سایت های دوست یابی اضافه شده بلکه بعضی سایت های عکس و ویدئو های... اضافه شده+ اکانت مسنجری که پر از دختر های مختلف بود که چت هاشون واقعا وقیحانه بود و مثلا مایی که باید التماس میکردیم که پدر لطفا یک کلمه با ما حرف بزن! من که از صبح با دوستام بیرون بودم بگو کجا بودید آخر روز! اما اونجا پر بود از حرف هایی که چرا خوب نیستی! برام حرف بزن! مراقب خودت باش! و و و....

    و واقعا ذهنیتم از مفهوم پدر! عوض شد در حدی که دوست ندارم ایشون حتی منا ببینه! و مشکل جایی هست که ایشون فوق العاده مذهبی هستن از نظر نماز و نماز شب حتی و مکانای مذهبی و ... اما کلا اعتقادی به حجاب و محدودیت های با جنس مخالف ندارن و من نمیدونم چرا این نیاز درونشون ارضا نمیشه و دائما دنبال کمک به هر فردی هستن!! به بهای اینکه همه بگن چه مرد خوبی!!

    بعنی ایشون نشده به هیچ کس نه بگن مخصوصا غریبه تر ها! اشتیاق شدیدی به تایید شدن توسط همه دارن که همه این ها میدونم از اونجا ناشی میشه!

    و ناراحتیم از این هست که چرا دروغ!؟ که ایشون بارها به من گفتن من با کسی در ارتباط نیستم! شما باید به من اعتماد کنین! و کلی از حرف های شعاری ولی به بهونه ی نماز و قرآن میرن توی اتاق و دیدم به مراتب که مشغول اس ام اس هستن تمام مدت! واقعا وجدانی درونشون باقی مونده؟!

    لطفا راهنماییم کنین ،چون نه فرد قابل اعتمادی را در آشنا دارم و نه میتونم به مادرم بگم که به ایشون به اندازه چشماشون اعتماد داره و نمیدونم واقعا باید چکار کنم؟

    فقط به اندازه ای از دنیا خسته ام که حاضرم همین الان تموم بشه...

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 23:51]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,599
    سطح
    22
    Points: 1,599, Level: 22
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 21 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست من
    اول در مورد جمله اخرت بگم که رفتار هر کس مربوط به خودش است و نباید تو خودت رو درگیر کنی. تو اشتباهی نکردی که بخواهی الان زندگیت توموم بشه.

    بهتره که یک زمانی که بابات واقعا تایم داره و رو موده باهاش در نهایت ارامش و بدون قضاوت در مورد اون ، صحبت بکنی . سعی کن واقع بین باشی و به پدرت کمک کنی و به خودت

  3. کاربر روبرو از پست مفید iran.rose تشکرکرده است .

    hard_life (چهارشنبه 11 شهریور 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 دی 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1394-6-11
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    327
    سطح
    6
    Points: 327, Level: 6
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط iran.rose نمایش پست ها
    سلام دوست من
    اول در مورد جمله اخرت بگم که رفتار هر کس مربوط به خودش است و نباید تو خودت رو درگیر کنی. تو اشتباهی نکردی که بخواهی الان زندگیت توموم بشه.

    بهتره که یک زمانی که بابات واقعا تایم داره و رو موده باهاش در نهایت ارامش و بدون قضاوت در مورد اون ، صحبت بکنی . سعی کن واقع بین باشی و به پدرت کمک کنی و به خودت
    بله اما زمانی یک خانواده دچار مشکل میشند همه درگیر میشند، من نمیتونم از ناراحتی مادرم و ... ناراحت نشم و از خیلی از مفاهیم این دنیا ناراحت نشم، نمیتونم مفهوم خیانت،دروغگویی ، دورویی و خیلی از این هارا برای خودم هضم کنم.

    اگر خونده باشین یک مرحله این کار را انجام دادم و بعد از 3 ماه همه چیز به حالت اول برگشت چون من جسارتشا ندارم بطور صریح این حرفارا بزنم...

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 01 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-17
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,664
    سطح
    62
    Points: 8,664, Level: 62
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 56 در 36 پست

    Rep Power
    26
    Array
    شاید پدرتون تو خونه و کنار خانمش ارامش نداره لذت نمیبره که اینجوری شده

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 دی 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1394-6-11
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    327
    سطح
    6
    Points: 327, Level: 6
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط bichare22 نمایش پست ها
    شاید پدرتون تو خونه و کنار خانمش ارامش نداره لذت نمیبره که اینجوری شده
    بنظر خودتون این حرفتون منتطقی هست؟ ما آدم ها وسیله هستیم که اگر به کارمون نیومدن عوض کنیم همدیگرا و یا بریزیم دور؟
    و یا اگر کسی ارزش ذاتی داشته باشه برای فرد دیگه با هر محدودیت و سختی زندگی میبینیم افراد کنار هم زندگی میکنند

    و آیا در زندگی ها باید یک نفر خاص لذت ببره؟ من هم میتونم توی روابط سطحی برم که شاید در ظاهر لذت زیادی برای خیلیا این روزا داره اما میخوام از راه سالم و کنار خانوادم اینا کسب کنم آیا اشتباهه؟
    ویرایش توسط hard_life : پنجشنبه 12 شهریور 94 در ساعت 00:50

  7. کاربر روبرو از پست مفید hard_life تشکرکرده است .

    عشق آفرین (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    من کار پدرت رو تایید نمیکنم ولی یادت باشه که تو هم نمیتونی خودت رو بزاری جای پدرت ، تو توی دلش نیستی ، تو از جزئیات روابط زناشویی اونا خبر نداری.
    حتما یه مشکلی بینشون وجود داشته وگرنه پدرت بیکار نیس که با وجود یه دختر بزرگ ، دنبال این کارها باشه.
    اشتباه کردی تجسس کردی.
    اگه این چیزا رو نمیفهمیدی هیچوقت ، خیلی راحت تر میتونستی ادامه بدی به زندگیت.
    حالا هم که فهمیدی ،مطمئن باش تنهایی کاری از دستت بر نمیاد.

  9. کاربر روبرو از پست مفید maral569 تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 14:37]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    700
    سطح
    13
    Points: 700, Level: 13
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینجور که شما تعریف کردی ادن فکر میکنه شوهرت خیانت کرده نه پدرت! اصلا اسمی از مادرت نبردی؟ مادرت با این ماجرا چه برخوردی کرده؟ اونی که باید پیگیر باشه باهاش صحبت کنه مادرته. شاید یه مشکلی هست که شما نمیدونی

  11. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    روزهای سختی را می گذرونی
    فهمیدن همچین مسائلی اون هم در مورد پدر یا مادر برای بچه ها خیلی سخته

    این موضوع یه مساله بین پدر و مادرت و زندگی زناشوییشون هست.

    نباید اینقدر واردش می شدی.
    نباید ایمیل و کامپیوتر پدرت را چک می کردی.
    کارت اصلا درست نبوده. در ضمن به خودت آسیب زدی.

    تاپیکی توی تالار هست در مورد پسری که متوجه خیانت مادرش شده بود
    اگر تاپیکش را منتقل نکرده باشه، می تونی بخونی و از راهنماییهایی که شده بود استفاده کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    hard_life (شنبه 14 شهریور 94), khaleghezey (پنجشنبه 12 شهریور 94), maral569 (جمعه 13 شهریور 94), سوشیانت (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 دی 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1394-6-11
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    327
    سطح
    6
    Points: 327, Level: 6
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maral569 نمایش پست ها
    من کار پدرت رو تایید نمیکنم ولی یادت باشه که تو هم نمیتونی خودت رو بزاری جای پدرت ، تو توی دلش نیستی ، تو از جزئیات روابط زناشویی اونا خبر نداری.
    حتما یه مشکلی بینشون وجود داشته وگرنه پدرت بیکار نیس که با وجود یه دختر بزرگ ، دنبال این کارها باشه.
    اشتباه کردی تجسس کردی.
    اگه این چیزا رو نمیفهمیدی هیچوقت ، خیلی راحت تر میتونستی ادامه بدی به زندگیت.
    حالا هم که فهمیدی ،مطمئن باش تنهایی کاری از دستت بر نمیاد.
    من نمیدونم شما از چه دیدی به این موضوع نگاه میکنین ولی از دید من این حرف ها تنها توجیه هست و نه راه حل و یا حداقل قدم اول راه حل، برای حل هر موضوعی قطعا کلی راه حل هست و قدم آخر نادیده گرفتن خیلی مسائل هست
    تجسس نه اسمش بود و نه هدفم، من صرفا در برزخ فکری بودم که کارم تا صبح اشک بود تا محل دانشگاهم بغض بود و بقیه روز هم در خودم ریختن و معده درد این روزهام، صرفا دنبال دلیلی میگشتم برای این که ثابت کنم من اشتباه کردم و همه ی این ها از فکر آشفته من بوده پس دنبال راه حل بودم و نه مشکل!
    من هم فعلا دنبال حل کردن مشکلی نیستم دنبال آروم کردن خودم هستم در درجه ی اول تا اینکه بخوام به بقیه ثابت کنم راهشون غلط یا درست هست که میدونم هیچ وقت جواب نمیده و در این داستان هم در جایگاهش نیستم، صرفا دنبال یک چارچوب فکری هستم که آرامش روحیما برگردونه و بیشتر از این آزارم نده.

    نقل قول نوشته اصلی توسط tanha2 نمایش پست ها
    اینجور که شما تعریف کردی ادن فکر میکنه شوهرت خیانت کرده نه پدرت! اصلا اسمی از مادرت نبردی؟ مادرت با این ماجرا چه برخوردی کرده؟ اونی که باید پیگیر باشه باهاش صحبت کنه مادرته. شاید یه مشکلی هست که شما نمیدونی
    من نمیدونم برای شما پدر چه جایگاهی داره ولی برای من نزدیک ترین فرد، معتمد ترین،مهربون ترین و خیلی از این بهترین های زندگیم بوده ،پشتیبان و ... و برای من پدر شخصی بوده و حتی خانواده افراد در قدم اول، که حتی اگر روزی به شما خیانت شد میتونی با آرامش به اون محیط امن برگردی و مطمئن باشی که کمکت میکنن،بهشون اعتماد داری و پناهت میدن، زمانی که حتی از نظر فکری این محیط امنا نداشته باشی خیلی سختتر میشه شرایط، و من با نظر شما موافق نیستم حداقل در حال حاضر و اهمیت خانواده اول را مهمتر میدونم تا همسر که در بخشی از زندگی همراه میشه

    مادرم اعتماد کاملی به پدرم داره و روحیه ای هم تحت این ویژگی ها نداره که بخواد شکی کنه، سوال اضافی بپرسه و یا بگه چرا و من هم تحت هیچ شرایطی سعی نکردم عکس العملی مبتنی بر تقویت این حس ها درونش بزنم چون حداقل اینکه این روز ها آرامش داره....

    مشکلا من از جایی میدونم که ما آدما گاهی بعضی مسائل جلوی چشم و وجدانمون را میگیرند و من خوشحال میشم روزی بدونم درمان این مشکل چی هست!؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    روزهای سختی را می گذرونی
    فهمیدن همچین مسائلی اون هم در مورد پدر یا مادر برای بچه ها خیلی سخته

    این موضوع یه مساله بین پدر و مادرت و زندگی زناشوییشون هست.

    نباید اینقدر واردش می شدی.
    نباید ایمیل و کامپیوتر پدرت را چک می کردی.
    کارت اصلا درست نبوده. در ضمن به خودت آسیب زدی.

    تاپیکی توی تالار هست در مورد پسری که متوجه خیانت مادرش شده بود
    اگر تاپیکش را منتقل نکرده باشه، می تونی بخونی و از راهنماییهایی که شده بود استفاده کنی.

    من با شما موافق نیستم که نباید وارد میشدم. چون ایشون پدرم هستن شخصی که من بهشون اعتماد داشتم، نمیدونم ببینم پدرم به عنوان مثال به من چیزی میگن که میدونم دروغه و یا تظاهری میکنن و من خودم را به راه دیگه بزنم و نبینم دورویی را ، و همچنانم اون اعتماد و دیدی سابق را بهشون داشته باشم!
    فکر میکنم که اینجا کسی مشکل من را درست متوجه نشدن اصلا...
    برای من در هر حالتش آسیب بوده اما الان در درجه اول دنبال ترمیم همین آسیب هستم با یک قالب فکری درست که قانع شم میشه توی چنین دنیا و خانواده ای هم بود و از شدت فشار فکریش هربار با فکر بهش حال روحی و جسمیم بهم نریزه!

    تاپیک ایشونم خوندم اما کمکی به من نکردن چون شرایط متفاوت بوده و من امکان انجام راهنمایی های اون تاپیک را هم ندارم

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    اما من درکت میکنم و هرگز نمیگم که نباید دمبالش میرفتی هیچکدوم از ما جای تو نیستیم و نمیشه از دور نسخه پیچید حال سختتو میفهمم اما درک نمیکنم ولی سختیش وزجرش روح رو میسوزونه
    اره شاید کسی که از اول سرش توی برف بوده ونفهمیده نباید بفهمه ودمبالش بره چون چیزی تحریکش نکرده اما نمیشه ادم توی اون شرایط نشونه هارو ببینه اما چون نشونه های تلخی هستند سرش رو زیر برف ببره و بگه نه همچی خوبه
    اره خیانت همسر راحت تر از خیانت پدره دقیقا حرف تو وقتی همسرت بهت خیانت میکنه یک راهی هست که میشه برگشت یه جایی هست که ادم میتونه از دست تلخیا فرار کنه وبره اونجا واون خانوادست خونه پدریه
    اما وقتی این اتفاق برای پدر ادم میفته راهی نیست که بشه رفت وفرار کرد باید هر روز نظاره گرش بود
    اگه همسر خیانت کنه این تویی که مورد ظلم قرار گرفتی وقربانی شدی میتونی گریه کنی زار بزنی و به موقع خودتو قوی کنی اما دختر دلسوز مادره و وحشتناکه که ادم ببینه مادرش بعد یک عمر زندگی داره فراموش میشه وساده انگارانه داره تماشا میکنه و اینجا دیگه تو نمیتونی گریه کنی یا زار بزنی تو باید قوی باشی و بشی مامن وماوا
    خوشحالم برات که پدر برای تو نشانه تمام صفات عالی زندگیته من پدر خوبی دارم اما هرگز رابطه خوبی باهم نداشتیم و تمام زندگی من مادرمه و حتی اگر پدر من یبار به شوخی همچین حرفی بزنه دعوا وحشتناکی به پا میکنم که خب اصلا خوب نیست
    دیگه با سرزنش گذشته کاری پیش میره الان مهمه که باید چیکار کرد تو پدرتو دوست داری خانوادتو دوست داری پس باید این مشکل حل بشه
    کمی از بحث احساسات دور شو وماجرا رو دقیق تر و از اول برامون بگو اینکه مادرت میدونه؟شک کرده؟عکس العملش چی بوده خواهر وبرادرت چی؟ رفتار الانتون تو خونه چجوری؟
    خودت چه راه حل هایی به ذهنت میرسه یکم فضای زندگی رو بیشتر مشخص کن تا بتونیم کمک کنیم
    راستی اصفهانی ای؟
    البته توهمچی خوب عنوان کردی منظورم اینه به طور خاص به ویژگی های پدرت مادرت خانوادت شرایط اقتصادی وفرهنگی حدود اداب در رفتارهاتون باهم و وضعیت در حال حاظر اشاره کن

    هی تو دختر خوبی هستی وبسیار قوی ومنطقی در عین احساس های تلخ و غم انگیزت با چشمان روشن داری همچی میبینی من برای این روحیت بهت تبریک میگم خواهر عزیزم نگران نباش انشاالله باهم راه حل پیدا میکنیم :)
    ویرایش توسط دختر جوان : شنبه 14 شهریور 94 در ساعت 01:58

  15. 2 کاربر از پست مفید دختر جوان تشکرکرده اند .

    hard_life (شنبه 14 شهریور 94), آوای دل (شنبه 14 شهریور 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.